کد خبر: 719711
تاریخ انتشار: ۰۲ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۷:۵۲
درباره نمايش «دست نيافتني‌ها» به كارگرداني عليرضا كوشك‌جلالي
عليرضا كوشك‌جلالي را بايد پركارترين كارگردان اين روزهاي تئاتر كشور دانست. او كه در سال گذشته دو نمايش «پوزه چرمي» و «سيستم گرون‌هلم» را به روي صحنه داشت، امسال و در دو ماهي كه از شروع سال جديد گذشته دو نمايش را روي صحنه برده است؛ يكي «ولپن» در تماشاخانه باران و ديگري «دست‌ نيافتني‌ها» در تماشاخانه ايرانشهر.
احمد محمدتبريزي
عليرضا كوشك‌جلالي را بايد پركارترين كارگردان اين روزهاي تئاتر كشور دانست. او كه در سال گذشته دو نمايش «پوزه چرمي» و «سيستم گرون‌هلم» را به روي صحنه داشت، امسال و در دو ماهي كه از شروع سال جديد گذشته دو نمايش را روي صحنه برده است؛ يكي «ولپن» در تماشاخانه باران و ديگري «دست‌ نيافتني‌ها» در تماشاخانه ايرانشهر.
كوشك‌جلالي در نمايش «دست‌ نيافتني‌ها» دست به ريسك بزرگي زده و بر اساس رمان «زندگي دوباره» كه فيلم موفق «The Intouchables» در سال 2011 از روي آن ساخته شده، اثر جديدش را كارگرداني كرده است. اقتباس از رمان‌هاي خارجي در تئاتر كشورمان خيلي كم‌سابقه‌اي است و اينكه از روي همان رمان به تازگي فيلمي خوش‌ساخت كه هنوز در ذهن مخاطبان نقش بسته، ساخته شده باشد كار را بسيار سخت مي‌كند.
«زندگي دوباره» داستان زندگي مرد ميلياردي به نام فيليپ است كه در اثر سقوط با چتر پاراگليدينگ از گردن به پايين فلج مي‌شود و براي پرستاري از خود يك آفريقايي را استخدام مي‌كند. پرستاري كه با سبك زندگي متفاوت و غيرمتعارفش، زندگي فيليپ را تحت‌تأثير قرار مي‌دهد و او را با دنيايي ديگر آشنا مي‌كند.  كوشك‌جلالي كه در كنار كارگرداني، مسئوليت نويسندگي و دراماتورژي كار را هم بر عهده دارد، به هيچ‌ عنوان نتوانسته از مسئوليت‌هايي كه بر عهده گرفته موفق درآيد. دراماتورژ در تئاتر تعاريف مختلف و گوناگوني دارد اما غالباً به فن پردازش متن نمايشي و كنكاش در باب روند و كيفيت بازنمود اجرايي آن گفته مي‌شود. يعني وقتي نمايشنامه‌اي دراماتورژي مي‌شود، مي‌تواند با حفظ خط و ايده اصلي داستان، موقعيت‌هاي ديگري در نمايش خلق شود. كاري كه بسياري از نمايشنامه‌نويسان براي بهتر شدن اثر و نزديك‌شدنش به فضاي جامعه ايراني انجام مي‌دهند.  اما كوشك‌جلالي در دراماتورژي اثرش، تنها به عوض كردن نام و لهجه خدمتكار بسنده كرده و در نوشتن نمايشنامه همان شخصيت‌ها و موقعيت‌هاي داخل رمان وجود دارد. معلوم نيست چرا كوشك‌جلالي نام خدمتكار را به «جمعه» و لهجه‌اش را به افغانستاني تغيير داده است و حتي گاهي با لحني تحقيرآميز به افغاني‌ها بي‌احترامي مي‌كند. شايد نويسنده قصد داشته با كمك گرفتن از لهجه افغاني از تماشاگرانش خنده بگيرد اما اين فكر كاملاً شكست خورده و اين لهجه و اسم هيچ كمكي به بهتر شدن كار نمي‌كند.   بازي يكنواخت بازيگران هم چنگي به دل نمي‌زند. سينا رازاني كه در نقش خدمتكار مدام بالا و پايين مي‌پرد و شيرين‌بازي درمي‌آورد در گرفتن خنده از تماشاگر ناموفق است و اصلاً جنس بازي او به كاراكتر خدمتكار نمي‌خورد. نادر فلاح هم از آن بازيگر توانمند تئاتر فاصله دارد و همانند بهاره كيان‌افشار بازيشان جز يكنواختي هيچ نكته و مورد چشمگير و جالب توجهي ندارد.  پركاري كوشك‌جلالي در اين چندماه اخير، باعث شده تا تمركزش را بر كيفيت آثاري كه مي‌نويسد و كارگرداني مي‌كند از دست بدهد. طبيعي هم هست بالاخره با يك دست نمي‌توان چند هندوانه برداشت و ‌اي كاش، كارگرداناني مثل كوشك‌جلالي با گزيده‌كاري بگذارند فضا و امكانات به ديگران هنرمندان هم برسد.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار