کد خبر: 745508
تاریخ انتشار: ۱۸ مهر ۱۳۹۴ - ۰۸:۴۵
مروري بر روابط امام‌خميني (ره) با آيت‌الله سيد‌محسن حكيم در دوران تبعيد در نجف‌اشرف
احمدرضا صدري

روزهايي كه بر ما مي‌گذرد، تداعي‌گر هجرت رهبر كبير انقلاب از عراق به فرانسه است. از اين رو خوانش سر‌فصل‌هاي مهم سياسي و فرهنگي دوران اقامت ايشان در عراق، مناسبت يافته است. مقالي كه پيش رو داريد، به بررسي روابط امام خميني با آيت‌الله سيد‌محسن حكيم در دوران تبعيد در نجف اشرف پرداخته است. اميد آنكه مقبول افتد.

در دور‌اني كه امام خميني رهبر كبير انقلاب به عراق تبعيد شد، آيت‌الله‌العظمي سيد‌محسن طباطبايي حكيم، مجتهد مقتدر و علي‌الاطلاق عراق و ساير شيعيان به حساب مي‌آمد، مجتهدي كه بزرگ‌ترين قدرت مذهبي در عراق، ايران و ساير كشورها را از آن خود كرده و بر تحولات و مسائل مهمي در جهان اسلام تأثيرگذار بود.

آيت‌الله حكيم و حمايت از نهضت اسلامي

حجت‌الاسلام و‌المسلمين عميد زنجاني در‌باره حمايت‌هاي اوليه آيت‌الله حكيم از نهضت امام خميني مي‌گويد: «در دوراني كه نهضت امام خميني آغاز شد و حوادثي از قبيل مدرسه فيضيه، قيام پانزده خرداد 1342 و تبعيد امام خميني به تركيه پيش مي‌آمد، طلاب ايراني مقيم نجف ساكت نمي‌نشستند و در تجمعات 50 الي 60 نفر ـ البته نه به صورت راهپيمايي ـ و حركت به سوي بيت آيت‌الله حكيم خواهان توجه بيشتر آن مرجع بزرگ به مسائل ايران مي‌شدند. به ياد دارم روزي آن مرحوم به كربلا رفته بود. با عده‌اي از طلاب ايراني روانه منزل ايشان در كربلا شديم. آيت‌الله حكيم پرسيد: چه خبر شده است؟ يكي از اطرافيان وي به نام شيخ محمد دشتي گفت: اينها آمده‌اند راجع به استخلاص امام خميني با شما گفت‌وگو كنند تا شما كاري انجام بدهيد. آقاي حكيم پس از شنيدن اين خبر به‌شدت عصباني شد. به‌قدري كه جملات عربي و فارسي را قاطي مي‌كرد، سپس فرمود: اول برويد مرجعيت را يكپارچه كنيد، زماني كه مرجعيت پاره‌پاره شده است نمي‌توان كاري كرد، ديگر نفوذي باقي نمانده است. با اين وضعيت نمي‌توانم كاري كنم. »(1)

با اين همه آيت‌الله حكيم، پس از اطلاع از جسارت‌هاي دولت عليه روحانيت به‌ويژه در فاجعه فيضيه از علماي قم دعوت كرد تا به عراق مهاجرت كنند. به گفته آيت‌الله صابري همداني: «شايد عده‌اي از علماي قم موافق مهاجرت به نجف اشرف بودند و علاقه داشتند به دعوت آقاي حكيم پاسخ مساعد دهند. رژيم هم مايل بود اينها به عراق بروند و صحنه تحولات داخلي ايران از وجود آنها خالي شود. امام از اول با اين دعوتنامه مخالفت كرد و با مخالفت امام، بقيه علما نيز اين دعوت را نپذيرفتند.‌»(2)

امام خميني در پاسخ به تلگراف آيت‌الله حكيم در 23/1/1342 فرمود: «ما مي‌دانيم با هجرت مراجع و علماي اعلام (اعلي الله كلمتهم) مركز بزرگ تشيع در پرتگاه هلاكت افتاده است و به دامن كفر و زندقه كشيده خواهد شد... مي‌دانيم با اين هجرت تغييرات و تحولات عظيمي روي خواهد داد كه از آن بيمناكيم. عجالتاً در اين آتش سوزان به سر مي‌بريم و با خطرهاي جاني صبر و از حقوق اسلام و مسلمين و از حريم قرآن و استقلال مملكت اسلام دفاع مي‌كنيم. »(3)

گرچه درخواست آيت‌الله حكيم به ظاهر مشكلي را حل نمي‌كرد، اما به تعبير آيت‌الله طاهري خرم‌آبادي:«از تلگراف آقاي حكيم بوي تهديد به مشام مي‌رسيد. در اين تلگراف او به آقايان مراجع قم فرموده بود شما بلند شويد به نجف بياييد تا تكليفم را با حكومت ايران روشن كنم... بعد از تلگراف مرحوم آقاي حكيم، فرماندار، رئيس سازمان امنيت و رئيس شهرباني قم از مراجع تقاضاي ملاقات كرده بودند و امام اين تقاضا را رد كرده بود. آنها به ملاقات ساير آقايان رفته و تهديد كرده بودند اگر بخواهيد دنبال تلگراف آيت‌الله حكيم را بگيريد و سر و صدا راه بيندازيد، ما مأموريت داريم به داخل منازل شما بريزيم و واكنش نشان بدهيم. كاملاً روشن بود كه اگر مراجع مي‌خواستند در پاسخ دعوت آقاي حكيم به نجف عزيمت كنند اين يك نوع اعتراض شديد به رژيم شاه و سياست‌هاي آن محسوب مي‌شد كه واكنش مردم را نيز به همراه خواهد داشت. مردم جمع مي‌شدند و نمي‌گذاشتند مراجع به نجف بروند. به همين دليل رژيم از عزيمت احتمالي مراجع به نجف وحشت داشته و آمده بودند آقايان را تهديد كنند. امام در پايان يكي از جلسات درس خود فرمود اينها را راه ندادم، اما ‌اي كاش راه مي‌دادم و توي دهانشان مي‌زدم.»(4)

البته در روايتي جالب‌تر از آيت‌الله ملكوتي چنين مي‌خوانيم:‌«در قضيه مدرسه فيضيه در نجف بودم. وقتي پاسخ آيت‌الله حكيم به امام را شنيدم به همراه عد‌ه‌اي از روحانيون خدمت ايشان رسيديم و عرض كرديم اين چه پيشنهادي است كه فرموده‌ايد همه علما به عنوان اعتراض به نجف اشرف مهاجرت كنند. آيت‌الله حكيم در جواب فرمود: منظورم اين نبود كه همگي به عراق مهاجرت كنند، غرضم از اقدام به ترك علما تأديب رژيم پهلوي بود و نه چيز ديگر.‌»(5)

به سردي گراييدن روابط امام و آيت‌الله حكيم

آيت‌الله حكيم بيش از آنچه درفوق آمد، با نهضت امام خميني همراه نشد، گرچه او در بدو ورود امام به نجف اشرف به نقل از آيت‌الله طاهري خرم‌آبادي فرموده بود:‌«آيت‌الله خميني مهمان ماست و ما ميزبان او هستيم. بايد به او احترام گذاشت و از اسائه ادب دوري گزيد» با اين همه نگرش بيت او نسبت به امام خميني و نهضتش بر مواضع آن فقيد تأثير بسزايي داشت. آيت‌الله سيد عباس خاتم يزدي در اين‌باره مي‌گويد: «برخي از اطرافيان آيت‌الله حكيم نمي‌گذاشتند آن‌طور كه واقعيت است مسائل ايران به وي برسد يا حداقل مسائل ايران را نزد وي كم جلوه مي‌دادند. اين موضوع حتي نسبت به شخصيت امام خميني نيز تسرّي مي‌كرد و آقاي حكيم شناخت جامعي از ايشان نداشت. در نظر حكيم امام كسي بود در حد و اندازه آيت‌الله كاشاني و به لحاظ سياسي دنباله‌رو او كه تنها واجد ويژگي‌هاي سياسي بود.‌»(6)

و به گفته حجت‌الاسلام سيد‌رضا برقعي:‌«گرچه بيت آيت‌الله حكيم در مقايسه با ساير بيوت فعال‌تر بود و در همه نقاط كشور عراق فعاليت‌هاي علمي و فرهنگي مي‌كرد و با همه كشورهاي اسلامي مرتبط بود، اما نسبت به مسائل ايران و نهضت امام خميني بينش خاصي داشت. اين بينش آيت‌الله حكيم را بدين نتيجه رسانده بود كه در ايران مسائل سياسي به حدي پيچيده‌اند كه حتي آيت‌الله خميني هم نمي‌داند چه كار مي‌كند و به چه نتيجه‌اي مي‌رسد. به اسم مخالفت با رژيم شاه گروه‌ها و افراد ضد مذهب شيعه فعال شدند و از آيت‌الله خميني طرفداري كردند. مثل جريان حسينيه ارشاد، توده‌اي‌ها و مجاهدين خلق كه جملگي از مرجعيت آيت‌الله خميني سوءاستفاده مي‌كنند.‌‌»(7)

شايد به دليل همين اطلاعات غير واقع‌بينانه حجت‌الاسلام محمد آل‌اسحاق مي‌گويد:‌«آيت‌الله حكيم در اولين برخورد با امام خميني گفته بود ما نمي‌خواهيم شاه ايران را تقديس كنيم، اما مي‌گوييم اين سگ، بودنش براي پاسداري از شر كمونيسم بهتر است. در واقع شاه با كمونيسم مبارزه مي‌كند و نبايد تضعيف شود.‌»(8)

به همين دليل بود كه وقتي از سوي شاه ضريح مطلاي حضرت ابوالفضل(ع) را به عراق آوردند، حكيم به كربلا آمد و دامادش براي شاه نيز دعا كرد، اما اينكه چه گروهي در تلقين اين اطلاعات نزد آيت‌الله حكيم نقش داشت، حجت‌الاسلام عميد زنجاني مي‌افزايد:‌«‌علت اين مسئله بيشتر به اين باز مي‌گشت كه مخالفين نهضت امام خميني بيشتر از موافقين آن با بيت آن فقيد مرتبط بودند، البته ساواك نيز در جا انداختن اين مسئله كه اگر شاه نباشد كشور يكپارچه به دست كمونيست‌هاي بي‌دين مي‌افتد، نقش مؤثري داشت.»

با اين همه امام خميني در مقابل دست‌هايي كه بيت آيت‌الله حكيم را از او جدا مي‌كرد، همواره با ديده احترام به او مي‌نگريست. به گفته آيت‌الله ملكوتي هنگام تدريس زماني كه فتوا يا استدلالي از او نقل مي‌كرد از مقام علمي او تجليل مي‌كرد. در واقع شيوه برخورد امام خميني با آيت‌الله حكيم به تعبير حجت‌الاسلام و‌المسلمين محمدتقي شاهرخي همانند برخورد ايشان با آيت‌الله بروجردي در دهه 30 بود. يعني در قبال نوع مواضع آن فقيد سكوت و هنگام تدريس از مقام شامخ علمي‌اش دفاع مي‌كرد و همواره تضعيف آيت‌الله حكيم از سوي حزب بعث را تضعيف مرجعيت مي‌دانست. به گفته آيت‌الله سيد‌جعفر كريمي:‌«بعد از برخورد رژيم بعث با آيت‌الله حكيم و خانه‌نشين شدن وي، حضرت امام به‌شدت ناراحت و متأثر شده بود و رفتنش را به كاظمين اشتباه مي‌دانست.‌» (9)

تنها از اين دوره به بعد است كه به گفته حجت‌الاسلام سيد‌رضا برقعي:‌«امام نسبت به آقاي حكيم به‌طور خاص و نامشخصي موضعي احتياط‌آميز پيشه گرفت و حاضر نشد در بغداد به ديدن او برود، با اينكه برخي از جمله آيت‌الله شهيد مدني واسطه شدند، اما امام نپذيرفت. تنها پيش از عزيمت به بغداد بود كه امام به ديدارشان رفت و مثل گذشته سيد‌مصطفي را نيز به ديدارش نمي‌فرستاد و اين برخلاف عرف آن روز حوزه نجف بود. مثلاً برخلاف آيت‌الله خويي كه پس از كسالت آيت‌الله حكيم روابط بهتري با بيت آن مرحوم پيدا كرد برخورد امام خميني برعكس شده بود.»(10)

به سردي گراييدن روابط امام خميني و آيت‌الله حكيم تبعاً افراد تند مزاج هر دو بيت را در مقابل هم قرار مي‌داد و بر عمق بي‌مهري‌هاي هر دو مي‌افزود. حجت‌الاسلام مرحوم علي آل‌اسحاق در بياني اين وضعيت را چنين توصيف مي‌كند:«در مدتي كه در نجف بودم هم با بيت آيت‌الله حكيم مرتبط بودم و هم با بيت امام و همين سبب مي‌شد تا مغضوب اطرافيان تند هر دو بيت قرار گيرم و به اصطلاح چوب هر دو را بخورم، مثلاً آقاي مامقاني رئيس دفتر آيت‌الله حكيم علناً به من مي‌گفت: ايشان بايد دو بال تولي و تبري داشته باشد و شما تنها واجد يكي از آنها هستي. همين دليل مي‌شد تا بنده از يك‌سري مزاياي مالي محروم شوم. »(11)

امام خميني و رحلت آيت‌الله حكيم

در ارديبهشت 1349 آيت‌الله سيد‌محسن حكيم، به علت بيماري در يكي از بيمارستان‌هاي بغداد بستري شد و بر اثر سرطان در 12 خرداد ماه همان سال چشم از جهان فرو‌بست و جهان تشيع را عزادار ساخت. به دنبال بستري شدن او در بغداد، علما و روحانيون عالي‌مقام حوزه علميه نجف يكي پس از ديگري به بغداد رفتند و از او عيادت، ولي به امام پيشنهاد كردند و روي آن اصرار و پافشاري به عمل آمد كه ايشان به بغداد برود و از او عيادت كند، كه نپذيرفت. به امام گفتند: «مراجع نجف به بغداد رفتند و از آقاي حكيم عيادت كردند. خوب است شما هم چنين كنيد.‌» امام در پاسخ فرمودند: «آقايان مراجع به عيادت ايشان رفتند و مي‌روند، به من طلبه چه ربطي دارد؟» البته امام از آقاي حكيم در نجف پيش از انتقال او به بغداد عيادت كرده بود. سيد‌حميد روحاني در تحليل خود معتقد است:

«امام از هر گونه حركتي كه شائبه آينده‌سازي براي خويشتن داشته باشد سخت گريزان بود و از اين‌رو نمي‌خواست كاري را كه علماي تراز اول نجف انجام داده‌اند تقليد كند و از اين راه خود را در رديف آنان قرار دهد.‌»(12)

حجت‌الاسلام شيخ عبدالعلي قرهي در اين باره مي‌گويد:

«امام در همان شب رحلت آيت‌الله حكيم تا صبح را به دعا و تفكر گذرانيد و صبحگاهان پس از اداي نماز صبح نامبرده مرا به حضور طلبيد و فرمود: به دوستانم بگوييد راضي نيستم در اين كشمكش‌هايي كه در سطح حوزه‌ها بروز خواهد كرد وارد شوند و بخواهند به نفع من كاري انجام دهند.»

امام در نامه‌اي كه همان روزها براي فرزندش حاج‌سيد‌احمد به ايران مي‌فرستد، نيز همين موضوع را توصيه مي‌كند. بخشي از متن نامه چنين است: «لازم است تذكر دهم ممكن است در اين اوقات در آنجا مسائلي مربوط به مرجع طرح شود يا خداي نخواسته كشمكش بين جوان‌ها شروع شود، شما و تمام دوستان اينجانب بايد از اين مسائل بركنار باشيد و يك كلمه دخالت نكنيد. چنانچه در اينجا نيز همين امر را سفارش داده‌ام. البته اثبات و نفي‌اي نبايد داشته باشيد.‌»(13)

حجت‌الاسلام و المسلمين مرحوم علي آل‌اسحاق نيز در خاطراتش مي‌افزايد: «پس از رحلت آيت‌الله حكيم، طبق رسم حوزه‌ها، بيوت و اطرافيان مراجع مي‌كوشيدند تا اولين مجلس فاتحه را برگزار كنند. در حالي كه بيت آيت‌الله خويي نخستين مجلس فاتحه را برگزار كرد و اين حاكي از آن بود كه او پس از حكيم مرجعيت را به عهده خواهد گرفت، اما امام مجلس دومي را هم نگرفت. بعد از اينكه همه مجالس ترحيم را گرفتند نزديك اربعين رحلت آقاي حكيم، امام نيز مجلس برپا كرد.‌»(14)

در ادامه مرحوم آل‌اسحاق در باره سيره امام خميني در حذر كردن از شئون مرجعيت در نجف مي‌افزايد: «در عراق رسم بود كه مراجع در اعياد مباركه به منظور جلب نظر يا تشكر از شيوخ عرب براي آنها هدايايي مي‌فرستادند. ما هر كاري كرديم كه امام خميني نيز چنين كند نپذيرفت. گفتيم آقا! اين رسم است و مراجع چنين مي‌كنند. فرمود: من اصلاً مرجع نيستم و به دنبال مرجعيت هم نيستم و شما هم حق نداريد به اسم من براي كسي هديه‌اي بفرستيد... گذشته از اين موارد مراجع وقت نجف نيز به خدام حرم حضرت علي(ع) پولي مي‌دادند. خدام نيز به محض ورود هر يك از آقايان به حرم احترام مي‌گذاشتند و براي سلامتي آنان بلند صلوات مي‌فرستادند. باز هر چه به امام گفتيم پولي به خدام بدهد نپذيرفت و فرمود: من پولي دارم به آنها بدهم. اين مسائل موجب مي‌شد خدام احترام كمتري به امام نهند و بعضاً مردم و زوار را از او دور كنند، مثلاً به زوار مي‌گفتند: هذا رجلٌ سياسي. در آن دوره صفت سياسي براي مراجع صورت خوبي نداشت. به همين دليل ما چند نوبت به اسم امام به خدام پول مي‌داديم، آنها هم به او احترام مي‌گذاشتند و دستش را مي‌بوسيدند، اما امام ما را مي‌خواست و مي‌گفت: رفتار خدام امروز تغيير كرده، حتماً خبري است. شنيده‌ام به آنها پول داده‌ايد. اين كار را نكنيد و به اسم من به كسي پول ندهيد. به اسم خودتان پول بدهيد و مرا قاطي نكنيد.‌»(15)

پي‌نوشت‌ها:

(1) خاطرات حجت‌الاسلام و‌المسلمين عميد زنجاني، تدوين محمدعلي حاجي‌بيگي كندري، مركز اسناد انقلاب اسلامي، تهران، 379، ص 124

(2) خاطرات آيت‌الله صابري همداني، تدوين سيد‌مصطفي صادقي، مركز اسناد انقلاب اسلامي، تهران، 1383، ص 162

(3) صحيفه نور، ج 1، ص 78

(4) تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي، مركز اسناد انقلاب اسلامي، صص 96ـ97

(5) مصاحبه با آيت‌الله مسلم ملكوتي، آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي

(6) خاطرات آيت‌الله خاتم يزدي، ، ص 74

(7) مصاحبه با حجت‌الاسلام و‌المسلمين برقعي، آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي

(8) خاطرات حجت‌الاسلام و‌المسلمين عميد زنجاني، تدوين محمدعلي حاجي‌بيگي كندري، مركز اسناد انقلاب اسلامي، تهران، 379، ص 124

(9) مصاحبه با حجت‌الاسلام و‌المسلمين محمد آل‌اسحاق، آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي

(10) مصاحبه با آيت‌الله سيد‌جعفر كريمي، همان

(11) مصاحبه با حجت‌الاسلام برقعي، همان

(12) مصاحبه با حجت‌الاسلام و‌المسلمين علي آل‌اسحاق، آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي

(13) نهضت امام خميني، جلد اول، ص 793

(14) پيشين، ص 794

(15) خاطرات حجت‌الاسلام علي آل‌اسحاق، آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار