کد خبر: 724468
تاریخ انتشار: ۰۲ تير ۱۳۹۴ - ۱۳:۰۴
مروري بر شكاف‌هاي سياسي از منظر جامعه‌شناسي
بحث درباره شكاف‌هاي اجتماعي را ناگزير بايد از تعريف و توضيح مفهوم «جامعه‌شناسي سياسي» آغاز كرد...
سعيد طلوعيان*

بحث درباره شكاف‌هاي اجتماعي را ناگزير بايد از تعريف و توضيح مفهوم «جامعه‌شناسي سياسي» آغاز كرد چراكه شكاف‌هاي اجتماعي به عنوان پديده‌اي قابل تحليل، در بستر جامعه شكل گرفته‌اند و شناخت هر چيزي جز با شناخت زمينه‌هاي شكل‌گيري آن امري غير‌عملي و غير‌منطقي به نظر مي‌رسد. شكاف‌هاي اجتماعي را از يك سو مي‌توان حاصل تغييرات اجتماعي قلمداد كرد كه بر اساس ورود مؤلفه‌هاي جديد در فرهنگ، سياست و... هر جامعه‌اي به وجود مي‌آيند و از سوي ديگر مي‌توان از شكاف‌هاي اجتماعي به عنوان متغيري مستقل صحبت كرد كه خود يكي از عوامل ايجاد تغييرات در جامعه مي‌شود. هر دو جنبه ذيل موضوع تغيير اجتماعي قابل بررسي هستند و «اينكه جوامع چگونه و چرا تغيير مي‌كنند براي جامعه‌شناسي سياسي اهميت اساسي دارد.» (1) به جهت وجود چنين اقتضائاتي است كه بحث درباره شكاف‌هاي اجتماعي يكي از موضوعات اساسي و مهم در جامعه‌شناسي سياسي به شمار مي‌رود.

 

جامعه شناسي سياسي چيست؟

جامعه‌شناسي سياسي برساخته‌اي ميان رشته‌اي است كه از قواعد، يافته‌ها و محتواي هر دو علم جامعه‌شناسي و علوم سياسي بهره مي‌برد. جامعه‌شناسي سياسي از تركيب دو واژه جامعه‌شناسي و سياست شكل گرفته است بنابراين تعريف اين عبارت منوط به تعريف تك تك اين واژگان است؛ «جامعه‌شناسي مطالعه رفتار انسان در زمينه اجتماعي است. بنابراين جامعه واحد اساسي تحليل است.» در تعريف ديگري چنين آورده‌اند: «جامعه‌شناس موضوع مطالعه خود را مطالعه رفتار اجتماعي انسان، تعامل‌ها و سازمان‌هاي اجتماعي قرار مي‌دهد.» تعاريف متعددي از علم سياست ارائه شده است اما به طور كلي مي‌توان گفت «علم سياست به تحليل و بررسي جنبه‌هاي سياسي پديده‌هاي اجتماعي نظر دارد.»

بدين ترتيب مي‌توان به تعريف جامعه‌شناسي سياسي پرداخت. جامعه و سياست همواره در پيوند و ارتباط تنگاتنگ با يكديگر بوده‌اند. تحولات اجتماعي بر روندهاي سياسي تأثير گذاشته‌اند و متقابلاً مي‌توان از تأثير روندها و حوادث سياسي بر ساختارها و صورت‌بندي اجتماعي صحبت كرد. از نگاهي ديگر مي‌توان چنين اظهار‌نظر كرد كه سياست در بستر اجتماعي جريان مي‌يابد و سياست‌شناسي در بستر جامعه‌شناسي ممكن مي‌گردد. در اين ميان جامعه‌شناسي سياسي به عنوان برساخته‌اي ميان رشته‌اي، ريشه‌هاي اجتماعي مسائل سياسي را مطالعه مي‌كند. «سياست، خود به خود در دل جامعه و سياست‌شناسي در درون جامعه‌شناسي قرار مي‌گيرد. اين گزاره خود داراي يك گرايش روش شناختي است به اين معنا كه برداشت و تعريف خاصي از جامعه را مي‌طلبد كه بر اساس آن سياست نوعي روابط اجتماعي محسوب مي‌شود.» مي‌توان چنين اظهار‌نظر كرد كه جامعه‌شناسي سياسي مي‌كوشد تا پيوندهاي ميان سياست و جامعه را مورد مطالعه قرار دهد.«جامعه‌شناسي سياسي به بررسي محيط اجتماعي سياست مي‌پردازد از اين رو در جامعه‌شناسي سياسي شناخت جامعه و پيچيدگي‌هاي آن، نقطه عزيمت شناخت زندگي سياسي به شمار مي‌رود. در جامعه‌شناسي سياسي مبدأ، بررسي جامعه و مقصد، توضيح زندگي سياسي است.»

با اين توضيحات وقتي مثلاً از تأثير انتخاب آقاي روحاني بر جامعه يا از تأثير فتنه 88 بر ايجاد و تعميق شكاف‌هاي اجتماعي صحبت مي‌كنيم در حال بررسي موضوعي از منظر جامعه‌شناسي سياسي هستيم كه مورد مطالعه را از دو جنبه اجتماعي و سياسي محل بحث و مداقه قرار مي‌دهد.

شكاف‌هاي اجتماعي

موضوع شكاف‌هاي اجتماعي يكي از مهم‌ترين مباحث جامعه‌شناسي سياسي به حساب مي‌آيد كه نقش مهمي در تبيين و بررسي مسائل مربوط به موضوعات اجتماعي دارد. شكاف‌هاي اجتماعي جزو مباحث اوليه و اساسي جامعه‌شناسي سياسي دسته‌بندي شده‌اند به طوري كه برخي ذكر كرده‌اند «نخستين وظيفه جامعه‌شناسي سياسي شناخت تعارضات و شكاف‌هاي جامعه است. بررسي تأثير نيروهاي اجتماعي بر روند زندگي سياسي در درجه اول، نيازمند شناخت مباني تكوين آنهاست. نيروها و گروه‌هاي اجتماعي به صورت تصادفي پيدا نمي‌شوند بلكه مبتني بر علائق گوناگوني در درون ساخت جامعه هستند. چنين علايقي معمولاً در حول شكاف‌هاي اجتماعي شكل مي‌گيرند. شكاف اجتماعي عملاً موجب تقسيم و تجزيه جمعيت و تكوين گروه‌بندي‌هايي مي‌گردد و اين گروه‌بندي‌ها ممكن است تشكل‌ها و سازمان‌هاي سياسي پيدا كنند. قاعده كلي جامعه‌شناسي سياسي اين است كه زندگي سياسي در هر كشوري به شيوه‌هاي گوناگون تحت تأثير شكاف‌هاي اجتماعي خاص آن كشور و نحوه صورت‌بندي آن شكاف‌ها قرار مي‌گيرد.» در حقيقت ما وقتي از شكاف‌هاي اجتماعي صحبت مي‌كنيم به نوعي از تضاد و تفاوت اجتماعي نيز صحبت كرده‌ايم، چراكه شكاف‌هاي اجتماعي بر اساس نقاط افتراق و تفاوت شكل گرفته است: «شكاف‌هاي اجتماعي در واقع تعريف‌كننده نقاط تفاوت و افتراقِ افراد و گروه‌‌هاي گوناگون يك جامعه درباره ارزش‌ها، ايدئولوژي‌ها، ديدگاه‌هاي سياسي، خواسته‌ها و مطالبات، طبقه اجتماعي و جايگاهي كه افراد در قشربندي اجتماعي دارند، مي‌باشد.»

روابط و تعامل اجتماعي به ميزان وسيعي تحت تأثير شكاف‌ها هستند و افراد و گروه‌ها در رفتار خود از نتايج شكاف‌هاي موجود متأثرند. براي مثال شكاف جنسيت، جامعه را به دو بخش زن و مرد تقسيم مي‌كند. گرايش‌هاي فمينيستي اساساً روي چنين شكافي موج‌سواري مي‌كنند يا شكاف مذهبي مي‌تواند جامعه را به دو بخش شيعه و سني تقسيم كند. شكاف اقتصادي منجر به ايجاد دو طبقه پايين و بالا مي‌شود. همچنين نمونه شكاف سياسي، شكاف اصولگرا- اصلاح‌طلب در كشور و جامعه ماست. شناخت درست و علمي اين شكاف‌ها در جامعه ما را ياري مي‌رساند تا در بحبوحه تحولات سياسي- اجتماعي به اوضاع كلي وقايع و تحولات مسلط باشيم و به تعبيري عكس هوايي از تحولات و زندگي سياسي داشته باشيم. در حقيقت يكي از پيش‌نيازهاي سياست‌شناسي علمي تسلط بر جامعه‌شناسي و به خصوص بديهيات جامعه‌شناسي سياسي است.

برخي ويژگي‌هاي شكاف‌هاي اجتماعي را مي‌توانيم اينگونه معرفي كنيم:

- شكاف‌ها را در يك تقسيم‌بندي به شكاف‌هاي فعال و غير‌فعال تقسيم مي‌كنند. شكاف‌هاي غيرفعال به آن دسته از شكاف‌ها اطلاق مي‌شود كه گرچه موجود است اما به جهت در حاشيه بودن و عدم تأثير بر زندگي سياسي غيرفعال قلمداد مي‌شوند. براي مثال در جامعه اروپايي شكاف مذهبي كاتوليك- پروتستان تأثير چنداني بر زندگي سياسي ندارد و تقريباً غير‌فعال است.

- بر اساس يك تقسيم‌بندي ديگر شكاف‌ها را به ساختاري و تاريخي يا تصادفي تقسيم‌بندي كرده‌اند. شكاف‌هاي ساختاري آن دسته از شكاف‌ها را شامل مي‌شود كه جوامع به مقتضاي برخي ويژگي‌هاي دگرگون‌ناپذير و پايدار خود دچار چنين شكافي هستند. براي مثال تقسيم كار همواره نوعي از شكاف‌هاي اجتماعي را ايجاد مي‌كند كه مربوط به ساختار يك جامعه است و امر تصادفي و ساختاري به حساب نمي‌آيد. اما شكاف‌هاي تاريخي حاصل فرآيندهاي تاريخي يك كشور محسوب مي‌شود و تحولات و تصادف‌هاي تاريخي در فرآيند شكل‌گيري آنها نقش دارند، مانند شكاف‌هاي قومي، مذهبي يا شكاف‌هاي زباني.

- همچنين از نظر نحوه تركيب و صورت‌بندي شكاف‌هاي اجتماعي در جامعه، ما مي‌توانيم از شكاف‌هاي متراكم و شكاف‌هاي متقاطع نام ببريم. «در برخي مواقع شكاف‌ها يكديگر را تقويت مي‌كنند و اثر هم‌افزايي بر يكديگر دارند كه به آنها شكاف‌هاي متراكم مي‌گويند. به طور مثال در جامعه ما شكاف چپ و راست يا اصلاح‌طلب و اصولگرا به لحاظ سياسي فعال است، اگر شكافي ديگر مانند طرفداري از غرب هم‌راستا با اصلاح‌طلبان يا مخالفت با غرب هم‌راستا با اصولگرايان فعال شود به دليل آنكه شكاف قبلي را تشديد مي‌كند، شكاف متراكم شكل مي‌گيرد و سطح تضاد‌ها و تعارض‌ها افزايش مي‌يابد. برخي مواقع نيز شكاف‌ها آثار تضعيف‌كنندگي در ارتباط با يكديگر دارند كه به آنها شكاف‌هاي متقاطع مي‌گويند. به طور مثال در انتخابات رياست جمهوري دوره نهم كه شكاف اصلي شكاف اصولگرايان و اصلاح‌طلبان بود، با شكل‌گيري شكاف‌هاي فعال ديگري در درون خود اصولگرايان (قاليباف، لاريجاني و احمدي‌نژاد) و درون خود اصلاح‌طلبان(معين، كروبي و رفسنجاني) شكاف اصلي تضعيف شد و سطح منازعه كاهش يافت.»

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر