روايت و تحليل رويدادهاي انقلاب اسلامي در شهرهاي بزرگ ايران، از اولويتهاي صفحه «تاريخ» جوان به شمار ميرود و از همين روي، وقايع در ده روز اخير، صفحاتي در باب انقلاب ومحرم در شهرهاي اصفهان و همدان، منتشر شد. اينك سومين برگ از اين دفتر، كه روايتگر وقايع محرم 57 در شهر مقدس مشهد است، به حضورتان تقديم ميگردد. اميد آنكه مقبول افتد.
در محرم سال 57، موج عزاي حسيني مردم انقلابي ايران را به تشديد اعتراضات تحريك ميكرد. اين وضعيت در شهرهاي مذهبي وزيارتي، جنبه مضاعف مييافت و طبعاً روزافزون مينمود. ازآغازين روز محرم سال 57، علائم اين حركت در كل استان خراسان وبه ويژه شهر مشهد مشاهده ميشد. روز يازدهم آذر/ اول محرم 1399، حدود 200 نفر از افراد بازنشسته ژاندارمري و ارتش با سر دادن شعار «جاويدشاه» از ملكآباد به حركت در آمدند، ولي با حمله عدهاي از دانشآموزان يك مدرسه مجبور به فرار شدند. (1) در همين روز به منظور بزرگداشت شهيد منوچهر رزاقي در مسجد جامع قوچان، تعداد زيادي از مردم مشهد و شهرهاي بجنورد، چناران و روستاهاي اطراف به قوچان رفتند، ولي چماق به دستان به اتومبيلهاي پارك شدهشان در خارج از شهر حمله و همه را خرد كردند، اما مردم به توصيه علما، عكسالعملي نشان ندادند(2) و اعلاميهاي از سوي آيتالله سيد عبدالله شيرازي به مناسبت كشتار مردم تهران در شب اول محرم 1399 صادر شد. (3)
فرهنگيان مشهد در ترويج انقلاب و تشويق جوانان براي حضور فعال در عرصههاي حركت عظيم جامعه و مطالعه آثار مهمي كه به بازار كتاب راه مييافت، نقش اساسي داشتند. در يازدهم آذر، به دنبال دستگيري 24 تن از جوانان و دانشآموزان مدارس مشهد عده زيادي از فرهنگيان خراسان در دادگستري مشهد براي آزادي دانشآموزان و دانشجويان بازداشت شده تحصن كردند و كاركنان راديو و تلويزيون مشهد نيز به منظور اعلان همبستگي با مردم مبارز و مسلمان مشهد دست به اعتصاب زدند. گروهي از مردم و نيز كارمندان و جامعه وكلاي دادگستري و كارمندان دانشگاه و پزشكان نيز به منظور اعلان همبستگي با فرهنگيان مقابل ساختمان دادگستري اجتماع كردند و عدهاي از مردم داوطلبانه به منظور مراقبت از فرهنگيان در محل تحصن بيتوته كردند، تا اينكه پس از پنج شبانهروز دانشآموزان دستگير شده آزاد شدند و فرهنگيان بعد از صادر كردن قطعنامهاي به تحصن خود پايان دادند. (4)
توصيه به افسران در ممانعت از كشتار مردم در ماه محرم
روز 13 آذر 1357/ سوم محرم 1399 اعلاميهاي از سوي آيتالله قمي درباره محرم و كشتار مردم به دست نيروهاي پهلوي و نصيحت افسران و درجهداران و ممانعت آنها از برادركشي صادر شد و روز 14 آذر تظاهرات بزرگ و در عين حال آرامي از طرف چهارراه باغ خوني مقابل پارك راه افتاد. پيشاپيش جمعيت حاج سيدكاظم مرعشي حركت ميكرد. در دم نيروهاي گشتي را متوقف و مأموران با پرتاب گاز اشكآور و تيراندازي هوايي مردم را متفرق، ولي آنها دو باره تجمع كردند. اين بار سرهنگ حسين معين طباطبايي، فرمانده تانك دستور تيراندازي به سوي مردم را داد و چون يكي از سربازهايش از اجراي فرمان سر باز زد، خودش پشت مسلسل نشست و ابتدا سرباز و بعد مردم را هدف قرار داد و سپس محمدعلي حناييطيران يزد بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسيد. مردم با دادن شعار تند «دروازه تمدن با قتل عام مردم» پيكر شهيد حنايي را با خود بردند. (5) شهيد محمدعلي حنايي كه به كار ساييدن حنا مشغول بود، از سال 1342 با نهضت امام خميني آشنا شد و در انقلاب اسلامي 1357 محل كارش كه در نزديكي بيت آيتالله قمي قرار داشت، منبع دريافت تازهترين اخبار انقلاب بود. (6)
روز 15 آذر، دهها هزار نفر از مردم در خيابانهاي مشهد در اعتراض به رفتار خشونتبار رژيم به تظاهرات پرداختند و بعد از ظهر نيز صدها هزار نفر از فرهنگيان و دانشجويان از استاديوم سعدآباد گرد آمدند(7) و شب روز 16 آذر/ ششم محرم 1399 مردم به پيروي از بيانيه امام خميني در باره محرم كه محرم ماه پيروزي خون بر شمشير است، برنامه تكبير را بر پشتبام خانههاي خود اجرا كردند. اين برنامه از ساعت نه شب به مدت نيم ساعت اجرا شد و صداي هماهنگ مردم در تمام شهر پيچيد و پيامدهاي آن، تا ده شب ادامه يافت. آيتالله شيرازي نيز ضمن توصيه سربازان براي خروج از پادگانهاي نظامي و تخليه سربازخانهها از مردم خواست تا با بهرهگيري از بركات ماه محرم دست به قيام يكپارچه بزنند. (8) با گسترش تظاهرات و فزوني شهدا و مجروحان روز 18 آذر اعلاميهاي از سوي پزشكان دانشگاه فردوسي و عموم پزشكان مبارز مشهد، در منزل آيتالله شيرازي نصب شد كه بر اساس آن دو مسجد رضوي واقع در كوچه چهنوي پايين خيابان و مسجد فاطميه در عيدگاه براي پذيرايي از مجروحان در تمام ساعات شبانهروز تعيين شدند. (9)
در هفدهم آذر/ هفتم محرم آيتالله خامنهاي همراه آيات: واعظ طبسي، سيدكاظم مرعشي و پسران سيد عبدالله شيرازي راهي فريمان شدند. تظاهرات 20 هزار نفري آن روز فريمان در حالي برگزار شد كه اينان پيشاپيش جمعيت حركت ميكردند. (10) مجسمه محمدرضا پهلوي نيز توسط مردم از طاق نصرت شهر پايين كشيده شد و عكس امام را بهجاي آن نصب كردند. (11) مجسمه رضاشاه هم در حال سقوط بود كه مأموران نگذاشتند. (12)
مدرسه نواب مشهد، کانون ساماندهي امواج انقلاب
پايگاه اصلي مبارزات حضرت آيتالله خامنهاي در آغازين دهه از ماه محرم 57، حوزه علميه نواب مشهد بود، چه اينكه خود آن حضرت، موضوع را چنين روايت كرده است:
«از جمله برنامههايم برپايي مجلس عزاي حسيني در مدرسه علميه نواب بود. اين مدرسه جايگاه مهمي داشت. برگزاري چنين مجالسي [با آن برنامهها] در مدرسه نواب بيسابقه بود.»
خبر برگزاري اين محافل عزاداري، بدنه انقلابي مشهد را به اين كانون شناخته شده علمي سوق ميداد. فضاي مدرسه از مردم انقلابي وبه ويژه قشر جوان، مملوميشد. در هرشب از شبهاي دهه اول محرم، خطابه انجام ميشد، اشعار انقلابي ميخواندندو رويدادهاي شهرهاي به پا خاسته ايران، به حضار منتقل ميگشت. آيتالله خامنه اي، خود دراين باب ميگويد:
«من هر شب سخنراني داشتم، هر چند كوتاه. جالب است نوارهاي اين مجالس در ميان آن حوادث بزرگ سالم مانده است... راهپيماييهاي هر روز از اطراف مدرسه نواب و مسجد كرامت شروع و در اين مسجد هم مراسمي منعقد ميشد. [در تظاهرات] هر پارچه نوشتهاي را دو نفر در دست ميگرفتند و پشت آن انبوهي از مردم... [حركت ميكرد] در پايان راهپيماييها من، طبسي و هاشمينژاد سخنراني ميكرديم و گاهي يكي يا دو نفر از ما سه نفر. سخنهايي كه بر زبان جاري ميشد خودم را مبهوت ميكرد. [انگار] هر چيزي از اراده ما خارج است. . . به ياد دارم به وقت سخنرانيهاي دستهايم را براي مدت طولاني از هم باز نگه ميداشتم، در حالي كه در سخنرانيهاي عادي چنين عادتي نداشتم.»(13)
رسيدگي به مشكلات سربازان گريخته از پادگانها
يكي ازدغدغههاي شاخص آيتالله خامنهاي دردوران استقرار دراين مدرسه، سامان دادن شرايع بغرنج سربازان فراري به شمار ميرفت. اين گروه كه عمدتا بيپناه بودند، بايد در جايي مخفي ميشدند ويا هيئت ظاهري خويش را متفاوت ميكردند كه از گزند مأموران در امان بمانند. گريز سربازان از پادگانها و و مراكز مربوط بدان، پس از پيام رهبر انقلاب در يازدهم آذر دادند، رو به گسترش نهاد. امام خميني در آن پيام آورده بودند:
«من از سربازان سراسر كشور خواستارم از سربازخانهها فرار كنند. اين وظيفهاي شرعي است كه نبايد در خدمت ستمكار بود.»(14)
سامان دادن اين طيف فراوان، آسان نمينمود. آيتالله خامنهاي تصميم گرفتند مشكل اين گروه را به گونهاي ديگر حل كنند. يكي از روزها در مسجد گوهرشاد خرم رضوي(ع)، در ميان بيانات خويش، ازمردم وبه ويژه جوانان خواستند تا سرهايشان را بتراشند تا دژبانها نتوانند بهراحتي سربازان فراري را شناسايي كنند، چه اينكه خود در خاطرات خود از آن روزها ميگويند:
«كما اينكه مأمورين دژبان چند نفر را كه پسرهاي تجار بازار بودند، اشتباهاً بهجاي سربازان فراري دستگير و آزاد كردند.»(15)
درهمان روزها، ابتكار آيتالله خامنهاي بازتابي ملي پيدا كرد و شهيد آيتالله دكتر بهشتي در اين باره گفت: «اين موضوع را در جاهاي ديگر اشاعه خواهيم داد.»(16)
خطبه تاسوعاي آيتالله خامنهاي به نام امام خميني
موج راهپيماييهاي محرم، به تاسوعا رسيده بود. تاسوعاي 57 در مشهد، محمل رويدادهاي متفاوتي بودكه بعضاً جديد مينمود، پایين كشاندن مستمر تنديسهاي رضا و محمدرضا پهلوي و ازآن جالب تر، خوانده شدن خطبه شب عاشوراي حرم رضوي(ع) توسط آيتالله خامنهاي و به نام امام خميني! ساعت سه بعد از ظهر تاسوعا مردم انقلابي مشهد، تصاويرشاه را از صحن موسوم به پهلوي به زير آوردند. علاوه برآن، كتيبهها و ستونهاي يادبود حرم، از نام پهلوي پاك شد. ازآن گذشته خبر رسيد كه دراولين ساعات بعد از ظهر، تنديس محمدرضا از ميدان شاه هم سقوط كرد. (17) اين وقايع در مكانهايي چون ميدان تقيآباد و بيمارستان شاهرضا هم تكرارشد. مجسمه رضاخان نيز در بعد از ظهر همين روز به پائين آورده شد. خطبه شب عاشوراي آقا، اما داستان ديگري دارد. آيتالله خامنهاي نقل ميكنند صبح تاسوعا بود كه:
«پيش از راهپيمايي چيزي به ذهنم رسيد كه آن را براي برخي برادرانم گفتم و خواستم اگر موافق هستيد خبرش را پوشيده بداريد تا زمانش برسد.»(18)
از ديرباز، خطبهخواني يكي از مراسم رسمي در صحن رضوي(ع) به شمار ميآيد. اين مراسم در شب عاشورا به نام امام حسين و در شب آخر ماه صفر براي امام رضا(ع) به جاي آورده ميشود. در تشييع چهرههاي نامدار ديني وحتي عامه مردم نيز، به گونهاي ديگر تكرار ميشود. اين برنامهها، حالت رسمي داشته و شكلي ويژه انجام ميپذيرد، از جمله تهيه دعوتنامه، حضور افرادي خاص، آن هم پشت درهاي بسته حرم! در آن دوره وادوار قبل، اين خطبه به نام شخص شاه خوانده و بعد نيز با متني درباره امام حسين(ع) يا امام رضا(ع) ادامه مييافت. آيتالله خامنهاي دراين باره میفرماید:
«فكر كردم چنين خطبه رسمي آن هم با يادكرد شاه متناسب جو انقلابي مشهد نيست. بايد زمام امور را به دست بگيرم و موضوع بايد پنهان ميماند، زيرا اگر آشكار ميشد درهاي حرم را روي ما ميبستند.»(19)
آنچه درشرف اتفاق بود، تا ظهرگاه عاشورا مخفي ماند، آيتالله واعظ طبسي پس ازآنكه به قرائت قطعنامهاي كه در همه راهپيماييهاي روز تاسوعا در شهرهاي بزرگ و كوچك خوانده ميشد پرداخت، خطاب به مردم اظهار داشت: مردم به سوي صحن رضوي(ع) برويد: «قرار است امشب خطبه به نام امام خميني خوانده شود. قرار است امشب آقاي سيدعلي خامنهاي به نام امام خميني خطبه بخواند.»(20)
دشواريهاي يك خطبه خواني متفاوت!
استاندار خراسان بر اساس معمول، براي انجام اين مراسم برنامهريزي كرده و از مسئولان محلي و افراد مورد نظر خويش دعوت به عمل آورده بود تا در اين محفل ساليانه حضور به هم رسانند(21) خيل مردم به سوي محل برگزاري مراسم به راه افتاد وچندي از اعلام خبر نگذشته بود كه درون صحن رضوي(ع) لبالب از راهپيمايان عاشوراي مشهد گشت. همه چيز مهيا بود، بهجز بلندگو! نميدانستند چگونه بايد آن را روشن وبه كاربگيرند. محمد خجسته كه بهتازگي از زندان آزاد شده بود درپي اين امر رفت و با همراهي يكي از خادمان حرم كه كارمند جزء بود، بالاخره بلندگورا مهيا ساختت. روايت آيتالله خامنهاي از ادامه ماجرا:
«محمد پيش من آمد و گفت همه چيز بر وفق مراد است... به سوي حرم رفتم. ديدم پر است از زائران منتظر خطبه است. به طرف اتاقي كه مشرف به صحن بود، رفتم. از آنجا مردم را ميديدم، ولي آنان نميتوانستند مرا ببينند. محمد، پسرم مصطفي و عدهاي ديگر همراهم بودند. »(22)
يكي از حاضران آن اتاق از پشت بلندگو اعلام كرد خطبه شب عاشورا توسط دانشمند ارجمند، حضرت حجتالاسلام خامنهاي خوانده ميشود. صدا در ميان همهمه مردم گم شد:
«دانستم تسلط بر اين همهمه بسيار مشكل خواهد بود. آن روزها صدايي قوي و بلند داشتم. خداوند اين نعمت را به من داده بود كه بدون بلندگو صدايم را تا دورها برسانم.»(23)
تجربهاي قبلي، در ذهن آيتالله خامنهاي وبسياري از خاظران بود. پيش از آن، يك بار در مسجد امام حسن(ع) وبه گاه ِ خطابه ايشان، هنگامي كه برق را قطع كرده بودند، مردمي در حدود 5 هزار نفر در فضايي فاقد سقف ودر شرايط ماه رمضان منتظر، درپي استماع ادامه بيانات او شده بودند، از حاضران خواسته بودند سر جاي خود بنشينند. آيتالله خامنهاي در آن روز، به ميان جمعيت رفته و با حالت ايستاده، سخنان خويش را به پايان برده و همه گان اين صحنه را ديده بودند. اما ديگر، نه صحن رضوي(ع) مسجد امام حسن(ع) بود و نه اين راهپيمايان پرشور، شباهتي به آن جمع محدود ميبردند. . به گفته آيتالله خامنهاي:
«به خدا توكل كردم. به امام رضا(ع) متوسل شدم و با صداي بلند و كشيده خطبه را شروع كردم. خطبه را مو به مو حفظ نكرده بودم، اما سخنم را با جملههاي عربي مسجع كه حمد [خداوند] و درود بر پيامبر(ص) و خاندانش بود، آغاز كردم. همهمه مردم همچنان ادامه داشت، اما بهتدريج آرامش و سكوت بر سر آن جمعيت خيمه زد.»
ناطق ِ نامدار آن روز، وقتي اوضاع را مهيا يافت، درخطبه شب عاشوراي حرم، امام رضا(ع) را مخاطب خويش واين جمعيت عزادار وعصيان زده قرار داد و فرمود:
«يابن رسولالله! از شما معذرت ميخواهم كه طاغوتيان هر ساله مراسم امشب را در كنار تو بر پا ميكردند، در حالي كه نه به تو ايمان داشتند و نه به جدت حسين(ع). ما خراسانيها فقط نظارهگر آنها بوديم. نه چارهاي داشتيم و نه تواني. ساكت بوديم.» سپس روي سخن را به فرماندار نظامي مشهد و استاندار كردند و گفتند:
«نكتهاي را از تاريخ انقلاب فرانسه به شما يادآوري ميكنم. حاكمان فرانسه در آن زمان انتظار سقوط حكومتشان را نداشتند. 20 روز پيش از پيروزي انقلاب فرانسه خيرخواهان، حاكمان را به تسليم در برابر اراده ملت فراخواندند، اما آنان بر لجاجت و تكبر خود پافشاري كردند. انقلاب برخلاف ميل حاكمان پيروز شد. اينك يكي دو ماه بيشتر به پيروزي ما نمانده است. شما را نصيحت ميكنم و ميگويم با مردم به نيكي رفتار كنيد. »(24)
خاطره آن عاشوراي ماندگار مشهد
بيترديد مراسم عاشوراي انقلابي ِمشهد، همتاي تاسوعا و بلكه پرشورتر از آن، ارزيابي ميشد. راهها و معابر مهم اين شهر، بگونهاي از مردم سرشار گشت كه با تعبير «ميليوني» از آن ياد ميشد. هر چند اين رقم ميتوانست براي شهر مشهد اغراقآميز باشد، اما اگر چنان جمعيتي داشت حضورش در آن شرايط نه يك احتمال بلكه امري حتمي بود. ساواك خراسان گردانندگان راهپيمايي بزرگ عاشورايي مشهد را آيات و حجج اسلام: سيدعلي خامنهاي، سيد كاظم مرعشي، شيخ ابوالحسن شيرازي، شيخ مجتبي شمس، شيخ علي تهراني، موسوي خراساني، عبدالكريم هاشمينژاد، عباس واعظ طبسي، شيخ حسين صفايي و دكتر محمود روحاني ياد كرد كه در پايان قطعنامه نه مادهاي توسط واعظ طبسي قرائت شد. (26) و بدين شك يكي از مهمترين فرازهاي انقلاب در شهر شهادت، به فرجام خويش رسيد.
پينوشتها در سرويس تاريخ است.