رسول كاهاني كه با نمايش موفق «به اتفاق خانواده» در بخش نسل نو سيوسومين جشنواره تئاتر فجر حضور داشت، اين روزها با نمايش «زبان اصلي» روزهاي اجراي عمومي خود را در تماشاخانه باران سپري ميكند. نمايش «زبان اصلي» با بازي بهرنگ توفيقي و آزاده صمدي نقدي بر طلاقهايي است كه اين روزها به بهانههاي واهي اتفاق ميافتد و بنيان خانواده را در خطر فروپاشي قرار ميدهد. به بهانه اجراي عمومي نمايش «زبان اصلي» گفتوگويي با رسول كاهاني نويسنده و كارگردان اين نمايش داشتهايم تا از تجربه اجراي يك نمايش رئال كه با محوريت خانواده شكل گرفته است، بپرسيم.
آقاي كاهاني! اثر پيشين شما «به اتفاق خانواده» هم كه در جشنواره سيوسوم تئاتر فجر اجرا شد، با محوريت خانواده بود. تأكيد شما بر مسئله خانواده كه در تم اصلي آثارتان ديده ميشود از كجا ناشي ميشود؟
محوريت خانواده تمي است كه ترجيح ميدهم فعلاً در آن فعال باشم، نوشتن در فضاي خانواده برايم لذتبخش است. البته جنس خانواده «زبان اصلي» با جنس خانواده «به اتفاق خانواده» تفاوتهايي دارد اما زياد از هم دور نيستند. خانواده «زبان اصلي» بر سر يك سري مسائل خيلي جزئي دچار تنش ميشود، پرداختن به جزئياتي كه به مشكلات خانوادگي ميانجامد، برايم جالب است.
شما در اين نمايش به مشكل طلاق جوانان پرداختهايد، مشكلي كه يكي از مهمترين آسيبهاي اجتماعي اين روزهاي جامعه است، چه شد كه نمايشنامهاي را با محوريت طلاق و فروپاشي خانواده نوشتيد و براي اجرا روي صحنه برديد؟
نمايشنامه از يك اتفاق حقيقي و بر اساس آدمهاي واقعي نوشته شده است. طلاق يكي از دغدغههاي اين روزهاست و به نظر من با سياستگذاريهاي صحيح ميتوان اين آمارهاي تأسفبار را كنترل كرد، من هم در اين نمايش سعي كردم كه وظيفه خودم را در پرداخت به اين اتفاق ناخوشايند كه بنيان خانواده را نشانه گرفته است، ايفا كنم.
يكي از ابعاد نمايش شما تأثير مصاديق زندگي مدرن مانند ماهواره و شبكههاي اجتماعي بر فروپاشي بنيان خانواده است كه در ديالوگهايي كه به سريالهاي شبكههاي فارسي زبان و اپليكيشنهاي موبايل نقب ميزد، به چشم ميخورد. به باور شما اين ابزارهاي به ظاهر نوين چه تأثيري در از هم پاشيدگي زندگي خانوادگي زوج قصه شما و بسياري از زوجهاي جوان جامعه دارند؟
ابزارهاي جديد ارتباطي به خصوص ماهوارهها و شبكههاي اجتماعي از زمان ورودشان به كشور تأثيرات گستردهاي بر روابط خانوادگي آدمهاي جامعه گذاشتند، اما اين مشكل به خود ما بازميگردد. زماني كه برنامهسازان داخلي به دليل ممنوعيات و خط قرمزيهاي متعدد قادر نيستند سريالها و مجموعههاي مخاطبپسند را بسازند و به آنتن رسانه ملي بسپارند مشخص است كه مردم براي پر كردن اوقات فراغتشان به سريالهاي ماهوارهاي رجوع ميكنند كه الا ماشاءالله توليد و پخش ميشوند.
خود شما مشكل اصلي پريسا و مهدي زوج جوان «زبان اصلي» را چه ميبينيد؟ چه شد كه به جايي رسيدند كه يكسري دلايل سطحي و خندهدار را به عنوان دليل طلاقشان در دادگاه مطرح كنند؟
من احساس ميكنم خيلي از زوجها در طول زندگي مشترك با مشكلات مشابهي روبهرو ميشوند اما زوجهايي موفق ميشوند كه اين اختلافات را مديريت كنند. در اين ميان برخي نميتوانند و در نتيجه به فلاكتي دچار ميشوند كه در زبان اصلي شاهد آن هستيم. مشكل اين زوجها اين است كه نميتوانند با هم حرف بزنند و در دادگاه خودشان را خالي ميكنند و ريزترين مشكلاتشان را ميگويند، اما اگر زوجها توانايي حرف زدن درباره مشكلاتشان را داشته باشند، همين مشكلات را در خانه حل و فصل ميكنند و هيچگاه هم پايشان به دادگاه باز نميشود.
آيا اين مسئله ناتواني در حرف زدن به تازگي ايجاد شده كه آمار طلاق با چنين شيبي روند صعودي را طي ميكند؟
قبلاً جزئيات در زندگي اينقدر تأثيرگذار نبود. اين روزها آستانه تحمل آدمهاي جامعه خيلي كم شده است و انگار مردم خيلي عصبي شدهاند. قبلاً زماني كه سخن از طلاق به ميان ميآمد همه به ديد يك فاجعه به آن مينگريستند اما اين روزها قبح طلاق ريخته شده است.
شما پيش از نگارش اين نمايشنامه به دادگاههاي خانواده مراجعه كردهايد؟
بله، من چندين بار به همراه گروه نمايش به دادگاههاي خانواده رفتم و در مصاحبههايي كه با مراجعان داشتم با دلايلي براي طلاق مواجه ميشدم كه بعضيهايشان خندهدار بودند.
يكي از ابعاد نمايشنامه شما پرداختن به مسئله مهاجرت بود، پريسا پس از قبولي در دانشگاه از مشهد به تهران ميآيد و دختري كه از شهرستان به كلانشهر آمده است، انتظاراتي بالاتر از طبقه اقتصادياش دارد.
الان تقريباً همه آدمها ميخواهند كه در نقاط شمالي تهران و به اصطلاح بالاي شهر زندگي كنند و اين مسئله زماني مشكل ميشود كه محل زندگي با فرهنگ شخص هماهنگي نداشته باشد. متأسفانه سالهاست كه مردم شهرهاي مختلف براي كار به تهران آمدهاند و الان تهران ديگر جا براي سوزن انداختن ندارد. زماني كه اين همه جمعيت در يك شهر گرد هم ميآيند معلوم است كه شهر مستعد بروز نابهنجاريهاي مختلف ميشود.
در ابتداي نمايش مهدي مخالف تقاضاي طلاق همسرش است و نميخواهد از او جدا شود، اما از قسمتهاي پاياني نمايش، مهدي در برابر خواسته پريسا تسليم ميشود و اصلاً خودش متقاضي طلاق است، اين تغيير از كجا ناشي ميشود؟
ما در اين نمايش زوجي را با يكسري دلايل جزئي و پيش پا افتاده براي طلاق وارد دادگاه ميكنيم. اما زماني كه داستان پيش ميرود ميبينيم كه اين زوج مسائل بزرگتري دارند كه در ابتدا به آن فكر نكرده بودند و براي مسائل جزئيشان براي طلاق آمده بودند. مهدي هم در طول داستان ديگر از آمدن و رفتن به دادگاه خسته ميشود و تصميم ميگيرد اين ماجرا را به پايان برساند.
يكي از عوامل جذب مخاطب به سالنهاي تئاتر اين است كه مخاطبان اعم از عام و خاص بتوانند با قصه نمايش و كاراكترهاي آن ارتباط برقرار كنند، اتفاقي كه خيليها از آن فرار ميكنند و لقب رويكرد پوپوليستي به آن ميدهند، اما شما به سادگي هرچه تمامتر قصهاي رئال را با تمي خانوادگي روايت ميكنيد كه از قضا مورد اقبال مخاطبان قرار ميگيرد، چرا؟
ما هر مدل نمايشي را در اين جامعه نياز داريم، من مخالف ژانرهاي مختلف تئاتر نيستم ما بايد سعي كنيم در هر شيوهاي كه كار ميكنيم حدود را رعايت كنيم. خوشبختانه نمايش من همزمان شده با ماه تئاتري كه در آن آثار بسيار خوبي بر صحنههاي مختلف اجرا دارند و من اين اتفاق را به فال نيك ميگيرم، مخاطب عام از كار رئال بيشتر استقبال ميكند اما اين يك قانون هميشگي نيست و گاه يك مخاطب عام ممكن است به يك نمايش خاص هم اقبال نشان بدهد. به نظر من چينش اجراها بهتر است به گونهاي باشد كه همه سلايق را برآورده كند.
بازيگران چطور انتخاب شدند؟
من در همه نمايشها، آثار تلويزيوني و سينماييام بر اساس كليات متن به سراغ انتخاب بازيگر ميروم. بازيگران نمايش زبان اصلي انتخابهاي اولم بودند. من اجازه ميدهم تا بازيگر 40 درصد از متن را با خود بر سر تمرين بياورد و پس از اتودهاي متعدد و صيقل نهايي، بازيگر انتخاب ميشود. انتخاب بازيگرم به دليل گيشه نيست و اعتقاد دارم اگر كار خوب باشد مخاطبش هم پيدا ميشود و من اگر ميخواستم به گيشه فكر كنم در سانس ساعت 5 بعداز ظهر اجرا نميرفتم.
فلسفه انتخاب سالن نمايش چه بود؟
نام ابتدايي نمايش «قطع رابطه» بود كه پس از مدتي نام كار تغيير كرد، من اعتقاد ندارم كه نام نمايش بايد حتماً جزئي از متن باشد، نام چيزي است كه ارتباطريزي با متن و كار دارد.
نمايش شما بر اساس متني داخلي و در خصوص مشكلات روز جوانان و خانوادههاي كشور ما نوشته شده است، اتفاقي كه در اغلب نمايشهاي ما رخ نميدهد و اكثر اجراهاي ما اجراي چندباره نمايشنامههاي خارجي است، چه شد كه شما براي اجراهايتان همواره از نمايشنامههاي ايراني استفاده ميكنيد؟
برخي از كارگردانان هستند كه هم اجراي ايراني دارند و هم اجراي خارجي مثلاً اشكان خيلنژاد كه هم «بالاخره اين زندگي مال كيه» را اجرا ميرود و هم نمايش «پچ پچههاي پشت خط نبرد» كه هر دو موفق و جذاب از كار در ميآيند. اما خود من اصلاً نميتوانم متن خارجي كار كنم. متن خارجي كه بماند؛ اصلاً نميتوانم متن نويسنده ديگري را كار كنم، اين شايد در ظاهر ايراد باشد. اين ماجراي گرايش افراطي با اجراي متعدد نمايشهاي خارجي به باور من به مديريت بازميگردد، مثلاً ما اجراي نمايش پليس را داشتيم كه هنوز يك ماه از اجراي اولش نگذشته در سالن ديگري توسط كارگردان ديگري اجرا شد. اگر مديريت صحيح اتفاق بيفتد، مسلماً رهاوردهاي بهتري هم خواهد داشت.
نام خانم مونا فرجاد در فهرست بازيگران رزرو شما ديده ميشود، ماجراي اين حضور چيست؟
دو روز به اجرا مانده بود كه مشكلي ايجاد شد و خانم فرجاد لطف بزرگي به من كردند و به گروه پيوستند و چند اجراي ابتدايي را بازي كردند.
تجربه اجرا در سالن باران چطور بود؟
تجربه بسيار خوبي بود و سالن باران به رغم اينكه سالني خصوصي است اما تمهيدات بسيار خوبي را براي اجرا مهيا ميكند و مديران اين سالن هم رفتار بسيار محترمانه و همراه با تعاملي با گروههاي نمايشي دارند.
استقبال مردم از نمايش را چطور ديديد؟
استقبال خيلي خوب است و صندليهاي سالن در روزهاي اجرا پر هستند و هر روز هم بازخوردهاي بهتري را از سوي مخاطبان نمايش دريافت ميكنم.