کد خبر: 719663
تاریخ انتشار: ۰۲ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۲:۱۹
عضو كميسيون سبك زندگي شوراي عالي انقلاب فرهنگي در گفت‌وگو با «‌جوان»:
زهرا چيذري

انحراف از سبك زندگي ايراني - اسلامي مانند بسياري از مسائل فرهنگي ديگر امري است كه طي سال‌هاي متمادي، به مرور و با آهنگي نرم و خزنده در خواب غفلت دستگاه‌هاي متولي امور فرهنگي اتفاق افتاده است. حالا كار به جايي كشيده كه رهبر معظم انقلاب به صراحت درباره چنين انحرافي هشدار مي‌دهند و اصلاح سبك زندگي جامعه به سمت و سوي سبك زندگي ايراني – اسلامي مطالبه‌اي است كه از سوي ايشان به شكلي جدي‌تر از هميشه مطرح مي‌شود. با وجود اين و با عنايت به تهاجم گسترده‌اي كه با ابزار رسانه در كمين فرهنگ و ارزش‌هاي ايراني- اسلامي نشسته، ‌هنوز شاهد نقش‌آفريني جدي نهادهاي سياستگذار فرهنگي از جمله شوراي عالي انقلاب فرهنگي نيستيم. اين در حالي است كه بايد ترويج ارزش‌ها و سبك زندگي ايراني- اسلامي از سنين كودكي در دستور كار مراجع آموزشي قرار گرفته و بر مبناي چنين رويكردي شاهد تدوين كتب درسي باشيم. در حالي كه جاي خالي سبك زندگي ايراني – اسلامي در كتب درسي و نظام آموزشي ما كاملاً به چشم مي‌آيد. سبك زندگي، ‌چالش‌هاي پيش‌رو و مطالبات اين حوزه موضوعاتي است كه در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام عباس نصيري‌فرد، عضو كميسيون سبك زندگي شوراي عالي انقلاب فرهنگي و مدرس دانشگاه به بررسي آن پرداخته‌ايم.

وضعيت كنوني جامعه نشان‌دهنده فاصله گرفتن از سبك زندگي ايراني- اسلامي است به گونه‌اي كه رهبر معظم انقلاب نيز در سفر به خراسان شمالي و در ديدار با جوانان درباره اين انحراف هشدار دادند. به باور شما به عنوان يكي از اعضاي كميسيون سبك زندگي شوراي عالي انقلاب فرهنگي چقدر از اين چالش به كم كاري نهادهاي سياستگذار و متوليان امور فرهنگي همانند شوراي عالي انقلاب فرهنگي باز مي‌گردد؟

سبك زندگي مناسبات و رفتارهاي عيني و واقعي زندگي را شامل مي‌شود؛ ‌حرف زدن، ‌لباس پوشيدن، ‌معماري خانه، ‌چينش مبلمان خانه و شهري و بسياري از اين موارد شامل سبك زندگي مي‌شود و سؤالات رهبري در بجنورد هم ناظر به همين مسائل بود. بنابراين وقتي سبك زندگي را بر اساس تعريف واقعي خودش نگاه كنيم، مي‌بينيم كه زنجيره‌اي از فعاليت‌ها بايد انجام شود. پس نمي‌شود گفت صرفاً برخي از نهادها كوتاهي كردند. من اين را قبول دارم كه به طور كلي با فرمايشات مقام معظم رهبري احساسي رفتار مي‌شود و هر موقع ايشان مطلبي را بيان فرمودند يكسري همايش‌ها و نشست‌ها در يك مقطع كوتاه انجام شده و سپس سير نزولي پيدا كرده است تا مجدداً حضرت آقا موضوع جديدي را مطرح مي‌كنند موضوع قبلي عملاً فراموش مي‌شود و هيچ يك از فرمايشات ايشان به صورت سيستم درنيامده است. وقتي ما صحبت از ساخت تمدن نوين اسلامي مي‌كنيم شيرازه اين تمدن سبك زندگي است و حضرت آقا هم روي اين موضوع تأكيد دارند اما ما هنوز در سبك زندگي به عنوان استوانه اصلي اين تمدن‌سازي مشكل داريم. بنابراين براي اصلاح سبك زندگي نيازمند يك نگاه سيستمي هستيم كه دائماً بايد به آن پرداخته شود. البته نهادها و سازمان هايي كه كار اصلي‌شان فرهنگ‌سازي و اصلاح سبك زندگي مردم است متأسفانه در اين زمينه حتي از برخي بخش‌هاي خصوصي عقب‌تر هستند.

مشكل را در كجا مي‌بينيد؟

مشكل به دليل اين است كه سازمان‌ها و نهادهاي ما برنامه محور نيستند شخص محورند و با تغيير يك وزير كل سياست‌ها و برنامه‌هاي وزارتخانه عوض مي‌شود. مثلاً آموزش و پرورش به عنوان يك مجموعه فرهنگ‌ساز كه نقش زيادي در اصلاح سبك زندگي كودكان و تربيت ديني آنها دارد متأسفانه از ثبات برنامه‌اي برخوردار نيست.

در واقع به نظر مي‌رسد با كم‌كاري‌هاي داخلي خلئي در كشور ايجاد شده و در خلأ موجود از بيرون از كشور براي تغيير سبك زندگي و مهندسي فرهنگي جامعه ما برنامه‌ريزي مي‌شود. نظر شما در اين رابطه چيست؟

من معتقدم الان سبك زندگي ما در كشور هم ايراني هم اسلامي و هم غربي است و در عين حال نه ايراني و نه اسلامي و نه غربي است. اما نمي‌شود بخش‌هايي از زندگي‌مان را با مدل سبك زندگي غربي و بخشي را بر اساس مدل ايراني – اسلامي اداره كنيم .

چطور؟ كمي مصداقي‌تر توضيح دهيد.

به طور مثال در حال حاضر اقتصاد ما بر اساس اقتصاد سرمايه‌داري و غربي است. از آن طرف در حوزه خانواده اگرچه سبك زندگي غربي به زندگي‌هاي ما وارد شده اما به طور كلي همچنان سبك زندگي غالب در خانواده‌ها سبك زندگي ايراني است. در حالي كه نمي‌شود به صورت جزيره‌اي عمل كرد زيرا تمام عناصر و پديده‌هاي سبك زندگي به صورت سيستماتيك و زنجيره‌اي به يكديگر متصل است. اگر بخشي از زندگي يك سبك و بخشي ديگر از سبك ديگر انتخاب شود، افراد دچار اضطراب رفتاري در زندگي مي‌شوند. اين مشكلي است كه هم اكنون در كشور ما وجود دارد. در حال حاضر مردم ما به لحاظ زندگي فردي و شخصي سبكشان اسلامي است. در حوزه خانواده سبك زندگي ايراني داريم كه عمدتا نوع تغذيه و فرهنگ ارتباطات و مراودات اجتماعي به سمت فرهنگ ايراني است. در حوزه مسائل اجتماعي اما شاهد سبك زندگي غربي هستيم. بر اين اساس همان شخصي كه در محيط خانه بر اساس سبك زندگي ايراني- اسلامي يكسري هنجارها و ارزش‌ها را قبول دارد در جامعه با تغيير سبك زندگي از اسلامي به غربي مواجه است به طوري كه انگار ارزش‌ها و ضد‌ارزش‌ها جابه‌جا مي‌شود. از سوي ديگر برخي رفتارها در خانواده ناهنجاري است در حالي كه در جامعه به چنين رفتارهايي دامن مي‌زنيم. زيرا سبك زندگي، بيروني و دروني ما با هم فرق دارد. ما بايد در تمام شئونات زندگي، ‌حوزه سياست، ‌اقتصاد، ‌فرهنگ و‌جامعه رفتارهاي فردي به سمت و سوي سبك زندگي ايراني- اسلامي حركت كنيم.

مثلاً در سبك زندگي در حوزه معماري ما كاملاً به سمت سبك زندگي غربي رفته‌ايم در حالي كه اين نوع معماري با مباني فكري و انديشه‌اي يك ايراني مسلمان سازگاري ندارد. بسياري از معضلات و اختلافات در پرونده‌هاي دادگستري به خاطر اين است كه مردم نتوانسته‌اند سيستم آپارتمان‌نشيني را با سبك زندگي خودشان تطبيق دهند. آپارتمان‌سازي و فرهنگ آن سبك زندگي غربي است كه حريم خصوصي را تحت تأثير قرار داده است. اينجاست كه بسياري از مناقشات و تضادهاي اجتماعي در مردم به‌وجود مي‌آيد و منشأ بسياري از ناهنجاري‌ها و ناملايمات روحي و رواني مي‌شود. من معتقدم اگر ما سبك زندگي‌مان را ايراني- اسلامي قرار دهيم و از سبك زندگي غربي فاصله بگيريم ورود بسياري از پرونده‌ها به دادگستري‌ها كم خواهد شد.

اما به هر حال برخي تغييرات لازمه زندگي امروز است. به طور نمونه با افزايش جمعيت شهر‌نشين و براي اسكان چنين جمعيتي ما ناگزيريم از روش‌هايي نظير آپارتمان‌سازي استفاده كنيم.

معماري آپارتمان‌نشيني مربوط به سبك زندگي غربي است زيرا برخي كشورهاي اروپايي زمين كافي ندارند و برخي از اين كشورها با 80 – 70 ميليون به لحاظ وسعت از استان سمنان كوچك‌ترند. به اين خاطر آنها ساختمان‌ها را عمودي مي‌سازند. اما ما با توجه به وسعت سرزمين چرا بايد به سمت آپارتمان‌سازي برويم؟ دربرخي از شهرها كه مسكن مهر ساخته شده است با وجود آنكه زمين‌هاي پهناوري وجود دارد اما شاهد ساخت آپارتمان‌هاي چندين طبقه‌اي تو در تو هستيم. در حالي كه در آن شهرها آپارتمان‌هاي معمول با اين تعداد طبقات كه در مسكن مهر وجود دارد نمي‌بينيم. البته ممكن است گفته شود اينگونه معماري صرفه اقتصادي دارد اما بايد توجه داشته باشيم كه برخي مواقع ما فرهنگ را قرباني اقتصاد مي‌كنيم. بايد ما تناسب صرفه اقتصادي و صرفه فرهنگي را رعايت كنيم. نمي‌شود صرفاً نگاه اقتصادي باشد كه اين خود همان سبك زندگي غربي است.

بر اين اساس در واقع ما نياز به يك باز توزيع جمعيتي داريم در غير اين صورت و با عنايت به شرايط فعلي توزيع جمعيت كشور آنچه شما مي‌گوييد، امكانپذير نيست، قبول داريد؟

اصلاً يكي از موارد اصلي سبك زندگي در حوزه اجتماعي توزيع جمعيت بر اساس مناسبات جغرافيايي يك شهر و استان است. اينكه ورود جمعيت به تهران اصلاً معيار ندارد و هر كس از هر جايي بخواهد مي‌تواند به تهران بيايد و زندگي كند اين بي‌برنامگي حاصلش همين مي‌شود كه مردم در تهران جز اضطراب و استرس در سبك زندگي كلانشهر چيز ديگري عايدشان نمي‌شود لذا رفتار مردم و سبك زندگي آنها هم عوض مي‌شود.

يعني شما معتقديد اصولاً شهرنشيني با اين گستردگي كه در جامعه امروز ايران شاهد آن هستيم مخالف سبك زندگي ايراني – اسلامي است؟

در كشورهاي غربي شهرهاي بزرگ كه شهرهاي صنعتي كلان هم هستند به خاطر نداشتن خاك و زمين مجبورند به صورت متراكم زندگي كنند اما ما چه نيازي به اين سبك از زندگي داريم؟ آيا نمي‌شود تهران را يك آناليز جمعيتي كرد و بسياري از نيازهايي را كه افراد به خاطر آن به تهران مي‌آيند در شهرها و مناطق ديگر تأمين كرد؟ من اين را قبول ندارم كه سير حركت زندگي مردم ما را ناگزير از پذيرفتن سبك زندگي و معماري غربي كرده است. شايد اين سبك معماري در غرب توجيه عقلي و منطقي داشته باشد كه همينگونه است اما ما مجبور به اينگونه سبك زندگي نيستيم.

پس به باور شما سياست‌هاي كلان جامعه مردم را به اين سمت و سو و بهره‌گيري از اين سبك زندگي سوق داده است؟

من مي‌خواهم بگويم بي‌برنامگي مسئولان و مديران اجرايي ما باعث شده است كه ما امروزه اين معضلات را در سبك زندگي مردم و خصوصاً در كلانشهرها مي‌بينيم. الان به طور مثال در خيابان‌هاي اصلي پكن سرعتي كه براي ماشين‌ها مجاز است سرعتي است كه ما در جاده‌هاي بيروني‌مان مجاز مي‌دانيم زيرا مديريت كردند كه مردم ماشين‌هاي شخصي‌شان را بيرون نياورند. در كشور ما نگاه مديريت شهري به گونه‌اي است كه چه كنيم كه ترافيك رواني داشته باشيم در حالي كه بايد ابتدا براي آسايش انسا‌ن‌ها برنامه‌ريزي كرد يعني بايد بگوييم چه كنيم كه خيابان‌ها خلوت شود براي اينكه مردم تحت فشارهاي زيست‌محيطي قرار نگيرند بايد برنامه‌ريزي كرد. قبل از آنكه براي ماشين‌ها و سهولت ترافيك برنامه‌ريزي داشته باشيم بايد براي سهولت زندگي مردم در كلانشهرها برنامه‌ريزي كنيم.

با چنين روندي عملاً به نوعي تجملگرايي را هم ترويج مي‌دهيم، چراكه بيشتر براي آسايش افراد داراي خودرو تلاش مي‌شود تا سهولت رفت‌و‌آمد كساني كه ماشين ندارند. درست است؟

بله. در واقع مديران ما امروزه به سمتي مي‌روند كه زندگي اجباري صنعتي را مديريت كنند در حالي كه بايد از آسيب‌هاي زندگي صنعتي جلوگيري كنند. ما بايد نگاهمان به سمتي برود كه چرا اين همه ماشين بايد در خيابان‌ها باشد؟ در چنين شرايطي ما هر قدر هم تونل و بزرگراه بسازيم پاسخگوي حجم ماشين‌ها نيست. نگاه مديريتي است كه كشورهايي مانند هند و چين با داشتن جمعيت عظيم بحث ترافيك و فرهنگ استفاده از حمل و نقل عمومي را مديريت كردند و موفق هم بودند. اين فرهنگ‌سازي‌ها به نوع نگاه به موضوعات و پديده‌ها هم بر‌مي‌گردد. به طور مثال در كتاب‌هاي درسي ما همواره از امكانات و برخورداري‌هاي كشور صحبت مي‌شود و كودكان ما همواره اين تصور را دارند كه ما روي سرمايه‌اي خوابيده‌ايم اما چرا آثار اين سرمايه در زندگي‌مان نمي‌آيد. در برابر اين در كتب درسي ژاپن، ‌اين سرزمين به عنوان سرزميني پر خطر به كودكان معرفي مي‌شود و از همان ابتدا درباره مشكلات اين كشور مانند زلزله، ‌سونامي و آتشفشان به بچه‌ها در مدارس آگاهي داده مي‌شود به اين صورت سبك زندگي مردم ژاپن به گونه‌اي است كه زلزله را به عنوان بخشي از واقعيت‌هاي زندگي خود پذيرفته‌اند و با همين روش توانسته‌اند زلزله‌، ‌سونامي، ‌آتشفشان و حوادث طبيعي اينگونه را مديريت كنند. اين فرهنگ‌سازي براي حل مشكل توسط خود مردم است و در سبك زندگي اگر ما مردم را وارد ماجرا نكنيم موفق نمي‌شويم. امروزه ژاپن با تغيير در سبك زندگي در زمينه مديريت بلاياي طبيعي موفق عمل كرده است.

ما اگر به سمت اجبار فرهنگي ناشي از زندگي صنعتي برويم با همين شرايطي مواجه مي‌شويم كه امروز در كشور مشاهده مي‌كنيد اما اگر با بهره‌گيري از زندگي صنعتي و آثار فناوري مدرن در زندگي نوع سلوك و شيوه رفتاري‌مان را به سمت سبك زندگي ايراني- اسلامي ببريم يقيناً هم آسايش مردم و هم آرامش آنها را فراهم نموديم.

اشاره داشتيد به كتب درسي دانش‌آموزان ژاپني و درس‌هايي كه متناسب با نيازهاي جامعه از همان كودكي تلاش دارد تا سبك زندگي متناسب با شرايط اقليمي و ويژگي‌هاي اين كشور را به بچه‌ها آموزش دهد و بنا به اذعان شما اين شيوه موفق هم بوده است. چرا كتاب‌هاي درسي كودكان ما از آموزش سبك زندگي ايراني – اسلامي تقريباً خالي است آن هم در شرايطي كه 35 سال از انقلاب اسلامي ايران مي‌گذرد و دست اندركاران امر فرصت كافي براي اين مهم داشته‌اند؟

به خاطر اينكه كتاب‌هاي ما بر اساس واقعيت‌هاي اجتماعي نوشته نمي‌شود لذا در بحث اثرگذاري و كاربردي بودن اطلاعات اين كتاب‌ها براي كودكان تأملات جدي وجود دارد. واقعاً چقدر اين اطلاعات درسي كه ما در مقطع ابتدايي و راهنمايي به بچه‌ها مي‌دهيم متناسب با سبك زندگي آنهاست؟ بهترين مقطع در فرهنگ‌سازي و ترويج سبك زندگي اسلامي دوره ابتدايي است كه شخصيت بچه هنوز شكل نگرفته است و ما با آموزش مي‌توانيم سبك زندگي درست را به او بياموزيم. در كشورهاي غربي آموزش‌هاي مقطع ابتدايي بيشتر مهارت محور است. اصطلاحات ثقيل و ‌فرمول‌هاي سخت رياضي به هيچ وجه در كتاب‌هاي مقطع ابتدايي وجود ندارد. يا به طور مثال در مدارس ابتدايي كشور چين هر روز چند تا از بچه‌ها جلوي در مدرسه مي‌ايستند و به بچه‌هاي ديگر خوشامد مي‌گويند و به اين ترتيب احترام به يكديگر را مي‌آموزند. يا خود بچه‌ها غذا درست مي‌كنند و حتي سرويس بهداشتي توسط خود بچه‌ها نظافت مي‌شود. بديهي است چنين دانش‌آموزي در بيرون از مدرسه پوست موز را از شيشه اتومبيل به بيرون پرت نمي‌كند. بنابراين نه تنها بحث شيوه نگارش و ارائه مطالب درسي براي بچه‌ها مناسب نيست بلكه بنده به عنوان يك معلم معتقدم 70 درصد از مطالب درس‌ها در مقطع ابتدايي به درد بچه‌ها نمي‌خورد. كتاب‌هاي درسي خصوصاً در مقطع ابتدايي و راهنمايي متناسب با واقعيت‌هاي زندگي ما نيست و بچه‌ها احساس مي‌كنند توان اجراي اين مطالب و آموخته‌ها را ندارند. بر همين اساس به جاي بمباران اطلاعاتي بچه‌ها كه موجب شده مدرسه براي آنها جذابيتي نداشته باشد، با آموزش مهارت محور بايد مدرسه را براي آنها جذاب كرد تا به سمت اصلاح سبك زندگي برويم.

سؤال من هم همين است چرا براي تعيين محتواي كتب درسي مطابق با نياز و واقعيت‌هاي جامعه ما كار كارشناسي صورت نمي‌گيرد؟

به خاطر اينكه متأسفانه كار كارشناسي در كشور ما ارزش و جايگاه واقعي خود را ندارد. مثلاً براي جذب نيروهاي كارشناس آنقدر كه رابطه حاكم است ضابطه حاكم نيست. اينها واقعيات جامعه است اگر در اداره‌اي بخواهند نيرو جذب كنند كه يكي كارشناس واقعي و ديگري خواهر‌زاده مدير باشد كه حداقل استانداردهاي كارشناسي را ندارد، انصافاً چند درصد ممكن است آن كارشناس واقعي جذب شود؟ در حالي كه در سبك زندگي اسلامي كار كارشناسي ارزش دارد. امروزه حتي برخي اشخاص كه در رأس بعضي از سازمان‌ها قرار مي‌گيرند، تخصص لازم را ندارند. رشته‌هاي تحصيلي تأثير زيادي در كار كارشناسي دارند اما چند درصد تناسب مديريت و رشته تخصصي رعايت مي‌شود بنابراين در كشور ما نه فقط به كار كارشناسي اهميت داده نمي‌شود بلكه كارشناس‌ها در جايگاه واقعي و مديريتي خودشان قرار نمي‌گيرند.

شما خودتان عضو كميسيون سبك زندگي شوراي عالي انقلاب فرهنگي هستيد. اين كميسيون ظاهراً از سال 91 و پس از تذكرات رهبري درباره موضوع سبك زندگي در ديدار با جوانان استان خراسان شمالي تشكيل شده است بنابراين شايد نتوان انتظار چنداني از دو سه سال كارنامه عملكردي آن داشت با وجود اين اما تاكنون چه كرده‌ايد؟ آيا براي آينده موضوع سبك زندگي و تدوين كتب درسي متناسب با اين موضوع در اين كميسيون برنامه‌اي داريد؟

شوراي عالي انقلاب فرهنگي هماهنگ‌كننده است و مسئوليت آماده‌سازي سياست‌هاي كلي را دارد و پس از تأييد مقام معظم رهبري اين سياست‌ها ابلاغ مي‌شود. بنابراين خود اين شورا و كميسيون‌هاي آن مجري نيستند اما خيلي از كارهاي اساسي در حوزه نظر و انديشه در شوراي عالي انقلاب فرهنگي انجام مي‌شود اما تا به مرحله اجرا برسد خيلي زمان مي‌برد.

شما مشكل را در كجا مي‌بينيد كه مصوبات شوراي عالي انقلاب فرهنگي اجرايي نمي‌شود؟

به خاطر اينكه درسيستم مديريتي كشور ما مشكلي وجود دارد و آن اينكه مديري كه بايد برنامه‌هاي ابلاغ شده را اجرا كند اگر به آنها اعتقاد نداشته باشد جدي پاي كار نمي‌آيد. يعني برنامه‌هاي ابلاغي هم جدي گرفته نمي‌شود و با آن سليقه‌اي رفتار مي‌شود.

در واقع علت عدم ضمانت اجرايي سياست‌هاي كلي در نظام و به طور خاص در سبك زندگي اين است كه مديران اجرايي با سياست‌هاي كلي سليقه‌اي برخورد مي‌كنند به همين خاطر در بسياري از جلسات شوراهاي عالي كه مصوبات آنها در حكم قانون است نظير شوراي عالي انقلاب فرهنگي، ‌شوراي عالي فضاي مجازي و شوراهاي اينچنيني اغلب مديران ارشد و وزرا خودشان شركت نمي‌كنند و معاونان خود و حتي مديران كل را براي حضور در جلسات مي‌فرستند. وقتي جلسات سياست‌سازي اينطور جدي گرفته نشد شما تا آخرش را بخوانيد. اين برخورد سليقه‌اي با سياست‌هاي ابلاغي و رفتار گزينشي مشكل اصلي رها شدن چنين سياست‌هايي است.

رسانه‌ها به عنوان يكي از مهم‌ترين مراجع آموزش سبك زندگي به مردم هستند. شما به عنوان يك كارشناس عملكرد رسانه‌هاي كشورمان را در اصلاح سبك زندگي چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

نقش رسانه‌ها در اينجا بسيار مهم است خصوصاً رسانه ملي. متأسفانه در برخي از برنامه‌ها نه تنها سبك زندگي ايراني- اسلامي ناديده گرفته مي‌شود بلكه تبليغ سبك زندگي غربي است و مي‌توان بخش مهمي از گرايش جامعه به سمت تجملات را ناشي از عملكرد نادرست اين بخش دانست. در برابر اين اما سريال‌هايي مانند پايتخت كه ما به ازاي بيروني دارد بسيار مورد توجه مردم واقع مي‌شود. اما اكثر سريال‌هاي ما در خانه‌هاي چند هزار متري دوبلكس با ماشين‌هاي آنچناني است كه مخاطب يا با آن ارتباط برقرار نمي‌كند يا ارتباط منفي برقرار مي‌كند. يا مدل پوشش بازيگران در رسانه ملي اغلب مدل غربي است و مردم از رسانه ملي الگو مي‌بينند يا حتي طنزهايي كه از رسانه ملي پخش مي‌شود معمولاً منجر به شكستن ساختارهاي آداب و رسوم صحيح اجتماعي مي‌شود. امروزه بسياري از بازيگران ما پوشش متفاوت از مردم دارند. اين در حالي است كه بسياري از اين چهره‌ها مي‌گويند ما براي مردم كار مي‌كنيم. اگر اينگونه است چرا مانند مردم رفتار نمي‌كنيد؟ و چرا مانند مردم لباس نمي‌پوشيد؟ يا اينكه ما تصاوير بازيگران يا ورزشكاران را با حيوانات خانگي‌شان در شبكه‌هاي اجتماعي و اينترنت مي‌بينيم و بعد صدا و سيما اين افراد را دعوت و آنها را به عنوان الگو مطرح مي‌كند. اين رفتار پارادوكسي در رسانه ملي موجب تضاد فرهنگي ميان مردم مي‌شود و آثار منفي روي نوجوان ما مي‌گذارد. در سبك زندگي ايراني- اسلامي مردم حريم خصوصي، خانوادگي و اجتماعي دارند اما در سبك زندگي غربي حريم‌ها از بين رفته است و ما شاهديم كه افراد و چهره‌هاي مشهور حريم خصوصي خود را در شبكه‌هاي اجتماعي به اشتراك مي‌گذارند. با وجود اين تا ما به سبك زندگي ايراني- اسلامي باور نداشته باشيم نمي‌توانيم سبك زندگي‌مان را اصلاح كنيم.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار