پرويز سروري سابقه نمايندگي مردم تهران در دوره هفتم و هشتم مجلس شوراي اسلامي را دارد و هماكنون عضو شوراي شهر تهران است. وي علاوه برنمايندگي مردم تهران، ري، شميرانات و اسلامشهر در دوره هفتم و هشتم مجلس شوراي اسلامي، عضويت كميسيونهاي فرهنگي و امنيت ملي و سياست خارجي مجلس و دبيري مجمع نمايندگان شهر تهران در مجلس شوراي اسلامي را هم در كارنامه خود دارد.
آنچه در ادامه ميآيد گفتوگوي «جوان» با وي است.
سروري به عنوان اولين سؤال، عملكرد تيم مذاكرهكننده هستهاي كشورمان طي ماههاي اخير را چگونه ارزيابي ميكنيد، با توجه به اينكه انتقادات فراواني از بيانيه مطبوعاتي لوزان و توافقنامه ژنو3 وجود دارد؟
ما معتقديم كه هم در ژنو و هم در لوزان يك اشكال بزرگ بهوجود آمد و متأسفانه تيم مذاكرهكننده كشورمان نتوانستند اين اشكال را مرتفع كنند اگر چه توقع بود بعد از توافق ژنو حداقل آن را در لوزان تكرار نكنند و در اين دور از مذاكرات آن را ترميم دهند.
اين اشكال چه بود؛ اين اشكال آن بود كه ما در ژنو يك روند پذيرش حداقلي و پرداخت حداكثري را صورت داده بوديم يعني آنكه دادههاي ما با آنچه گرفته بوديم اصلاً مطابقت و همساني نداشت. نكته ديگر آنكه ما در ژنو در تعهداتي كه پذيرفته بوديم ويژگيهايي مانند شفافيت، وتفسيرناپذيري محرز بود اما در مقابل تعهدات طرف غربي كلي، غيرشفاف، مبهم و تفسيرپذير بود و انتظار اين بود كه اين اشكال در دور بعدي مذاكرات حل شود اما به رغم آنكه بسياري از دلسوزان و منتقدان نسبت به اين نكته تذكر دادند اما شاهد بوديم كه در لوزان همين اتفاق افتاد.
ما ميبينيم كه تمام تعهداتي كه ما ملزم به پذيرش آن بودهايم را هيچ كدام از طرف ايراني و غربي تفسير نميكنند و دو طرف متفقالقول بر آن تأكيد دارند اما نوبت به تعهدات غربي كه ميرسد دو طرف تفسير متفاوت و گاه متناقضي از آن صورت ميدهند به صورتي كه تفسير و تعريف ما از بندهاي بيانيه با آنچه غربيها بيان ميكنند سر سازگاري با يكديگر ندارد.
بنابراين كارهايي كه ما موظف به انجام آن هستيم در بيانيه لوزان بسيار روشن و شفاف است درحالي كه در مورد طرف غربي چنين موضوعي وجود ندارد.
اينها همه در حالي است كه كنگره امريكا هم توانسته با تصويب طرحي جديد اختيارات دولت امريكا را در اين باره محدود كرده و اقدامي را انجام دهد كه به ضرر كشورمان است. اين نشان ميدهد كه طرف امريكايي علاوه بر تنظيم جهتدار توافقنامه به نفع خود تلاش دارد كه به وسيله كنگره اهداف خاص خود در قبال پرونده هستهاي كشورمان را محقق نمايد.
به همين دليل من معتقدم تيم مذاكرهكننده كشورمان كار بسيار دشواري را در پيش دارد و بايد تلاش كند كه اين نقاط ضعف را در توافقنامه جامع به حداقل رسانده تا شاهد حفظ دستاوردهاي نظام در حوزه هستهاي باشيم.
البته بايد تأكيد كرد كه همه ما به تيم مذاكرهكننده كشورمان اعتماد داريم اما معتقديم كه دشمن فريبكار و حيلهگر است و اگر كوتاهي بكنند يا اعتماد كرده و خوشبينانه رفتار كنند ما با مشكل مواجه خواهيم شد.
رسانهها و شخصيتهاي غربي طي هفتههاي اخير و پس از رسانهاي شدن بيانيه لوزان تأكيد ميكنند كه يكي از اهداف ايالات متحده امريكا از توافق هستهاي با جمهوري اسلامي ايران تقويت و به قدرت بازگرداندن نيروهاي غربگرا در ايران است، شما اين موضوع را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
با دهها و صدها سند ميشود اثبات كرد كه جماعتي در داخل كشور طي سالهاي اخير به دنبال محقق كردن اهداف غرب در داخل كشور بودهاند كه بارزترين آن كودتاي سال 88 بود كه در آن جرياني با همسويي و هماهنگي غرب به دنبال براندازي نظام بودند و البته از حمايتهاي مختلف غربيها هم بهره ميجستند. خب طبيعي است كه غرب تلاش داشته باشد از طرق مختلف جرياني را در كشور بر سر كار بياورد كه اهداف و دستورات آنها را برآورده سازد كمااينكه اين جريان طي ماههاي اخير به شدت به دنبال آن است تا در انتخابات پيش رو بتواند بار ديگر قدرت گذشته خود را بازيافت كند.
راهكارهاي جريان تجديدنظرطلب براي تسخير مجلس شوراي اسلامي چيست با توجه به اينكه شخصيتها و رسانههاي اين طيف تلاشهاي گستردهاي را براي فتح كرسيهاي مجلس از ماهها قبل شروع كردهاند؟
همه جريان مدعي اصلاحطلبي داراي يك استراتژي واحد و يكسان براي بازگشت به قدرت يا تسخير كرسيهاي مجلس دهم نيستند و اگر همه جريانات و دستههاي منسوب به اين جريان را داراي يك استراتژي بدانيم دچار اشتباه شدهايم. طيفهاي مختلفي جريان مدعي اصلاحات را تشكيل ميدهند كه برخي از آنها طيفهاي تندرويي هستند كه هسته مركزي اين جريان را تشكيل ميدهند و جريان سبز مولود همين طيف تندرو هستند كه استراتژي آنها بالا رفتن از نردبان اعتدال و عدم پرداخت هزينه كه بر دوش نظام و مردم بار كردند و آشوب و اغتشاشهايي كه در سال 88 در جامعه بهوجود آوردند، است.
به تعبير ديگر آنها تلاش دارند در پوشش اعتدال و به كمك دولتمردان وارد عرصه قدرت شده آن هم بدون پرداخت هزينه؛ اين استراتژي است كه ما در لايههاي مختلف اصلاحطلبان ميبينيم در حالي كه آنها يا اساساً دولت را قبول ندارند يا به بهانههاي مختلف اقدامات دولت را زير سؤال برده و آن را به كمكاري يا مسامحه متهم ميكنند. اين طيف از جريان مدعي اصلاحطلبي به خوبي ميدانند كه بدون كمك دولت نميتوانند در قدرت حضور داشته باشند و توان آنكه اقدام مؤثري در عرصه سياسي انجام بدهند ندارند و مردم همچنان دست رد به سينه آنها زده و از آنها در مورد فتنهگريشان سؤال ميپرسند.
جماعت تندروي اصلاحات به خوبي ميداند كه مردم خيانتهاي آنها و اقدامات براندازانه آنها در روزهاي اوج قدرت جمهوري اسلامي ايران را فراموش نخواهند كرد، ضربات آنها بر پيكره انقلاب را ناديده نخواهند گرفت، خونهايي كه به ناحق به واسطه رفتارهاي اين افراد بر زمين ريخته شد را ناديده نخواهند گرفت و نيك ميدانند كه ضربات آنها بر اقتصاد و فرهنگ و سياست اين كشور به راحتي قابل جبران نيست.
جماعت مدعي اصلاحطلبي همچنين آگاه است كه مجموعه رفتار و عملكرد آنها باعث شد تا نظام سلطه بارديگر براي فروپاشي نظام و اجماع نيروهاي ضد انقلاب اعم از منافقين، سلطنتطلبان، كومله و... وارد عمل شده و فشارهاي بينالمللي عليه مردم كشورمان كه بارزترين آن وضع تحريمهاي بينالمللي بود را در دستور كار قرار دهد. بنابراين جريان تندروي طيف مدعي اصلاحطلبي تنها راه تطهير چهره خود و ايجاد مقبوليت عمومي جهت حركت آرام پلكاني به قدرت را ياري گرفتن از دولت يازدهم و متصل كردن نيروهاي خود به آن ميدانند.
دسته ديگر جريان مدعي اصلاحات داراي چه خصيصه و مشخصاتي است؟
اما دسته دوم جريان اصلاحات را بايد طيفي دانست كه جريان فتنه را حركتي نامتجانس با مسير انقلااب و نظام دانسته و معتقد هستند كه به تعبيري اصلاحطلبان بازي جريانات خارج از كشور را خوردند و به نوعي ضدانقلاب توانست با مهره اصلاحطلبان فرصت بهوجود آمدن فتنه در داخل كشور را بهوجود بياورد.
آنها معتقد هستند براي بازگشت به قدرت بايد فتنه را محكوم بكنند اما متأسفانه تعداد اينها بسيار اندك است؛ اما به هر روي هستند كساني كه اصرار داشته باشند فتنه را محكوم كرده و در مقابل تندرويها موضعگيري كنند و با رويكردهاي اصلاحطلبانه و در چهارچوب قانوني به فعاليتهاي خودشان ادامه بدهند. اين دسته متأسفانه در اقليت بوده و تعداد آنها بسيار كم است و به همين دليل موضعگيري آنها خيلي به چشم نيامده و در جامعه بازخورد ندارد.
ميتوان دسته سومي هم قائل بود؟
اما دسته سوم كه ميشود وضعيت آنها را تشريح كرد جريان موسوم به كارگزاران هستند؛ كارگزاران به نظر بنده جريان شبه اصلاحطلبي هستند.
اين گروه فضاي متفاوتي با اصلاحطلبان دارند اما ميدانند كه منهاي سبد رأي اصلاحطلبان نميتوانند در قدرت جايگاه و پايگاهي داشته باشند و با چنين نگاهي خودشان را به اصلاحطلبان نزديك ميكنند، نگاهي كه به نوعي استفاده ابزاري از جريان اعتدال هم هست آن هم براي حضور در قدرت.
به نظر من شرايط افراد وابسته به كارگزاران تا حدود فراواني متفاوت است چراكه آنها در همه دولتها دستي بر آتش داشته و سهمي از قدرت را دارا بودهاند و حضوري فعال در تمام دورهها داشتهاند، مثلاً در دوره هشت ساله دولت سازندگي طبيعي بود كه در رأس قوه مجريه باشند و بسياري از مراكز مهم قدرت را در دست داشته باشند، در دولت اصلاحات هم نفوذ و جايگاه قابل توجهي داشتند و جالب است كه در دولت اصولگرا هم جايگاه قابل توجهي داشتند. افراد وابسته به اين گروه به گونهاي فضاي كاري خودشان را تنظيم ميكنند كه بتوانند اهداف خود در فضاي اقتصادي را تأمين كنند، از اين منظر ميتوان گفت كه آنها بيشتر نگاه اقتصادي دارند و معتقدند براي توليد ثروت بايد قدرت سياسي داشت و اين محور توليد قدرت براي ثروت و ثروت براي قدرت را به عنوان يك عنصر مؤثر و مفيد براي خودشان تلقي ميكنند.
حزب كارگزاران طيفي هستند كه امروز در جريان اصلاحطلبان تعريف ميشوند اما من معتقدم مبناي آنها با جريان مدعي اصلاحطلبي به تعبيري متفاوت است، به همين دليل تصور ميكنم امروز ما با طيفهاي مختلف و رويكردهاي مختلف و نگاههاي متفاوت از سوي افراد و گروههاي جريان مدعي اصلاحطلبي نسبت به بازگشت به قدرت - كه مهمترين مصداق فعلي آن را ميتوان انتخابات مجلس شوراي اسلامي و مجلس خبرگان دانست - مواجهايم.
متأسفانه بايد گفت كه فضاي غالب اصلاحطلبان هنوز نتوانسته از مخمصه فتنه خود را خلاص كرده، به تعبيري وابستگان به اين جريان هنوز در لابهلاي كوچههاي فتنه گير كرده و هنوز در يك برزخ دست و پا ميزنند. آنها نه كاملاً به ضد انقلاب ملحق ميشوند و نه به صورت كامل در چهارچوبهاي انقلاب و نظام خودشان را تعريف ميكنند.
با رصد نگاه افراد وابسته به اين جريان به انتخابات و مواضعي كه از سوي عناصر وابسته به آن ديده ميشود و مدلهاي حركتي آنها، متأسفانه برگرفته شده از حركت جريان برانداز در سال 88 است، امروز ميبينيم كه بارد ديگر تخريب شوراي نگهبان در دستور كار آنها قرار گرفته، از سوي ديگر تخريب سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به عنوان ركن ركين امنيت و اقتدار نظام از سوي رسانهها و شخصيتهاي اين جريان ديده ميشود و حركتهاي برنامهريزي شده براي تضعيف اين نهاد برآمده از انقلاب توسط آنها صورت ميگيرد. اين نگرانيها است كه دغدغههاي فراواني را براي دلسوزان و دوستداران انقلاب اسلامي ايجاد كرده است. دلسوزان انقلاب تمايل دارند كه جريان مدعي اصلاحطلبي در چهارچوب قانون به فعاليتهاي خود بپردازد و از اقدامات همسو با نظام سلطه بپرهيزد. به نظر بنده بايد اصلاحطلبان معقول و معتدل صف خودشان را از تندروها و افراطيهاي اين طيف جدا كنند آن هم براي هميشه؛ معتدلهاي اين جريان بايد با تعريف مشخص خواسته و اهداف خود حركتهاي سياسي و انتخاباتي خود را در چهارچوب قانون تنظيم كرده و با اعلام موضع صريح در مقابل فتنه و ضدانقلاب و ساختار شكنان به دامن غرب گريخته، فرزندي خودشان را براي انقلاب اثبات كنند.
جناب سروري يكي از تاكتيكهاي جماعت تجديدنظرطلب براي موفقيت در آوردگاههاي انتخابات «القاي چنددستگي ميان اصولگراها» و تقسيم آنها به تندرو – كندرو بوده، ارزيابي شما از اين موضوع چيست و اساساً چقدر ميتواند تأثيرگذار باشد؟
خب اين طبيعي است كه جريان تجديدنظرطلب اهداف انتخاباتي و حيات سياسي خود را بر پايه ايجاد انشقاق و چنددستگي ميان رقيب كه اصولگراها باشند بنيان بنهند و متأسفانه ميبينيم كه تا حدودي هم موفق بودهاند.
به عنوان نمونه در انتخابات رياست جمهوري يازدهم در سال 92 طعم شيرين پيروزي را به واسطه حركت تلخ اصولگرايان در حركت اختلافي چشيدهاند و بنابراين تمايل دارند همان دودستگي سابق را امروز هم در ميان اصولگرايان بهوجود بياورند.
رقابت درون گفتماني اصولگرايان، استراتژي امروز اصلاحطلبان است و آنها ميدانند كه با تاكتيكهاي مختلف فضاي وحدت، همدلي و همگرايي را در ميان اصولگرايان تضعيف كرده و آنها را در حاشيهها اسير بكنند و اجازه ندهند كه سبد آراي اصولگرايان به وحدت و انسجام برسد و تلاششان اين است كه با طرح موضوعات اختلافي ميان اصولگرايان آنها را در زمان انتخابات چند ليسته بكنند و با تاراج سبد آراي اصولگرايان مثل انتخابات 92 در انتخابات مجلس دهم موفقيت حاصل كنند و از آنجا اهداف برزمين مانده خود را پيگيري كنند.
به همين دليل احساس ميكنم روندي را كه بزرگان جريان اصولگرا در پيش گرفتهاند روند درستي است. آنها بدون اينكه در بازي اصلاحطلبان قرار بگيرند و در چالشهاي بيجهت سياسي كه از طرف رقيب ساخته ميشود گرفتار شوند اقدام به ايجاد همدلي و همگرايي در ميان طيف اصولگرا كرده و حركت هماهنگي را براي پيروزي در انتخابات پيش رو صورت دهند.
اينكه بزرگان اصولگرا طي ماههاي اخير سرگرم برگزاري نشستهاي چندگانه و دوگانه براي رسيدن به همگرايي هستند، اينها همه اميدهاي فراواني را در اردوگاه اصولگراها ايجاد كرده جاي تحسين و خوشحالي دارد و نشان ميدهد كه آينده روشني پيش روي جريان نزديك به گفتمان انقلاب اسلامي است.
به صورت كلي بايد فرايند كنوني حاكم بر جريان اصولگرا را فرايند مناسب و اميد بخشي دانست اما بايد دائماً حركت اصلاحطلبان مورد رصد قرار گرفته تا با توجه به تحركات وابستگان به اين جريان اقدامات مناسب و مؤثر صورت بگيرد.
با توجه به اختلاف حاكم بر گروههاي مختلف اصولگرايي واقعاً ميتوان به ايجاد وحدت و همدلي كه نهايتاً به ليستهاي مشترك از سوي جريان اصولگرا بينجامد اميدوار بود؟
بايد تأكيد كرد كه همه گروههاي اصولگرايي امروز به اين نتيجه رسيدهاند كه هرگز نبايد رقابتهاي درون گفتماني را در دستور كار خود قرار بدهند به علاوه اينكه پي بردهاند كه براي رسيدن به وحدت حتماً قسمتي از خواستهها و مطالبات خود را قرباني بكنند، طبيعتاً امروز به طور قاطع ما شاهد هستيم كه اين نگاه در حال غالب شدن در بين طيف وسيع اصولگراست و نگاه تماميتخواهي در بين شخصيتها و گروههاي اصولگرا را نميتوان پيدا كرد.
من فكر ميكنم اين مهمترين موضوع است يعني همان نقطه ضعفي كه ما در انتخابات سال 92 شاهد آن بوديم و هركسي وحدت را مبتني بر پيروي با خود تفسير كرد و نتيجه آن چيزي جز اختلاف و چنددستگي نبود، اما امروز دوستان ما در گروههاي مختلف اصولگرايي وحدت را تنازل و تعديل قسمتي از خواستههاي خود ميدانند و اين مدل در بين اصولگرايان مورد وفاق است و به خوبي ميبينيم كه دستههاي مختلف اصولگرايي قائل به اين هستند كه روي اشتراكات تأكيد كرده و از اختلافات پرهيز كنند و اين اختلافات را مديريت كرده تا موجب ايجاد خطر بزرگ شكست در انتخابات نشوند.
از اين نظر تلاشها و روندها اميدواركننده است و هر روز هم به ظرفيت و همافزايي و همگرايي در بين خانواده اصولگرايان افزوده ميشود و اميدوار هستيم كه ما بتوانيم اين روند را به صورت جدي و با دقت و سرعت و از خودگذشتي به پيش ببريم.
كمي از اوضاع داخلي فاصله بگيريم و به حوادث منطقه بپردازيم. اوضاع يمن و انصارالله را چگونه ارزيابي ميكنيد با توجه به اينكه عربستان به سركردگي امريكا قريب به 50 روز است كه با جنگندههايش خاك اين كشور را مورد تهاجم خود قرار داده است؛ اين را هم تشريح كنيد كه آيا عربستانيها توانستهاند به اهداف خود در مورد يمن دست پيدا كنند؟
بايد تأكيد كنيم كه مدل انقلاب اسلامي در حال تكثير شدن است، همان چيزي كه حضرت امام فرمودند و گفتند كه انقلاب اسلامي ما به دنيا صادر شده و هيچ كس نميتواند جلوي آن را بگيرد؛ را ما مشاهده ميكنيم. امروز يك سؤال از طرف معاندين يا از طرف جرياني خاص در داخل صورت ميگيرد و آن اين است كه جمهوري اسلامي ايران مدعي پيروزي مردم يمن در نبرد با عربستان است در حالي كه حملات جنگندههاي عربستان به نقاط مختلف يمن زيرساختها را نابود كرده و يمنيها نتوانستهاند عملاً ضربات قابل قبول و چشمگيري را به آلسعود وارد كنند ولي شما اعلام ميكنيد كه يمن در اين نبرد پيروز شده است، اين مبتني بر چه استدلال و منطقي است؟
ما در پاسخ به افراد و گروههايي كه جهتگيري غربي دارند ميگوييم بالاخره در ادبيات سياسي غرب براي شكست يا پيروزي در موضوعات نظامي يك تعريف مشخصي دارد.
آنها اينگونه تحليل ميكنند كه پيروز كسي است كه بتواند در جنگي كه وارد ميشود به اهداف تعريف شده خود يا به حداكثر آن - كه از قبل مورد نظر داشته است- برسد. خب عربستان سعودي قبل از حمله به يمن چه اهدافي را مورد تأكيد قرار داد؟ آنها معتقد بودند كه با حمله به خاك يمن منصور هادي رئيسجمهور مستعفي يمن بايد به قدرت برگردد و زمينه قدرتگيري وي در اين كشور دوباره فراهم شود، خب امروز بعد از گذشت قريب به 50 روز از حملات جنگندههاي عربستاني به يمن نه تنها منصور هادي به قدرت برنگشته بلكه حتي در شهرهايي مثل عدن كه حاميان وي پايگاه داشتند هم نشاني از وي نميبينيم و وي مجبور شده در كشور دشمن يمن يعني عربستان سكونت داشته باشد و البته منفورترين چهره نزد مردم يمن هم در حال حاضر منصور هادي است.
پس بايد گفت عربستان در مهمترين هدف خود كه همان بازگرداندن رئيسجمهور مستعفي يمن به قدرت بوده، ناكام مانده است.
هدف بعدي آنها خلع سلاح انصارالله و قطع روند رو به رشد پيشرويها و محبوبيتهاي اين گروه نزد مردم بوده است، خب سؤال ديگر اينكه آيا حملات ناجوانمردانه عربستان به خاك يمن توانسته چنين هدفي را ممكن و محقق سازد؟ قطعاً پاسخ منفي خواهد بود چراكه آنها نه تنها نتوانستند انصارالله را خلع سلاح بكنند بلكه امروز انصارالله قويتر از روزي است كه جنگندههاي عربستاني تماميت ارضي يمن را مورد هجوم وحشيانه قرار دادند و توانستهاند به 90 درصد مناطق تحت اشغال تروريستها تسلط پيدا كنند و آنها را پاكسازي كنند.
لازم است بدانيم كه يكي ديگر از اهداف عربستان تقويت تروريستها در مناطق مختلف يمن بوده به گونهاي كه آنها بتوانند جلوي پيشروي انصارالله در مناطق مختلف يمن را سد كنند اما به واقع چنين هدفي هم هيچ گاه محقق نشده و همانطور كه اشاره شد انصارالله توانسته طي هفتههاي اخير نفوذ و قدرت خود را به شهرهاي مختلف تسري و توسعه دهد.
امروز حقيقتاً فضاي متفاوتي در كشور يمن شكل گرفته و انصارالله توانسته سيطره خود را گسترش داده و به عنوان قدرت بلامنازع در خاك اين كشور از حقوق مردم دفاع كند و تقريباً يمن را از لوث تروريستها و وابستگان به غرب پاكسازي كند و بقاياي آن را هم ريشهكن ميكند. دراين هدف هم آلسعود و ايالات متحده امريكا ناكام بوده و اين انصارالله بوده كه توانسته خواستههاي خود را عملياتي كند. در حقيقت انصارالله نه تنها از مواضع خود عقبنشيني نكرد بلكه توانست بدون توجه به حملات عربستان آرام آرام مناطق ديگر را هم تحت نظر خود قرار دهد البته با پشتيباني مردم. يكي ديگر از اهداف آلسعود اين بود كه با حملات پي در پي و با اعمال فشار بر روي مردم يمن تقابل بين مردم و انصارالله ايجاد كرده و نارضايتي عمومي در اين كشور بهوجود بياورد به بيان ديگر پشت انصارالله را از حمايتهاي مردمي خالي كند و آنها با مخالفتها و شورشهاي مردمي در شهرهاي مختلف مواجه شوند؛ سؤال اين است آيا اين هدف هم محقق شد؟ خير هر چقدر فشار عربستان بر روي مردم يمن افزايش پيدا كرد محبوبيت و مقبوليت انصارالله افزايش پيدا كرد.
در بحث شيعه و سني هم عربستانيها به دنبال آن بودند كه بتوانند يك فضاي دوقطبي در داخل يمن بهوجود بياورند و درگيري ميان اين دو طيف مذهبي ايجاد كنند تا زمينه سقوط انصارالله بهوجود بيايد اما بايد گفت هر چه به سمت جلو آمدهايم همگرايي و وحدت در ميان گروههاي مختلف مردمي در يمن بيشتر شد و مردم اين كشور با همدلي اهداف جمعي را به پيش بردهاند. همه اينها نشان ميدهد كه عربستانيها به هيچ كدام از اهداف خود در يمن نرسيدهاند و با تحليل غربيها، عربستانيها امروز شكست خورده بزرگ اين تهاجم ناجوانمردانه هستند.
امروز يمنيها دقيقاً همان مدل انقلاب اسلامي را به پيش ميبرند يعني به دنبال اين هستند كه نهضت را به نظام تبديل بكنند و بتوانند با استقرار يك دولت مستقر و ايجاد انتخابات سراسري يك موج پايداري را در يمن و در مقابل تهديدات خارجي بهوجود بياورند. اين هم از پيروزيهاي بزرگ يمن است كه نمايانگر استقرار و توسعه و پذيرش انقلاب اسلامي ايران در منطقه است.