کد خبر: 719836
تاریخ انتشار: ۰۳ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۱:۴۸
«صالي» بچه‌هاي خرمشهر در گفت‌وگو با «جوان» از حال و هواي خونين‌شهر مي‌گويد
صبح روز سوم خرداد سال1361 مجري راديو شتابان پشت ميكروفون قرار مي‌گيرد تا مهم‌ترين خبر دوران كاري‌اش را مخابره كند: «شنوندگان عزيز، توجه فرماييد، خرمشهر، شهر خون آزاد شد» و خبر، موجي از شادي و غرور را با خود به همراه مي‌‌برد.
احمد محمدتبريزي

غرور و افتخار به روزي كه ايرانيان با دفاع شرافتمندانه از سرزمين مادري‌شان، دندان طمع دشمنان را از ريشه كندند. امروز سالروز يكي از مهم‌ترين روزهاي تاريخ كشور است و ما هم به مناسبت همين روز بزرگ به سراغ يكي از رزمندگان بومي كه در خرمشهر با دشمنان مي‌جنگيد، رفتيم. سيدصالح موسوي از جمله كساني بوده كه در روزهاي قبل و بعد اشغال، در خرمشهر حضور داشته و سرنوشت خونين‌شهر را با چشمانش از نزديك ديده است. موسوي كه در ميان رزمندگان خرمشهري به صالي شهرت دارد، مسئوليتش در زمان جنگ را گيرانداختن و كشتن عراقي‌ها و مأموريتش را دفاع از كشور و ناموس مي‌داند در گفت‌وگو با «جوان» از وضعيت شهري مي‌گويد كه زمان جنگ آبستن حوادث بسياري بوده و مقاومت مردان بزرگي را به خود ديده است.

شما پيش از شروع رسمي جنگ در خرمشهر حضور داشتيد و وضعيت شهر را از نزديك مشاهده مي‌كرديد. قبل از تهاجم عراق، خرمشهر در چه وضعيت و حال و هوايي قرار داشت؟

قبل از شروع رسمي جنگ هم ما در خرمشهر درگير جنگ با عراق بوديم. آنها قبل از جنگ هم بحث تجزيه خوزستان را مطرح مي‌كردند. بعد از روي كار آمدن حزب بعث در عراق آنها از همان زمان ادعاي مالكيت بر خوزستان را مطرح ‌كردند و از همان زمان و از قبل از انقلاب با ناسيوناليسم عرب درگير بوديم. آنها بعد از انقلاب فرصت را غنيمت شمردند و خودشان را وارد معركه كردند. حرفشان اين بود كه خوزستان براي عرب‌هاست و عجم‌ بايد از آن برود. شروع به بمبگذاري، ترور و درگيري در شهر كردند كه هر بار با مخالفت و مقاومت مردم مواجه مي‌شدند. فتنه اينها ادامه داشت تا جنگ شروع شد.

پس از هر فرصتي براي ضربه زدن به شهر استفاده مي‌كردند؟

از چند ماه قبل درگيري‌هاي مرزي وجود داشت و همراه ديگر پاسداران به نوار مرزي مي‌رفتيم و گشت‌زني مي‌كرديم. تحركاتشان را زيرنظر داشتيم و براي جاسوسان‌شان كمين زده بوديم و بوي جنگ را كاملاً احساس مي‌كرديم. طرح تجزيه‌شان روي زمين مانده بود و موفق به جدا كردن استان‌هايي از ايران نشده بودند. كشورهاي عربي منطقه و قدرت‌هاي جهاني احمقي مثل صدام را پيدا كردند و جلو انداختند و جنگ را به مردم ايران تحميل كردند. ما هم براي دفاع از خاك و ناموس‌مان وارد جنگ شديم. زماني كه جنگ شروع شد ما دنبال جنگ نبوديم و آمادگي‌اش را هم نداشتيم. نيرو و امكانات و اسلحه براي جنگ نداشتيم و اصلاً نمي‌دانستيم جنگ يعني چه. وقتي جنگ شروع شد با امكانات محدودي كه داشتيم و نيروهاي كممان به اذن خدا مقابل‌شان ايستاديم. ما كه در خرمشهر بوديم و از نزديك جنگ را ديديم مي‌گوييم 45 روز و برخي مي‌گويند 35 روز شهر اشغال بوده است. در جريان اشغال خرمشهر خيلي خوب مقابلشان ايستاديم و خودشان هم معترفند كه مقاومت‌مان در خرمشهر باعث شد روال جنگ از دست‌شان خارج نشود و كشور را حفظ كنند.

با وجود تمام صحبت‌ها و فضاسازي‌هايي كه حزب بعث در رابطه با مالكيت خرمشهر مي‌كرد مردم نسبت به اين اتفاقات و صحبت‌ها چه عكس‌العملي نشان مي‌دادند؟

براي پاسخ به اين سؤال نكته‌اي را يادآور مي‌شوم كه به خوبي جوابتان را مي‌دهد. در جريان آزادسازي خرمشهر بسياري از شهيدان ما اصليتشان عرب بود و عرب‌زبان بودند. عده قليلي فريب دشمن را خورده بودند ولي فضاي غالب در اختيار نيروهاي انقلابي بود. متأسفانه كساني بودند كه هيچ تلاشي براي پيوستن به جو غالب و يادگرفتن فرهنگ كشور نمي‌كردند و در جاهليت مانده بودند و با دشمن همكاري داشتند. با اين حال رزمندگان زمان جنگ ناموس و زندگي كساني كه خيانت كرده بودند را از زير آتش دشمن نجات دادند. ما زمان جنگ خانواده‌‌ كساني را نجات داديم كه سال 58 مي‌خواستند ما را ترور كنند. آن زمان در مسجد شيخ محمد طاهر جمع مي‌شدند و مي‌گفتند ما مي‌خواهيم جدا شويم و مطمئنم بسياري‌شان از عقايدي كه آن روزها داشتند پشيمان شد‌ه‌اند. نيروهاي انقلابي از آن زمان تا همين الان مقابل جاهليت اين عده ايستادگي كرده‌اند. بايد روي ذهنيت و تفكر قوميتي‌شان كار كرد و با فرهنگسازي آنها را متوجه اشتباهشان كرد تا بفهمند تنها يك كشور واحد به نام ايران وجود دارد. هر كس ايراني است ايران هم براي اوست. از تمام ايران ما در خرمشهر شهيد داديم. سال 61 شهيد بهروز مرادي در ورودي خرمشهر جمعيت شهر را 36 ميليون نفر نوشت. رقمي كه معادل كل جمعيت ايران آن زمان بود. اين يعني اينجا براي كساني است كه در راهش شهيد داده‌اند.

وضعيت شهر در اولين لحظات اشغال چگونه بود؟

من به همراه بسياري ديگر از بچه‌ها آخرين مقاومت‌ها را در 28 مهر سال 59 در خيابان آرش انجام مي‌داديم. جايي كه بيشترمان مجروح شديم و كساني هم مثل بهنام محمدي و قدرت رحيمي به شهادت رسيدند. بعد از چند هفته كه دوباره به خرمشهر رفتم ديدم بچه‌ها مشغول انجام كارهاي شناسايي براي آزادسازي خرمشهر هستند. شهيد جهان‌آرا به شهادت رسيده بود كه روحيه بچه‌ها را به هم ريخته بود ولي با اين حال همگي آماده مقابله بودند. شهيد جهان‌آرا اعتقاد داشت ما خودمان بايد كارها را پيش ببريم و بچه‌ها هم سعي داشتند به گفته ايشان عمل كنند. ما صحنه‌هاي عجيب زيادي در شناسايي‌ها ديديم. رضا رشيد به همراه علي موحد در تاريكي شب به دل دشمن مي‌زدند و كار شناسايي را انجام مي‌دادند. رضا رشيد اسطوره‌اي بود كه كسي او را به خوبي نمي‌شناسد. در مقاومت خرمشهر بدنش تركش مي‌خورد و در شهر مي‌ماند. بدنش به دليل جراحت‌هايش عفونت كرد و آخر سر در پياده‌روهاي خرمشهر شهيد مي‌شود.

مقاومت از همان اولين روزهاي اشغال شروع مي‌شود؟

بله! اگر مقاومت نبود كه عراقي‌ها مي‌خواستند بيايند و تمام شهر و استان را بگيرند. برنامه‌شان اين بود كه سه روزه خوزستان را بگيرند و 10 روزه به تهران برسند اما مقاومت خرمشهر تمام برنامه‌هايشان را به هم ريخت و زمين‌گيرشان كرد. در آخرين روزهاي اشغال ديگر توان و قدرتشان را از دست دادند و نتوانستند جلوتر بمانند.

انگار اصلاً انتظار چنين مقاومتي را نداشتند؟

اصلاً! پيش خودشان فكر مي‌كردند اينها ارتش‌شان از هم پاشيده و نيروهاي مردمي هم توان مقابله ندارند اما از اراده خدا غافل بودند. اراده خدا اين بود كه اتفاقات به اين شكل بيفتد. مقاومت مردم در خرمشهر الان الگوي مقاومت مردم منطقه شده است. آن زمان در خرمشهر انسان‌هاي برگزيده‌اي مي‌جنگيدند كه به نظرم خدا اينها را انتخاب كرده بود تا در آينده تاريخ را بسازند. زماني كه جنگ شروع شد فشنگ و مهمات و اسلحه نداشتيم. خاطرم هست عبدالله نوراني بعد از عمليات طريق‌القدس مي‌گفت مراقب مهماتتان باشيد چون هر گلوله كلاش را از كره 27 تومان و پنج ريال مي‌خريم. آن زمان گلوله كلاش نداشتيم و با آن وضعيت مقاومت كرديم. عمليات بيت‌المقدس كه شروع شد من بايد گردان را جلو مي‌بردم. معاون گردان بودم و اسلحه نداشتم. خدابيامرز حسن عباسي كلاشش را به من داد. بچه‌هاي ساوه و استان مركزي را به سختي از رودخانه رد كردم. در عمليات بيت‌المقدس ما مهماتي نداشتيم. وقتي امام مي‌فرمايد خرمشهر را خدا آزاد كرد يعني با دست خالي شهر آزاد شد. هيچ‌كس نمي‌تواند مدعي شود كه شهر را من آزاد كردم. اين استقامت مردم ايران بود و اينها كار كردند و توان گذاشتند. آن زمان همه يكدل و بدون منيت بودند و خدا هم كمكشان مي‌كرد. بچه‌ها مثل برگ گل روي زمين ريختند، جان‌ها داده شد تا شهر آزاد شود. ما براي آزادسازي خرمشهر چندين هزار شهيد داديم و به همين دليل به آن خونين‌شهر مي‌گويند.

اولين زمزمه‌هاي آزادسازي خونين‌شهر چه فضايي را در شهر و كشور حاكم كرد؟

آزادسازي خرمشهر براي مردم مثل انقلاب ديگري بود. با آزادسازي خرمشهر سرنوشت جنگ هم عوض شد. ما دست بالا را در جنگ پيدا كرديم و اقتدارمان را به رخ دشمنان كشيديم. بعد از آزادسازي خرمشهر، امريكا و ديگر قدرت‌ها به صورت مستقيم وارد صحنه شدند و دخالت كردند وگرنه صدام رفته بود.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار