راوي خاطراتي كه در پي ميآيد، از ياران و فعالان ديرين انقلاب اسلامي است. «حاج حسين مهديان» در دوران دشوار انقلاب، از مصاحبان رهبران آن بود و از آن روزهاي خطير، خاطراتي شنيدني در ذهن دارد. اينك در سالروز شهادت سومين شهيد محراب آيتالله حاج شيخ محمد صدوقي، جوياي خاطرات او درباره اين روحاني نامدار گشتهايم. از مهمترين فرازهاي خاطرات او از آن شهيد گرانمايه، برگزاري جلسه آشتي ميان آيتالله صدوقي و مهندس مهدي بازرگان در دوران كار دولت موقت است كه شنيدان آن جذاب و عبرتآموز به نظر ميرسد. اميد آنكه مقبول افتد.
در سالگرد شهادت آيتالله صدوقي و براي پاسداشت و گراميداشت ايشان مايل هستيم درباره رويدادي كه بازتابها و پيامدهاي زيادي در جامعه ما داشت، يعني برگزاري جلسه آشتي ميان آيتالله صدوقي و مهندس بازرگان با جنابعالي صحبت كنيم، اما قبل از پرداختن به آن واقعه مايليم بدانيم خود حضرتعالي از چه زماني با شهيد صدوقي آشنا شديد و بهتدريج با ايشان انس پيدا كرديد؟
بسماللهالرحمنالرحيم و به نستعين. من دامادِ برادرِ خطيب شهير، مرحوم حجتالاسلام والمسلمين آقاي فلسفي (رحمتالله عليه)هستم و مرحوم آقاي فلسفي با مرحوم شهيدآيتالله صدوقي رابطه بسيار حسنهاي داشتند. علاقه زيادي بين اين دو حكمفرما بود، بهگونهاي كه مرحوم آقاي صدوقي، آقاي فلسفي را سالي يك بار به يزد دعوت ميكردند تا يك دهه براي مردم اين شهر سخنراني كنند. جلسات سخنراني ايشان هم بسيار شلوغ ميشد به گونهاي كه ساواك يزد هم نسبت به آن حساسيت زيادي نشان ميداد. اگر به اسنادي كه از آن دوره باقي مانده است نگاه كنيد، ميبينيد كه مأموران ساواك فضا وگفتههاي اين جلسات را به دقت رصد ميكردند. شايد بتوان گفت در كل سال، سخنراني آقاي فلسفي در يزد يكي از محافلي بود كه اكثر يزديها - كه مردمان بسيار متديني هم هستند- با علاقه در آن شركت ميكردند. ساعتي قبل از شروع سخنراني محل كسب و كار فعاليتهاي خود را تعطيل ميكردند و به آن سمت راه ميافتادند. همانطور كه اشاره كردم، مرحوم آقاي صدوقي هم بسيار به ايشان احترام ميكردند. تا قبل از پيروزي انقلاب اين شناخت اجمالي ما از اين بزرگوار بود. همزمان با اوجگيري انقلاب چون رهبري فعاليتها در يزد با آقاي صدوقي بود، طبعاً با ايشان بيشتر مرتبط شديم. درسال 57 وقتي براي ديدار با حضرت امام (رحمت الله عليه)به نوفللوشاتو رفتم، ايشان هم به آنجا تشريف آوردند و جالب اينجاست كه چون امام اشكال ميكردند از محل وجوه شرعيه پولي بابت بعضي از خدماتي كه در آنجا به مراجعين ارائه ميشد، پرداخت شود، مرحوم آقاي صدوقي بر اساس نظر خودشان بسياري از مخارج اياب و ذهاب آن دوران در نوفللوشاتو را بر عهده گرفتند كه كار بزرگي بود. مرحوم عراقي در خدماترساني به خبرنگاران و چهرههايي كه در نوفللوشاتو به ديدن امام ميآمدند، عمدتاً به شهيد صدوقي و بودجهاي كه ايشان سخاوتمندانه در اختيارش ميگذاشتند متكي بود. از اين جنبه ارتباط ما هم با شهيد صدوقي بيشتر شد. اخلاق ايشان هم بسيار جذاب بود و معمولاً افراد در برخورد اول، جذبشان ميشدند. روحيهاي بسيار شاد داشتند و بسيار بذلهگويي ميكردند. جمع بين اين دوصفت، يعني علم و جايگاه اجتماعي با تواضع، به ايشان جذابيتي دوچندان بخشيده بود.
پس از پيروزي انقلاب و در مقطعي كه انتقادها نسبت به دولت موقت بالا گرفت، طبيعتاً شهيد آيتالله صدوقي هم نسبت به شخص مهندس بازرگان انتقاداتي را مطرح كردند. شما در اين ميان واسطه آشتي بين اين دو بوديد. ظاهراً برگزاري آن جلسه آشتي، بازتابهايي هم در سطح جامعه داشت. مايليم آن داستان را براي ثبت در تاريخ بيان كنيد؟
بعد از پيروزي انقلاب، با فرو ريختن رژيم گذشته، نظام كشور از بين رفته و دولت جديد مستقر شده بود. علاوه بر بينظميهايي كه طبيعت يك انقلاب است و بعد از چنين رويدادي اتفاق ميافتند، خود اعضاي دولت موقت هم به كار انقلابي اعتقاد نداشتند و طبعاً از جنبههاي مختلف انتقاداتي را برميانگيختند. البته گروههاي متنوعي با مواضعي گوناگون منتقد دولت موقت بودند و علما و شخصيتهايي مثل آيتالله صدوقي هم بخشي از آنها محسوب ميشدند.
من از يك طرف ميديدم شخصيت آيتالله صدوقي، با احترام و نفوذي كه بين روحانيون و نيز مردم يزد و ساير استانها دارند، وقتي چنين انتقادي ميكنند، طبعاً بازتابهايي را در جامعه برخواهد انگيخت كه در شرايط اول انقلاب كه بايد همه با همدلي كار ميكرديم، چنين بازتابي به صلاح انقلاب نبود. از طرف ديگر مهندس بازرگان هم در آن دوره علاقهمنداني داشت و اصطكاك بين يك چهره شاخص روحاني و يك چهره روشنفكر ديني كه در رأس دولت قرار گرفته بود، به صلاح نبود. مخصوصاً در شرايطي كه امام هم بروحدت كلمه و آرامش در آن شرايط كه هر روز غائلهاي برپا ميشد تأكيد داشتند. به همين دليل تصميم گرفتيم بين اين دو بزرگوار اصلاح ذاتالبيني انجام بدهيم. قاعدتاً اطلاع داريد كه آقاي صدوقي اول يك نامه سرگشاده به مهندس بازرگان نوشت و كاستيهاي دولت موقت را ذكر و انتقادات تندي را متوجه اين دولت و شخص مهندس بازرگان ابراز كرد. آقاي بازرگان به ايشان جواب داد. آقاي صدوقي دوباره نامهاي نوشت و باز مهندس بازرگان جواب داد. به هر حال تداوم اين وضعيت در آن شرايط خوشايند نبود.
البته در همان دوره هم اعتقاد داشتم حق با آقاي صدوقي است، اما كلاننگري و در نظر گرفتن مصالح انقلاب ايجاب ميكرد براي اين قضيه فكري كنيم. چون هر دو شخصيت محترم با من دوست بودند و به منزل ما هم، گاه رفت و آمد داشتند، تصميم گرفتم كه بين آنها جلسهاي برگزار كنم. با مرحوم دكتر صادق طباطبايي كه آن زمان سخنگوي دولت موقت بود، صحبت كردم و گفتم: اگر بشود جلسه اصلاحي در منزلمان بگذاريم و اين دو بزرگوار تشريف بياورند و حرفهايشان را صراحتاً به هم بزنند و داستان را ختم به خير كنند، مؤثر است. آقاي طباطبايي رفتند و با مهندس بازرگان صحبت كردند و ايشان هم استقبال كرد. قرار شد يك روز ظهر، آقايان براي ناهار به منزل ما تشريف بياورند. قبل از ظهر مهندس بازرگان، دكتر صادق طباطبايي، شهيد آيتالله صدوقي و آقازادهشان مرحوم حجت الاسلام حاج شيخ محمدعلي صدوقي آمدند. بعد از چند دقيقهاي كه صحبت كردند، صداي اذان بلند شد. آقاي صدوقي با توجه به عادتي كه داشت بلافاصله بلند شد و وضو گرفت و به نماز ايستاد. مهندس بازرگان هم بلافاصله برخاست و به ايشان اقتدا كرد و اين صحنه جالبي از اعتقاد و اعتمادي بود كه آقاي بازرگان بهرغم همه شرايطي كه پيش آمده بود، نسبت به آقاي صدوقي داشت. بعد از ناهار بحثهايي مطرح و نهايتاً فضاي بين آن دو، مقداري تلطيف شد و بهبود پيدا كرد. به هر حال اميدوار بوديم يك مقدار دامنه بگو مگوها در جامعه كمتر شود. البته گذر زمان و شرايطي كه دولت موقت پيش ميآورد مانع از آن شد كه اين بحثها بهطور كامل ختم شوند و پس از گذر زماني، بهگونهاي ديگر و در سطحي گستردهتر ادامه پيدا كرد و نهايتاً كار به جايي رسيد كه همگان ميدانند.
ظاهراً آن جلسه پژواك مثبتي در جامعه و پيامدهايي براي شخص جنابعالي داشت. دراينباره چه خاطراتي داريد؟
آن زمان، بنده در كيهان فعال بودم و به اتفاق شهيد عراقي سعي ميكرديم در آن شرايط ملتهب، اين مؤسسه را به نفع انقلاب و نظام نوپاي جمهوري اسلامي اداره كنيم. خاطرم هست عكاس كيهان در روز مقرر، از جلسه ديدار آيتالله صدوقي و مهندس بازرگان عكس گرفت و فرداي آن روز هم در كيهان چاپ شد كه بازتاب خيلي خوبي داشت و همه اين اقدام ما را تحسين كردند كه گامي مثبت در جهت ايجاد الفت و وحدت بود، حتي بعضي از دوستان، همين حالا هم از آن اقدام تمجيد ميكنند، اما به هر حال آن رويداد براي خود من پيامدي داشت، از جمله اينكه نميدانم گروه فرقان چگونه توانسته بود به آرشيو عكس روزنامه كيهان نفوذ كند و عكس آن ديدار را در اختيار بگيرد. بعدها كه يكي از خانههاي تيمي فرقان تصرف شد، آن عكس را در پرونده ما پيدا كردند كه ظاهراً يكي از دلايل ترور بنده هم برگزاري همين جلسه بود، چون بنده نزد آنها، به «دفاع از آخونديسم» متهم بودم و يكي از مصاديق اين جانبداري هم برگزاري همين جلسه بود. حال آنكه از آن جلسه، نميشد چنين استنباطي كرد، چون ما تصميم گرفته بوديم بين يك روشنفكر و يك عالم روحاني، آشتي برقرار كنيم. توجيهات بسيار سستي براي كارهايشان داشتند و چيزهاي مربوط و نامربوط را به هم ربط ميدادند و بر اساس همين توجيهات هم تصميم ميگرفتند.
داخل پرانتز، ظاهراً شما در دادگاه فرقانيها هم شركت كرده بوديد. آيا آنها حاضر شدند در دادگاه هم اين نكته را تكرار كنند؟
بله، يكي دو دفعه رفتم. آقاي ناطق قاضي بود و آقاي لاجوردي دادستان. يك بار آقاي لاجوردي در دادگاه از سركرده اينها پرسيد: «شما فلاني را از كجا ميشناختيد و ايشان را به چه جرمي ترور كرديد؟» اينها گفتند: «به جرم حمايت از آخونديسم حاكم و سرمايهداري حامي آن!» و اشارهشان به طرفداري ما از روحانيت و كمك مالي براي نجات كيهان از آن ورشكستگي وحشتناك بود.
ظاهراً در دوران مسئوليت شما در كيهان هم، شهيد آيتالله صدوقي زياد به مؤسسه سر ميزدند و همين حضور ايشان، تأثير بسيار مثبتي در فعاليت آن دوره روزنامه داشت. چه زمينههايي موجب شد تا ايشان بارها به روزنامه كيهان آمدند و اين حضور چه پيامدهايي داشت؟
ما دوست مشتركي به نام آقاي موحد يزدي داشتيم كه بسيار به شهيد آيتالله صدوقي نزديك بود. آقاي صدوقي به خاطر كسالتهايي كه داشتند، براي معالجه و نيز مسائل انقلاب، زياد به تهران تشريف ميآوردند، مخصوصاً در مواقعي كه كسالت ايشان بسيار بالا ميگرفت. ايشان ديابت شديدي داشتند و گاهي قندشان تا 500 هم ميرسيد كه واقعاً در مرز مرگ است! احتمال اينكه ايشان از اين بيماري در بستر فوت شوند زياد بود و از عجايب است كه خداوند به فردي با اين بيماري، سعادت شهادت را نصيب ميكند كه به اين ترتيب از دنيا بروند و نه با بيماري عادي و طبيعي.
به هر حال ايشان زياد به تهران تشريف ميآوردند و وضعيت ما هم در كيهان در آن روزها دشوار بود و با گروههاي مختلفي در مؤسسه كيهان مواجه بوديم. بعضاً چپها و كساني كه به گروهكهاي مختلف گرايش داشتند و نيز تهماندههاي ساواكيها و البته نيروهاي انقلابي هم بودند و حضور چهرههايي مثل ايشان در كيهان ميتوانست نوعي كمك و خدمت باشد. وقتي ايشان تشريف ميآوردند، گاهي نماز جماعت اقامه ميكردند، در جمع مسئولان كيهان حاضر ميشدند و صحبت ميكردند كه عكسهايش موجود است. اين حضور در آن مقطع كه ما تنها بوديم و بنده و شهيد عراقي وقت زيادي را ميگذاشتيم كه كيهان بتواند در خدمت انقلاب قرار بگيرد، كمك كار ما بود و طبعاً خاطره خوبي براي ما و كيهانيها باقي ماند.
ارزيابي شما از كارنامه و نقش شهيد آيتالله صدوقي در جريان انقلاب چيست؟ به طور مشخص نقش ايشان را در پايداري انقلاب تا چه ميزان مؤثر ارزيابي ميكنيد؟
بيترديد آيتالله صدوقي يكي از لنگرگاههاي ثبات وآرامش نظام جمهوري اسلامي بود. ايشان با نفوذي كه بين علما و در حوزههاي علميه داشت، درمواقع خطير ميتوانست انسجام زيادي بين روحانيون و مردم ايجاد كند. نمونههايي از اين قدرت در ماجراي زلزله طبس، درزمان رژيم گذشته مشاهده شد. همه ميديدند كه مردم حاضر نبودند تا كمكهاي خود را به مراكزي تحويل دهند كه رژيم شاه ترتيب داده بود و اين شهيد آيتالله صدوقي وكاروان امدادرساني آن بزرگوار بود كه مورد اقبال و اعتماد زلزلهزدگان قرار گرفت. اين مسئله براي ساواك بسيار گران تمام شد، اما قدرت برخورد با آيتالله صدوقي را نداشت چون اين كار باتوجه به پايگاه اجتماعي ايشان، ميتوانست براي آنها خطرآفرين باشد.