درست يكصد سال قبل و در سال 1294 شمسي كه رئيسعلي در بوشهر و تنگستان با متجاوزان و نيروهاي نظاميشان پنجه در پنجه انداخته بود، شايد تصورش را هم نميكرد روزي برسد كه اسمش برود لاي تقويم رسمي مملكت و يك روز را به نام او ثبت كنند. رئيسعلي آن روزها بيشتر از آنكه به فكر نام و تقويم رسمي باشد به فكر تنگستان و بوشهر و خاك جنوب بود. همه اينها داشت زير پاي انگليسيها به توبره كشيده ميشد. رئيسعلي رفت اما نامش در تاريخ ماند. 12 شهريور هر سال به ياد او ميافتيم و نامي كه براي روز شهادتش انتخاب كردهاند: «روز ملي مبارزه با استعمار انگليس!» مفهوم و مناسبتي كه به غير از تاريخ، هنوز غريب است در ساير حوزههاي فرهنگ و هنر اين ديار. قضيهاي مهجور مانده مثل خيلي از قضاياي ديگري كه لابهلاي برگهاي تاريخ معاصر خاك ميخورند و مردم اين ديار خالقش بودهاند. سطرهاي ابتداي اين متن بخشهايي بود از يكي از معدود آثار ادبي مكتوبي كه در اين فضا نوشته شده است.
بو كشيدن خاك خوزستان براي نفت
«دشتهاي سوزان» صادق كرميار، دست مخاطب را ميگيرد و او را نه در قاب تاريخ بلكه در لعاب رمان و اثر ادبي به خوزستان دوران مظفرالدين شاه قاجار و شيخ خزعل و برادرش مزعل ميبرد. بعدش هم جنگ جهاني اول و آبهاي گلآلودي كه به جوي مردم اين ديار رفته و انگليسيهايي كه پي ماهي خود بودند افتاده بودند به جان خاك خوزستان و به شخم كشيدنش براي اكتشاف نفت. از يك سو با شيخ خزعل دل و قلوه ميدادند و از سوي ديگر پي راندن خر مرادشان بودند. دستگاههاي حفاريشان مثل كرم خاكي افتاده بودند به جان هويزه و خرمشهر و مسجد سليمان و «دشتهاي سوزان» خوزستان. روي همين حساب ميتوان «دشتهاي سوزان» را نوعي اداي دين كرميار دانست به بخشي از تاريخ پر درد مردم اين ديار و رنجي كه از دشنه استعمار بر گُردهشان نشسته.
رمان از اواخر دوران سلطنت ناصرالدين شاه شروع ميشود و درگذشت شيخ جابر، بزرگ و شيخالمشايخ عربستان عجم(خوزستان). از جابر سه پسر بر جاي ميماند؛ محمد و خزعل و مزعل. بر حسب سنت جاري ميان طوايف آن زمان بايد محمد بر جايگاه پدر تكيه بزند كه به دلايلي اين امر اتفاق نميافتد و مزعل پس از چندي رداي شيخ المشايخي خوزستان را بر تن ميكند. خط اصلي داستان تقريبا از همين نقطه آغاز ميشود. جايي كه خزعل با همراهي و همكاري انگليسيهايي كه وجب به وجب خاك خوزستان را براي نفت بو ميكشند، ميشود شيخالمشايخ خوزستان. اختلاف بين دو برادر از يكسو و روابط خزعل با انگليسيها و موشهايي كه بريتانياييها براي منافع خود ميدوانند از سوي ديگر و عدم همراهي برخي از طوايف خوزستان از سوي سوم، اضلاع مثلثي را ميسازند كه داستان دشتهاي سوزان در آن پيش ميرود.
سرك كشيدن به خاطرات وزير مختار
رمان داراي ريتم و سرعت خوبي است. چندان هم درگير قيد و بندهاي فرايندهاي ذهني ميان شخصيتها نيست و قصه خود را پيش ميبرد. نويسنده با شناخت خوبي كه از فرهنگ و مردم خوزستان كسب كرده، به جاي آنكه به مطولپردازيهاي رايج و بازي با كلمات بپردازد يا بخواهد تسلط خود را بر تكنيك به رخ مخاطب بكشد، آرام آرام داستان خود را پيش ميبرد و شخصيتها را به خط اصلي رمان، وارد يا از آن خارج ميكند. كتاب هرچند يك اثر ادبي است و با روايت خشك و غيرهنرمندانه تاريخي فاصله دارد با اين حال نويسنده، رخش گريزپاي تخيلش را هم بيامان رها نكرده تا به هر كجا كه ميخواهد سرك بكشد. كرميار تلاش زيادي داشته تا ضمن پايبند بودن به قصهگويي و رماننويسي، زيرچشمي استنادات تاريخي را هم در نظر داشته باشد تا روايت داستاني و ادبي او از حقيقت فاصله نگيرد.
رمان بچه محله امامزاده حسن
در اين روزها كه از يكسو، سالروز يكصد سالگي شهادت رئيسعلي دلواري در نبرد با متجاوزان انگليسي را پيش رو داريم و از ديگر سو، ساختمان آجر بهمني چهارراه استانبول تهران تبديل به محله برو و بياي مقامات انگليسي شده، شايد بد نباشد مرور دوباره كتاب «دشتهاي سوزان» كه پسربچه محله امامزاده حسن تهران نوشته كه در دهه 40 تشتكبازي ميكرده. شايد بد نباشد مرور دوباره دردهايي كه از يك قرن قبل به اين طرف از قبَل استعمار شرق و غرب به گردهمان نشسته. «دشتهاي سوزان» صادق كرميار كه چاپ اولش، چهار سال قبل در 362 صفحه و قيمت 8500 تومان به همت نشر نيستان راهي بازار كتاب شده، ميتواند راوي بخشي از داغهايي باشد كه از درفش استعمار به جان مردم اين ديار نشسته است.