کد خبر: 737077
تاریخ انتشار: ۱۱ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۵:۴۸
ناگفته‌هايي از يك جهاد پيگير فرهنگي و ديني در گفت‌وشنودي منتشر نشده با زنده‌ياد دكتر حسين رزمجو
محمدرضا كائيني

هرگاه كه به مشهد مقدس بار مي‌يافتم، هماره ديدار با آن پير خردمند را در اولويت‌هاي خويش داشتم. از اين روي گفت‌وشنود‌هاي فراواني با آن فرزانه فروتن انجام و زينت‌بخش بسياري از شماره‌هاي «جوان‌» گشت. دكتر‌ حسين رزمجو، از درد‌آشنايان تبليغ و ترويج دين در ميان جوانان و دانشگاهيان بود و اين دغدغه را تا پايان حيات با خويشتن داشت، حياتي كه به مشيت الهي و چند روز پيش، پايان يافت و دريغ و اسف شاگردان و دوستان ارجمندش را درپي داشت. او در گفت‌وشنود منتشر نشده‌اي كه پيش رو داريد، به تاريخچه اين دغدغه اشارت نموده است. رحمت و رضوان الهي، ارزاني‌اش باد.

آشنايي جنابعالي با انديشه‌هاي انقلابي امام خميني از چه مقطعي و چگونه شكل گرفت و تداوم يافت؟ اين سير، به چه نقاطي رسيد؟

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم و به نستعين. در پاسخ به سؤال حضرتعالي، بايد عرض كنم كه پس از رحلت مرحوم آيت‌الله بروجردي، بنده شروع كردم به جست‌وجو براي فردي كه بتوانم از او تقليد كنم، لذا از كساني كه آنان را در اين زمينه صاحب صلاحيت و نظر مي‌دانستم، از جمله مرحوم آيت‌الله طالقاني، مرحوم استاد محمدتقي شريعتي و چند نفر ديگر در اين‌باره پرس‌و‌جو كردم و آنها به من گفتند علما و مراجع متعددي هستند، اما كسي كه از همه داناتر، باسوادتر و مهم‌تر از همه شجاع‌تر هست، آقاي «‌حاج‌آقا روح‌الله» است. با اين همه به اين گفته‌ها قناعت نكردم و تمام آثار حضرت امام، به‌خصوص آثاري را كه به فارسي نوشته بودند...

مثلاً كشف‌الاسرار...

بله، كشف‌الاسرار و حتي اشعار ايشان- كه به صورت پراكنده منتشر شده بود- را پيدا و دقيقاً مطالعه كردم و از همان زمان مقلد ايشان شدم كه البته اين تقليد پس از 15 خرداد تبديل شد به مريد امام شدن. البته بازهم در آن دوره، بنده در زمينه شناخت امام، سرباز صفر هم نبودم. در آن دوره، اطلاعيه‌هاي ايشان را همراه با عده‌ ديگري به‌طور مخفيانه در دانشگاه تهران پخش مي‌كرديم. چندين بار هم رئيس دانشگاه تهديد كرد كه: اگر افرادي كه اين كار را مي‌كنند، به دست ما بيفتند سرنوشت خوبي نخواهند داشت!

اطلاع داريد كه استاد محمدتقي شريعتي امام را از كجا و چگونه ‌شناخته بودند؟

ايشان خودشان سابقه تحصيلات حوزوي و با برخي اعلام زمان خود، مخصوصاً آيت‌الله بروجردي آشنايي و ارتباط خوبي داشتند. استاد شريعتي در آغاز معمم بودند. در يكي از سفرها كه آيت‌الله بروجردي به مشهد مي‌آيند، عده‌اي نزد ايشان از وضعيت آموزش و پرورش گلايه مي‌كنند و نهايتاً مرحوم بروجردي به استاد شريعتي اجازه مي‌دهند تا تغيير لباس بدهد و مكلا شود و به مدارس برود و در آنجا احكام و معارف ديني را تبليغ كند. اين براي استاد شريعتي افتخار بزرگي است كه نماينده آيت‌الله بروجردي در وزارت فرهنگ بودند. ما وقتي به ايشان رسيديم كه مكلا شده و معلم ديني دبيرستان فردوسي مشهد بودند. قرار بود بنده پزشك شوم و لذا در رشته علوم تجربي يا طبيعي آن موقع درس مي‌خواندم. من مي‌ديدم كه بچه‌ها كلاس‌هاي فيزيك، شيمي و... را به سنگيني و سخت مي‌رفتند، ولي وقتي كلاس تعليمات ديني استاد شريعتي تشكيل مي‌شد، مي‌دويدند كه خودشان را برسانند! بعد هم كه «كانون نشر حقايق اسلامي» را تأسيس كردند و بنده و امثال بنده، پاي ثابت آن بوديم و بعد هم در جلسات سيار تفسير قرآن ايشان كه شب‌هاي چهارشنبه تشكيل مي‌شد، شركت مي‌كرديم.

در 15 خرداد 42 كجا بوديد و اين واقعه در مشهد چه واكنشي داشت؟

درآن روزها، در مشهد بودم كه البته مثل تهران و قم خبر چنداني نبود. در اينجا بعد از دستگيري امام حساسيت هايي ايجاد شد كه كانون آن، عمدتاً بيت مرحوم آيت‌الله ميلاني بود.

از مرحوم آيت‌الله ميلاني چقدر شناخت پيدا كرديد؟ شخصيت ايشان را چگونه ديديد؟

آشنايي در اين حد بود كه براي سخنراني‌هايي كه در منزل ايشان برگزار مي‌شد، مي‌رفتيم. آدم روشنفكر، اما محافظه‌كاري بود. البته مثل آيت‌الله شريعتمداري نبود و بسيار آزاده‌تر بود.

با آيت‌الله شريعتمداري هم آشنايي داشتيد؟

بله، تا حدودي. خاطرم هست كه قصد داشتيم با گروهي از دوستان، از جمله حضرت آيت‌الله خامنه‌اي، مدارس دخترانه‌اي را- با اين هدف كه دختران در چهارچوب احكام و مسائل ديني، دروس جديد را بياموزند و در آينده متخصصان متديني شوند- تأسيس كنيم، به‌خصوص در رشته پزشكي و تخصص زنان كه خانواده‌هاي متدين تمايل نداشتند خانم‌ها نزد پزشك مرد بروند. آقاي شريعتمداري سالي يك بار به مشهد مي‌آمد و در منزل فردي به نام محمدرضا ارباب سكونت مي‌كرد. در آنجا، هم مراسم عزاداري محرم برگزار مي‌شد و هم كساني كه مي‌خواستند با ايشان ملاقات كنند، مي‌رفتند. يادم هست يك‌بار بنده، جناب آقاي خامنه‌اي و آقايان ركني، ايپكچي، سيد علوي ـ رئيس مدرسه علوي ـ و چند تن ديگر به نمايندگي از هيئت مؤسس دبيرستان دخترانه، نزد ايشان رفتيم. حياطي را فرش كرده بودند و در آن بالا هم تشكچه‌اي بود و آقاي شريعتمداري نشسته بود. در اطراف ايشان هم 10، 12 نفر از طلاب بودند و لحظه به لحظه هم اين حلقه وسيع‌تر مي‌شد. ديگران مي‌آمدند و دست و پاي ايشان را مي‌بوسيدند! ما فقط دست داديم و نشستيم! جناب آقاي خامنه‌اي كه طبيعتاً از همه بهتر صحبت مي‌كردند، به ايشان گفتند: احساس مي‌كنيم ضرورت ايجاب مي‌كند كه چنين مدارسي براي دختران تأسيس شوند... و ضرورت آن را توضيح دادند. حرفشان كه تمام شد، آن حلقه به 40، 50 نفر رسيده بود. درواقع ما مي‌خواستيم آقاي شريعتمداري در جريان امر باشد كه اگر ساواك خواست مانع شود، كمك كند. در اين موقع يك نفر كه اسم كوچكش يادم نيست و اهل فردوس و بسيار خوش‌بيان بود به نام دانش‌سخنور...

فاميلش دانش‌سخنور بود؟

بله، از جا بلند شد و بي‌آنكه اجازه بگيرد شروع كرد به نقل روايت و خلاصه حدود 20 روايت اندر باب اين موضوع كه وظيفه زن مسلمان، صرفاً خانه‌داري، شوهرداري، پخت و پز و اين قبيل كارهاست و نبايد درس ديگري بخواند، 10 دقيقه‌اي حرف زد! آقاي شريعتمداري بسيار خونسرد و هوشيارانه گوش كرد. بعد با همان لهجه گفت: ديگر فرمايشي نداريد؟ و وقتي دانش‌سخنور سر جايش نشست، با لحني بسيار ملايم و آرام گفت: آقايان طلاب فاضلي هستند و مي‌دانند روايات چند دسته‌اند: اصلي، ضعيف و جعلي! اما يك روايت هست كه همگان بر آن متفق‌القول‌اند و آن «طَلَبُ العِلمِ فَريضَه عَلى كُلِّ مُسلِمٍ» است... و روي كلمه مسلم هم تكيه كرد كه اعم از زن و مرد باشد. گفت: اسلام دين علم، تفكر و تعقل است. خلاصه بي‌آنكه حرف دانش‌سخنور را صراحتاً رد كند، چنان جواب او را داد كه نفس‌اش در‌نيامد! بعد رو كرد به جناب آقاي خامنه‌اي و گفت: خداوند شما و دوستان عزيزتان را ياري كند، اين كار بايد 50 سال پيش از اين انجام مي‌شد تا الان تعدادي زن متخصص داشته باشيم! شما داريد جهاد مي‌كنيد... به هرحال، ما كه بعد از شنيدن حرف‌هاي دانش‌سخنور به خودمان گفتيم: عجب ناشي‌گري كرديم، با شنيدن اين حرف‌ها، مقداري دلمان گرم شد!

شما در دانشگاه، به عنوان يك فرد سياسي شناخته شده بوديد يا كسي كه صرفاً گرايشات ديني دارد و از معارف آن دفاع مي‌كند؟

خير، نه بنده و نه افراد ديگري كه با مسائل سياسي سر و كار داشتند، اين‌طور نبود كه شناخته شده باشند، چون حداقل بلايي كه بر سر انسان مي‌آمد اين بود كه حق درس خواندن را از او مي‌گرفتند! نخير بنده الحمدلله آن موقع گرفتار نشدم.

دستگيري شما چگونه پيش آمد و چقدر طول كشيد؟

كوتاه مدت بود. به خاطر بدشانسي گرفتار شدم، شايد هم شانس بود! من و دكتر شريعتي جزو اولين دانشجويان رشته زبان و ادبيات فارسي بوديم. البته قرار بود بنده پزشك شوم كه نشد و الحمدلله رشته دلخواه خود را كه زبان و ادبيات فارسي بود، ادامه دادم. دكتر فياض رئيس دانشكده زبان و ادبيات فارسي در تهران بود و همه ايشان را با نام كتاب «تاريخ اسلام» مي‌شناختند! ايشان براي تشكيل اين رشته در دانشگاه مشهد همراه دو، سه نفر ديگر آمد كه يكي از آنها نامش «سيد‌احمد خراساني» بود كه خدا از سر تقصيراتش بگذرد! مدتي بعد فهميديم جزو دار و دسته سيد‌احمد كسروي بوده است. در اصفهان بود و حتي مردم خانه‌اش را آتش زده بودند. در هر حال ايشان معلم صرف و نحو عربي بود و وقتي شروع كرد به درس دادن، ديديم مقدمه‌اي را گفت كه ربطي به صرف و نحو ندارد. او پرسيد: آيا مي‌دانيد علت عقب‌ماندگي كشورهاي خاورميانه از جمله ايران چيست؟ و وقتي كسي پاسخش را نداد، گفت: علت عقب‌ماندگي اين كشورها از اروپا، مقوله دين است! اولين پرسشي كه مطرح شد اين بود كه: آيا منظورتان اديان انحرافي است يا هر ديني؟ گفت: خير، منظورم دين اسلام است! گفتيم: اشتباه مي‌كنيد و خلاصه بين من و دو، سه نفر ديگر و ايشان بحث در گرفت. معمولاً از يك معلم انتظاراتي مي‌رود. كينه‌ورزي و چوب‌خط زدن و تعابيري مثل پدرتان را در‌مي‌آورم و... در شأن يك معلم نيست. در هر حال آقاي فياض رئيس دانشكده، پشتيبان او بود. ما را خواست و به ما تذكر داد كه با استاد بحث نكنيم. ما گفتيم: مسلمان هستيم و غيرت ديني ما اجازه سكوت نمي‌دهد! او هم به ساواك گزارش داد كه اينها سياسي هستند و ديگران را از فيض وجود استاد محروم مي‌كنند! ما هم بي‌خبر از اين حرف‌ها در خانه بوديم كه يك روز نامه آمد كه: خودتان را به فلان شعبه ساواك معرفي كنيد! رفتيم و همان حرف‌ها را تكرار كرديم كه ما دانشجوي مسلمان هستيم و اساساً يك معلم صرف و نحو عربي چه دليلي دارد در‌باره اصول اعتقادي حرف بزند؟ دو سه روزي ما را نگه داشتند و آخر سر امضا گرفتند كه بحث نكنيم و خلاصه به اين شكل برايمان سابقه درست شد، اما عقل به خرج داديم و به دام ديگري گرفتار نشديم!

جنابعالي از چه دوره‌اي با رهبر معظم انقلاب آشنا شديد؟ ايشان در آن دوره چه خصال و ويژگي‌هايي داشتند؟

فكر مي‌كنم با جناب آقاي خامنه‌اي، از 16 سالگي آشنا شدم. ايشان با اصحاب خاص جلساتي داشتند و ما مي‌رفتيم. بيشتر در خانه ايشان اين جلسات برگزار مي‌شد. رفتيم و پاي ثابت شديم. مخصوصاً جلسات تفسير شب چهارشنبه كه گاهي مرحوم طالقاني و مرحوم مطهري هم- در زمان‌هايي كه مشهد بودند- مي‌آمدند. جلسات هم سيار بودند. اگر به دهه محرم برمي‌خورد، استاد شريعتي يك دهه صحبت مي‌كردند. يك بار هم در دهه فاطميه، در منزل ما افتاد كه ايشان يك هفته صحبت كردند و شب آخر، آقاي مطهري به جاي ايشان صحبت كردند و اين فتح بابي براي آشنايي با مرحوم مطهري بود.

مقام معظم رهبري فقط در منزل خودشان جلسه داشتند؟

نه، در جاهاي ديگري هم ايشان را دعوت مي‌كردند. يادم هست كه در دوره‌اي، بيشتر كاشمر مي‌رفتند صحبت مي‌كردند. فعال بودند.

اشاره كرديد به آشنايي خود با مرحوم آيت‌الله ميلاني. ظاهراً جنابعالي در دوره‌اي، با يكي از مؤسسات وابسته به بيت ايشان هم همكاري داشتيد. داستان از چه قرار بود؟

يكي از اقدامات بسيار جالب آيت‌الله ميلاني كه متأسفانه دنبال نشد، اهتمام براي تربيت مبلغ براي خارج از كشور بود، به همين دليل از ميان افرادي كه علوم حوزوي را بلد بودند و حداقل ديپلم داشتند، از طريق امتحان ورودي، افرادي براي «مدرسه عالي حسيني» انتخاب مي‌شدند. اين مدرسه ربطي به وزارت علوم نداشت. دوره آن چهار سال بود و دانشجويان بايد غير از زبان عربي، قطعاً زبان فرانسه و انگليسي را هم ياد مي‌گرفتند و مبلغين از طريق «كانون تشيع» مشهد راهي اروپا مي‌شدند. بنده در تربيت معلم كه كلاس‌هاي خوبي داشت، تدريس مي‌كردم و معلم بدي هم نبودم، لذا از من براي تدريس در مدرسه عالي حسيني دعوت شد كه دو درس «سخنوري» و «نويسندگي» را تدريس كنم. گاه به شوخي به كساني كه در كلاس‌ها شركت مي‌كردند، مي‌گفتم: شما همه از وعاظ و خطبا هستيد و حالا من به شما درس بدهم؟

در هر حال قبل از اينكه دعوت اين مدرسه را بپذيرم، چون حرف و سخن‌هايي پشت سر پسر آيت‌الله ميلاني، آقا سيد‌محمدعلي بود، پرهيز داشتم بروم. رابطه بنده و جناب آقاي خامنه‌اي بسيار صميمي بود و تصميم گرفتم بروم و با ايشان مشورت كنم. درآن دوره، ايشان داشتند كتاب «صلح امام حسن» را ترجمه مي‌كردند و كتاب «نهضت مسلمانان در هند» را هم به بنده دادند. گفتم: مرا به اين مدرسه براي تدريس دعوت كرده‌اند، منتها به دليل حرف‌هايي كه در‌باره پسر آقاي ميلاني وجود دارد، پرهيز دارم. ايشان گفتند: از من هم دعوت كرده‌اند، منتها من گاهي تبعيد مي‌شوم و به زندان مي‌روم و به همين دليل قبول نكردم، اما شما برويد و كارتان را انجام بدهيد و كمك كنيد دانشجويان باسواد شوند. البته بنده بعدها، براي ادامه تحصيل به تهران آمدم و ديگر نفهميدم عاقبت مدرسه به كجا كشيد. اين هم، بخشي از روابط بنده با آقاي ميلاني بود. همانطور كه اجمالاً اشاره كردم، ما براي سخنراني‌هاي استاد شريعتي كه در منزل ايشان برپا مي‌شد مي‌رفتيم، اما واقعاً با برخي نوادگان آقاي ميلاني مخصوصاً كسي كه با دكتر شريعتي در افتاد، خوب نبوديم.

اوآقاي سيد فاضل ميلاني، نوه آيت‌الله ميلاني بود...

بله، نوه‌اش بود...

ولي استاد شريعتي به‌رغم دعواهايي كه بين مليون و دكتر شريعتي با آيت‌الله ميلاني پيش آمد، تا آخر عمر همچنان حرمت ايشان را نگه داشت. از اين مشي ايشان چه تحليلي داريد؟

بله، مشي استاد شريعتي در خيلي جاها با دكتر شريعتي يكي نبود. البته ما چون جوان بوديم، بيشتر به دكتر شريعتي گرايش داشتيم. اما به هرحال، استاد شريعتي نسبت به بنده حق پدري دارد!

جنابعالي در باب طرح موضوع غرب‌زدگي از پيشكسوت‌ها هستيد. در‌باره تاريخچه اين موضوع هم توضيحاتي بفرماييد. چه شد كه كتاب «اين است موانع راه» را به رشته تحرير درآورديد؟

دكتر خانلري، استاد بزرگوار بنده، از نظر سياسي 180 درجه با بنده اختلاف ديد داشت! ولي انسان بسيار باسوادي بود. تفاوت گذشته با حالا اين است كه آدم‌هاي با سواد متولي امور فرهنگي بودند. بنده جزو معلمين خرد بودم و در تربيت معلم كار مي‌كردم. رشته تحصيلي‌ام هم ايجاب مي‌كرد روي نظام‌هاي آموزشي مطالعاتي كنم. دكتر خانلري طرحي را تهيه و آن را به سراسر ايران بخشنامه كرد كه اين وظيفه رؤساي دبيرستان‌هاست كه دبيران اهل انديشه و فكر را جمع و در باره اين طرح با آنها تبادل نظر كند. همين كار را هم كردند. مدير دبيرستان فروغ، سيد‌محمد شهرستاني كه برادر جواد شهرستاني كه شهردار مشهد بود و خانواده فعالي بودند، از معلم‌ها دعوت و طرح آقاي دكتر خانلري را مطرح كردند. اين طرح شش اصل دارد كه اصل آخر آن معنوي است و البته دروغي از اين بزرگ‌تر نمي‌شود! كه تصريح مي‌كند: ما در تمام فعاليت‌هاي آينده تعليم و تربيت اولين جايي كه از آن الهام مي‌گيريم قرآن و معارف اسلامي است! همين اصل را گرفتم و شش ماه روي آن فكر كردم و الحمدلله از همان اول قلم رواني هم داشتم. در مشهد تريبوني بود به نام «هفته‌نامه هيرمند» كه مدير آن برادر همان دكتر فياض رئيس دانشكده ادبيات بود. سلسله مقالاتي را ابتدا در آن هفته‌نامه نوشتم و طرح پيشنهادي آقاي دكتر خانلري را تحليل كردم و گفتم: طرح بسيار خوبي است، اما اين موانع سر راه جوانان ماست و اگر برداشته نشوند، به‌رغم صرف نيروي اقتصادي فراوان در زمينه تعليم و تربيت، كارمان عبث خواهد بود. واقعاً اين سلسله مقالات بنده مثل توپ صدا كرد و از تهران هم مرا خواستند كه ببينند حرف حسابم چيست؟ انصافاً كساني كه متولي اين مسائل بودند آدم‌هاي منضبطي بودند. كار نداريم نهايتاً آبشان به آسياب رژيم ريخته مي‌شد، ولي عملكرد و نحوه برخوردشان افراد را پس نمي‌زد! بنده از همان جا به عنوان كسي كه با رژيم نيستم، شناخته شدم. به هر حال كتاب «اين است موانع راه» كه منتشر شد، يكي از خاطرات خوب من اين است كه پس از انتشار اين كتاب، مرحوم آيت‌الله آميرزا جواد‌آقا تهراني از علماي شاخص وعارف مشهد به من فرمودند: من صداي علي بن ابيطالب(ع) را از سطور اين كتاب مي‌شنوم!

جنابعالي ظاهراً، هنوز هم بخشي از همان ايرادات را به نظام آموزشي كشور وارد مي‌دانيد. اينطور نيست؟

انتقاد بنده اين است كه فرهنگ امروز ما، تحت تأثير غرب است و غرب‌زدگي تا بُن همه جوارح آن اثر گذاشته است! بحث غرب‌زدگي در ايران سابقه دارد و بحث تازه‌اي نيست. انسان امروز، انسان تك‌بعدي است. من براي اينكه اين موضوع را بسط دهم، مقداري از فصل آخر همان كتاب را، پس از سپري شدن چند دهه، براي شما مي‌خوانم تا خودتان قضاوت كنيد: «انسان دست‌پرورده نظام جاري صنعتي روزگار ماست كه به مدد نيروي علم قله‌هاي افتخار و عظمت را يكي پس از ديگري تسخير و در سايه نوسازي‌هاي مستمر، اسباب رفاه خود را دائماً كامل‌تر مي‌كند و هم‌اكنون عرصه كره خاك را براي جولان‌هاي علمي خود ميداني محدود و كوچك مي‌پندارد و خيال رفتن به ستارگان و سلطه بر فضاي كيهاني در انديشه‌هاي بلندپروازانه خود مي‌پروراند، اين انسان كه ظاهراً در هيچ يك از ادوار تاريخ به جايگاهي چنين رفيع و شكوهمند گام ننهاده و چنين جلال و جبروتي را به دست نياورده است، متأسفانه هر قدر كه در راه شناسايي طبيعت جلوتر مي‌رود و در گشودن معضلات جهان ماده موفق‌تر و داناتر مي‌شود، به همان نسبت در شناخت خويش و وظايفي كه نسبت به همنوع و ارتباط با اجتماع انساني دارد، راه انحطاط مي‌پويد و سير قهقرايي طي مي‌كند. اين چكيده روحيه‌اي است كه امروز هم بر غرب مسلط است. روي گرداندن از معنويات و پشت كردن به مذهب و گرايش مادي‌گرايي هم‌اكنون سير قهقرايي اخلاقي را همراه با جمود عاطفي و نزول شخصيت معنوي براي چنان انساني به وجود آورده و او را از مرتبه رفيع انسانيت به مرحله پست توحش كشانده است... ـ كه نمونه امروزش همين تكفيري‌ها و داعش هستند، اينها كاملاً دست‌پرورده امريكا و اروپا هستند... ـ و او را به جاهليتي بسيار عميق‌تر، حيله‌گرتر و صعب‌تر از جاهليت عربي قبل از اسلام دچار ساخته است، زيرا اين جاهليت، جاهليت علم و نظامات ثابت و پايدار و جاهليت تقدم بشر مادي مغرور به نيرو و سرمست تمدن است. جاهليت حيله و نيرنگ ساخته و پرداخته بر اساس علم و سياست به منظور نفله كردن بشريت و جاهليتي است كه در تاريخ سابقه و نظير ندارد.

نگاهي به چشم‌انداز زندگي سياسي و اجتماعي به كشورهايي كه به عنوان ملل پيشرو و متمدن، پهنه جهان امروز را عرصه تاخت و تاز مانورهاي سياسي و نظامي خود كرده‌اند و به دنيا و مردمش فقط از ديد كسب منافع مادي خويش و استثمار آنان مي‌نگرند. جنايات، مفسده‌انگيزي‌ها، جنگ‌هاي خانمان‌سوز، رقابت‌هاي صريح تسليحاتي، توسعه روزافزون سلاح‌هاي مرگ‌آفرين هسته‌اي و موشكي، انواع بمب‌هاي هيدروژني، اختلافات عميق مسلكي و مرامي و بالاخره آشوب‌هايي كه بر سر تبعيضات نژادي در گوشه و كنار جهان بر پا شده و بلاها و آفاتي كه در سال‌هاي اخير، حتي نه قدرت سازمان ملل متحد و نه نفوذ اعلاميه حقوق بشر و نه فرياد و اعتراض فلاسفه و متفكران بشردوست و نه تلاش سياستمداران صلح‌جو و ساير عوامل اصلاحي، هيچ كدام نتوانسته است آنها را پيشگيري و درمان كند. همه اين نشانه‌ها و دلايل بارز جاهليت مزبور و مبين اين حقيقت تلخ است كه هيچ يك از نظام‌هاي اجتماعي و سيستم‌هاي تربيتي نوين كه ساخته و پرداخته انسان متفكر ماده‌گراي قرن ما هستند، آن قدرت را نداشته است كه طغيان‌هاي روحي و حرص گسيخته‌بند بشر مادي را در سلطه نفوذ خود مهار كند و او را از تجاوز و تعدي به حقوق همنوع بازدارد. اينها مسائل امروز ما هستند و كهنه نمي‌شوند.»

والبته تا امروزحكايت همچنان باقي است....

همين‌طور است... «زيرساخت تعليم و تربيت نوين و نظامات اجتماعي جديد را دو نيروي عظيم و مؤثر عقل و علم مي‌سازند. شك نيست عقل در محاسبه صحيح خود در مسير زندگي راه را از بيراهه و روا را از ناروا تمييز مي‌دهد. عقل مي‌تواند تمايلات و شهوات بشر را اندازه‌گيري كند و موجب تعديل خواهش‌هاي او شود و غرايز را به راه خير و صلاح هدايت كند و از تندروي و طغيانش باز‌بدارد. عقل راهنمايي است كه پيروي از آن طريق فلاح و رستگاري است، اما مشكلي كه بر سر راه عقل وجود دارد اين است كه چون نيروي فعاله شهوات و انگيزه‌هاي غريزي بسيار توانا و قوي هستند، هنگامي كه احساسات و غرايز طبيعي به هيجان مي‌آيند و شهوات يا غضب طغيان و وجود بشر را توفاني مي‌كند، چراغ عقل ضعيف مي‌شود و فروغ خرد به خمودي مي‌گرايد و نيروي مقاومت خود را از دست مي‌دهد.

در چنين مواقعي غرايز و شهوات مانند سيل بنيان‌كني قدرت را در دست مي‌گيرد و آزادانه بر سراسر وجود انسان حكومت مي‌كند و ديوانه‌وار آدمي را به كارهايي ناروا وا‌مي‌دارد و سرانجام مفاسدي بزرگ و احياناً غير قابل جبران را به بار مي‌آورد. لذا عقل كه در حال عادي نقش مؤثري در رام كردن غرايز و تعديل تمايلات نفساني دارد و قادر است او را بر اساس صحيح مصلحت‌انديشي محدود سازد، در مواقع هيجان احساسات و طغيان غرايز ناتوان مي‌شود و قادر به بازداشتن غرايز سركش و تندروي و تجاوز نيست. علم نيز با وجود آنكه در پرورش استعدادهاي انساني و ساختن افراد متعادل نقش مؤثري دارد و مي‌تواند با واقع‌بيني خواهش‌هاي غريزي را محدود كند و آدمي را به رستگاري خود متوجه سازد و از اعمال نارواي تمايلات نفساني بازدارد، متأسفانه با تمام آثار درخشانش مانند عقل در برابر احساسات برانگيخته تاب مقاومت ندارد و در مقابل غرايز تهييج‌شده نيروي خود را از دست مي‌دهد. به همين دليل است كه تحصيلات دانشگاهي به تنهايي نمي‌تواند شهوات و غضب آدمي را مهار كند و قادر نيست شخص را به فداكاري و از خود گذشتگي وادارد و لذا نوع بشر براي زندگي روزانه خود به اصلي نيازمند است و اين نيازمندي براي او ضروري‌تر از عطشي است كه براي معرفت علمي بايد داشته باشد. لازم است منبع هدايت ديگري جز جهاز عقلي محض در اختيار انسان قرار گيرد. قانون عليت راهنماي علم است، ولي امر جازم، يعني فرمان وظيفه قاعده و راهنماي زندگي است. در اينجاست كه عقل بايد جاي خود را به اخلاق بدهد و معرفت علمي بايد براي اعتقاد ديني جا تهي كند.»

ممنون از وقتي كه در اختيار ما گذاشتيد.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار