معمولاً تلقي جامعه از فرهنگ يك نگاه حداقلي است و مديران اجرايي نيز تلقي محدودي از آن دارند و دقيقاً مشكل از اينجاها شروع ميشود. فرهنگ مجموعه اتفاقاتي است كه در جامعه و ميان مردم ميافتد و شكل ميگيرد. از طرفي ارزيابي تأثيرات فرهنگي كه در ادبيات نظري ما، پيوست فرهنگي ناميده ميشود رويكرد جديدي در حوزه پيشرفت و الزامهاي آن است. اگر بخواهيم بر اساس واقعيتها جامعه را اداره كنيم نميتوانيم ابزار فرهنگ را در آن ناديده بگيريم؛ آن هم در شرايطي كه اين وسيله اداره جوامع به سرعت خود را از سيطره اقتصاد و سياست به عنوان ابزارهاي كلاسيك ميرهاند و اين تغييرات در ادبيات توسعه در جهان جا باز ميكند. پيوست فرهنگي نرم افزار كاربردي اين ابزار است. مقام معظم رهبري، دهه چهارم انقلاب را دهه پيشرفت و عدالت ناميدهاند و در راستاي آن، الگوي اسلامي ايراني پيشرفت مطرح شده است. مهندسي فرهنگي، يكي از راهبردهاي اصلي در راستاي مديريت فرهنگ براي پيشرفت است كه مقام معظم رهبري بر آن تأكيد كردهاند و يكي از ابزارهاي لازم براي تحقق مهندسي فرهنگي، پيوست فرهنگي است. با اين حال اين ابزار و كاركردهاي آن در جامعه ما بعد از وقفهاي نزديك به 300 سال بازتعريف و روزآمد شده است. به همين دليل براي افكار عمومي و حتي نخبگان جامعه تعبيري جديد است كه بايد ابهامزدايي شود. سلسله گفتوگوهاي «جوان» با كارشناسان و محققين حوزه فرهنگ در همين راستاست. در گفت و گوي حاضر حسن بنيانيان رئيس كميسيون فرهنگي و اجتماعي شوراي عالي انقلاب فرهنگي پاسخگوي بخش كوچكي از اين ابهامات است. اين گفتوگو در ادامه از نظرتان ميگذرد:
به نظر ميرسد دخالت مديريتي و اجرايي در فرهنگ با آنچه ميان مردم و در جامعه شكل ميگيرد در تعارض است. از اين جهت كميسيون فرهنگي و اجتماعي شورا چه راهكار و برنامهريزي دارد تا حتيالمقدور اين دو به هم نزديك و همافزا شوند؟
از روزنامه جوان متشكرم به خاطر اينكه در اين وانفسا كه كمتر كسي به مسائل فرهنگي ميپردازد و فضا درگير مباحث سياسي روزمره است، به مباحث اساسيتر و بنياديتر توجه دارد. هر جا افراد در چارچوب خانواده، سازمان، روستا، شهر يا يك كشور دور هم جمع ميشوند، شكلگيري مفهومي به نام فرهنگ اجتنابناپذير است. يعني مردم باورها و اعتقاداتي دارند و بر اساس آنها پديدههاي پيرامون خود را به خوب، بد، زشت و زيبا طبقهبندي ميكنند و سپس بر اساس آن رفتارهايشان را با يكديگر تنظيم و نمادهايي براي انتقال پيامهايشان انتخاب ميكنند. به اين ترتيب چهار عنصر اصلي فرهنگ كه عبارت است از اعتقادات، ارزشها، الگوهاي رفتاري و نمادها را شكل ميدهند. بنابراين همه جوامع فرهنگ دارند و آن هم پذيرش اعتقادات از طريق اكثريت مردم يك جامعه است. وقتي چيزي فرهنگ يك جامعه شد معنياش اين است كه مردم آن جامعه آن را پذيرفتهاند و براي خود خوب ميدانند. بنابراين وقتي فرهنگ كشورها و جوامع ديگر را با معيارهاي ارزشي خودمان نقد ميكنيم، بعضي از رفتارهاي آنها به نظرمان بد ميرسد و گسترش آن رفتارها را در جامعهمان نميپسنديم. در حالي كه براي آنها خوب است. علاوه بر اين فرهنگ بعد از اينكه شكل ميگيرد تغيير هم ميكند. عواملي در جوامع باعث تغيير اعتقادات، ارزشها و الگوهاي رفتاري ميشوند. بخشي از اين عوامل داخلي هستند. مثل ساخت يا ورود يك فناوري جديد كه با دخالت در روابط، منشأ تغيير فرهنگي ميشود. مثلاً تا قبل از اختراع تلفن، افراد جامعه براي ارتباط با هم پيش هم ميرفتند و رو در رو صحبت ميكردند و در اين حرف زدنها رفتارهايي شكل ميگرفته است. اما الان افراد براي اينكه با هم صحبت كنند لازم نيست همديگر را هم ببينند. به اين صورت تكنولوژي وقتي در ارتباطات مداخله ميكند، آرام آرام روي الگوهاي رفتاري مردم و بعد در ارزشهاي جامعه اثر ميگذارد و فرهنگ تغيير ميكند. گاهي جا به جايي جمعيت منشأ تغيير فرهنگ ميشود. روستاييان همديگر را ميشناسند بنابراين يك سري رفتارهاي غلط را انجام نميدهند، چون آبرويشان در خطر است. حالا روستا بزرگ و تبديل به شهري با يك ميليون جمعيت ميشود كه در آن افراد همديگر را نميشناسند و ميتوانند يك گوشه شهر رفتاري را انجام دهند و در گوشه ديگر زندگيشان را بكنند. چون نظارت عمومي كم ميشود. پس همينطور كه شهر بزرگ ميشود در رفتار مردم تغييراتي ايجاد ميشود. بنابراين گسترش شهرها عامل تغيير فرهنگ ميشود. علاوه بر اينكه انسان في نفسه موجود خلاقي است و دوست ندارد عادات گذشتهاش را ادامه دهد و به دنبال نوآوري و تغيير در لباس و شكل و نوع غذا خوردنش است تا تنوعطلبي خود را ارضا كند. همين تغييرات در رفتارهاي جامعه تأثير ميگذارد و فرهنگ جامعه را تغيير ميدهد. نوآوريهاي علمي جامعه را هم ميتوان به اين فهرست اضافه كرد. مثلاً دريافتهاي تازهاي كه از مباني ديني پديد ميآيند و موجب تأثير در رفتار توده مردم ميشوند. به عنوان نمونه در جامعهاي اينطور تقسيم كار شده كه خانمها بيشتر در خانه باشند و كارهاي خانه را انجام دهند. علم، دانشگاه و فناوري كه توسعه پيدا ميكند خانمها در خانه وقت اضافه ميآورند و گرايش پيدا ميكنند كه اين وقت اضافه را بيرون از خانه فعاليت كنند. در اين صورت تعداديشان به اين جمعبندي ميرسند كه چادر در محيط كار مزاحم است. پس چادر را در محيط كار برميدارد و روپوش و مقنعه ميپوشد. بعد اين به يك مسئله شرعي تبديل ميشود كه از عالم ديني ميپرسند و آن عالم ديني هم اجتهاد ميكند كه اين حد پوشش هم قابل قبول است و ميتواند حجاب تلقي شود. مهم اين است كه زن جسم خود را در معرض ديد نامحرم قرار ندهد. روي لباس تأكيدي نيست. به مرور اينها به هم پيوند ميخورند و در شكل لباس تغييراتي حاصل ميشود. از طرفي چون جوامع مختلف با هم در تعامل هستند از هم تأثير ميگيرند. هر كدام كه در عرصهاي حرفي براي گفتن داشته باشد ديگري از آن تقليد ميكند. بعد از انقلاب اسلامي ما، پوشش اسلامي در تركيه، لبنان و خيلي از كشورهاي اروپايي دوباره اوج گرفت و يك سري از خانمها به سمت حجاب روي آوردند. اين تأثير فرهنگ ما در جهان بود. يا ميبينيم كه امروز برخي از جوانان و نوجوانان ما در لباس پوشيدن و غذا خوردن از كشورهاي ديگر تأثير ميپذيرند. نكته ظريفش اين است كه تقليد الگوهاي رفتاري همينجا متوقف نميشود و كم كم براي جامعه مقصد تبديل به ارزش ميشوند و بعد براي توجيه اين ارزشها دنبال استدلالات ديني ميگرديم، اين استدلالات روي اعتقادات ما اثر ميگذارند و در نهايت نيز دين جديدي خلق ميكنيم. مثل سوار شدن به ماشين گران قيمت كه ابتدا به عنوان يك ارزش براي ما مطرح ميشود و بعد براي اينكه آن را توجيه كنيم و ديگران را قانع كنيم كه كار بدي نميكنيم سراغ آن دسته از احاديثي ميرويم كه اين كار ما را توجيه كند. يا آياتي از قرآن را پيدا ميكنيم كه بتوانيم با استناد به آنها اشرافيگريمان را با عنوان بهرهمندي از امكانات توجيه كنيم. اين چرخه باورهاي ما را هم تغيير ميدهد. اينها نشان ميدهد كه چرا بايد روي سبك زندگيمان حساس باشيم و آن را ساده نگيريم. عدهاي ميگويند خوب ما قديم آبگوشت ميخورديم، الان پيتزا ميخوريم؛ اينكه سختگيري ندارد. در حالي كه تغيير نوع و شيوه غذا خوردن ما آرام آرام اعتقادات پشتوانه نوع جديد غذاخوردن و لباس پوشيدن ما را هم در جامعه گسترش ميدهد. وقتي در مفهوم فرهنگ دقيق ميشويم ميبينيم تمام افراد يك جامعه يا فرهنگ گذشته را به آينده منتقل ميكنند يا به واسطه نقشي كه دارند در آن مداخله و تغيير ايجاد ميكنند و به اين ترتيب بر خلاف چيزي كه در ادبيات رسانهاي ما مطرح ميشود محدود كردن فرهنگ به مردم يا يك دستگاه يا دولت حرف غلط و بدون مبنايي است. تمام انسانها با هر نقشي كه در جامعه دارند در فرهنگ مداخله ميكنند. بعضيها مداخلهشان آگاهانه است و ميدانند چه ميكنند و خيلي از افراد هم نميدانند كه در فرهنگ مداخله دارند. اين آگاهيبخشي وظيفه ما است چون همه آدمها در فرهنگ مداخله ميكنند. وقتي در سازماني دور هم جمع ميشوند، آن سازمان چه تابلوي فرهنگي داشته باشد، چه نداشته باشند در تحولات فرهنگي كشور نقشآفرين است. حالا فكر كنيد وزارت صنايع، معادن و بازرگاني چقدر در تغييرات فرهنگي ما نقش دارد. اما وقتي وزير را ميبينيم هيچ وقت راجع به اين تأثيرات در فرهنگ از او سؤالي نميكنيم. در حالي كه در سياستگذاري براي ورود كالا به كشور مشاركت دارند. درباره نقش دستگاهها سؤالات ديگري را هم ميتوان مطرح كرد. مثلاً افراد وقتي وارد دستگاههاي اجرايي ميشوند چه خصلتهايي پيدا ميكنند. كسي كه سربازياش را در سپاه ميگذراند متدينتر ميشود يا بعضاً گرايشات ديني آنها تضعيف ميشود؟ آيا ميزان دلسوزي افراد براي انقلاب با افزايش ميزان سابقه افراد در سپاه افزايش مييابد يا كاهش پيدا ميكند؟ بنابراين همه آدمها بازيگر عرصه تحولات فرهنگي هستند و همه سازمانها چه دولتي و چه بخش خصوصي در تغييرات فرهنگي نقشآفرين هستند و وقتي بحث اصلاح فرهنگ پيش ميآيد بايد ببينيم با چه روشي همه اين مداخلات يا اكثر آنها را ميتوان اصلاح كرد تا فرهنگ جامعه اصلاح شود. بنابراين طرح بحث بخش خصوصي، مردمي و دولتي بيمعني است. دولت نميتواند در فرهنگ مداخله نكند. رئيسجمهور و وزرا چه مارك فرهنگي داشته باشند چه نداشته باشند با سياستگذاريها، روش مديريتيشان، جملاتي كه به زبان ميآورند، نوع ارتباطي كه با مردم و مراجعهكنندگان برقرار ميكنند و با مسائلي كه در سخنرانيشان مطرح ميكنند در فرهنگ مداخله دارند. بنابراين هر دولت يا مديري گفت كه بهتر است در فرهنگ مداخله نكنيم علتش اين است كه فرهنگ را به صورت علمي نميشناسد و بر اساس تجربه، عرف و ادبيات غلطي كه 200 سال اخير در كشور ما رايج شده حرف ميزند. به همين دليل معتقديم هر فردي كه در جامعه اسلامي مدير ميشود همانطور كه بايد الفباي علم اقتصاد و سياست را بداند بايد الفباي علم فرهنگ را هم بداند. دولتمردان در دستگاههاي اجرايي بايد هم نقش خود را در فرهنگ بشناسند و اصلاح كنند و هم به اين توجه داشته باشند كه بخش خصوصي و مردم هم در فرهنگ نقش دارند، پس به آنها هم كمك كنند كه نقششان را به بهترين صورت انجام دهند. ما هم مدام اين جمله غلط را تكرار نكنيم كه دولتها بهتر است فرهنگ را به مردم واگذار كنند.
بسياري با وجود اينكه مسائلي كه بيان كرديد را درك ميكنند اما به دنبال ارائه بازده ملموسي از عملكرد دوران مديريت خود هستند و توجهي به ريزهكاريهاي فرهنگي و اثرگذاريهاي طولاني مدت ندارند. با توجه به اينكه گفتيد همه در فرهنگ نقش دارند بايد چه كار كنيم كه نقششان را خوب ايفا كنند و نسبت به اين مسئله حساس شوند؟
اين جزو معضلات فرهنگ است چون فرهنگ يك امر مستمر و پيوسته است مورد بيتوجهي قرار ميگيرد. بنابراين كسي تلاش نميكند مداخلات را آگاهانه و اصلاح كند. از طرفي در نظام انتخاباتي و در فضاي مردمسالاري ما ديده نشده كه اگر فردي نقش خود را در فرهنگ به خوبي ايفا كرد پاداش بگيرد. اما اگر يك پل، جاده، كارخانه يا فرودگاه بسازد، ميتواند آن را در تلويزيون يا در رسانهها به مردم نشان دهد و رأي جمع كند. يكي از دلايل بيتوجهي ما به فرهنگ به ويژه در سالهاي بعد از انقلاب مربوط به ذات و ماهيت فرهنگ است. جنس فرهنگ چيزي نيست كه توده مردم از دستگاههاي اجرايي و حكومتي مطالبه كنند بلكه ذات فرهنگ ايجاب ميكند كه نخبگان و فرهيختگان جامعه مطالبهگر فرهنگ باشند. هميشه آدمهاي دردمندي كه با نگاه عميق و با تعهد بر زيست اسلامي و انساني ادامه حيات ميدهند، فضاي اجتماعي را تحليل ميكنند و از كاستيها و نواقص رنج ميبرند؛ از اينكه بهرغم پيروزي انقلاب اسلامي و اين همه فداكاريها هنوز نتوانستهايم دروغ را در جامعه كاهش دهيم، نتوانستهايم تقلب در معاملات اقتصادي را كاهش دهيم و نتوانسته ايم فسادهاي نظامات اجرايي را اصلاح كنيم رنج ميبرند و مطالعه ميكنند كه چرا اين پديدهها برطرف نميشوند و خود اين مطالعه منجر ميشود كه وقتي با رئيسجمهور ملاقات و به وزيري دسترسي پيدا ميكنند يا روزنامهنگار يا روحاني يا عنصر نخبه تأثيرگذار ميشوند، مطالباتشان را مطرح كنند. اگر اين اتفاق كامل بيفتد به طور طبيعي جريانهاي سياسي كشور هم احساس ميكنند نميتوانند نسبت به تحولات فرهنگي بيتفاوت باشند و بايد كاري كنند. حالا اين كار ميتواند سطحي و روبنايي باشد يا ميتواند به كار عميق علمي ميل كند. بگذاريد فضاي فرهنگ را با فضاي پزشكي در كشور مقايسه كنيم. ما در پزشكي جزو كشورهاي توسعه يافته در جهان هستيم. چون صدها سال است بخش زيادي از تيزهوشان ما پزشك ميشوند. بهداشت و درمان نياز تك تك مردم هم است. دولتها هم سرمايهگذاري خوبي در اين بخش ميكنند. از آن طرف رسانهها اگر بخواهند مورد توجه قرار بگيرند بايد بخشي از برنامههايشان را به بهداشت و درمان اختصاص دهند. در نتيجه ذهن مردم ما نسبت به مقوله پزشكي خيلي توسعه يافته است و براي آن پول خرج ميكنيم. در مقابل در فرهنگ عقب افتادگي سنگيني ميبينيم. امروز در جامعه جايي وجود ندارد كه براي درمان علمي بينمازي پسر 18 ساله تان به آنجا مراجعه كنيد. تنها چند نسخه كلي و تجربي وجود دارد كه بايد امتحان كنيد شايد يكي از آنها جواب دهد. در جامعه الا ماشاءالله معضل داريم، اما ما به ازاي هيچ يك از آنها نهاد اجتماعي نداريم. خلاصه بحث اينكه نخبگان ما بايد مطالبهگر فرهنگ باشند در حالي كه خودشان در فهم فرهنگ دچار مشكل هستند. بر همين اساس است كه مقام معظم رهبري وقتي در سال 1381مهندسي فرهنگي را مطرح ميكنند ميفرمايند با ساختمان سازي، كار اقتصادي يا مذاكره خارجي فرهنگي را توليد و اجرا ميكنيد يا اشاعه ميدهيد. چون تمام اين فعاليتها با فرهنگ دادوستد دارند، مسئولان آنها بايد به فرهنگي كه با عملكردشان اشاعه ميدهند فكر كنند. بر اين مبنا راهبرد 12 نقشه مهندسي فرهنگي كه به تصويب شوراي عالي انقلاب فرهنگي رسيده بر اصلاح پيامدهاي فرهنگي نظامات فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي و سياسي تأكيد دارد. معني آن اين است كه هر وزير، مديركل و مدير كارخانهاي در هر سازمان، اداره كل و كارخانهاي اگر ميخواهد در فرآيند اصلاح فرهنگ جامعه نقش مثبت داشته باشد قدم اول شناخت علمي فرهنگ است. بنابراين ابتدا بايد درك عميق و علمي براي فهم فرهنگ در ميان همه به ويژه ميان مديران دولتي ما و تمام كساني كه دلشان براي انقلاب اسلامي ميتپد، ايجاد شود تا متوجه شوند براي يك مديريت درست و اثرگذار به آموزش علمي تحليل فرهنگ و نقش و مداخلات آن نياز است. بسياري از مديران ما يك دهم وقت و سرمايهاي كه براي آموزش زبان ميگذارند براي آموزش فرهنگ نميگذارند و از متخصصان اين حوزه بهره نميبرند.
آيا اين متخصصان فرهنگي در دسترس هستند؟
تعدادشان كم است اما اگر تقاضا ايجاد شود بيشتر ميشوند. زماني از هند پزشك وارد ميكرديم. ولي چون نظام تصميم گرفت كه اين معضل را حل كند، الان ميبينيد اينقدر پزشك تربيت كردهايم كه صادر هم ميكنيم. اگر موج مطالبه فهم فرهنگي نيز آغاز شود تعداد متخصصاني كه الان داريم خود به خود تكثير ميشوند و توجه مديران به آموزش فرهنگي نيروهاي باسواد و بااستعدادشان جلب ميشود. ميخواهيم تمدن اسلامي بسازيم و چاره و راه بازگشتي نداريم و بايد اسلام را در كشور جاري كنيم. براي اينكه اگر دينمان را از دست داديم به سرعت متلاشي ميشويم. شرايط جامعه ما چنين ويژگي دارد كه اگر اسلام را از ما بگيرند اولين چيزي كه شكسته ميشود وحدت ماست. دشمن از همين حربه استفاده ميكند براي اينكه ملتها را از درون به جان هم بيندازد. اول روي فكر آدمها كار و آنها را شهوتران ميكنند. بعد شروع ميكنند به خريدن آنها و از اين طريق كشورها را در مشت خود ميگيرند. اين كار را هم از نخبگان جامعه شروع ميكنند. اينها مفاهيم تهاجم فرهنگي و خطري است كه ما را هم تهديد ميكند. اگر نتوانيم توده مردم را متدين و نسبت به دين و دينداري مسئولان حساس كنيم، در انتخاب افراد آنقدر سهل انگاري ميكنند كه به تدريج مسئولان ما يكي يكي مسئلهدار ميشوند. همينطور كه در حال حاضر شاهد علامتهاي آن هستيم و هر از گاهي مسئولي را به اتهام فساد دستگير ميكنند و خبرش منتشر ميشود. در حالي كه هيچ كس خود را در بروز اين اوضاع مقصر نميداند. چرا با وجودي كه هشت سال از تأكيد مقام معظم رهبري بر ضرورت تهيه پيوست فرهنگي ميگذرد، بسياري از مسئولان حتي آنهايي كه براي انقلاب ايثارگري كردهاند، دغدغهها را درك نميكنند. بپرسيد دوستان ما در بخشهاي مختلف نظام اعم از دولتي و غير دولتي، سپاه و ارتش و... تا حالا چند پيوست فرهنگي تهيه كردهاند. اصلا اقدام كردهاند كه متوجه شوند براي عملياتي كردن حرف رهبري به تعداد كافي متخصص ندارند و بعد براي جبران اين كمبود، نخبگان و افراد آمادهتر را شناسايي كنند و به دوره پيوست نگاري فرهنگي بفرستند. آقا فرمودهاند براي اينكه آثار مثبت فرهنگي هر كار اقتصادي، سياسي، قانونگذاري و هر روش مديريتي جديد توسعه پيدا كند و آثار منفي آن محدود شود پيوست فرهنگي لازم است.
آقاي دكتر در طول حدود يك سالي كه از تصويب سند مهندسي فرهنگي ميگذرد كدام يك از مصوبات و تصميمگيريها در دستگاههاي كشور از جمله شوراي عالي انقلاب فرهنگي پيوست فرهنگي دارد؟
شش سال پيش مقام معظم رهبري مهندسي و پيوست فرهنگي را مطرح كردند. بعد در برنامه بودجه و ماده 2 برنامه پنج ساله پنجم دولت موظف شد همه ساله ليست طرحهاي مهم كشور كه نيازمند پيوست فرهنگي هستند را اعلام كند. اين هنوز اجرا نشده است. شورا عمدتاً به مسائل از زاويه فرهنگي نگاه ميكند. بنابراين پيوست فرهنگي در متن مصوبات شوراست. علاوه بر اينكه به طور طبيعي كاستي موجود در كشور در حوزه شناخت علمي فرهنگ در مصوبات شورا هم مورد بحث است. در آستانه ماه مبارك رمضان خبر كوچكي منتشر شد با اين مضمون كه مجموعههاي سينمايي شهرداري از افطار تا سحر باز هستند. توجه هيچ روحاني و مسلماني جلب نشد كه قرار بود ماه رمضان بهار مساجد، زمان بازسازي اسلام و انديشههاي ديني و فرصتي براي جبران خطاهاي يكسالهمان باشد. در حالي كه آرام آرام عادت كردهايم در ماه رمضان منتظر سلسله سريالهايي در تلويزيون باشيم؛ اگر هم كسي حوصله تلويزيون را نداشت از افطار تا سحر به سينما برود. از آن طرف 9 شب در مسجد را قفل ميكنيم. اين خاصيت فرهنگ است؛ چون فساد آرام آرام اتفاق ميافتد با اينكه گاهي در حد فاجعه است، كسي پديدههاي مرتبط با آن را بد نميداند، چه برسد به اينكه بفهمد فاجعه است و به مرور همين پديدهها عادي ميشوند. مثلاً شاهديم هر دو ماه يكبار يك شخصيت برجسته را به اتهام فساد ميگيرند. بعد ميگوييم نظام سالم است چون آدم فاسد را ميگيرد. بله از اين جهت كه آدم فاسد را ميگيرند نظام سلامت خود را حفظ كرده، ولي اينكه افراد در ردههاي بالا به فساد ميرسند محل تأمل است. چرا بعد از گذشت 35 سال از پيروزي انقلاب اسلامي نبايد سازوكاري داشته باشيم كه به ميزاني كه مسئوليت افراد بالا ميرود دينباوري آنها هم بالا برود و برنامه فرهنگي بازدارنده و پيشگيرانهاي هم در سطح فرماندهان، مديران و خانوادههاي آنها نداريم. بچههاي مسئولان، نخبگان جامعه و افراد پرنفوذ بيشتر در معرض فسادند. اگر بخواهيم فساد را كنترل كنيم بايد روي اينها طرح داشته باشيم. اما الان فكر ميكنيم سابقه مسلماني و انقلابي افراد كفايت ميكند. در صورتي كه پست و مقام ذاتاً تقواسوزي دارد. به اضافه اينكه جامعه ما متملق است. به جاي اينكه به محض مشاهده فساد در هر رتبه و جايگاهي آن را نقد كنند، با تعريف و تمجيد از آن سعي ميكنند در فساد شريك شوند. اينها دست به دست هم ميدهند تا ضريب فسادپذيري مسئولان بالا برود. كافي است خانواده آن مدير هم در فساد مشاركت كنند و براي خود نسبت به بقيه حق بيشتري قائل باشند؛ اينها دست به دست هم ميدهند تا مسئول آرام آرام آلوده و خريدني شود. ما بايد براي اينها تحليل و برنامه داشته باشيم. بخشي از اينها با كنترل و بازرسي و حراست قابل كنترل است؛ اما بخش اعظمي به كار عظيم فرهنگي نياز دارد. در حال حاضر در هيچ يك از دستگاهها حتي دستگاههايي كه تحت نظر مقام معظم رهبري هستند (حرف دلم را بزنم) هيچ طرح و برنامهاي براي حفظ سلامت افراد نداريم. بر اساس كدام برنامه فرهنگي روحيه خدمتگزاري و پيگيري مسائل نظام را در يك معلم ساده كه با 24 هزار رأي نماينده مجلس ميشود و با يك جهش در زندگياش مواجه است حفظ ميكنيم و ارتقا ميدهيم. ما از فرهنگ غفلت كردهايم و بسيار افراطي به كنترلهاي بيروني رو آوردهايم در صورتي كه در اين هيچ جاي دنيا جواب نداده است. معمولاً جامعه با دو ابزار كليدي كنترل ميشود. يكي ابزارهاي بيروني كه رفتارهاي انسانها را كنترل ميكند، يكي ابزارهاي دروني كه فرهنگ و مديريت فرهنگي است. كشورهايي مانند كشور ما كه استبدادزده هستند و 2500 سال تحت تسلط پادشاههاي مستبد بودهاند، بيش از اندازه به كنترلهاي بيروني ارادت و اعتقاد دارند. مدام قانون وضع ميكنيم، كنارش سازمان ميگذاريم و در مقابل از ابزارهاي كنترلي دروني غفلت كردهايم.
كودك ما از دبستان بايد قانونگرا و قانونپذير شود و به خود جرأت عبور از قانون ندهد تا وقتي قانوني نوشته ميشود مطمئن باشيم اجرا هم ميشود. ما الان در كشور قانون منع استفاده از ماهواره داريم، اما مردم در بالكنهاي خود مشرف به خيابانهاي اصلي پايتخت بشقاب گذاشتهاند و نيروي انتظامي كه مجري قانون است از كنار آن رد ميشود. اين فقط بيتوجهي به قانون نيست، ابهت قانون را هم ميشكند. كار به جايي ميرسد كه شخصيتهاي برجسته سياسي ميگويند اين قانون قابل اجرا نيست و اجرا نميكنيم و داد كسي هم درنميآيد. در حقيقت با اين كار ابزارهاي اداره جامعه را نابود ميكنيم. يا قانوني را وضع نكنيم يا اگر وضع كرديم با تمام وجود آن را اجرا كنيم. برخي ميگويند مردم ما قانونپذير نيستند. چرا نميرويد مسائل آموزش و پرورشتان را حل كنيد تا مردم قانونپذير شوند؟ به همين دليل ماده 2 برنامه پنجم كه پنج سال است مصوب شده اجرا نميشود. مجلسيها مطالبه نميكنند و سازمان برنامه و بودجه كه خود متولي سند برنامه است اصراري بر اجراي اين ماده قانوني ندارد. حالا دلخوشيم كه اين روزها برنامه ششم در دست تدوين است. اين مسائل براي اداره جامعه كليدي هستند كه متأسفانه در فضاي رودربايستيها و ملاحظات طرح نميشوند. ما هنوز فرهنگ را به عنوان يك علم و تخصص پيچيده به رسميت نشناختهايم. در پزشكي ميتوانيم داروهاي خارجي استفاده كنيم اما در حوزه فرهنگ خودمان بايد دارو توليد كنيم. نميتوانيم از تجربه خارجيها استفاده كنيم. خيلي از درمانهاي آنها در حوزه فرهنگ در كشور ما جواب نميدهد و بايد ابزارهاي خاص خود را داشته باشيم.