بعضي از فيلمهاي حاضر در جشنواره فيلم فجر مصادیق کاملي از سوزاندن سوژههاي بکري است که ميشد از دل هر کدام از آنها فيلمهاي بديعي ساخت، اما نتيجه کار فيلمساز، کاري با سوژه کرده که براي سالها نشود سراغ آن رفت! اين درحالي است که يکي از دلايل اصلي موفقيت هر فيلم، سوژه و موضوع آن است. اين موضوع تقريباً فراگير نيز شده از کارگردانهاي جوان گرفته تا پا به سن گذاشتههاي سينما هر کدام به نوعي در حال سوزاندن سوژهها هستند. هيچ کس هم نيست به اين هنرمندان محترم بگويد «لطفاً سوژههاي بکر را نسوزانيد» تا حداقل شخصي که توانايياش را دارد، کار بهتري از آنچه شما ميخواهيد با سوژه بکنيد، انجام دهد. همين امسال عيد بود که وزير ارشاد در ديدار با اهالي خانه سينما بر لزوم تقويت سوژهيابي و فيلمنامهنويسي در سينما تأکيد کرده بود.
شايد اين تأکيد باعث شد تا سوژههاي خوبي براي فيلمهاي جشنواره پيدا شوند، اما فيلمنامههاي بدي از دل اين سوژهها بيرون آمده يا فيلمنامههاي خوب به دست آدمهايي افتاده که در حد ساخت يک فيلم خوب نبودهاند يا حتي عوامل ديگري که ميتواند نتيجه کار را به کلي تغيير دهد، باعث شده سوژه بکر اول به خروجي بدي منجر شود؛ سوژهاي که شايد اگر در دست کارگردان ديگري بود ميتوانست از آن فيلم بهتري بسازد و به واسطه آن فيلم بهتر عده بيشتري به سينما بيايند و با آمدن تماشاگر بيشتر، درآمد سينما از فروش گيشه افزايش پيدا کند. اين افزايشهاي مطلوب نيز در نهايت به بهتر شدن اوضاع سينمايي منجر ميشود که هميشه دستش در جيب دولت بوده و با پول دولتي ارتزاق ميکرده است. نداشتن دغدغه فروش در اين سينماي بيمار باعث ميشود پولهايي که از بيرون به بدنه سينما تزريق ميشود به جاي آنکه به سمت فروش بليت و کسب درآمد از سرمايهگذاري در سينما پيش برود، به قهقرا برود و دود شود.
متأسفانه اين روند هر ساله ادامه دارد و باز هم پولهاي بادآورده از بيرون سينما باعث ميشود که سوژههاي خوبي که اتفاقي يا براساس ذوق و سليقهاي کشف شدهاند، در بدترين حالت ممکن به فيلم تبديل شوند. نمونه اين مورد را در «امکان مينا» ديديم که سوژه کمتر کار شدهاي مانند کشف شبکه تروريستي وابسته به منافقين و فعاليتهاي تروريستي منافقين در دهه 60 که در سينما به آن بيتوجهي شده بود، چطور به دست کمال تبريزي سوخت. در «زاپاس» هم سوژه خوبي مثل صعود يک تيم شهرستاني به ليگ فوتبال و تأثيرات آن در زندگي مردم شهر هم به واسطه ضعف شديد کار برزو نيکنژاد سوخت. اگر در ايران نيز مانند هاليوود عمل ميکرديم که کمپانيهاي فيلمسازي فيلمنامه را در اختيار فيلمساز قرار ميدادند و با شناختي که از هر کارگردان دارند، فيلمنامه مورد نظرشان را براي ساخت به بهترين گزينه ممکن ميسپردند، بسياري از مشكلات سوژهيابي و سوژهسوزي در سينما به صورت اتوماتيک محو ميشد و از بين ميرفت. به نظر ميرسد سوژهسوزي محصول سيستم معيوبي است که در سينماي ما حاکم است و مشخص نيست چه زماني فصل تغيير آن فرا خواهد رسيد.