سالي حدود 100 فيلم ميسازيم و مدعي ژانرهاي متعددي ميشويم كه نهايت تفاوتشان در لوكيشنهاست؛ قصهها تمايزي زياد ندارند و حرف خاصي نيز نه. حتي اگر براي ساعتي سرگرمكننده باشند، تاريخ مصرفشان سريعاً سر ميرسد و بعدش هم خلاص! بهراحتي از رده خارج ميشوند. بهتر است بگويم كه فكري پشتشان نيست جز گيشه. تعدد ژانرهايي كه در سينماي ايران از آن حرف ميزنند انگار زيادي و الكي است. اتفاقاً ما ژانرساز نيستيم و به حسب دو تا شعار قلمبه، اسم فيلم را ميگذاريم سياسي يا با گذاشتن دوتا سطل آشغال و فحش ميشود فيلم اجتماعي تا بخواهي هم از سينماي ديني به شكل شعارياش حرف ميزنيم دريغ از چند تا فيلم با آبرو مثل همين «محمد رسولالله(ص)». اين نيز گذشت، حالا كي فيلم مجددي ساخته شود، الله اعلم!
خيلي فقيريم، لعنت كردن سينماي ضدايراني و ضداسلام دردي را دوا نكرده و نميكند. بالاخره آنها چطور حرف را به تصوير بكشند، خصوصاً در اين يكي دو دهه اخير كه موضوعات آخرالزماني را در سينما به شكل جذابي متأسفانه پيش كشيدند. دروغ ساختن نيز هنر است كه اينها ميتوانند و انگاري ما نميتوانيم. بحث بر سر سينماي ديني نيست چون ما فقط مدعياش هستيم. اگر از چند نمونه فاكتور بگيريم، بهطور ميانگين در هر دهه يكي ميسازيم با مصرف داخلي كه مشخص نيست آيا مخاطب بپسندد يا خير. پس انتظار عجيبي هست اگر دم از فيلمهاي آخرالزماني و اينها بزنيم كه چرا نداريم! ما نميسازيم و هاليوود عيناً ميسازد با خلاف آنچه ما معتقديم. سوپرمنهايي كه گاه قهرمان و گاه ضدقهرمانند؛ كه عمدتا نيز در اسلامهراسي خلاصه ميشود و فعلا نيز با مباحث آخرالزماني پيوند خورده است. زماني مذهبيها را به شكل هيولاهاي زيرزميني پاشده از زيرخاك نشان ميدادند و امروز به شكل تروريست و ترس و غيره. چاره كار را هم در دنياي تخيل و وهم ميگذارد و همان هيجاني كه گفته شد. به نوعي مصادره به مطلوب است در اين قضيه؛ وگرنه اعتقاد به منجي و اجراي آخرالزمان كه فصل مشترك همه اديان است اما از ابررسانه بودنشان طوري استفاده ميكنند كه مثالش را در «2012» ديديم؛ سركار گذاشتن دنيا به همين راحتي. يا «آرماگدون»، «جنگ دنياها» و غيره. درواقع ادبيات جديد ديني را تعريف ميكنند؛ شايد شعاري باشد اما هدف فكر مسلمان مشرقزمين است و تغيير ماهوي موعود و نه منجي آخرالزمان تورات و انجيل فعلي. ساخت اين فيلمها از جهت بُرد تبليغي و درآمدزايي حتي، عصاي دست هاليوود بوده و هست. در اين دو دهه با كمك جلوههاي پرزرق و برق كه وهمزا و تخيلآفريناند، درقالب درام قهرمانسازي ميكنند؛ قهرمانهايي كه اتفاقا آنان را براي مقابله با ترس عام از مشرقزمين ميسازند.
پس اين فيلمها توليد ميشوند و خودمان نيز بدبختانه مشتريشان هستيم، چون ميتوانند پيامشان را در قالب درام و هيجان به رخ بكشند. ظاهرسازي به شكل جذاب؛ كاري كه فيلمساز ما جرئت نميكند سراغش برود. سينما را فقط داستان توي كفِ خيابان و روايتهاي دمدستي از مثلاً مشكلات جامعه ميبيند. نه كه اينها بد باشند نه! اما سينماي آرمانگرا كه فقط اين نيست. البته با متوسط يك و نيم ميليارد تومان كه نميشود از فيلمساز توقع ساخت ابرفيلم معناگرا داشت. فيلم مذهبي اتفاقاً نبايد كمخرج باشد و نميشود دو سه هفته آن را كليد زد و ساخت. داستان عشقي و بچهبازي در سينما هم نيست كه فيلمساز متوقع ما با سيناپسي كج و كوله و با شعار دادن، بتواند از پسش بربياد. فيلم پرهزينه و پر لوكيشن مذهبي كه بشود روايتي از منجي و بحثهاي آخرالزماني ارائه بدهد براي سينماي ايران متأسفانه، زيادي است. انگار نه پولي هست و نه فكر خلاقي كه فيلمنامه بشود. دولتيها كه هميشه مشغول تمجيد از خودي هستند و فحش دادن به توليدات بقيه. لابد ما از همه بهتريم فقط در حرف البته نه عمل!
كاركرد اكثر آثار سينماي ما با اغماض براي مخاطب بومي است و نه مخاطب جذابپسند بينالمللي. گرچه تجربه ثابت كرده كه توليدات مذهبي ما حتي با اين بضاعت كم كه منتج از دغدغه آدمهاست، بيرون نيز مشتي دارد. اگر پول نميدهيد، برنامهريزي نداريد و صد سد ديگر حداقل شعار حمايت نيز ندهيد.