«خيلي دوست دارم ببينم ژاپن در آينده چطور كشوري ميشود.» اين جمله بخشي از ديالوگفيلم «خلبان ابدي» محصول سال 2013 ژاپن است كه چند شب پيش از رسانه ملي پخش شد. داستان فيلم در خصوص جواني كنجكاو است كه درصدد كشف زواياي زندگي يك خلبان كشته شده در جنگ جهاني دوم برميآيد و نهايتاً بيننده نه تنها با يك خلبان بلكه با انگيزه و هدفي آشنا ميشود كه كشور ژاپن طي جنگ جهاني دوم با تأسي به آنها، مقاومتي بينظير از خود نشان داد.
ديدن اين فيلم و هنرمندي دست اندركارانش در تبيين تحسينبرانگيز حماسهآفريني سربازان ژاپني، حسرت خلق آثاري مشابه را در فضاي هنري كشورمان زنده ميكند، البته هدف اين نوشتار بررسي ضعفهاي سينماي جنگي كشورمان نيست و به هرحال آثار متعددي چون سريال شوق پرواز و فيلمهاي سينماي خوبي نيز با حمايت نهادهاي دولتي و رسمي خلق شدهاند. اما سؤال اينجاست كه اگر اولين قدم در جهت خلق چنين آثاري، اعتقاد و التزام مردم و هنرمندان ژاپني به جنگي باشد كه هفت دهه پيش به اتمام رسيده، ما در ايران خودمان آن قدر اعتقاد و التزام در فضاي هنري يا در ميان خواص و عموم قشر دانشگاهي در خصوص دفاع مقدس ميبينيم كه انتظار داشته باشيم 70 سال ديگر چنين اثري براي دفاع مقدس ساخته شود؟
قبل از هر چيزي شايد بهتر باشد نگاهي به روند فيلم «خلبان ابدي» بيندازيم. در اين فيلم با خلبان قهرماني به نام «مربي» آشنا ميشويم كه يك انسان معمولي اما مشحون از زندگي است. او كه در جريان شكستهاي فاحش ارتش ژاپن تبديل به يك كاميكازي(خلبان انتحاري) ميشود، نهايتا جنگندهاش را به عرشه ناو امريكايي ميكوبد. بيننده هم كه در روند فيلم با شخصيت باورپذير مربي انس گرفته، به خوبي درك ميكند چرا او با وجود عشق به زندگي، بايد خود را بكشد تا ديگران بهتر و بيشتر زندگي كنند. چنانچه خود مربي نيز در جايي از فيلم ميگويد: «دوست دارم ببينم آينده ژاپن چطور ميشود.» روز بعد هم خودش را به ناو امريكايي ميكوبد تا آينده خوبي براي مردم كشورش رقم بزند.
در واقع «مربي» نماد نسل مقاوم كشور ژاپن به شمار ميرود و نامش را «مربي» گذاشتهاند، چون قرار است نسل بعدي ژاپن از او و همدورهايهايش چيزهايي ياد بگيرد؛ نسلي كه جنگيدن را به فرزندان خود ياد دادند و آنها نيز با مشكلات اقتصادي ويرانيهاي پس از جنگ به خوبي جنگيدند. بعد از ديدن اين فيلم، بيننده چارهاي ندارد جز اداي احترام به يك انسان فداكار كه با از خودگذشتگي تاريخساز شده است. در صورتي كه كشور ژاپن در آن دوره خود اشغالگر بوده و كشورهايي چون فيليپين، كره، بخشي از چين و مناطق ديگر را به تصرف درآورده بود و بعيد نيست همين «مربي» پيش از نبرد با ناوهاي امريكايي، صفوف دهقانان فيليپيني را به رگبار ميبسته است!
اما آنچه در دفاع مقدس ملت ايران رخ داد چه بود؟ نه تجاوز بود، نه تعدي و نه حتي تحريك خاصي كه بخواهيم آن را مقدمه حمله عراق به ايران بدانيم بلكه كشوري درگير با اتفاقات و وقايع پس از يك انقلاب بزرگ، به ناگاه با حمله كشور ديگري روبهرو ميشود و با دست خالي و در اوج تحريمها، هشت سال تمام نه تنها با بعثيها كه با حاميان ابرقدرتش ميجنگد و مقاومت ميكند.
پرواضح است كه اگر چنين جنگي با چنين شرايطي در هر يك از كشورهاي پيشرفته كه اغلبشان تاريخ استعماري دارند، رخ ميداد تا قرنها حماسهها و داشتههايش را در بوق و كرنا ميكردند و گوش فلك را كر! مثالش همين فيلم «خلبان ابدي» است. خود ژاپن براي استثمار ملتهاي دوروبرش در حافظه تاريخ شرمگين است، آن وقت 70 سال پس از اتمام جنگ دوم جهاني چنان فيلمي از يك خلبان خيالي ميسازد كه آدم انگشت به دهان ميماند، اين كشور با چنين نظاميان دوستداشتني چطور كرهايها را زنده به گور ميكرد! منتها رفتار جامعه هنري ما با مقوله كه چه عرض شود، گنجينهاي به نام دفاع مقدس چطور بوده است؟ ميگوييم گنجينه چراكه مملو از سوژهها و قهرمانان و اتفاقات بكر است. آن وقت كافي است كمي به ذهنمان فشار بياوريم و ببينيم از كل جامعه هنري ما و مشخصاً در صنعت سينما چند نفر اعم از كارگردان، بازيگر يا فيلمنامهنويس هنر خود را تا حدي وقف پرداختن به چنين ميراث ارزشمندي كردهاند؟ اگر بخواهيم اسم ببريم، نهايتاً به نامهايي چون مسعود دهنمكي، حاتمي كيا، محمدحسين مهدويان، فرجالله سلحشور و... ميرسيم و بعيد هم است جاي نام بيشتري در اين ليست باقي بماند. در طرف مقابل قريب به اتفاق هنرمنداني قرار ميگيرند كه اسمي در كردهاند و نام و آوازهاي دارند. بيتعارف غالبشان نه دغدغه اين مقوله را دارند و نه حتي به شكل و شمايلشان ميخورد كه بخواهند حرفي در اين خصوص داشته باشند.
در مقوله كتاب و نويسندگي هم اوضاع چندان خوب نيست. اين درست كه اخيراً كتابهايي چون دا، من زندهام، دختر شينا و... اسم و رسمي دارند و به فروش فوقالعادهاي هم رسيدهاند، اما در اين خصوص دو نكته وجود دارد؛ يكي اينكه مقام معظم رهبري در حوزه كتاب دفاع مقدس كمر همت بسته و شخصاً با تقريظنويسي و معرفي كتابهاي دفاع مقدسي، وزنهاي اساسي در رونق كتب اين حوزه شدهاند و در طرف ديگر از نويسندگان سرشناس كه خيليهايمان از چشمه هنرشان حتيالمقدور يكي دو كتاب خواندهايم، كمتر كسي قلم به نگارش كتاب دفاع مقدس چرخانده است. آنهايي هم كه نوشتهاند، شاهكاري خلق كردهاند كه اصلاً قابل انتشار نبوده است! يك مثالش آقاي محمود دولتآبادي است كه شخصاً از خواندن نوشتههايش لذت ميبرم، منتها ايشان چندين سال پيش گفته بود روزي كتابي در خصوص جنگ خواهم نوشت. بعد از چند سال هم كه نوشت، كتابش در ارشاد هيچ دولتي جواز انتشار نيافت! يا چه كسي از خوانندگان اين مطلب از نويسندگان بنام و معاصري چون هوشنگ گلشيري، اميرحسين چهلتن، عباس معروفي و... اثري دفاع مقدسي خوانده است؟ تنها كتاب زمستان 62 اثر مرحوم اسماعيل فصيح در اين مقوله حائز اهميت است كه در آن نيز اجحاف فوقالعادهاي به آدمهاي جنگ شده است. در اين كتاب، قلم نويسنده طوري چرخيده كه خواننده به جواني كه به خاطر ازدواج با يك دختر از خدمت سربازي فرار ميكند، بيشتر ارادت پيدا ميكند تا رزمندهاي كه ايثار ميكند و جاي اين سرباز خود را به پادگان معرفي كرده و نهايتاً به شهادت ميرسد. بگذريم از اينكه خيلي از شهداي جوان ما نيز مملو از عشق و آرزو و زندگي بودند، منتها از همهشان گذشتند تا امثال آن سرباز منفعتطلب و بيوطن، به آرزوهاي ماديشان برسند.
من حيثالمجموع بايد اعتراف كنيم كه فضاي هنري غالباً سكولار كشورمان، هيچگاه نتوانسته خود را همپاي مردم كشورش در وقايعي چون انقلاب و دفاع مقدس و هم اينك موضوع دفاع از حرم برساند. به راحتي چشم بستهاند به روي داشتههاي يك گنجينه ارزشمند و اگر خيلي هنر كنند، حرفهاي اپوزيسيوني خود را در پيجهاي فيسبوكشان منتشر ميكنند. اگر بخواهيم نسلهاي بعدي ما هم بعد از 70 سال همچنان از حماسهاي چون دفاع مقدس و دفاع از حرم به نيكي ياد كنند و هنرمندان آن زمان آثار ارزشمندي چون سرباز ابدي خلق كنند، بايد هنرمندان انقلابي و ارزشي خودمان را داشته باشيم، وگرنه اميدي به عنايت اينهايي كه درگير شوي لباس در جشنواره فيلم فجر هستند، نيست.