کد خبر: 781086
تعداد نظرات: ۱۵ نظر
تاریخ انتشار: ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۹:۳۴
گفت‌وگوي «جوان» با پدر شهيد محسن قوطاسلو اولين شهيد مدافع حرم ارتش
شهيد محسن قوطاسلو اولين شهيد مدافع حرم ارتش است كه در بيست و سوم فروردين ماه 95 در استان حلب سوريه به شهادت رسيد. ستوان دوم شهيد محسن قوطاسلو از تكاوران تيپ 65 نوهد ارتش جمهوري اسلامي ايران و جزو نخستين نيروهايي ارتشي اعزامي به سوريه بود. شهيد قوطاسلو متولد 1369 بود كه با وجود سن كمش، انديشه‌اي والا و تني آماده و ورزيده داشت و جمع اين ويژگي‌ها از او نيرويي منحصر به فرد ساخته بود. اصغر قوطاسلو پدر شهيد كه خود روزگاري نه چندان دور در قامت يك رزمنده از مرز و بوم اين ديار دفاع كرده است، حالا در گفت‌‌وگو با «جوان» از فرزند شهيدش مي‌گويد.
احمد محمدتبريزي
پسرتان در دوران كودكي چطور بچه‌اي بود؟ كمي از علايق و كارهايي بگوييد كه آقا محسن آن زمان انجام مي‌داد.
پسرم از همان بچگي مكبر مسجد بود. با مسجد خيلي انس داشت و فرمانده حوزه هم بود. فرماندهي پايگاه مقاومت بسيج حضرت بقيه‌الله حوزه 2 امام حسن مجتبي(ع) سپاه پاكدشت، فرماندهي گروه‌هاي ناصحين و صالحين و نيز فرماندهي بسيج دانش‌آموزي پايگاه‌هاي مقاومت پاكدشت را بر عهده داشت. خيلي اين راه را دوست داشت و با علاقه كارهايش را انجام مي‌داد.

شما پسرتان را اينطور بار آورديد يا خودش مسير زندگي‌اش را پيدا كرد؟
كوچك‌تر كه بود محسن را با خودم به هيئت‌ها مي‌بردم. مادرشان هم با قرآن مأنوس است. ما در خانه ضبط‌ صوت هم نداريم. ممكن است برخي خانواده‌ها نواري بگذارند و آهنگي گوش كنند ولي در خانه ما چنين چيزي نبود. از صبح راديو قرآن روشن است. خانمم جز راديو قرآن هيچ شبكه‌ ديگري را گوش نمي‌دهد. اگر تلويزيون هم روشن كنيم فقط شبكه قرآن را نگاه مي‌كنيم. من سه پسر دارم و هيچ‌كدام اصلاً اعتراضي ندارند به اينكه چرا ضبط‌ صوت در خانه نيست. محسن مداحي‌هاي سيد ذاكر را خيلي دوست داشت و در گوشي‌‌اش مداحي‌هايش را ريخته بود و گوش مي‌كرد. خودش هم ته صدايي داشت و گاهي مداحي مي‌كرد. الان پسر كوچكم هم مكبر مسجد است. بچه‌هايم همه مقيد و معتقد هستند كه اين هم خواست خداست. خدا دوستمان داشته كه اين بچه‌ها را نصيبمان كرده است. محسن را هم خدا خودش داد و خودش هم گرفت. او در راهي كه دوست داشت قدم گذاشت. به هر كسي كه مي‌رسيد مي‌گفت دعا كنيد شهيد شوم.

از چند سالگي انديشه شهادت و شهيد شدن در ذهنش افتاده بود؟
همين چند سال اخير كه خودش را بيشتر و بهتر شناخت. در سوريه نوبتش تمام شده بود و به محسن گفتند كه برگرد، ولي او مي‌گويد يا با پيروزي برمي‌گردم يا با شهادت. محسن واقعاً انسان ديگري بود. حقوقش را هم تقسيم مي‌كرد. به كساني كه نياز داشتند به عنوان قرض و كمك مي‌داد و به ديگران كمك مي‌رساند.

فكر شهادت تحت تأثير چه عواملي در ذهن آقا محسن افتاد؟
ايشان خيلي به مسائل معنوي علاقه داشت و هميشه به هيئات‌ و حسينيه‌هاي مختلف مي‌رفت. در مجالس مذهبي شركت مي‌كرد و واقعاً علاقه‌‌مند بود. محسن چيز ديگري بود. در دل همه جا داشت. همه دوستش داشتند. دو، سه شب اول پس از شهادتش تا صبح مزارش خالي نبوده است. تا صبح دعا و قرآن و مرثيه سر قبرش خوانده‌اند. الان هم بچه‌ها و دوستانش مي‌روند. چند وقت پيش دو طلبه را ديدم كه سر مزارش آمده‌اند و مي‌گويند ما طلبه هستيم و شهيد استاد ما بود. گفتم مگر محسن چه كار كرده؟ گفتند نمي‌دانيد كه شهيد با دل ما چه كرده است و دست خودمان نيست و كشان كشان به اينجا مي‌آييم. كساني كه تنها دو، سه بار با پسرم مراوده داشتند، جذبش مي‌شدند. اخلاقش طوري بود كه همه جذبش مي‌شدند. يك بار با دانشجويان مشهد رفت و آن دانشجويان هميشه تعريفش را مي‌كردند؛ مي‌گفتند در محافل جمعي بيشتر شنونده بود و دوست داشت كار مثبت انجام بدهد. سعي مي‌كرد كمتر حرف بزند و بيشتر بشنود و ياد بگيرد. بارها ديده بودم اگر پيرمردي يا پيرزني بار و وسيله‌اي در دستشان دارند، وسايل را مي‌گرفت و تا خانه‌شان مي‌رساند. اگر با هم بوديم و مي‌گفتم الان كار داري، ‌مي‌گفت: اول اينها را برسانم بعد به كار خودم مي‌رسم. هميشه براي كار خير پيشقدم بود. در سوريه هم كه بود به ما زنگ زد و گفت اين كارت عابر بانكم پيشتان باشد، هر وقت بچه‌هاي هيئت آمدند به بچه‌هاي هيئت بدهيد تا مبلغي از آن را براي هيئت استفاده كنند. با فرمانده و دوستانش رفته بودند تا حليمي بخورند. او حساب كرده بود و آنجا دوستانش گفته بودند چقدر تو دست و دلباز هستي كه گفته بود اين اخلاقم به پدرم رفته است.

شغلش را خودش انتخاب كرده بود؟
اتفاقاً زماني كه مي‌خواست به ارتش برود گفتم بيا جاهاي مختلف را نشانت بدهم. آقاي ضرغامي بچه‌محل قديم ماست و حتي گفتم بيا پيش حاج عزت برويم ولي خودش تحقيق كرد و ارتش انتخاب اول و آخرش شد. آقا محسن دانشگاه امام علي(ع) درس خواند و مدرك كارشناسي رشته مديريت دفاعي داشت. حتي يك سال كه در دوره شيراز بود، گفت دوست دارم در تيپ 65 بيفتم و كارهاي عملياتي كنم. نزديك 190 سانتي‌متر قد داشت و بلند بالا بود. دوره غواصي، غريق‌نجات، چتربازي و كوهستان ديده بود و به نوعي تئوري و عمل را كنار هم داشت. حتي گفته بودم مي‌توانم به قسمت‌هاي اداري منتقلت كنم كه در جواب گفته بود اگر مي‌خواهي در حق من لطفي كن سفارش كن مرا به سوريه ببرند. مخالفتي نكردم و گفتم خودت تصميم‌گيرنده هستي. موقع رفتن هم گفتم پسرم فكرهايت را كرده‌اي كه تصميم به رفتن گرفته‌اي. گفت عاشقانه فكر كرده‌ام. مي‌گفت من نروم كي برود؟ مي‌گفت اگر ما نرويم آنها داخل مي‌آيند. ما بايد برويم و دفاع كنيم. حرم بي‌بي‌مان است بايد برويم و دفاع كنيم. گفتم وقتي برگردي به خواستگاري مي‌رويم كه ‌خنديد و ‌گفت فكر نكنم به خواستگاري برسم، من راه خودم را انتخاب كرده‌ام. از همه خداحافظي كرد و گفت من ديگر برنمي‌گردم.

پختگي صحبت‌هاي شهيد هيچ نشاني از يك جوان بيست و چند ساله ندارد و انگار ما با يك فرد 40، 50 ساله طرف هستيم؟
موقع صحبت وقتي به حرف‌هايش گوش مي‌دادي خيلي از سن خودش جلوتر بود. آنقدر متين بود که  بعضي مواقع من كم مي‌آوردم. اگر خانه بود و من از بيرون به خانه مي‌آمدم مثل فنر از جايش بلند مي‌شد و تا دست به من نمي‌داد و صورتم را نمي‌بوسيد نمي‌نشست. حتي جلوي من پايش را هم دراز نمي‌كرد تا يك وقت به من بي‌احترامي نكند. خيلي دوستم داشت و من هم عاشقانه دوستش داشتم و همه وجودم بود.

با اين علاقه و عشقي كه بين‌تان بوده براي رفتنش مخالفتي نكرديد؟
وقتي خبر شهادتش را به مادرش دادم، ‌ايشان گفت مباركش باشد. ايشان ارادتش خيلي از من بيشتر و قوي‌تر است. ما وظيفه‌مان را انجام داده‌ايم. من چندين جا گفته‌ام پسرم كه سرباز رهبر بود من هم سرباز رهبرم، اگر نياز باشد خودم هم مي‌روم.

چه مدت آنجا بودند؟ رفتن و شهادتشان چقدر طول كشيد؟
دو ماه؛ البته بايد برمي‌گشت و به مرخصي مي‌آمد. به دوستانش كه برمي‌گردند مي‌گويد من برنمي‌گردم و تجديد دوره مي‌كنم؛ يا با پيروزي برمي‌گردم يا با شهادت. آنجا فرمانده فاطميون هم بود. با يكي از نيروهاي تيپ فاطميون كه صحبت مي‌كردم مي‌گفت ايشان مثل افراد ديگر نبود؛ غذايش را با ما مي‌خورد، با ما زندگي مي‌كرد و با ما مي‌خوابيد. مي‌گفت بعضي اوقات كه سردش مي‌شد ما چهار، پنج نفره بغلش مي‌كرديم تا گرمش كنيم. تا اين اندازه عاشقانه دوستش داشتيم. مي‌گفت برادرمان بود نه فرمانده‌مان. همه را جذب خودش كرده بود. وقتي با آقاي پوردستان ملاقات داشت، حاجي را محكم بغل مي‌كند و مي‌گويد امير سربلندت مي‌كنم. من تعريف نمي‌كنم و دوست دارم بياييد از محل زندگي‌مان تحقيق كنيد. ببينيد معلم‌هايش درباره‌اش چه مي‌گويند. رشته‌اش در دوران دبيرستان رياضي بود. من نمي‌دانم با چه زباني از محسن بگويم. واقعا يك فرشته بود كه همه را دوست داشت و همه هم او را دوست داشتند.

الان جايش خيلي خالي است؟
از اين خوشحالم كه براي مملكت و دفاع از حرم رفته است و آن دنيا ما را شفاعت كند. از اين نظر واقعاً افتخار مي‌كنم اما از يك نظر ديگر عزيزم از دستم رفته. پدرم و دوري پسرم برايم سخت است. من خودم زمان جنگ در منطقه بوده‌ام و مي‌دانم منطقه چيست. اما منطقه‌اي كه اينها مي‌جنگند با منطقه‌اي كه ما زمان جنگ تجربه كرديم تفاوت‌هاي زيادي دارد. زمان جنگ، جنگيدن در جبهه راحت‌تر از جنگي است كه امروز جوانانمان دارند. آن زمان روبه‌رويمان خاكريز بود اما در سوريه ناگهان 2 هزار نفر در يك منطقه شهري مي‌ريزند. بعد ما خاكمان بود و منطقه را مي‌شناختيم ولي مدافعان حرم به زمين و منطقه خيلي آشنايي ندارند. خدا به تمام بچه‌هاي مدافع حرم عمر و عزت بدهد. بچه‌هايي كه آنجا بودند، مي‌گويند آن شب قيامت كردند و بچه‌ها خيلي خوب دفاع كردند و يك وجب هم عقب برنگشتند. محسن هم همانجا مي‌گويد اگر شهيد شوم به عقب برنمي‌گردم. واقعا ولايي بود. بيشتر شب جمعه‌ها به شاه‌عبدالعظيم مي‌رفت يا در هيئت بود. چون خيلي ورزيده بود به جاهاي ديگر براي آموزش مي‌رفت. يك گرم چربي در بدنش نداشت. شب‌ها حتماً يك ساعت مي‌دويد. اصلاً از ورزش كم نمي‌گذاشت. صبح‌هاي زود مي‌دويد و به ورزش اهميت زيادي مي‌داد. اسمش را هم براي كارشناسي ارشد رشته حقوق نوشته بود كه ديگر فرصت نشد به كلاس‌ها برود.
غیر قابل انتشار: ۱
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱۵
نيكتا
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۰:۳۰ - ۱۳۹۵/۰۲/۱۱
1
4
دوباره دوران دفاع مقدس با اين قدسيان تداعى شد.
خدايا ما جا نمانيم.
پاسخ ها
ناشناس
| Iran, Islamic Republic of
۰۹:۳۵ - ۱۳۹۵/۰۲/۲۱
چه جالب است كه هر كجا . پاي دفاع از كشور و دين و آزادگي است . سر و كله سرهنگان پيدا مي شود
و هر كجا كه جاي دنياطلبي و كشورفروشي و عهدنامه هاي ننگين گلستاني و تركمانچايي و برجامي است . سر و كله حقوقدانان و كارمندان امپراتور . اشكار مي گردد ؟!

راستي چرا ؟!!!
نيكتا
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۰:۴۸ - ۱۳۹۵/۰۲/۱۱
1
1
دوباره دوران دفاع مقدس با اين قدسيان تداعى شد.
خدايا ما جا نمانيم.
نيكتا
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۱:۰۲ - ۱۳۹۵/۰۲/۱۱
1
3
دوباره دوران دفاع مقدس با اين قدسيان تداعى شد.
خدايا ما جا نمانيم.
دلنواز
|
-
|
۰۸:۰۶ - ۱۳۹۵/۰۲/۱۱
0
4
خوش به حالشون.ای کاش من هم توفیق شهادت داشته باشم و کاری برای اسلام و اهلبیت انجام بدهم
ناشناس
|
-
|
۱۴:۳۳ - ۱۳۹۵/۰۲/۱۱
3
1
حالا باید از مرگ جوانان کشورمان در سوریه خوشحال باشیم یا ناراحت؟باید برایش خوشحالی کنیم یا عزاداری ؟ جوانی که میتوانست آینده درخشانی داشته باشد صدها کیلومتر دورتر از میهن و در غربت کشته میشود به خاطر چی؟آینده این جنگ مبهم و نامعلوم است و ظاهرا تمامی ندارد هر روز بیشتر به ویتنام شبیه میشود .
پاسخ ها
ناشناس
| Iran, Islamic Republic of
۰۸:۵۹ - ۱۳۹۵/۰۲/۲۳
برادرعزیز ومحترم،نتایج این جنگ کاملا انشاالله با پیروزی ارتش ومدافعان حرم درخشان ترمی شود .شما برای حفظ جان این عزیزان دعا کنید چون اینها ستارگان طلایی امنیت کشورهستند دعا کنیدکه هربار که می روند بادست پر ونابودی منافقان داعش به اوطان خویش بازگردند شما تصورکنید اگر اینها نبودند با این حمایتی که آمریکا وطرفداران غربی از داعش می کنند .ممکن بود سوزیه عراق لبنان که دورادور ایران بود به دست داعش بیفتد آنوقت نیرد آنها با ایران برای آنها میسورتربود.باید قبول کنیم درواقع جنگ با داعش توسط ما نیز هست بنابراین نباید با کلمات دلسرد کننده مدافعان را از خود برنجانیم.
عبدالمجید دیالمه
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۸:۱۲ - ۱۳۹۵/۰۲/۱۱
2
1
پدر شهید اهل پارتی بازی و رانت بوده که راه به راه به شهید پیشنهاد کار را می داده است. بیچاره جوانان وطن که به بهانه های واهی پرپر می شوند. آن هم برای حفظ بشار اسد. ای ننگ بر این سیاست و فریب زدگی
پاسخ ها
ناشناس
| Iran, Islamic Republic of
۰۹:۳۱ - ۱۳۹۵/۰۲/۲۱
ساكت باش اي ... كثيف شيشه اي مفسداتي خائن نوكر امپراتور
ناشناس
| Iran, Islamic Republic of
۰۹:۳۳ - ۱۳۹۵/۰۲/۲۱
لعنت به هر چي بهائي و منافق و مفسداتي شيشه اي و ... غرب است
آمين
رشید یکتا
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۸:۱۴ - ۱۳۹۵/۰۲/۱۱
5
1
جوانان وطن برای حفظ بشار اسد پرپر می شوند. البته اینها همان هایی هستند که در سال 88 مردم بیگناه را مضروب و مقتول نمودند.
پاسخ ها
ناشناس
| Iran, Islamic Republic of
۲۰:۴۱ - ۱۳۹۵/۰۲/۱۱
يعني واقعا براي اين طرز فكر متأسفم! بشار اسد كيلويي چنده؟! اصلاً مي دوني غيرت و دين يعني چي؟!
اگه اين دلاوراي ارتش و سپاه نرن اونجا با اين بي شرفاي تكفيري بجنگن وقتي بيان سراغ خاك و ناموس اين مملكت اونوقت تو ميخواي بري باهاشون بجنگي؟
بعدشم تو از كجا كشف كردي كه اين ارتشي تكاور يكي از همان هايي بوده كه در سال 88 مردم رو مضروب و مقتول مي كردند؟!
به نظر تو اونايي كه خيمه هاي امام حسين عليه السلام رو توي روز عاشورا آتيش زدند مردم بيگناه اسمشون بود؟
انصاف هم خوب چيزيه والله!
مهدی رنجوری
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۸:۱۵ - ۱۳۹۵/۰۲/۱۱
1
2
یاد شهیدان ایران زمین بخیر و جاودانه باد. شهدایی که برای وطن جان خویش را دادند تا ایران امنیت داشته باشد. جانمان فدای ایران و ایرانی
پاسخ ها
ناشناس
| Iran, Islamic Republic of
۱۰:۲۸ - ۱۳۹۵/۰۲/۲۲
بله اولا واقعا یادشان بخیرشهدای عزیز ولی آنها هم اگر الان زنده بودند به کمک مقاومت می رفتند وهمان کاری را می کردند که این شهدای عزیز مدافع حرم می کردند چراکه دفاع از حرم حضرت زینب(س) دفاع ازدین ،دفاع ازناموس،دفاع از شرف ودفاع ازغیرت می باشد.ثانیا برخی ازاین تکفیری ها از بقایای رژیم بعث عراق بودند کسانی چون ابراهیم عزت الدوری برادرناتنی صدام که توسط مدافعین حرم به جهنم واصل شد.بنابراین شک نکن اگر این مدافعان حرم نباشند داعش به ایران همچون صدام تعرض می نماید واصلا مانباید برای اسلام حدومرزی قرار بدهیم شما درنظر بگیرید اگر یکی از مردم ایران یک صهیونیست را حتی داخل خاک خودمان بکشند داد تمام این اروپاییها در می آید که چرا فلان وبهمان.پس کم هم ما باید غیرت دینی داشته باشیم.
محمد
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۰:۳۵ - ۱۳۹۵/۰۲/۱۲
1
1
با سلام و احترام، روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار