کد خبر: 756945
تاریخ انتشار: ۰۹ آذر ۱۳۹۴ - ۱۶:۵۷
«سياستمداري و شريعتمداري شهيد آيت‌الله سيد‌حسن مدرس» در گفت‌وشنود با دكتر موسي نجفي
سخن گفتن از منش مدرس بزرگ، روايت تلفيق هوشمندانه سياستمداري و شريعتمداري است، همان كه بدخواهان اين مرزوبوم، آن را برنمي‌تابيدند و ساحت مشروطيت را از ديانت جدا مي‌خواستند.
محمدرضا كائيني
سخن گفتن از منش مدرس بزرگ، روايت تلفيق هوشمندانه سياستمداري و شريعتمداري است، همان كه بدخواهان اين مرزوبوم، آن را برنمي‌تابيدند و ساحت مشروطيت را از ديانت جدا مي‌خواستند. در گفت‌وشنودي كه پيش روي داريد، محقق ارجمند جناب دكتر موسي نجفي اصفهاني به بررسي نگاه مدرس به مشروطيت و مجلس و چگونگي پيوند آن با مباني ديني پرداخته است.
***
شهيد آيت‌الله سيدحسن مدرس در زمره شخصيت‌هاي برجسته‌اي است كه نام و كارنامه وي، در ساليان پيش از انقلاب مغفول مانده بود. با اين همه او پس از پيروزي انقلاب اسلامي، مكرر مورد تجليل امام خميني(ره) و رهبران نظام قرار گرفت. از همين‌رو گروه‌هاي گاه متنوع و حتي متناقض، مدعي علاقه و الگوگيري از او شدند. در آغاز سخن، بهتر است كمي به ماهيت اين گروه‌ها بپردازيد.
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم. همانطور كه اشاره كرديد، شهيد آيت‌الله مدرس پس از پيروزي انقلاب اسلامي و در لواي يادآوري‌هاي مكرر حضرت امام، به شكل برجسته‌اي مطرح شد و شعار معروف او «ديانت ما عين سياست ماست و سياست ما عين ديانت ماست» كه با آرمان‌هاي انقلاب اسلامي همخواني داشت، سبب شد ايشان جايگاه حقيقي خود را بازيابد. البته پيش از انقلاب هم به دليل ويژگي‌هايي چون شجاعت و مبارزه عليه رضاخان، نزد مبارزان چهره شناخته‌شده‌اي بود، اما پس از انقلاب، ديگر نزد همگان به چهره اسطوره‌اي مبدل شد و لذا افراد و گروه‌هاي مختلفي از او تجليل كردند، از جمله گروه‌هايي كه ادعاي حمايت از انديشه‌هاي شهيد مدرس را مي‌كردند، ملي‌گراها بودند. اين رويكرد به سابقه آشنايي ايشان با دكتر مصدق و حتي در برهه‌هايي همكاري با او، ارتباط با ميرزاده عشقي، ملك‌الشعراي بهار و برخي از چهره‌هاي دوره مشروطه برمي‌گشت. همه كساني كه به‌نوعي با استبداد رضاخاني و نيز حضور بيگانگان در كشور مخالف بودند، شخصيت شهيد مدرس برايشان جالب بود.

عده‌اي تلاش مي‌كنند مدرس را تنها به مثابه يك چهره سياسي و البته «فراديني» تبيين كنند. اين رويكرد را چگونه تحليل مي‌كنيد؟

در نهضت مشروطه بين افراد متدين و غير آنها، يك فصل مشترك وجود دارد. در مشروطه عده‌اي تلاش مي‌كردند نوعي آشتي بين اسلام و مدرنيته ايجاد كنند. ابتداي امر هم تصور كرده بودند اين كار دشواري نيست و لذا از مجلس و شورا، تفسيري اسلامي ارائه مي‌دادند. خود مشروطه از يكسو، يك موج غربي بود و توسط فرنگ‌رفته‌هاي روشنفكر مطرح شد و از سوي ديگر موج بيداري اسلامي هم بود كه از نهضت تنباكو و مبارزات روحانيون و علما نشأت مي‌گرفت. در نهضت مشروطه و دست‌كم آغاز آن، اين دو موج، برخلاف انقلاب اسلامي با هم از در آشتي در آمدند. انقلاب اسلامي اساساً با مدرنيته در تقابل است، اما تا اين فضا محقق شود، حدود 100 سال گذشته است!
بنابراين ابتداي مشروطه بين روشنفكر و روحاني، اختلافي وجود ندارد و در طول زمان است كه اختلافات بروز مي‌يابند و البته در دوره پهلوي اوج مي‌گيرند. آيت‌الله مدرس هم در مشروطه اصفهان در كنار آيت‌الله حاج‌آقا نورالله نجفي، يعني در كنار مشروطه است، ولي به تهران كه مي‌آيد در مجلس عليه قرارداد وثوق‌الدوله و بعدها كودتاي رضاخان موضع‌گيري تند مي‌كند و هنگامي كه رضاخان بر موج مشروطه سوار مي‌شود، مي‌بيند جناح سكولار مشروطه به‌تدريج بر مقدرات كشور مسلط شده است.

بنابراين مي‌توان اينگونه نتيجه گرفت كه وحدت شهيد مدرس با ملي‌گراها و تجددطلب‌ها، در واقع يك وحدت مقطعي و حداقلي است؟

همين‌طور است و اين وحدت را درآغاز، خود مشروطه ايجاد كرده است، ولي هنگامي كه جنبه ديني و روحاني مدرس درنقش آفريني او غلبه مي‌كند و متوجه نفوذ استعمارگران در مشروطه مي‌شود، راه خود را از ملي‌گراها جدا مي‌كند. مدرس ضد استعمار و ضد انگليسي‌هاست و لذا از بعضي از روشنفكران هم كه اين وجه در آنان غالب نبود، جدا شد.

اما مدرس تا مقطعي با آنها اشتراكاتي دارد، اينطور نيست؟

همين‌طور است. اين را از بعضي از سخنراني‌هايش هم مي‌شود دريافت كرد. او حتي به بعضي از آزاديخواهان كمك هم مي‌كند و در كنار آنها در برابر استبداد مي‌ايستد. حتي در جايي سندي ديدم كه نشان مي‌داد دموكرات‌ها از حضور حاج‌آقا نورالله و شهيد مدرس در كميته مهاجرت دل خوشي نداشتند و معتقد بودند حضور دو شخصيت ديني در اين كميته و نزديكي آنها به مهاجرين، باعث شده است آنها نتوانند كارشان را درست انجام بدهند. كاملاً معلوم است اين تركيب متجانس نبود، پس طبيعي است اينها بخشي از زندگي و افكار شهيد مدرس را شبيه خود ببينند.
در مورد ديني بودن يا نبودن شيوه‌هاي شهيد مدرس هم بين افراد مختلف اختلاف نظرهايي هست، ولي راجع به ضد استعمار بودن مدرس هيچ‌كسي كمترين ترديدي ندارد.



تفاوت رويكرد شهيدآيت‌الله مدرس و شهيد آيت‌الله شيخ فضل‌الله نوري در قبال مشروطه را در چه مي‌بينيد؟

شهيد مدرس درهيچ جا از مشروطه عدول نمي‌كند. او در مشروطه نوعي آرمان ضد استعماري، ديني و ملي مي‌بيند و همواره در چارچوب اين آرمان حركت مي‌كند و هيچ‌وقت از انديشه مشروطه دست برنمي‌دارد. مدرس با ملي‌گراها در ابعاد سياسي و اجتماعي اختلاف نظرهايي داشت، ولي از نظر تئوريك هيچ‌وقت از چارچوب مشروطه كه قرار بود بين دين و مدرنيته آشتي برقرار كند، خارج نشد. البته مدرس در دوره پهلوي قهر بين دين و مدرنيته را در ابعاد سياسي‌اش ديد، اما فرصت پيدا نكرد كه اين قهر را در شكست نهضت ملي و قيام 15 خرداد هم ببيند و انديشه خود را بازسازي كند، يعني كاري كه امام كرد. اين هنر امام بود كه ريشه‌هايي را از مدرس گرفت و به موج انقلاب اسلامي پيوند زد، كاري كه از هيچ‌كس جز امام ساخته نبود.
و اما در باره اختلاف ديدگاه شهيد مدرس و شهيد شيخ فضل‌الله نوري، ذكر اين نكته را هم ضروري مي‌دانم كه شيخ فضل‌الله از همان ابتدا، هنگامي كه از اصلاح مشروطه نااميد شد، از آن عدول كرد و هنگام شهادت هم اعلام كرد اين كار از اساس باطل است و تا ابدالدهر حرام است! اما شهيد مدرس تا آخر عمر از مشروطه عدول نكرد. بيشتر انحرافات و ايرادهاي شيخ فضل‌الله به مشروطه، به خاطر غربزدگي مشروطه‌خواهان بود و طرفداري شهيد مدرس از مشروطه به خاطر پتانسيل آن در مقابله با استبداد بود. مدرس نهضت مشروطه را دستاورد بزرگ ملت ايران مي‌داند و لذا اساس آن را به هم نمي‌زند، اما غربزدگي مشروطه و رجال خائن را هم تأييد نمي‌كند. او مشروطه را به شرط انجام يكسري اصلاحات سياسي، اجتماعي و قانوني مي‌پذيرد و مجلس را سنگر مبارزه خود قرار مي‌دهد. او تا آخر عمر، اساس نظام را مجلس مي‌دانست و چون مشروطه را قبول داشت، برخلاف بسياري از روحانيون تا زمان رضاخان كه به مجلس راهش ندادند، لحظه‌اي آنجا را ترك نكرد و با اينكه در اقليت بود، مجلس را تنها راه رسيدن به اهداف خود مي‌دانست.

چالش‌هاي شهيد مدرس در ادوار مشروطه اول و دوم چیست و او با اين اعتقاد به كارآمدي مشروطيت و مجلس، با چه موانعي مواجه بود؟

در مشروطه اول، مدرس مدت دو سال نماينده روحانيون اصفهان در انجمن ملي بود. نطق‌هاي آن دوره مدرس را در كتابي كه در‌باره مرحوم حاج‌آقا نورالله نجفي نوشته‌ام، آورده‌ام. در انجمن ملي علماي بزرگي چون آيات حاج‌آقا نورالله، كلباسي وكازروني كه شخصيت‌هاي ديني سطح بالايي بودند، حضور داشتند. در اين دوره از شوخي‌ها و در‌افتادن‌هايش با رجال و تكه انداختن‌هاي مدرس خبري نيست و بايد هم همين‌طور باشد، چون سر و كارش با علماي بزرگ است. در اين دوره نظر مدرس در باره مشروطه همان نظريه مشروطه اصفهان است كه در آن خبري از مشروطه مشروعه نيست و برخلاف تهران و تبريز، انجمن تحت هدايت روحانيون است و اگر روشنفكري هم در انجمن حضور دارد، زيرمجموعه علماست. بايد اشاره كنم كه شهيد شيخ فضل‌الله نوري به اولين جايي كه نامه مي‌نويسد كه بياييد مشروطه را مشروعه كنيم، انجمن مشروطه‌خواهان اصفهان است، زيرا با آنها بيش از ديگران احساس نزديكي مي‌كند، اما ديدگاه آنها با هم يكسان نيست، چون شيخ فضل‌الله از مشروطه عدول كرده است، اما علماي اصفهان عدول نكرده‌اند، زيرا مي‌دانند اگر مشروطه در همان حدي كه مطرح بود از بين برود، دو‌باره استبداد ظل‌السلطاني و قاجاري برمي‌گردد، وگرنه دغدغه‌هاي شيخ را مي‌فهميدند و با مشروعه مشكل نداشتند و اساساً آن را در تقابل با مشروطه نمي‌ديدند.
البته طرفداري علماي اصفهان از مشروطه تا زماني است كه هنوز روند غربزدگي مشروطه اول كاملاً آشكار نشده است و بيشتر خطراستبداد ديده مي‌شود. در مشروطه دوم كه ايل بختياري به اصفهان مي‌آيد و حاكم مي‌شود، استبداد جديدي پيدا مي‌شود و برخي از علماي مشروطه‌خواه و شهيد مدرس با آنها اختلاف پيدا مي‌كنند.

علت پافشاري مدرس براي ماندن در مجلس را چه مي‌دانيد؟

او معتقد بود اگر قرار است مشروطه‌اي محقق شود، تنها راه و امكان آن مجلس است. او حتي به اين قناعت مي‌كند كه اساس و روح قوانين اسلامي باشد، اما در عين حال از قوانين غرب هم استفاده شود. حتي در باره عدليه هم مي‌گويد: روح قوانين اسلامي باشد، ولي از حقوق جزايي و فرانسه هم استفاده شود! به نظر من مدرس سعي مي‌كند اين دو را با هم تلفيق كند. در وجه مباني، در مدرس عدول از مشروطه نمي‌بينيم، ولي درسير سياست مي‌بينيم كه عملاً حتي آرمان‌هاي مشروطه اول هم محقق نشد و حتي حاكمان مشروطه هم ضدمشروطه شدند! اينجاست كه مواضع مدرس تند مي‌شود، ولي با مشروطه‌اي سراغ رضاخان و دولت‌هاي استبدادي مي‌رود كه خود آنها هم از همان ابزار استفاده مي‌كنند و پارادوكس قضيه هم همين است!

در اين مبارزه تنها هم است؟

همين‌طور است. نه مطبوعات از او حمايت مي‌كنند و نه اكثريت مجلس در دست اوست و يكه و تنها مقاومت مي‌كند. باهوش هم است و متوجه است همه چيز دارد نابود مي‌شود و لذا در سال 1306 به حاج‌آقا نورالله مي‌نويسد: تا وقت هست كار را تمام كن و حرف آخر را بزن!

و حاج‌آقا نورالله قيام مي‌كند؟

بله و به قم مي‌رود. چند ماه بعد هم ديگر مدرس را به مجلس راه نمي‌دهند. حاج‌آقا نورالله چهارم دي 1306 شهيد مي‌شود و مدرس را هم در آخر همان سال تبعيد مي‌كنند. در هر حال همانطور كه اشاره كردم، مدرس معتقد است بايد در سنگر مجلس ماند و اصلاحات را از اين طريق انجام داد. مدرس يك سياستمدار متدين، مردمي و دلسوز است كه تمام مدت سعي مي‌كند استقلال قوه مقننه را در برابر قوه مجريه حفظ كند كه كار بسيار ارزشمندي است. او مجلس را نماد مشروطه و آزادي مي‌داند و تلاش مي‌كند استقلال آن را حفظ كند.
انصافاً مجالس ما در ادوار مختلف از وجود امثال مدرس خالي بوده است و از مجالس وابسته به بيگانگان ضربه‌هاي اساسي خورده‌ايم. به همين دليل هم حضرت امام و مقام معظم رهبري دائماً مجالس را به انجام تكاليف واقعي خود گوشزد كرده‌اند. مدرس قدرت ميرزاي شيرازي را ندارد كه با يك فتوا نهضتي شبيه به نهضت تنباكو را راه بيندازد يا قدرت مرحوم آخوندخراساني را ندارد، ولي با همان قدرتي كه دارد سعي مي‌كند استقلال قواي مقننه را حفظ كند كه در آن شرايط دشوار است و به هيچ‌وجه كار ساده‌اي نيست. او در ماجراهاي اشغال ايران در جنگ بين‌الملل، در قضيه دولت‌هاي وابسته و در مواجهه با رضاشاه، از ابزار مجلس استفاده مي‌كند. از آنجا كه قوانين عدليه هم در مجلس نوشته مي‌شدند، مدرس در واقع كنترل و اصلاح دو قوه مقننه و مجريه را در نظر داشت كه ابداً كار كمي نيست. امام هم معتقد بود قوه مقننه بايد قدرت داشته باشد در وقت ضرورت در برابر قوه مجريه بايستد، چون قوه مجريه هميشه به خاطر امكانات و بودجه‌اي كه در اختيار دارد، در معرض زياده‌خواهي است.

پس به نظر شما بزرگ‌ترين كار مدرس پاسداري از سلامت و صحت مجلس است؟

دقيقاً. اين بزرگ‌ترين شاخصه زندگي سياسي مدرس است، چون بر اين باور است با سلامت مجلس، مي‌توان سلامت كل كشور را تضمين كرد. او همواره مجلس را خانه خود مي‌داند و به‌رغم اينكه علما را به آن راه نمي‌دهند و قوانين آن هم درست اجرا نمي‌شوند، باز آنجا را رها نمي‌كند.

مخالفت مدرس با مشروطه‌خواهان از چه زماني شروع شد و در چه برهه‌اي به اوج خود رسيد؟

بعد از قضيه اولتيماتوم روس‌ها كه مدرس احساس مي‌كند نمايندگان مجلس به‌كلي قافيه را باخته‌اند، موضع‌گيري درخشاني مي‌كند. در دوره ناصرالملك كه مجلس را مي‌بندند، مدرس حس مي‌كند دست خارجي و استبداد با هم در كار است. در جنگ جهاني اول كه روس و انگليس قصد اشغال ايران را دارند، مدرس سعي مي‌كند از طريق كميته مهاجرت به جبهه مخالف آنها يعني آلمان و عثماني نزديك شود و آثار تهاجم متفقين را كمتر كند.
اما نقطه اوج‌گيري چالش مدرس با مشروطه‌خواهان، قرارداد وثوق‌الدوله است. در اين جريان دست استعمار از آستين جريان انحرافي مجلس بيرون مي‌آيد. مدرس باز هم در درون پارلمان به مخالفت برمي‌خيزد، اما از علماي بيرون از مجلس از جمله مرحوم حاج‌آقا جمال، علماي نجف و امام جمعه خويي هم استمداد و استفاده مي‌كند.

مخالفت با جمهوريت و به سلطنت رسيدن رضاخان را هم مي‌توان در همين چارچوب تجليل كرد؟

رضاشاه در واقع كسي است كه جريان سكولاريستي مشروطه را نجات مي‌دهد و نتيجه و منجي حركت‌هاي سكولاريستي قبلي مشروطه، حتي جريان وثوق‌الدوله است و پديده‌اي نيست كه يك شبه به وجود آمده باشد. سكولاريسم و مشروطه عملاً توسط رضاخان نجات پيدا كرد. دوره سلطنت ‌رضاشاه، دوره اوج‌گيري قدرت مخالفان مدرس و مشروطه‌خواهان واقعي است. تمام عناصر غير ديني مشروطه در دوره رضاخان به هم مي‌رسند، از جمله يحيي دولت‌آبادي كه ظاهراً آخوند و باطناً بهائي است و مدت‌ها قبل از رضاشاه به فكر مطرح كردن بي‌حجابي بود! يا تقي‌زاده و سايريني كه با روي كار آمدن رضاشاه به هم مي‌رسند.

تأثير مدرس را در حفظ مشروطه‌خواهي اصيل چقدر مي‌دانيد؟

اگر مدرس و چند رجل خوشنام نبودند، مشروطه كلاً طرد مي‌شد! مدرس در واقع، تا حدودي آبروي مشروطه را حفظ كرد. كشته شدن حاج‌آقا نورالله و مدرس نشان مي‌دهد خط اصيل مشروطه در مقابل استعمار خارجي و استبداد رضاخاني، هرگز سكوت نكرد. به نظر من اينها خط اصلي مشروطه را حفظ كردند و اجازه ندادند رضاشاه كل مشروطه را مصادره و هر كاري دلش مي‌خواهد بكند. مدرس مي‌دانست اگر مشروطه شكست بخورد و كلاً از دست برود، مردم تا مدت‌ها روحيه براي مبارزه نخواهند داشت و در حد توان خود سعي كرد خطرات و عوارض اين شكست را كم كند. او در سنگر مشروطه ايستاد و مبارزه كرد تا مردم از ياد نبرند ثمره خون شهدايشان از دست نرفته است و كساني كه مشروطه را در دست گرفته‌اند، صاحبان واقعي آن نيستند. او هم مي‌توانست كلاً خودش را از مشروطه و نظام كنار بكشد و بگويد كل قضيه فاسد است، اما خطر بزرگ اين اقدام اين بود كه مردم به‌كلي نااميد مي‌شدند و جرئت قيام كردن را از دست مي‌دادند. مدرس نمي‌خواست استعمار و استبدادي كه چهره خود را پشت نقاب مشروطه پنهان كرده بود، همه اميد و توان مردم را از آنها بگيرد و به همين دليل تا پاي جان مجلس را رها نكرد و در سنگر پاسداري از مشروطه ماند.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار