کد خبر: 725906
تاریخ انتشار: ۱۰ تير ۱۳۹۴ - ۱۶:۴۰
ذوالجلال و الاکرام فرمود: به زبان دیگری من را به خوانید. فرمودند: به کدام زبان؟ فرمود: به زبان غیر. شما برای من دعا کنید، دعایتان می‌گیرد. من اگر برای خودم، با این زبانی که گناه کرده‌ام دعا کنم، نمی‌گیرد. دیگری باید دعا کند.
فارس: آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران به مناسبت ماه مبارک رمضان به شرح دعای ابوحمزه ثمالی پرداخت که مشروح آن در ادامه می‌آید:

عامل نجات انسان

یکی از مطالب عمده بین عبد و معبود، توکّل و اعتماد و وثوق است که اگر باور این باشد که از طرفی انسان می‌تواند اعتماد خدا به خود را جلب کند و از طرفی تکیه به اعتماد ذوالجلال و الاکرام بدهد، آن‌وقت است که نگاه، نگاه به عمل نیست؛ نگاه اعتماد به مولاست. یک موقع وثوق و اعتماد یکی به عملش است و یکی اعتمادش به لطف و عنایت و شفاعت اوست. عمده مطلب مهم آن‌هایی که اهل نجات می‌شوند، اعتماد کامل به ذوالجلال و الاکرام است و این نکته مهمّی است. این اعتماد به ذوالجلال و الاکرام و این که به لطف و رحمت خدا تکیه کنند، نه به عمل خود، عامل نجاتشان می‌شود.

وقتی باور داشت که این‌جا جز او چیزی نیست، این توکّل به خدا در وجودش زیاد می‌شود و جالب این است که حال اعتماد به عمل خودش هم کم می‌شود؛ یعنی طرفینی است. هر موقع توکّل و اعتماد به خدا زیاد شد، اعتماد به عمل کم می‌شود امّا هرموقع توکّل و اعتماد به خدا ضعیف شد، امید انسان به عمل خودش زیاد می‌شود. این یک نکته بسیار مهم و کلیدی است که انسان از یک طرف اعتماد به ذوالجلال و الاکرام دارد، از طرفی هم می‌داند که عمل خودش عمل مناسبی نیست.   

سختی‌ها در برابر چه کسانی ذلیلند؟

لذا امیرالمؤمنین، علی بن ابی طالب(ع) می‌فرمایند: «مَنْ تَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ ذَلَّتْ لَهُ الصِّعَابُ وَ تَسَهَّلَتْ عَلَیْهِ الْأَسْبَاب‏ » هر که به پروردگار عالم تکیه و توکّل کند، عزّوجلّ مورد وثوقش باشد - که از نشانه‌های این که انسان بگوید «أَنَا وَاثِقٌ»، من اعتماد به تو دارم و تو مورد اعتماد من هستی، توکّل به خداست، باید به خدا توکّل بکند تا اعتمادش معلوم شود - « ذَلَّتْ لَهُ الصِّعَابُ »، دشواری‌ها در مقابل او ذلیل می‌شوند، یعنی سهل و آسان می‌شوند.

پس کسی که اعتماد به ذوالجلال و الاکرام دارد و ذوالجلال و الاکرام واثق اوست و می‌گوید: «أَنَا وَاثِقٌ»، طبیعی است که توکّل به خدا می‌کند و با این توکّل دشواری‌ها برایش آسان می‌شود، توکّل به عمل نمی‌کند. لذا برای همین هم « تَسَهَّلَتْ عَلَیْهِ الْأَسْبَاب » یعنی آن‌وقت سهل و آسان اسباب برایش فراهم می‌شود. این‌جا علیه الاسباب است، نه علیه الاعمال. این یکی از نکات بسیار مهم است.

حالا شاید یکی سؤال کند و در این چند جلسه گذشته هم عرض کردم که گاهی انسان می‌گوید: اگر من امیدم به رحمت ذوالجلال و الاکرام است، « وَ سَاکِنٌ مِنْ شَفِیعِی إِلَى شَفَاعَتِک » هستم، پس دیگر نیازی به عمل ندارم. دیگر چرا عمل کنم؟

از تو حرکت، از خدا برکت

پیامبر عظیم‌الشّأن می‌فرمایند: این اشتباه است و باید بدانی که اتّفاقاً باید کار کنی، منتها با کار توکّل معنا می‌دهد. دارد که پیامبر عظیم‌الشّأن دیدند بعضی در عمل فردی و عمل اجتماعی‌شان، راجع به این که ذوالجلال و الاکرام وثوقشان است، اشتباه کردند. از جمله حضرت از یک جا رد می‌شدند، دیدند این‌ها یک زمانی کشت و کار می‌کردند، الان دیگر هیچ کاری نمی‌کنند.

مثل زمانی که یارانه‌ها توزیع شد. - حالا با این که درست یا غلط بود و آیا با این سبک باید توزیع می‌شد یا نه، کاری نداریم  و  نمی‌خواهیم در شب‌های ماه مبارک رمضان وقتمان را راجع به این چیزها بخواهیم قرار دهیم و بحث کنیم - بالاخره این یارانه‌ها آن موقع مثلاً یک ارزشی داشت، الان که اصلاً ارزشی ندارد و چیز خاصی محسوب نمی‌شو.د یکی از آقایان که از اساتید دانشگاه بودند بیان کردند: در محله‌ی ما بعضی‌ که هشت، نه یا ده بچّه دارند، وقتی یارانه‌ها را گرفتند دیگر کشت نمی‌کردند و به همان تکیه کرده بودند و کار خوابید. می‌خواهم عرض کنم که بعضی‌ها اشتباه تصوّر می‌کنند.

لذا وقتی پیامبر رد می‌شدند و دیدند که «قَوْماً لَا یَزْرَعُونَ قَالَ مَا أَنْتُمْ » فرمودند: شما چکاره‌اید؟ « قَالُوا نَحْنُ الْمُتَوَکِّلُونَ » گفتند: ما توکّل به خدا کردیم، بالاخره خدا می‌رساند. خدا رزّاق است. حضرت فرمودند: « قَالَ لَا بَلْ أَنْتُمُ الْمُتَّکِلوُن » خیر، شما متوکّل به خدا نیستید، بلکه شما سربارید. بله، پروردگار عالم رزّاق است امّا این منافات با کار کردن ندارد. بیان می‌فرماید: از تو حرکت، از خدا برکت و این خودش می‌شود عبادت.

لزوم دقّت در صحّت عمل

عزیز دلم! در باب عمل هم همین حال را دارد. اتّفاقاً باید عمل انجام دهیم و خوب و دقیقش را هم انجام دهیم.

یک زمانی یکی از اولیا خدا می‌فرمودند: آن مرد الهی و عظیم‌الشّأن، آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی در مسجد جامع بازار یک بحثی را راجع به همین که انسان نباید ولو به لحظه‌ای امیدی به عملش داشته باشد، اصلاً کأنَّ هیچ عملی را انجام نداده است، بیان می‌فرمودند. یکی از شاگردان آیت العظمی شاه‌آبادی شنیده بود یک نفر آمده از یکی از آقایان در بازار که پای صحبت آقا بودند، سؤال شرعی می‌کند و در سؤالش به ریز مسئله هم ورود پیدا می‌کند و آن شخص به او می‌گوید: حالا مگر عمل من و تو چه هست که ریزش را هم سؤال می‌کنی؟ مثلاً شک بین سه و چهار چه می‌شود و اگر فلان شد، چه. گفته بود: عمل را انجام بده، خیلی ریز نشو. گفت: من به آقا گفتم که چنین صحنه‌ای را دیدم. گفتند آقا در فرمایشاتشان بیان کردند: بعضی صحبت من را اشتباه برداشت کردند. اتّفاقاً باید شما آن‌قدر دقیق شوید که حتّی مواظب باشید ببینید بدنتان آرام شد، ذکر رکوع و سجده را گفتید یا خیر. اگر آرام نبود، اگر عمدی باشد که باطل است. یعنی اتّفاقاً باید با این دقّت نظر عمل کنی و عملت را خیلی دقیق و ظریف انجام بدهی منتها حالا به این عمل هم نگاه نکنی و دل نبندی. نه این که بگویی حالا من که عملم، عمل نیست، من که می‌خواهم ساکن شفاعت ذوالجلال و الاکرام بشوم، من که می‌خواهم لطف پروردگار عالم شامل حالم شود، حالا دیگر چه نیازی است که عمل من دقیق باشد، بخوانم بروم و ... .

لذا باید دقّت در عمل باشد و عمل صحیح انجام دهیم؛ یعنی صحّت عمل داشته باشیم؛ چون قبولی عمل که عن الله است امّا صحّت عمل به دست من و شماست. یعنی هنر این است که با وجود صحّت عملت، به عمل خود نگاه نکنی، به لطف او نگاه کنی. این نکته ظریفی است. وإلّا اگر بگویی: توکّل به خدا، ولش کن ،هر چه شد، شد؛ می‌شود همان که حضرت فرمود: این سربار است، توکّل به خدا نیست. یعنی شما معنای توکّل به خدا را نگرفتید.

معنای آیه «و من یتوکل علی الله فهو حسبه»

لذا باب الحواحج ،حضرت موسی بن جعفر(صلوات اللّه و سلامه علیهما) یک مطلب بسیار عالی را بیان می‌فرمایند. «سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» از حضرت راجع به آیه شریفه «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» هر کس توکّل به پروردگار کند، خدا برای او کفایت می‌کند و خدا برای او بس است، سؤال کردند. «فَقَالَ التَّوَکُّلُ عَلَى اللَّهِ دَرَجَاتٌ مِنْهَا » حضرت فرمودند: برای این توکّل به پروردگار عالم درجاتی است «أَنْ تَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ فِی أُمُورِکَ کُلِّهَا» این که در همه امورت، در همه مسائل زندگیت توکّل به خدا کنی، «فَمَا فَعَلَ بِکَ کُنْتَ عَنْهُ رَاضِیاً» آن‌وقت حالا از این‌جا به بعد خدا هر چه با تو کرد، تو راضی بشوی. نه این که دست روی دست بگذاری و کاری نکنی. « فی امورک » یعنی در افعال و کردارت؛ یعنی این افعال و کردار باید باشد و توکّل کنی و آن‌وقت از این‌جا به بعد از هر چه پروردگار عالم با تو کرد، راضی باشی یعنی هر طوری که برایت پیش آمد، تو از او خشنود باشی. «تَعْلَمُ أَنَّهُ لَا یَأْلُوکَ خَیْراً وَ فَضْلا » بدانی او نسبت به تو از هیچ خیر و تفضّلی نیست که کوتاهی نکند؛ یعنی اگر به ظاهر شما توکّل به خدا کردی ولی چیزهای دیدی که به ظاهر برایت خوشایند نبود، بدانی که خدای متعال برای تو خیر و فضل می‌خواهد ولی تو متوجّه نیستی. «وَ تَعْلَمُ أَنَّ الْحُکْمَ فِی ذَلِکَ لَهُ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ بِتَفْوِیضِ ذَلِکَ إِلَیْهِ» می‌فرماید: بدان هر حکمی که پروردگار عالم برای تو می‌کند، حتماً برای تو نفع است. پس توکّل به خدا کن و امورت  را هم تفویض به او کن. «أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِباد». حالا «وَ ثِقْ بِهِ فِیهَا وَ فِی غَیْرِهَا » این یعنی همان چیزی که می‌گویی: من واثق به خدا هستم.  آن اعتماد به پروردگار عالم که می‌گویی «أَنَا وَاثِقٌ»، این‌جا معنا پیدا می‌کند، جایی که در همه کارها بر خدا توکّل کنی.

پس باید کارهایت را انجام بدهی، خوب هم باید انجام دهی، نه این که بنشینی، آن‌وقت به هرچه خدا برای تو خواست خوشنود باشی و بدانی او غیر از خیر و تفضّل چیزی برای تو نمی‌خواهد. بدانی این حکم الهی برای تو است؛ چون خدای متعال برای تو این‌گونه حکم کرده و بعد مهمّش این است که بدانی توکّل به پروردگار عالم یعنی تفویض امور به دست ذوالجلال والاکرام، نه امید به عملت. تو عملت را انجام بده، دیگر کاری نداشته باش. خدا خودش بلد است. تو موظّفی فقط عمل را انجام بدهی. مابقی را به خدا بسپار. چشم امیدت به عمل نباشد؛ چشم امیدت به تفضّل پروردگار عالم باشد، به رحمت و شفاعت پروردگار عالم باشد. تو در همه جا و در همه کارها باید اعتماد به خدا کنی.

ویژگی‌های واثق حقیقی

پس این عنوان وثوق است که این وثوق عامل شفاعت می‌شود و معلوم می‌کند که « أَنَا وَاثِقٌ مِنْ دَلِیلِی بِدَلَالَتِکَ وَ سَاکِنٌ مِنْ شَفِیعِی إِلَى شَفَاعَتِک ».

پس نتیجه‌گیری این می‌شود که واثقی حقیقی کسی است که:

1- عملش را انجام بدهد

2- به نحو احسن هم انجام بدهد؛ یعنی نیکوترین عمل را انجام بدهد

3- با توجه به این که به بهترین نحو عمل را انجام داد، - نگوید: ما که عملمان، عمل نیست. ما کجا این عمل‌ها کجا؟! خیر، باید همان چیزی باشد که آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی بیان فرمودند که حتّی باید سکون بدنت در رکوع و در سجده معلوم شود و بعد ذکر را بگویی - به هیچ عنوان هیچ امیدی به آن نداشته باشد.

4- امیدت به فضل و کرم خدا باشد.

در دعا می‌گوییم: «الهنا و ربنا عاملنا بفضلک ولا تعاملنا بعدلک یا کریم». حتّی عدل پروردگار عالم را نمی‌خواهیم.

چرا نباید حتّی به اعمال مقبول دل بست؟

اصلاً فرض بگیریم یک کسی چنان نمازی دارد که غوغاست، محشر است هم از باب صحّت نماز - که من عرض کردم صحّت به دست من و شماست و ما بعضی اوقات در صحّتش هم اشکال داریم. یک موقع قرائت را هم می‌دانیم امّا رعایت نمی‌کنیم؛ چون دانستن با رعایت کردن متفاوت است. یا این را که بدنم آرامش دارد یا ندارد، رعایت نمی‌کنم. می‌دانم الان در محضر ذوالجلال والاکرام هستم و با اذان به من اجازه سخن گفتن دادند امّا رعایت نمی‌کنم - هم صحّت وضو، صحت قرائت، صحت سکون و آرامش و... همه مطالب او درست است و جالب این که قبول هم می‌کنند امّا باز این شخص هم نمی‌تواند به عمل خودش اعتماد کند؛ چون اگر به عمل خودش باشد، پروردگار عالم بیان می‌کند: این عمل که بر تو فرض و واجب بوده، پس مزدی ندارد. اوّلاً این بدن را چه کسی خلق کرده؟ این بدن تو نیست، اعضا و جوارح متعلّق به تو نیست. تو با این اعضا و جوارحی که من خلق کردم، عملی را انجام دادی که من بر تو فرض و واجب کردم. پس خیلی امیدی به این عمل هم نیست امّا با این حال باید دقّت کنیم که عملمان، عمل صحیحی باشد. آن‌وقت است که « وَ سَاکِنٌ مِنْ شَفِیعِی إِلَى شَفَاعَتِک » معنا پیدا می‌کند.

پس حالا می‌گویم: «أَدْعُوکَ یَا سَیِّدِی بِلِسَانٍ قَدْ أَخْرَسَهُ ذَنْبُه‏ »، چون دیگر می‌فهمم و متوجّه می‌شوم که به عملم نمی‌شود اعتماد کرد. فرض بگیریم الان من در نماز قرائتم صحیح بود و قیام و قعود، همه حرکت نمازم صحیح بود امّا با کدام زبان تو را خواندم؟! جدّی کسی جرئت دارد بگوید من با یک زبانی پروردگار عالم را خواندم که اصلاً این زبان در عمرش گناه نکرده است؟! خجلیم دیگر!

دعای ما در حق چه کسی مستجاب است؟

لذا در باب دعا می‌گویند: به زبان دیگری با من صحبت کنید. من سال‌های پیش این  روایت را خواندم و حالا شاید به مناسبتی باز هم بخوانم. بعضی از این روایات تکرارش بد نیست. ذوالجلال و الاکرام فرمود: به زبان دیگری من را به خوانید. فرمودند: به کدام زبان؟ فرمود: به زبان غیر. خودتان، نمی‌توانید برای خودتان دعا کنید. شما برای من دعا کنید، دعایتان می‌گیرد. چرا؟ چون شما برای من دعا کردید، برای خودتان دعا نکردید. من اگر برای خودم، با این زبانی که گناه کرده‌ام دعا کنم، نمی‌گیرد. دیگری باید دعا کند.

البته این هم لطف خداست. خدا می‌گوید ولو زبانت گناهکار است ولی چون برای دیگران داری دعا می‌کنی، قبول است. از بس خدا دوست دارد انسان نوع‌دوست باشد -  اسلام، سلم است دیگر - می‌گوید شما که زبانتان گناهکار است، چطور می‌خواهید با من صحبت کنید؟ چون انسان خجالت می‌کشد دیگر. لذا می‌گوید: با زبان دیگری از من درخواست کن؛ یعنی دیگری در حقّت دعا کند. بنده در حق شما دعا کنم، مستجاب است. خودم که با این زبان گنهکار بودم؟ بله، امّا خدا می‌گوید چون برای دیگری بود، می‌پذیرم.

لذا خدا می‌خواهد که برای همدیگر دعا کنیم. دعایمان کلّی باشد، فقط خودم نباشم. شما در ماه مبارک رمضان می‌گویی: « اللَّهُمَّ أَدْخِلْ عَلَى أَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ ‏ » خدایا! اموات من و پدر و مادر من را بیامرز نه، همه را بیامرز. «اللَّهُمَّ أَغْنِ کُلَّ فَقِیرٍ » خدایا من گرفتارم و فقر و مشکلات دارم نه، همه. « اللَّهُمَّ اشْفِ کُلَّ مَرِیض » همه این‌ها کلّ است. خدا این‌طوردوست دارد.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار