کد خبر: 731279
تاریخ انتشار: ۱۳ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۷:۳۲
گفت‌وگوي «جوان» با هومن حاجي‌عبداللهي بازيگر نقش «رحمت» سريال پايتخت4
يكي از مؤلفه‌‌هاي سري چهارم پايتخت، حضور گسترده شخصيت ‌«رحمت‌» بود، كاراكتري كه از سري دوم سريال با عنوان ‌«رحمت خروس‌باز‌» وارد سريال شد.
سپيده آماده
يكي از مؤلفه‌‌هاي سري چهارم پايتخت، حضور گسترده شخصيت ‌«رحمت‌» بود، كاراكتري كه از سري دوم سريال با عنوان ‌«رحمت خروسباز‌» وارد سريال شد. با اينكه حضور ‌«رحمت‌» در سري دوم پايتخت به يكي دو قسمت محدود شده بود اما تأثيرگذاري نقش باعث شد كه نويسندگان سريال در سريهاي بعدي باز به فكر اين كاراكتر محبوب باشند و اين شد كه در سري سوم پايتخت با پررنگتر شدن كاراكتر رحمت روبهرو شد. اين شخصيت با حضور مستمر در تمام قسمتهاي سري چهارم پايتخت نام خود را در ميان پرطرفدارترين كاراكترهاي سريال جاي داد. رحمت با شيرينكاريها، نوع پوشش عجيب و غريب، گريمهاي آنچناني و سادگيهايش خاطره زيبايي در ذهن مخاطبان سريال پايتخت بر جا گذاشت. به همين بهانه گفتوگويي با هومن حاجيعبداللهي داشتيم تا به كاراكتر رحمت و روزهاي توليد سريال پايتخت بپرسيم.

آقاي حاجيعبداللهي! در ابتداي صحبت ميخواهم از روزي بگوييد كه كاراكتر ‌«رحمت خروسباز‌» سريال پايتخت به شما پيشنهاد شد.

فصل 2 پايتخت در قسمتي كه نقي و ارسطو و بابا پنجعلي در رستوران گير ميافتادند و در آن رستوران در يك مسابقه تلويزيوني شركت ميكردند، قرار بود من نقش مجري آن مسابقه را بازي كنم، كه من اين پيشنهاد را قبول نكردم و پس از آن آقاي تنابنده به آقاي مقدم پيشنهاد دادند كه من نقش ‌«رحمت خروسباز‌» را بازي كنم و اين اتفاق افتاد و من از آنجا وارد پايتخت شدم.

آشنايي شما با آقاي تنابنده از كجا شكل گرفته بود؟

آشنايي من و آقاي تنابنده به دهه 70 بازميگردد، زماني كه من با دانشجويان هنر و معماري همكاري داشتم، محسن ورودي سال 73 دانشكده هنر و معماري بود و ما از آنجا با هم آشنا شديم. پس از آن ماجرا و در سال 82 در فيلم سينمايي ‌«چند ميگيري گريه كني‌» كه نوشته محسن تنابنده بود، بازي كردم.

ديگر چه كساني در دهه 70 در گروهتان بودند؟

جز محسن تنابنده و محمد ميرعلياكبري تني چند از بازيگران ديگر هم بودند كه يكي از آنها محمدرضا عليمرداني خودمان است كه نقش بائو را بازي ميكرد.

از همان دفعه اولي كه نقش ‌«رحمت خروسباز‌» به شما پيشنهاد شد، چه مؤلفههايي در اين نقش ديديد كه توجهتان را جلب كرد؟

رحمت خصوصيات جذابي داشت، گريم خاصي براي اين كار در نظر گرفته بودند كه روي من انجام شد. لهجه مازني كه خودم سالها در راديو تجربه اجراي آن را داشتم هم به نقش اضافه كردم. محسن جنس بازي من را ميشناخت و در اين مسير هدايتم كرد و سرانجام توانستيم به نقش رحمت برسيم.

در واقع سابقه راديويي شما هم نقش مهمي در ايفاي نقش رحمت داشت.

من از سال 71 كارم را با بازيگري آغاز كردم، در راديو هم بازيگري ميكردم و در تلويزيون هم بازي داشتم اما به هر حال اتفاقي افتاد كه اجراهاي من بيشتر از بازيهايم شد و مردم بيشتر من را در قالب مجري شناختند. زماني هم كه به جاي عروسك پنگول حرف زدم مردم ديدند كه در قالب صداپيشه هم ميتوانند به من اعتماد كنند اما در اصل كارهاي بازيگري من باعث شد كه محسن تنابنده اين نقش را به من پيشنهاد بدهد و من اين كار را انجام بدهم.

گفتيد از سال 71 فعاليت بازيگريتان را آغاز كرديد، چه پروژهاي بود؟

من كارم را از تئاتر آغاز كردم. ابتدا پروژههاي دانشجويي و پس از آن پايم به تئاتر شهر باز شد و كار تك پرسوناژ آياس در سال 79 را بازي كردم كه تك بازيگر كار بودم و 45 دقيقه زمان اجرا بود كه در سالن شماره 2 تئاتر شهر اجرا رفت، از آن به بعد كارهاي مختلفي را انجام دادم، پس از آن توسط دوستان تئاتري به راديو معرفي شدم و از راديو هم كار بازيگر نمايشنامههاي راديويي را انجام ميدادم و كمكم تلويزيون و اجرا و صداپيشگي و الان هم كه در خدمت شما هستم.

با توجه به فعاليت در عرصههاي مختلف هنري، خودتان به كدام حوزه علاقه بيشتري داريد؟

بازيگري ميكنم و از همان ابتدا هم بازي كردم و از اين به بعد هم بازي خواهم كرد. پايتخت از آن دسته كارهايي است كه به هيچ عنوان نميشود به پيشنهادش نه گفت به دليل سبقهاي كه اين سريال دارد و مردم از سري اولش مجموعه را ميديدند و زماني كه آدم در چنين سريال بازي ميكند مطمئن است كه كار ديده ميشود و با شناختي كه از آقايان تنابنده، مقدم، الوند و وارسته دارم، صد در صد تضمين ميدهد كه زحمات به نتيجه ميرسد. كاري كه متن و كارگرداني و بازيگران خوبي دارد و مردم هم به آن اقبال نشان ميدهند و ركورد تماشاگران تلويزيون را هم ميزند.

حضورتان در عرصه تئاتر در سالهاي گذشته به چه صورت بوده است؟

آخرين كار تئاتر من سال 82 بود در تالار وحدت، خسيس مدرن را كار كرديم و بعدش كار نكردم و در يكي دو اثر نمايشنامهخواني حضور داشتم اما فعلاً تئاتر كار نميكنم چون اگر بخواهم ارتزاق خودم را از تئاتر پيش ببرم با در بسته روبهرو ميشوم چون درآمد تئاتر كفاف تأمين معاش يك انسان مجرد را هم نميدهد چه رسد به متأهل. اما اگر زماني از نظر مالي نيازي به كار كردن نداشته باشم و كاملاً تأمين باشم، بار ديگر به دنبال بازي در عرصه تئاتر كه كار دلخواهم است خواهم رفت.

شما در سري اول سريال حضور نداشتيد اما به رغم حضور محدود در سري دوم توانستيد جاي خود را دل مخاطبان سريال باز كنيد، از مؤلفه‌‌هاي كاراكتر رحمت بگوييد كه توانست آنقدر با اقبال عمومي روبهرو شود.

دقيقاً نميدانم چه اتفاقي افتاد، با متني كه دوستان نوشته بودند و با طراحي محسن، رحمت با همان يك قسمت توانست توجه مخاطبان را به خود جلب كند. اتفاقاً خود آقاي تنابنده هم به من گفت وقتي آن يك قسمت را بازي كردي و رفتي همه به من ميگفتند كه اين شخصيت چي شد و چرا ادامه پيدا نكرد و براي پايتخت 3 تصميم گرفتند كه باز هم رحمت را به همراه گروه داشته باشند، اين شد كه رحمت در هشت قسمت از سري سوم پايتخت حضور پيدا كرد كه با به دنيا آمدن فرزندم مصادف شد و من نتوانستم تا پايان كار همراه گروه باشم اما در جريان توليد پايتخت 4 از همان اول محسن از من قول گرفت كه تا پايان كار همراه گروه باشم تا نقشم ادامه پيدا كند.

مؤلفه‌‌هاي شخصيتي رحمت به نظر شما چه بوده است؟

شخصيتهاي كار پايتخت و شخصيتهايي كه محسن تنابنده طراحي ميكند، شخصيتهاي چرك و تمام سياه و منفي نيستند كه بيننده از ديدن اين شخصيتها خوشش نيايد. همه شخصيتهاي اين سريال با همه ويژگيهايي كه دارند آدمهاي واقعي دور و بر ما در طول زندگي هستند، آدمهايي كه خيلي اوقات اشتباه ميكنند، اما آدم ازشان بدشان نميآيد و ميتواند ببخشدشان، يك سري از اين كاراكترها ويژگي منحصر به فردي دارند كه امكان دارد با اينكه مردم يك سري كارهاي بد ازشان ميبيند باز هم دلنشين باشند، مانند بائو كه كاراكتر دلچسبي نبود اما شيرين بود و كسي از او بدش نميآمد. شخصيت رحمت هم به همان گونه است؛ يك آدم نوكيسه و تازه به دوران رسيده و عشق پول كه در شرايط مختلف ميبينيم چه مسائلي باعث شده است كه اين فرد به اينجا برسد و چه كمبودهايي داشته است و خانوادهاش در اجتماع چه سطحي داشتهاند. به همين دليل هم هست زماني كه رحمت درددل ميكند، مخاطب با او همذاتپنداري ميكند. اين اتفاقي است كه براي همه شخصيتهاي پايتخت ميافتد.

براي رسيدن به نقش رحمت چه روندي را در پيش گرفتيد؟

فيلمنامه را خواندم، شخصيتي را تجسم كردم و بهش فكر كردم و صحبتهاي مداوم با طراح و كارگردان و بازيگردان براي درآوردن زير و بم نقش و اتفاقهايي كه ميافتاد براي اينكه يك نقش درست از آب دربيايد.

آيا معادلهايي از كاراكتر رحمت را در زندگيتان ديده بوديد؟

در همان لوكيشني كه كار ميكرديم از لحاظ تيپ ظاهري يكي دو نفر را ديدم كه خود رحمت بودند. جالب اينجا است ديگران كساني را كه از نظر ظاهر خيلي شبيه رحمت بودند، به من نشان ميدادند ميگفتند اين رحمت است. اتفاقاً يكي از اين افرادي كه خيلي شبيه رحمت بود با همان پشت مو و همان مدل پوشش، سر لوكيشن ما آمد و صبح تا عصر كار را تماشا كرد، فردي كه انگار خود رحمت بود.

كدام خصوصيت رحمت شبيه خود شما بود؟

سادگياش، رحمت در عين اينكه لباسهاي اجق وجق ميپوشد، دوست دارد در اجتماع به نظر برسد و پولپرست است اما سادگيهايي را در دلش دارد، به همه كمك ميكند، ماشينش را در اختيار خانواده نقي قرار داده است. به قول خودش آژانس آنها شده است و اينها هم مؤلفه‌‌هاي سادگي رحمت هستند كه به دل مينشيند.

به دو نكته خوب در پاسختان اشاره كرديد، رحمت تمام وقت مسئوليت حمل و نقل نقي و خانوادهاش را بر عهده داشت. كاري كه شايد اعضاي خانواده نقي هم برايش نميكردند. چرا؟

اين همه نشان مهرباني رحمت بود. يكي ديگر اينكه نقي معمولي آنقدر آدم حاشيهدار و هوچيگري است كه هر كس وارد زندگي ميشود، پاگير مشكلات و مسائل او ميشود و رحمت هم از اين قضيه مستثني نيست و شايد نقي در ابتداي كار براي اينكه از طريق هما كه عضو شوراي شهر بود، بتواند زد و بندي انجام دهد و پول بيشتري به دست بياورد رابطهاش را با نقي و خانوادهاش گستردهتر كرد، اما آنقدر نقي همه را درگير مشكلات شخصي و خانوادگي خودش ميكند كه همه به ناچار مجبور شدند اگر آب هم دستشان است روي زمين بگذارند و به حل مشكلات نقي بپردازند.

مؤلفه مهم ديگر كاراكتر رحمت، پوشش بود، از المانهاي طراحي لباس اين كاراكتر بگوييد.

خوبي طراحي لباس رحمت اين بود كه غلو شده نبود، مخاطب اين سبيل و پشت مو و آن لباسها را ميديد و خيلي راحت ميپذيرفت، رحمت تيپ نبود و كاراكتر بود، تيپ يعني يك قالب شخصيتي بدون هيچ زير و بم اما رحمت كاراكتر بود، شخصيتش بالا پايين داشت و ناراحتي و شادي و پيروزي و همه چيز در شخصيتپردازي او ديده ميشد و با مخاطب ارتباط برقرار ميكرد. طراح صحنه و لباس ما هم خانم آرزو غفوري بود كه با تعامل با آقاي تنابنده اين لباسها را طراحي ميكردند. بيشتر لباسهاي رحمت را از چين تهيه كرده بودند و ميگفتند ما در بازارهاي چين قدم ميزديم و هر پيراهن اجق وجق تابلويي كه ميديديم با شوق و ذوق ميگفتيم اين لباس، لباس رحمت است.

خب چرا لباسهاي عجيب اختصاصاً براي رحمت انتخاب ميشد؟

خب شما فكرش را بكنيد چنين شخصيتي با چنين طرز فكري چه لباسي ميتوانست بپوشد، رحمت خيلي دوست دارد جلب توجه كند و به همين دليل از لباسهايي استفاده ميكند كه بيشتر به نظر بيايد. شايد چنين آدمهايي در جامعه چندان به نظر نيايند اما با استفاده از لباسهاي اينچنيني بيشتر بر سر زبانها ميافتند. رحمت هم با اين لباسها ميخواهد در اجتماع سري در سرها دربياورد و سبقه نامناسبش را كمرنگ كند.

رحمت سابقه زندان رفتن هم داشت. درست است؟

بله از پايتخت 3 به بعد رحمت 8 ماه زندان رفته بود براي چكهاي بيمحلي كه كشيده بود همان كه در ديالوگ درد دل با نقي مطرح ميكند مبني بر اينكه: ‌«چند تا از دوستام دورمو گرفتن، يه سيگار روشن كردن يه دور كه سيگار چرخيد ديدم زندگيم رفته و چكام دست مردمه خودم پشت ميلههاي زندان.‌» در واقع سرش را كلاه گذاشته بودند و از سادگياش سوءاستفاده شد.

يكي از مؤلفه‌‌هاي سري چهارم سريال پايتخت، پررنگ شدن كاراكتر رحمت است، رحمتي كه در سري دوم و سوم در سكانسهاي محدودي حضور داشت، در سري چهارم يكي از كاراكترهاي اصلي داستان است، به نظر شما چه عاملي باعث افزايش نقش رحمت شد؟

در سري دوم هم دوستان علاقهمند بودند كه حضور رحمت بيشتر باشد اما من به دليل به دنيا آمدن فرزندم نتوانستيم به طور كامل در خدمت گروه باشم اما در سري چهارم آقاي تنابنده از من خواست تا پايان كار همراه گروه باشم و من پذيرفتم و سه ماه سر كار ماندم و اين اتفاق افتاد براي شيريني رحمت و اينكه مردم خيلي رحمت را دوست داشتند و با او ارتباط برقرار كرده بودند.

بازخوردهايي كه پس از سريال پايتخت داشتيد از سري دوم تا سري چهارم؟

مردم خيلي به من لطف داشتند، شيريني نقش رحمت و شيريني سريال پايتخت هم براي ما همان شيريني معروف ناپلئوني بود، كه هم سر بازيهاي واليبال اين اتفاق افتاد و تيم واليبالمان به پيروزيهاي بسياري دست يافت و هم جريان مذاكرات هستهاي. آن روزها در شبكههاي اجتماعي مختلف استيكر ناپلئوني را بيارم ساخته شد و ميان مردم دست به دست چرخيد و پس از آن هم توافقات هستهاي شد كه اتفاق بسيار شيرين و خجستهاي براي بچههاي پايتخت و همه مردم بود. عكسي هم گروه در روز انجام توافقات هستهاي منتشر كرد كه همه گروه شيريني ناپلئوني ميخوردند البته بعد از افطار، اين شد كه شيريني ناپلئوني شيريني معروفي شد كه همراه پيروزيهاي ورزشي و سياسي مردم بود.

الان مردم زماني كه در خيابان شما را ميبينيد، چه ميگويند؟

يا از شاسي بلند ميگويند يا ميگويند بيارم ناپلئوني ره، مردم خيلي شخصيت رحمت را دوست داشتند و كبوديهاي نقش اصلاً به نظرشان نيامده است و فقط شيريني نقش و لباسها و گريمش را مد نظر دارند.

برخي معتقدند كه قصه در سري چهارم پايتخت به استحكام سريهاي پيشين نبود، نظر خود شما در اينباره چيست؟

به نظر من سري چهارم پايتخت هم قصه محكمي داشت، ما در سالهاي گذشته در 13 قسمت سريال را تمام ميكرديم اما امسال به 21 قسمت رسيديم، ما 5 تا 6 قسمت قصه را جلو برديم و مقدمهاي را بيان كرديم تا قصه واقعي از قسمت 7 و 8 تازه شروع شود كه اين خانواده با خانواده بائو وصلت كنند و صحبتهاي زمين و ساخت و ساز جلو برود.

محوريت سري چهارم بيشتر بر پايه كاراكترهاي داستان بود.

درست است، پايتخت مدلش اين است كه مردم كاراكترهايش را ميشناسند و دوستشان دارند و با آنها ارتباط برقرار ميكنند و خوششان ميآمده كه خواستند ادامه پيدا كند.

آقاي حاجيعبدالهي كاراكتر رحمت شغل نداشت، معاشش را چطور تأمين ميكرد؟

رحمت زمينهاي پدرياش را فروخته بود و ثروتي به هم زده بود و ديگر احتياجي به كار كردن نداشت.


در سري جديد پايتخت هم حضور خواهيد داشت؟

هموز تكليف ساخت سري جديد مشخص نشده است اما اگر سري جديد ساخته شود و دوستان به من پيشنهاد بدهند، نه نميگويم.

رابطه برادريتان با رحمان و رحيم هم خيلي خوب از كار درآمده بود.

بازيگران نقش رحمان و رحيم بچههاي خوبي بودند و تعامل بسيار خوبي هم داشتيم، و اين رابطه برادري كه ميگويند پشت صحنه هم اتفاق افتاده بود و هميشه هم برادرهاي من خواهند ماند.

ساختمان را واقعاً ساختيد و خراب كرديد؟

بله واقعاً ما ساختمان را در 72 ساعت ساختيم و بعدش خراب كرديم، همهاش را هم خودمان ساختيم و در جاهايي كه دوربين نبود معمار و بنا ميگذاشتند اما همه كارهايش را تيم سازنده پايتخت انجام داد.

سريال پايتخت امسال نه در نوروز كه با چهار ماه تأخير و در رمضان به آنتن رسانه ملي رسيد، اما باز هم گروه فيلمبرداري و حتي نگارش داستان را براي روزهاي آخر گذاشتند، چرا زودتر كار به سرانجام نرسيد؟

هميشه سازمان از دقيقه نودي شدن سريالها رنج ميبرد و اين مسئله شامل حال سريال پايتخت هم ميشود. ما از اول ارديبهشت سريالي را كليد زديم. اين مسائل مربوط به مسائل مديريتي است كه من اطلاعي در اين باره ندارم.

از خاطرات روزهاي توليد بگوييد، گرمي هوا و داستانهاي حاشيهاش.

ما در دماي هواي 47 درجه و رطوبت 75 درصدي كار ميكرديم و كار به جايي رسيد كه برخي از همكاران سر كار از شدت گرما گريه ميكردند. هوا خيلي گرم بود و در آن روزها سختيهاي بسيار كشيديم در آن گرما و با زبان روزه كار كرديم.


خاطراتي از پشت صحنه پايتخت 4؟

يكي از خاطرات ما زمان پخش سريال بود كه ما معمولاً زمان شام گروه را همزمان با پخش سريال ميگذاشتيم و پس از آن كار را تعطيل ميكرديم و پاي تماشاي سريال مينشستيم. روزهاي آغاز سريال هم روزهاي بسيار خوبي بود.

كار با مقدم چطور است؟

كار با آقاي مقدم بسيار شيرين و خوب است. يك تجربه تكرار نشدني كه كمتر با ساير كارگردانانها ميشود تجربهاش كرد.

به نظرتان مؤلفه كارگرداني آقاي مقدم چيست كه همه مجموعههايشان با اقبال مخاطبان روبهرو ميشود؟

آقاي مقدم كارش را بلد است و سعه صدر و صبر دارد و به هر قيمتي كار نميكند.

آقاي حاجيعبداللهي چه خبر از پنگول؟

برنامه رنگينكمان توليد شده و من هفتهاي يك روز ميروم سر ضبط برنامه و در طول هفته سه روز پخش برنامه داريم. اگر گويندگي عروسك انجام ميدهم تنها به دليل تهيهكننده اين كار آقاي كاوه است و صرف دوستي كه با ايشان دارم سر رنگين كمان ميآيم و اگر تهيهكننده برنامه عوض شود من تمايلي براي اين كار ندارم. كار من از ابتدا بازيگري بوده است و اصلاً دغدغه من براي ورود به عالم هنر بازيگري بوده است.

دوست داريد بازيگر را در چه مديومي ادامه دهيد؟

من تا به امروز سه تا كار سينمايي داشتم ‌«چند ميگيري گريه كني»، ‌«اگه ميتوني منو بگير‌» و ‌«اختاپوس‌» يكي در حوزه كودك بود و دوتاي ديگر در حوزه كمدي، اتفاقي كه در ايران و اكثر كشورهاي جهان ميافتد اين است كه زماني كه يك نفر در يك ژانر و يك نقش خوب ميدرخشد، پس از آن نقشهاي مشابه به او پيشنهاد ميشود و هيچ كس ريسك نميكند كه روي يك كمدين سرمايهگذاري كند و يك نقش جدي به او بدهد. كما اينكه من كمدين نيستم و خودم را كمدين هم نميدانم. من يك بازيگر هستم و هر نقشي هم به من بدهند بازياش ميكنم، اما 26 قسمت سريال شبكه پنج را پس از سري دوم پايتخت بازي كردم كه به من پيشنهاد شد و نقش يك كفترباز بود. صد در صد مشخص بود كه با چه كليشهاي براي ايفاي اين نقش به دنبال من آمده بودند، من هم با اولين تماس نه گفتم و كار را رد كرديم. اگر كليشه شكسته شود و اتفاقي بيفتد كه يك بازيگر بتواند همه نقشها را در ژانرهاي مختلف تجربه كند، ايدهآلترين حالت بازيگري است.

اگر بخواهيد بازيگر و اجراي زنده را با هم قياس كنيد چه ميگوييد؟

اجرا با بازيگري متفاوت است. مجري در قالب خودش يك برنامه را اجرا ميكند و قالب و شخصيت را در طول اجرا تغيير نميدهد اما در بازيگري بازيگر بايد هر بار در يك قالب ايفاي نقش كند. حداقل در تلويزيون ما به اين صورت است، اگر يك مجري بتواند در زمان اجرا از بازي هم استفاده كند بهتر است.

برنامه خودتان براي آينده است؟

من بازي را به اجرا ترجيح ميدهم، فعلاً ترجيح ميدهم استراحت كنم و به ضبط رنگينكمان مشغول باشم. ترجيح ميدهم منتظر بمانم تاكاري كه بتواند راضيام كند به من پيشنهاد شود. يكي دو تا پيشنهاد سريال به من شده است كه قطعاً پاسخم منفي است، احساس ميكنم كه كارها به دلم ننشسته است. پايتخت آدم را بدعادت ميكند و توقع آدم را بالا ميبرد و باعث ميشود كه آدم ريسك نكند هر كاري را قبول كند، حتي اگر براي ارتزاق باشد كه من ترجيح ميدهم منتظر كار خوب بمانم.

آقاي حاجيعبدالهي! از اتفاقهايي كه پس از شهرت رخ ميدهد، بگوييد.

براي زندگي خصوصي من هيچ اتفاق خاصي نيفتاده است، من زندگي فوقالعاده بستهاي دارم و رفت و آمد خاصي با كسي ندارم، در محافل عمومي هم حاضر نميشوم و تمايلي هم براي اين كار ندارم. در اجتماع هم لطف مردم به من بيشتر شده است و بيشتر در سطح شهر بايد پاسخگو باشم.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار