کد خبر: 780797
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۰۸ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۹:۱۱
«ناگفته‌هايي از انديشه و پيشينه شهيد سپهبد ‌محمد‌ولي قرني» در گفت‌وشنود با محمد‌مهدي عبدخدايي
سپهبد شهيد محمدولي قرني از چهره‌هايي است كه بازكاوي زندگي او، موجب نور تاباندن به بخشي از تاريخ معاصر ايران خواهد شد.
احمدرضا صدری
سپهبد شهيد محمدولي قرني از چهره
هايي است كه بازكاوي زندگي او، موجب نور تاباندن به بخشي از تاريخ معاصر ايران خواهد شد. او چهرهاي است كه به رغم مكانت والاي نظامي و امكان برخورداري از تمامي مواهب زندگي مادي، با مشاهده فساد و وابستگي رژيم پهلوي به انديشه براندازي آن افتاد و در اين طريق رنجهاي فراواني را متحمل گشت. قرني پس از دستگيري در سال 1335 با محمدمهدي عبدخدايي از اعضاي فداييان اسلام، در بهداري زندان آشنا شد و بخشي از رازهاي فعاليت سياسي خويش را با وي در ميان نهاد. عبدخدايي پس از گذشت دهها سال، آن گفتهها را با ما در ميان گذارده است. اميد آنكه مقبول افتد.

به عنوان آغازين سؤال، لطفاً بفرماييد كه از چه دورهاي و چگونه با شهيد سپهبد محمدولي قرني آشنا شديد؟

بسماللهالرحمنالرحيم. قبل از اينكه ايشان را در بهداري زندان ببينم، فقط ميدانستم رئيس ركن دو ستاد ارتش است. عكسش را هم در روزنامهها و مجلهها ديده بودم.

معاون ركن دو ارتش به تعبير امروز ما ميشود...

...يك چيزي معادل اطلاعات ارتش! ايشان در دهه 30 يكي از شخصيتهاي مهم نظامي مملكت بود. غير از ايشان سپهبد تيمور بختيار و سپهبد حسين آزموده هم مشهور بودند و هر سه درجه سرتيپي داشتند. آزموده دادستان ارتش، تيمور بختيار فرماندار نظامي تهران، فرمانده راهآهن سراسري و فرمانده لشكر دو زرهي بود. آقاي قرني هم همانطور كه اشاره كردم رئيس ركن دو ستاد ارتش بود.

يعني بهنوعي مسئول اطلاعات نيروهاي مسلح؟

البته سمت ايشان خيلي فراتر از اين عنوان بود، چون هنوز ساواك تشكيل نشده بود و كارهاي مهم سياسي و امنيتي مملكت را همين ركن دو انجام ميداد. بختيار دستگير و آزموده محاكمه ميكرد.

اشاره كرديد شهيد قرني را در زندان ديديد. داخل پرانتز، در چه سالي و به چه اتهامي زنداني شده بوديد؟

به اتهام مخالفت با پيمان نظامي سنتو، ولي البته اتهام اصليام تحريك مردم و تشويق آنان به مسلح شدن عليه قدرت سلطنت بود. به جرم اقدام عليه امنيت كشور محاكمه شدم. پس از اينكه مظفر ذوالقدر نتوانست علاء را ترور كند، همه ما فراري شديم و من همراه شهيد نواب صفوي و شهيد خليل طهماسبي و شهيد سيدمحمد واحدي به خانه مرحوم آيتالله طالقاني پناه برديم. پنج شب آنجا بوديم و بعد كه بيرون آمديم، آنها دستگير و تيرباران شدند. مرا هم در 20 سالگي و در شهريور سال 1335 دستگير و محاكمه و به چهار سال حبس محكوم كردند.

درباره نحوه دستگيري و محاكمه خودتان و كساني كه با شما محاكمه شدند توضيح بيشتري دهيد.

گروه اول فداييان اسلام كه دستگير و محاكمه و بعد هم اعدام شدند عبارت بودند از شهيد نواب صفوي، شهيد خليل طهماسبي، شهيد محمد واحدي و شهيد مظفر ذوالقدر. از گروه اول هادي ميرلوحي، برادر نواب صفوي زنده مانده بود كه به شش سال حبس محكوم شد. اصغر عمري پنج سال، احمدعباسي تهراني برادرهمسر نواب به چهار سال و علي بهاري به سه سال زندان محكوم شدند.

من 10 ماه بعد دستگير و با گروه دوم فداييان اسلام يعني حميد ذوالقدر، عبدالعلي واحدي، حاجرضايي، حسين سليماني و محمود اميدي محاكمه شدم. رئيس دادگاه سرهنگ سيف بود كه من نوه عمهاش بودم! يك نفر را تبرئه و هشت نفر را به سه سال حبس و مرا به چهار سال حبس محكوم كرد. در دادگاه تجديدنظر 9 نفر تبرئه يا آزاد شدند، ولي من همچنان به چهار سال زندان محكوم شدم! دليلش هم اين بود كه جزو شورايي بودم كه تصميم گرفته بود علاء را بزند. با اينكه سنم از همه كمتر بود، ابداً درخواست عفو نكردم!

ميخواستيد قهرمان شويد؟

خير، روحيه نواب صفوي رويم تأثير گذاشته بود. شايد اگر با آنها دستگير شده بودم، من هم تيرباران ميشدم، ولي به هر حال تقدير اين بود كه بمانم.

از شهيد قرني ميگفتيد.

بله، يك بار در اواخر سال 1336 شاه با عدهاي از مأموران خارجي گفتوگويي كرده بود و سه روز بعد اعلام كردند سرلشكر قرني دستگير و به زندان فرستاده شده است! همزمان من و سيدهادي ميرلوحي، اصغر عمري، علي بهاري و احمد تهراني را هم به زندان فرستاده بودند. يادم هست قرار بود سالگرد 15 بهمن سال 1327 را كه در آن ناصر فخرايي در دانشگاه به شاه تيراندازي كرد و شاه زنده ماند، جشن بگيرند و در زندان به جان شاه دعا كنند!

رفتيد و دعا كرديد؟

حتماً! صبح در مراسم دعاخواني معاون اداره زندان قصر، سرگرد حكيم نظامي، من و هادي ميرلوحي را خواست و گفت خوب است آقايان در بند مجلس دعايي بگذارند و به جان اعليحضرت دعا كنند! عصر آن روز همه را براي دعا به بند 8 بردند، ولي من در اتاقم ماندم. پاسبانها به دستور سرگرد نظامي آمدند تا مرا به زور ببرند. خودم را به دلدرد زدم. احمد تهراني زير بغلم را گرفت. از وسط بند8 كه رد ميشديم، سرگرد نظامي گفت: من هم از اين دلدردها زياد گرفتهام! خلاصه مرا به بهداري زندان بردند. فرداي آن روز دكتر انگجي كه پدرم از شاگردان پدرش در تبريز بود، به بهداري آمد. پزشك زندان و از علاقهمندان پدرم بود و هفتهاي يك بار براي معاينه زندانيها ميآمد. از من پرسيد: «دلت ميخواهد در بهداري بماني؟» بديهي است كه دلم ميخواست، چون بهداري يك حياط خوب، تخت و غذاي مناسب داشت. دكتر انگجي به رئيس بهداري دستور داد مرا بستري كنند. آقاي دكتر حبيبي و آيتالله انواري هم در بهداري بودند. همانجا بود كه آقاي قرني را هم آوردند و به زندان مجرد يا عمومي نبردند.

در اولين برخورد چه نكتهاي در ايشان براي شما جالب بود؟

اينكه حتي رئيس زندان هم به ايشان احترام ميگذاشت! به ايشان يك اتاق مخصوص داده بودند و رئيس زندان هر وقت ميخواست وارد اتاق شود، اجازه ميگرفت. در حياط زندان هم نسبت به ديگران آزادتر بود. يادم هست دكتر مرتضي يزدي، عضو كميته مركزي حزب توده را هم به عنوان بيمار به بهداري زندان آوردند. آقاي قرني يك مرد حدوداً 45 ساله و كت و شلواري بود. روي تخت نشسته بودم كه آقاي قرني آمد و از من پرسيد: «عبدخدايي هستي؟» و من جواب دادم: «بله» فرداي آن روز به من گفت: «دوست داري امروز عصر با هم قدمي بزنيم؟» 20 روز ميشد كه در بهداري مانده بودم و بدم نميآمد بيرون بروم و قدمي بزنم. آن روزها بلندگوي بندها را جلوي راديو ميگذاشتند و صداي راديو در همه زندان پخش ميشد. داشتيم راه ميرفتيم كه صداي خوانندهاي از بلندگو پخش شد. آقاي قرني با ناراحتي از من خداحافظي كرد و رفت. راستش خيلي به من برخورد، چون او خودش از من دعوت كرده بود! شب شام را خورده بودم كه دوباره آمد و دعوتش را تكرار كرد. گفتم: «شما امروز عصر كه طاقت مهمان نداشتيد!» گفت: «صداي آن خواننده ناراحتم كرد!» سؤال كردم: «چرا شما را گرفتهاند؟» پاسخ داد: «قصهاش طولاني است، ولي براي ثبت در تاريخ براي تو ميگويم». بعد ادامه داد: من رئيس ركن دو ارتش بودم كه وظيفهاش حفاظت از شخصيتهاي خارجي بود كه به ايران ميآمدند. يك بار گفتند: جان فاستر دالاس، وزير امور خارجه امريكا قرار است به ايران بيايد و من مأمور محافظت از او شدم و جايگاه او را هم معين كردم، ولي پولهايي را كه امريكاييها براي كمك به ايران ميدادند، معلوم نبود چرا در جايي كه بايد خرج نميشد؟...

چطور؟

مثلاً امريكاييها يك بار پنج ميليون دلار به سپهبد زاهدي داده بودند كه حقوق كاركنان اصل چهار ترومن را بدهد، ولي او همه را به حساب شخصي خودش در سوئيس واريز كرده بود! بعد از 28 مرداد از اين دزديهاي كلان فراوان صورت ميگرفت و ركن دو ارتش كاملاً در جريان بود.

و قطعاً ايشان به عنوان رئيس ركن دو جزئيات اين اختلاسها را ميدانست...

شهيد قرني آدم سالمي بود، به همين دليل گزارش مفصلي از دزديهاي درباريها، مخصوصاً اشرف و فاطمه تهيه كرده بود. او ميخواست با كمك عدهاي از افسران ناراضي، كودتا و شرّ دربار را از سر ملت كم كند، ولي ماجرا به شكلي كه ايشان توقع داشت، پيش نرفت و لذا استعفا کرد. او را دستگير ميكنند، ولي ايشان در بازجوييها انكار ميكند قصد كودتا داشته است. نهايتاً جرمش را ملاقات با وزير امور خارجه امريكا بدون اجازه مافوق اعلام ميكنند. در نهايت دادگاه نتوانست چيزي را اثبات كند و او را به سه سال حبس محكوم كردند. كساني را هم كه با ايشان ارتباط داشتند، از جمله سرهنگ اردوبادي و آقاي مطيعي را دستگير كردند، ولي البته آنها را نديدم و فقط از چند و چون محكوميت شهيد قرني مطلع شدم. رابطه ايشان با دكتر مرتضي يزدي خوب بود و بيشتر وقتش را در بهداري زندان با او ميگذراند. باقي وقتش را هم به من اختصاص ميداد.

چطور به شما كه سن زيادي هم نداشتيد اعتماد كرد و اين حرفها را به شما زد؟

چون تنها كسي كه از فداييان اسلام بهجا مانده و مقاومت كرده بود، من بودم. شايد هم به شكلي به فداييان اسلام و شهيد نواب صفوي علاقه داشت. در هر حال از وقتي كه به برازجان تبعيد و در آنجا به هشت سال زندان محكوم شدم، ديگر ايشان را نديدم تا سال 1341 كه از برازجان برگشتم و فهميدم دوباره ايشان را دستگير كردهاند.

پس از اعدام سران فداييان اسلام و شكست نيروهاي ملي و مذهبي در كودتاي 28 مرداد، اوضاع سياسي چگونه بود و چرا شهيد قرني چاره كار را در كودتا ديده بود؟

نيروهاي مذهبي كه شكست خورده بودند. حزب توده هم كه با اعدام 48 نفر از افسران درجهدار ضربه اساسي خورده بود و سازمان نظامي حزب توده توسط شاه بهكلي از هم پاشيده بود. جبهه مليها هم كه ديگر انسجام نداشتند. دكتر مصدق هم كه در زندان بود. همه كساني كه دلسوز كشور بودند، از اينكه كمونيستها اينجا را به جايي شبيه باكو تبديل كنند، هراس داشتند. تيمسار قرني ماجراي 28 مرداد را كودتا نميدانست! او معتقد بود دكتر مصدق با اشتباهات مكرر خود، زمينه را براي ايجاد اين وضعيت فراهم كرد و حتي اگر موفق هم ميشد، حزب توده با آن سازمان نظامي عريض و طويلي كه در ارتش ايجاد كرده بود، او را از ميان برميداشت و خفقان سنگين كمونيستي را حاكم ميكرد.

از چه زماني گرايشهاي مذهبي در شهيد قرني تقويت شد؟

شهيد قرني يك همپروندهاي ارتشي به اسم آقاي خلخالنيا داشت كه اهل كرمانشاه و طلبه مدرسه كاظميه بود. ايشان در سال 1388 فوت كرد و تا اواخر عمرش پيش من ميآمد. همپروندهاي شهيد قرني بود كه نهايتاً به حبس ابد هم محكوم شد. همه معتقد بودند او مغز متفكر و هادي آقاي قرني است.

شهيد قرني در سال 1342 كه مجدداً دستگير و زنداني شد، با افراد مذهبي مثل مرحوم آقاي عسگراولادي، آقاي بادامچيان و بقيه مذهبيها رابطه نزديكي برقرار كرد و كمكم به اين نتيجه رسيد تنها راه نجات كشور مذهب است، در حالي كه پيش از اين آنقدرها به اين موضوع اعتقاد نداشت كه از دست نيروهاي مذهبي كاري بربيايد. مرحوم آيتالله طالقاني هم در سال 1342 در زندان شماره چهار قصر زنداني بودند كه تأثير زيادي بر افراد مستعد ميگذاشتند. من در آن زمان در زندان شماره سه قصر بين تودهايها گرفتار بودم. بعد هم كه به برازجان تبعيد شدم و لذا فقط يك دوره با شهيد قرني همزندان بودم.

تا چه زماني ديگر ايشان را نديديد؟

ديگر تا زمان شهادت نديدمشان.

تحليل شما از شهادت ايشان چيست؟ به نظر شما چه جرياني ايشان را مانع خود ميديد كه به آن شكل فجيع، دست به ترور ايشان زد؟

به نظرم يكي از علل مهم اين ترور كينهاي بود كه جريان چپ پس از كشف سازمان نظامي افسران حزب توده از ايشان به دل گرفته بود. شهيد قرني بعد از 28 مرداد، ضربه سختي به حزب توده زد و نگذاشت تفكر سوسياليسم در ايران پياده شود. بعد از انقلاب هم كه حضرت امام به پيشنهاد مرحوم اكبر پوراستاد، شهيد قرني را به رياست ستاد ارتش منصوب كردند، ايشان كه انضباط و دقت نظامي داشت، با ضد انقلاب برخورد قاطعانه كرد، اما عدهاي از مليگراها، از جمله مهندس بازرگان، احمد صدرحاج سيد جوادي وديگران با برخورد قاطع مخالف بودند و با ايشان تضاد فكري داشتند. در هر حال حزب توده در تحريك به قتل ايشان دخالت داشت، هر چند ممكن است در عمل دخالت نكرده باشند.

تحليل شما از كليت شخصيت شهيد قرني چيست؟

ايشان كلاً مخالف حاكميت زور بود و در طول حيات سياسي خود هم دو بار به دليل تلاش براي تغيير حكومت به زندان افتاد و همانطور كه اشاره كردم در زندان دوم تحت تأثير نيروهاي مذهبي پويايي كه در زندان بودند، گرايشهاي مذهبي در ايشان قوي شد. ايشان جزو اولين افرادي بود كه در كميته استقبال از امام حضور داشت و نظاميها را سازماندهي كرد و به استقبال امام رفت و چون ديگر سن و سالي هم از ايشان گذشته بود نقش مهمي هم ايفا كرد. شخصيت ايشان عجيب مرا به ياد حرّ مياندازد. ايشان در صف اول شهدا و كسي است كه در راه مبارزه با ظلم و فساد از همه چيز گذشت. ايشان اگر در زمان شاه نميخواست با رژيم مبارزه كند، همه شرايط پيشرفتهاي مادي برايش فراهم بود، اما فساد دربار او را به فكر انداخت كه با انجام كودتا رژيم را ساقط كند. ايشان وقتي متوجه شد كودتا كارساز نيست و تا مردم متحول نشوند، با زور سرنيزه نميتوان كاري را از پيش برد، به مذهبيون پيوست و نقش ارزندهاي را ايفا كرد. شهيد قرني هم متخصص و هم متعهد بود و لذا به دليل اعتمادي كه انقلابيون از درون زندان به ايشان پيدا كرده بودند، رياست ستاد ارتش توسط ايشان را به امام توصيه كردند. شهيد قرني نمونه يك نظامي مخلص، فكور و متعهد بود كه متأسفانه ايشان را زود از دست داديم و ضد انقلاب كه از ديرباز كينه ايشان را به دل داشت، ما را از وجود عنصري بسيار مؤثر در ارتش محروم كرد.

غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
سلیم ابطیاع
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۸:۰۵ - ۱۳۹۵/۰۲/۱۲
0
0
با تروریست ها مصاحبه نکیند
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار