پس از شهريورماه 1320، جريانات سركوبشده فكري و اجتماعي پس از يك دوره 20 ساله اختناق، مجدداً در عرصه اجتماع سربرآوردند و ظاهر شدند. ازجمله جريانات قوي ظهوريافته در اين مقطع، انديشهاي است كه به حاكميت اسلام و ارزشهاي ديني بر جامعه ميانديشيد يا لااقل، از جنبه عملي به تحقق اين امر كمك ميكرد. مقالي كه پيش رو داريد به جريانشناسي اسلام سياسي در اين دوره پرداخته است. ذكر اين نكته لازم است كه بررسي ماهيت گروههاي سياسي اسلامگرا كه براي تحقق اهداف خويش، مبارزه مسلحانه را برگزيدند، خارج از حيطه اين پژوهش قرار دارند و در صفحه تاريخ «جوان» مورخه شنبه 3 مرداد94، به تفصيل مورد بررسي قرارگرفتند. اميد آنكه مقبول افتد.
در ابتداي مقال بايد بدين مهم اشاره كرد كه طيف «فرهنگساز براي اسلام سياسي» بيشتر گروهها و متفكران جريان اسلامگراي معتقد به تأسيس حكومت اسلامي را در بر ميگيرد. بيترديد امام خميني برجستهترين نماد مبارزه سياسي به شمار ميرود كه نهضت اسلامي مردم ايران را رهبري نمود. روحانيت انقلابي شكلگرفته پيرامون انديشههاي امام خميني، مؤسسات و مراكز تعليمات ديني نيز در اين گرايش جاي ميگيرند.
امام خميني(ره) سلسله جنبان احياگران اسلام سياسي
امام خميني(ره) مبارزات سياسي خود را به صورت جدي پس از درگذشت آيتالله بروجردي آغاز كرد. در نيمه دوم سال 1341 رژيم پهلوي طرح انجمنهاي ايالتي و ولايتي را به تصويب رساند كه بر اساس آن شرط اعتقاد به اسلام از شرايط منتخبين حذف شده و همچنين سوگند خوردن به قرآن و شرط ذكور برخلاف قانون اساسي تغيير كرده بود. امام خميني در مخالفت شديد با تصويب اين طرح، مبارزات سياسي خود را آغاز كرد. مردود دانستن همهپرسي اصول انقلاب سفيد در اواخر همين سال عرصه ديگري از مبارزات سياسي امام خميني بود. ايشان در مخالفت با اين اصول ضمن اعلام تعطيلي مساجد در ماه رمضان، عيد نوروز آن سال را عزاي عمومي اعلام كرد. با سخنراني تند امام در عاشوراي سال 1342 (13 خرداد) در مدرسه فيضيه عليه اقدامات غيراسلامي رژيم پهلوي و سياستهاي داخلي و خارجي آن شرايط براي وقوع قيام 15 خرداد فراهم شد. نطفه ابتدايي اين رخداد دستگيري امام خميني در پي سخنراني ايشان در روز عاشورا بود. همچنين مخالفت با تصويب لايحه كاپيتولاسيون توسط رژيم در نيمه دوم سال 1343 و سخنراني در خصوص پيامدهاي زيانبار اين لايحه بخش ديگري از مبارزات امام خميني بود.
نظري به پيشينه انديشه سياسي امام
ايشان علاوه بر فعاليت در عرصه سياسي در فعاليت فكري و تئوريك نيز صاحبنظر بود. ايشان براي نخستين بار در كتاب «كشفالاسرار» ديدگاه خويش را درباره حكومت اسلامي بيان كردند. در اين كتاب ابتدا دلايل عقلي حكومت در جامعه اسلامي به اثبات ميرسد و در ادامه با مراجعه به سنت پيامبر اسلام(ص) و حضرت علي(ع) بر لزوم حكومت اسلامي تأكيد ميشود. به اعتقاد امام خميني بلاتكليف گذاشتن مردم در مسئله حكومت با حكمت و تدبير خداوند منافات دارد:«آيا خدايي كه اين جهان را با نظم و ترتيب بديع از روي حكمت و صلاح خلق كرده... ممكن است انسانها را بدون تكليف رها كند و خود يك حكومت عادلانه در بين آنها تشكيل ندهد.»
به باور امام خميني موازين ديني براي ساماندهي حكومت و امور جامعه نازل شدهاند و نگاهي به ماهيت احكام اسلامي اين ادعا را اثبات ميكند. امام خميني در كتاب «الرسائل» پس از اثبات لزوم ايجاد حكومت اسلامي و با تأكيد بر جامعيت احكام اسلامي فقيه را متصدي امور جامعه معرفي ميكند. در كتاب «البيع» اشارات ايشان به حاكميت فقيه جامعالشرايط در جامعه اسلامي وضوح بيشتري پيدا ميكند و تأكيد دارد تمامي اختياراتي كه براي پيامبر اسلام(ص) و امامان معصوم(ع) در امر حكومت ثابت است، براي فقيهان عادل و آگاه نيز قابل اثبات است. بدين ترتيب امام خميني از مجموعه مباحث خود چنين نتيجه ميگيرد كه نميتوان در دوران غيبت امام معصوم و بهويژه با طولانيتر شدن اين دوران و نيز اين محدوديت و نقيصه كه براي رتق و فتق امور نميتوان به حاكم جور مراجعه كرد، تكليف حاكميت در جامعه اسلامي به حال خود رها شده باشد بلكه برعكس، حكومت اسلامي به عنوان يك ضرورت در دوران غيبت توسط فقهاي عالم و عادل داراي شرايط زمامداري امور جامعه تأسيس ميشود.
جامعه تعليمات اسلامي، بسترساز اسلام سياسي
در طيف مبارزات سياسي، مؤسسات فرهنگي و آموزشي اسلامي نقش مهمي داشتهاند. اينگونه مؤسسات طيفي از سازمانها و جمعيتها را در بر ميگرفت كه در راه احياي تعاليم اسلامي در برابر موج رو به رشد مظاهر مدرنيسم غربي در لايههاي مختلف اجتماع فعاليت داشتند. اين تشكلهاي فرهنگي ـ آموزشي نقش مهمي در فرآيند ترويج ارزشهاي ديني و تربيت نسل انقلابي داشتند كه در نهايت در قالب انقلاب اسلامي ظاهر شد. جامعه تعليمات اسلامي در زمره اين مؤسسات است. اين مؤسسه به همت شيخ عباسعلي اسلامي در اوايل دهه 1320، با هدف ايجاد مركزي براي آموزش تعاليم ديني و در راستاي تربيت نسل جوان مسلمان شكل گرفت. وي به عنوان يكي از فعالان سياسي و داراي دغدغه در امر آموزش آموزههاي اسلامي به جوانان همكاري نزديكي با آيتالله كاشاني، نواب صفوي و ساير فعالان سياسي روحاني داشت. از سوابق مبارزاتي وي ميتوان به انتقاد او از سياستهاي رژيم در سال 1339 اشاره كرد. وي با انتقاد از شخص شاه و فاني دانستن سلطنت او بر اين باور بود، در حالي كه دولت بيگانگان را بر امور مردم مسلمان مسلط و آنها در ايران به نفع آيين و مسلك خود تبليغ ميكنند، روحانيون به جرم بيان احكام اسلامي و تفسير قرآن در زندان به سر ميبردند. جامعه تعليمات اسلامي در واقع زنجيرهاي از مدارس ابتدايي و متوسطه بود كه در تهران و برخي شهرها ايجاد شده بود. ويژگي مهم اين مدارس جايگاه خاص دروس معارف ديني، قرآني و احاديث در روند آموزشهاي آن بود كه همين امر باعث شده بود افراد متدين فرزندان خود را براي ادامه تحصيلات در اين مدارس ثبتنام كنند. بنا بر اسناد ساواك معلمان اين مدارس از بين اسلامگراياني انتخاب شده بودند كه خط مشي امام خميني، آيتالله ميلاني و نواب صفوي را دنبال ميكردند.
اتحاديه مسلمين، گامي ديگر در مسير فرهنگسازي اسلام سياسي
اتحاديه مسلمين يكي ديگر از اين مؤسسات در سال 1324 بود كه توسط مهدي سراجانصاري تأسيس شد. مطابق مفاد اساسنامه اتحاديه اين مركز در راه ترويج موازين اسلام، قرآن، مذهب شيعه و حفظ ناموس دين محمدي و آبروي مسلمانان و مبارزه با هر گونه بيديني و خرافهگرايي با عمل و قلم تلاش ميكرد. از اين رو حفظ شئونات ديني در سطح جامعه از موارد مهمي بود كه مؤسسه تلاش ميكرد مردم و مسئولان را نسبت به رعايت آن ترغيب كند.
در جريان انتخابات سال 1330، اين اتحاديه در مبارزات انتخاباتي مجلس شركت كرد و فهرستي از انديشمندان و علما را كه اتحاديه واجد صلاحيت براي ورود به مجلس ميدانست منتشر كرد. در اين فهرست افرادي مانند محمود حسابي و محمد مصدق ديده ميشدند. در جريان وقايع تير ماه 1332، اتحاديه مسلمين جانب دولت مصدق را گرفت و قطعنامهاي در حمايت از نمايندگان مستعفي مجلس كه طرفدار دولت بودند تصويب كرد. با اين حال به سبب ناتواني دولت مصدق در تأمين انتظارات اتحاديه اين تشكل از حمايت دولت رويگردان شد.
مدرسه حقاني قم و كادرسازي براي نظام سياسي آينده
مدرسه حقاني يكي ديگر از مراكز آموزشي مؤثر در اوايل دهه 1340 با تدبير آيتالله بهشتي و تلاش افرادي مانند مهدي حائريتهراني، قدوسي، ربانيشيرازي و حسين حقاني در جهت دگرگوني و ايجاد تحول در برنامههاي آموزش سنتي حوزههاي علميه تأسيس شد. در حقيقت زمينههاي دگرگوني در عملكرد حوزهها پس از تحولات دهه 1340 و با احساس ضرورت جهت تحول در برنامههاي آموزشي آن مورد توجه متفكران قرار گرفت. ايجاد مدارس علميه جديد نظير مدرسه حقاني را كه علاوه بر دروس سنتي حوزه دروس جديد را نيز آموزش ميداد بايد در راستاي تربيت نسل جديد طلاب ارزيابي كرد كه در جريان نهضت انقلاب اسلامي نيروي انساني لازم را براي آن فراهم ساخت. آموزش دروس مهمترين بخش فعاليت اين مدرسه بود. با اين حال و با گسترش نهضت اسلامي از دهه 1350 فعاليتهاي سياسي در بين اعضاي مدرسه افزايش يافت و طلاب در مدرسه اقدام به كادرسازي بر ضد رژيم ميكردند. فعاليتهاي سياسي اين دوره بيشتر از مبارزات فدائيان اسلام و سازمان مجاهدين متأثر بود، اما طلاب مدرسه حقاني به دليل وجود مدرساني نظير آيتالله بهشتي كه طرفدار نهضت اسلامي بودند، از انديشههاي امام خميني الهام ميگرفتند.
روشنفكري ديني و احياي اسلام سياسي
در مقوله نقش روشنفكري ديني در احياي اسلام سياسي در دوران پيش از انقلاب، عمدتاً بايد به آرا و نظرات علي شريعتي به عنوان يكي از مؤثرترين روشنفكران ديني تاريخ معاصر ايران نظر داشت. انديشه وي را ميتوان ذيل چند مؤلفه اساسي تدوين و راجع به آن بحث كرد؛ اسلام اجتماعي كه مهمترين مؤلفه و دال مركزي انديشه وي تلقي ميشود، انسانشناسي، غربشناسي، پديده روشنفكري، پروتستانتيسم اسلامي، نگاه ايدئولوژيك به دين و ايدئولوژيك كردن مفاهيم ديني، شيعهشناسي و در نهايت مسئله بازگشت به خويشتن است. به باور علي شريعتي اسلام به معناي تسليم شدن در برابر اراده عظيمي است كه بر جهان هستي حكومت ميكند. اسلام در عين حال يك ايدئولوژي است كه هم سازنده انسان متعالي است و هم به وجود آورنده جامعه ميانهاي كه براي مردم جهان نمونه باشد، نيز يك انقلاب اجتماعي براي ساختن جامعهاي بيطبقه، آزاد و استوار بر عدالت با انسانهايي آزاد و مسئول محسوب ميشود. اسلام مورد نظر شريعتي اسلام روشنفكرانهاي است كه به شكل ايدئولوژيك و مكتب عقلاني درآمده باشد. اسلامي كه در تمامي ابعاد زندگاني انسان با تمام توان برنامه و راهكار دارد.
مفهوم انسانشناسي نيز از مهمترين شاخصههاي فكري علي شريعتي است كه متأثر از بحران انسانشناسي معاصر است. به اعتقاد وي علت اصلي پديدآورنده اين بحران را بايد در مسئله چيستي انسان جستوجو كرد، زيرا مكاتب مدعي تربيت و تعليم نتوانستهاند پاسخ مناسبي به آن ارائه كنند و تا باور روشني به حقايق انسان حاصل نشود، تلاش براي اصلاح تربيت، فرهنگ، اخلاق و روابط اجتماعي بيهوده خواهد بود. اين مسئله كه هنوز انسان در پرتو علوم و معرفت بسيار بشر همچنان مجهول مانده باعث شده پيشرفتهاي علمي نه به صورت يك پيشرفت واقعي، بلكه به صورت يك انحطاط جديد جلوهگر شود.
نظريه بازگشت به خويشتن حاوي يكي از مهمترين رگههاي انديشه علي شريعتي است. وي ضمن انتقاد از تمدن غرب كه بسياري آن را تنها تمدن جهان ميپندارند، معتقد است تكيه مسلمانان در بازگشت به خويشتن بايد تكيه بر هويت و خويشتن اسلامي باشد، زيرا اين تنها خويشتني است كه به مسلمانان نزديكتر و تنها فرهنگي است كه در حال حاضر زنده و پويا و تنها ايماني است كه در متن حيات بشر كنوني حضور دارد. فرهنگ اسلامي كه وي از آن به عنوان پناهگاه و مقصد بازگشت ياد ميكند، اسلامي است كه داراي ايمان خودآگاهانه باشد تا به انسان تحرك، مسئوليت و ميل به فداكاري ببخشد تا آن معجزه بزرگ را به وجود بياورد.
علي شريعتي در دوره حيات خود ضمن تأثيرگذاري بر جريانهاي سياسي - مذهبي معاصر از برخي جريانها و شخصيتها نيز تأثير پذيرفت كه نگاهي به آنها ميتواند بازگوكننده جايگاه او در جريانهاي معاصر باشد، از جمله تفكرات محمدتقي شريعتي و كانون نشر حقايق ديني، نخستين جرياني است كه بر علي شريعتي تأثيرگذار بوده است. نگاهي به فعاليتهاي اين كانون بيانگر اين است كه نگرش آن برخلاف رويكرد سنتي غالب گنجاندن روشهاي عقلانيتمحور در روايات و آيات قرآني در راستاي نقد آموزههاي ماركسيستي و ساير عقايد ضد ديني بوده است.
همچنين جريان احياي ديني جريان ديگري است كه بر انديشه علي شريعتي مؤثر بوده است. وي به پيروي از متفكراني همچون سيد جمالالدين اسدآبادي، سيد قطب و اقبال لاهوري ميكوشيد به احياي انديشه ديني مبادرت ورزد و با بهرهگيري از علوم جديد به تفسيري زمانمند از اسلام دست يابد. به باور وي ما با شناخت اقبال و سيد جمال وارد متني ميشويم كه حاوي خود ما، انديشه و مشكلات و راهحلهاي ماست. از اين رو معتقد بود شناخت متفكران احياگر مسلمانان را نسبت به وضع كنوني آگاه ساخت و آنها را در مسير توسعه ياري ميرساند. چنانكه از آثار شريعتي هويداست، وي از مكاتب فكري و فلسفي غرب نيز متأثر بوده است. گرچه شخصيتي غربزده نداشت. تأثيرپذيري وي بيشتر از دو سنت فكري آلماني و فرانسوي و متفكراني نظير ريمون آرون، هانري كوربن، فرانتس فانون، روژه گارودي، ژان پل سارتر، فردريش هگل، كارل ماركس، مارتين هايدگر و هربرت ماركوزه بوده است. علاوه بر آن از مكاتب فلسفي مانند اگزيستانسياليسم و اومانيسم نيز متأثر بود.
نهضت خداپرستان سوسياليست به سبب ادعاي انقلابيگري و مشي علمي در فعاليتهاي حزبي خود از جمله گروههايي بود كه در بعد مسائل جامعهشناختي بر انديشه علي شريعتي تأثيرگذار بوده است. اين گروه كه در سال 1322 توسط جمعي از جوانان مذهبي به رهبري محمد نخشب تأسيس شد، تلاش ميكرد بر اساس برداشت نويني از آموزههاي دين اسلام نوعي خط مشي انقلابي ـ مذهبي را در جامعه به وجود آورد. كاظم سامي و علي شريعتي شعبه جوانان گروه نهضت خداپرستان سوسياليست (جمعيت آزادي مردم ايران) را در شهر مشهد اداره ميكردند. علي شريعتي در شعبه مشهد جامعهشناسي تدريس ميكرد.
جمعبندي كاركرد جريان مذهبي در احياي اسلام سياسي
جريان مذهبي كه از تجربه مشروطيت ناخرسند بود، تلاش ميكرد آموزهها و مفاهيم ديني جامعه را كه در دوره پهلوي اول مورد هجوم واقع شده بود تجديد حيات بخشد. ضمن آنكه جريان مذهبي علاوه بر احياي سنتها و مباحث ديني با چالشهايي روبهرو بود كه از فضاي آزاد سياسي ناشي از ضعف استبداد و رشد جريانها، نهادها و تبليغات مغاير با آموزههاي اسلامي نشئت ميگرفت. هر چند جريان مذهبي در مقام نظر و عمل طيف متنوعي از گروهها و سازمانها را در بر ميگرفت، با اين حال ميتوان مهمترين زمينهها و اهداف شكلگيري جريان مذكور را در ابعاد زير بحث كرد: مبارزه با تفكرات ضد اسلامي كه بهويژه آثار احمد كسروي نماد مشخص آن تلقي ميشد، مبارزه با پديد بيحجابي كه به صورت منظم و رسمي از جانب رضاشاه در كشور ترويج ميشد، مقابله با تفكرات مروج الحادگرايي، بهخصوص ماركسيسم كه مورد حمايت دولت شوروي بود، مبارزه با جريان رو به رشد بهائيت، دفاع از آرمان مردم فلسطين و سرانجام بهروزرساني و انطباق دين اسلام با مسائل روز جامعه كه در اين زمينه آيتالله بهشتي و آيتالله مطهري تلاشهاي بسياري كردند.
در مقام انديشه و عمل نيروهاي جريان مذهبي رويكردها و موضعگيريهاي متفاوتي قابل مشاهده است كه به نوعي واكنش به تحولات وقت جامعه ايران محسوب ميشود: رويكرد جدايي دين از سياست كه در مواضع انجمن حجتيه قابل مشاهده بود، پرهيز از اقدامات قهرآميز كه در مواضع آيتالله گلپايگاني و آيتالله شريعتمداري نمود داشت و در نهايت رويكرد اسلام انقلابي كه مبارزات امام خميني نماد برجسته آن است و باعث فروپاشي رژيم سلطنتي شد.