کد خبر: 716874
تاریخ انتشار: ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۱:۴۰
مروري بر فاصله ظاهري ميان دو دولت مستعجل در اوايل دهه 40 شمسي
نيما احمد‌پور

54 سال پيش در چنين روزهايي، علي اميني با شعارهايي نظير مبارزه با فساد و تلاش براي اصلاحات بنيادي جامعه به صدارت رسيد. اما به راستي دولت اميني با اسلاف و اخلاف خويش چقدر متفاوت بود؟ آيا زمينه مانور‌هاي سياسي اميني، به حمايت‌هاي جدي امريكا بازمي‌گشت يا عزم راسخ براي انجام اصلاحات‌؟ و به راستي كارنامه اسدالله علم را تا چه ميزان مي‌توان در مقايسه با كارنامه اميني فرو كاست؟

اينها پرسش‌هايي است كه مقال پيش روي درصدد يافتن پاسخ‌هاي آنهاست. اميد آنكه مفيد افتد.

زمينه‌هاي شكل‌گيري دولت علي اميني

ناتواني دولت جعفرشريف ‌‌امامي در مهار بحران‌هاي اجتماعي و چالش‌هاي مردمي با حكومت، باعث شد تا دكتر علي اميني‌مجدي كه از مدت‌ها قبل در مقام سفير ايران در ايالات متحده با مقامات كاخ سفيد و اعضاي برجسته حزب دموكرات حشر و نشر داشت، براي اجراي سناريويي جديد و با شعار اصلاحات و مبارزه با فساد از سوي امريكا به رژيم شاه تحميل شود. محمدرضا پهلوي به هيچ وجه راضي به چنين انتصابي نبود، اما نمي‌توانست اعتراض گفتاري و رفتاري خود را در مقابل اين جريان نشان بدهد. دولت اميني تنها دولتي بود كه بعد از كودتا و در مدت 25 ساله حكومت مطلقه محمدرضا پهلوي، در مقايسه با ساير دولت‌ها از توان عرض‌اندام و اقدام لازم برخوردار بود، چراكه پشتگرمي وي به امريكايي‌ها بود. از همان ابتداي مطرح شدن و جدي شدن صدارت اميني، علاوه بر مخالفان سنتي اعم از دربار و مجلسيان، ساير افراد و گروه‌ها عليه اين انتصاب و شخص نخست‌وزير موضع‌گيري كردند. حتي گروه‌هاي ضد‌استبداد و آزادي از جمله مليون و روشنفكران، از دولت علي اميني و شخص وي به دليل عامليت در انعقاد كنسرسيوم و خيانت به ملت ايران به‌شدت انتقاد كردند، اما او با شعار مبارزه با فساد، تلاش براي اصلاحات بنيادي جامعه، چهره بزك‌كرده، ژست اقتدار بيشتر كابينه، تحديد اختيارات شاه در چارچوب قانون اساسي و با حمايت كامل امريكايي‌ها در مراحل اوليه وارد صحنه شده بود.

چگونگي شكل‌گيري اعتماد امريكايي‌ها به اميني

شايد براي اين پرسش كه امريكايي‌ها چگونه اميني را شناختند و به او اعتماد كردند، پاسخ‌هايي فراوان بتوان يافت، اما يكي از جامع‌ترين تحليل‌ها در اين باره، نكاتي است كه پژوهشگر تاريخ معاصر يعني دكتر باقر عاقلي آورده است:«اميني بعد از مدت‌ها وزارت و سفير كبيري ايران در امريكا، توانسته بود نظر مقامات امريكايي را به خود جلب كند. او با سران حزب دموكرات امريكا دوستي و رابطه نزديكي پيدا كرده بود و در جرگه دوستان و نزديكان جان اف. كندي سناتور جوان دموكرات قرار گرفت. انتخاب دكتر علي اميني خواسته و تمايل شاه نبود. او برگزيده حزب دموكرات امريكا بود و شرط اصلي قبول اين سمت از جانب او مبتني بر اين اصل بود كه شاه طبق قانون اساسي از مسئوليت اجرايي مبري است و فقط حق سلطنت دارد و مطلقاً نبايد در امور دولتي دخالت كند. از طرفي شرط اوليه قبول زمامداري از طرف اميني عدم مداخله شاه در امور و انحلال مجلسين سنا و شورا بود.‌» (1)

رفرم‌هايي به سبك اميني

دكتر اميني در ماه‌هاي آغازين زمامداري خود، به يك سلسله اصلاحات دست زد و اقدام به پاكسازي تعدادي از افراد فرصت‌طلب و بدنام، از جمله تيمور بختيار ـ رئيس فاسد و شكنجه‌گر معروف ساواك ـ كرد كه در اين مبارزه، تعدادي از وابستگان رژيم از جمله مقامات و امراي ارتش كه در پست‌ها و موقعيت‌هاي خود سوءاستفاده‌هاي زيادي كرده بودند، دستگير، زنداني يا بازنشسته شدند. اميني كه در اين اوضاع و احوال نياز به كمك‌ها و حمايت‌هاي مالي و اقتصادي ايالات‌متحده براي سامان دادن وضعيت اقتصادي و اجتماعي كشور داشت، خيلي زود متوجه شد نمي‌شود روي كشورهاي استعماري به عنوان تكيه‌گاه اطمينان كرد، زيرا غير از مبلغ ناچيز وام دريافتي حدود 22 ميليون دلار، در مراحل بعدي با عدم موافقت ايالات متحده در پرداخت وام 700 ميليون دلاري مواجه شد! اين اولين اقدام هشداردهنده ايالات متحده و به نوعي اعلام عدم همكاري با كابينه وي محسوب مي‌شد. او ناچار تقاضاي وام از مقامات صنعتي و اقتصادي آلمان كرد كه با پرداخت وام موافقت كردند. لذا در اقدام بعدي و براي توزيع مناسب بودجه و كاهش هزينه‌هاي دولت، اميني تنها راه علاج را تعديل بودجه ارتش مي‌دانست، موضوعي كه بعداً به يكي از اختلافات بين شاه و اميني تبديل شد، چون شاه به هيچ قيمتي راضي به از دست دادن ارتش به عنوان بازوي اجرايي و امنيتي خود نبود. همچنين بين اميني و مجلس هم هيچگونه سازگاري و تفاهمي وجود نداشت. اميني در همان ابتدا در نظر داشت با انحلال مجلس كه به تعبير وي مانع اصلي اصلاحات است، دست به اقداماتي بزند و در ساختار سياسي قدرت از جمله نحوه شكل‌گيري مجلس نيز تغييراتي ايجاد كند. طبيعتاً اين كار به اين سادگي نبود و مي‌توانست مشكلاتي را در پي داشته باشد.

دولت بدون مجلس!

بي‌ترديد چالش با مجلس، چشم اسفنديار و پاشنه آشيل دولت اميني در دوره مسئوليت آن به شمار مي‌رفت. مشكلي كه برنامه وي را در پيشبرد اهدافش، با مانع مواجه مي‌ساخت و البته و هرگز نتوانست برآن فائق‌ آيد. سرهنگ غلامرضا نجاتي تاريخ‌نگار معاصر ايران در‌اين‌باره مي‌نويسد: «مشكل عمده دكتر اميني حكومت بدون مجلس بود. وي قصد داشت برنامه اصلاحات اجتماعي را از طريق صدور فرامين و تصويب‌نامه اجرا كند و منطق او از حكومت بدون مجلس اين بود كه با حضور محافظه‌كاران و مالكان عمده در مجلس تصويب لوايح مربوط به برنامه اصلاحات ارضي با بن‌بست روبه‌رو خواهد شد، ولي اين شيوه كار قوه مجريه با اصول دموكراسي منافات داشت و مغاير با وعده‌هايي بود كه اميني در اولين سخنراني خود پس از به حكومت رسيدن به مردم داده بود. وي از دولت‌هاي گذشته به دليل سلب آزادي‌هاي مطرح‌شده در قانون اساسي انتقاد و آنها را ملامت كرد، اما شيوه حكومت بدون مجلس از طريق صدور فرامين و تصويب‌نامه زيان بزرگ‌تري داشت و آن هموار ساختن شرايط براي رژيم ديكتاتوري خشني بود كه به مدت 15 سال ديگر به ملت ايران تحميل شد.‌»(2)

همين فكر و عملكرد، موجب شد مخالفت با كابينه به صورت مستقيم‌تر و شديدتري ادامه يابد. حتي خود شاه هم اين فرصت را بسيار مغتنم شمرد و به عنوان نكته‌اي منفي از عملكرد دولت اميني و در جهت تظاهر به حمايت از حقوق ملي عنوان كرد كه اميني درصدد تحديد قدرت نهادهاي اجتماعي از جمله مجلس و مردم است! لذا به نوعي مي‌خواست از شر وي خلاص شود. شاه توانسته بود به‌رغم حمايت‌هاي اوليه كاخ سفيد از اميني، در مراحل بعدي نظر آنها را در كنار گذاشتن اميني به دست آورد.

و پايان دولت شاهزاده قجري!

دولت علي اميني كه در ظاهر با دستمايه حمايت از اصلاحات، فرآيند دموكراسي، آزادي نسبي و قانونمندي، متعاقب فساد گسترده سياسي، اداري و اجتماعي كابينه‌هاي چند دوره قبل از خود، توانسته بود در جايگاه نخست‌وزيري قرار بگيرد، در عمل نه تنها كمكي به بهبود امور سياسي، اجتماعي و رسيدگي به حقوق مخالفان قانوني نظير گروه‌هاي ملي نكرد، بلكه به نوعي به تنگناها و مشكلات آنها افزود. او حتي در ماه‌هاي پاياني عمر كوتاه كابينه خود، براي مقابله با بحران‌هاي موجود، در معامله‌اي جداگانه، رسماً از شاه تقاضاي انحلال مجلس را به عنوان مانع اصلاحات و برنامه‌هاي نخست‌وزيري خود كرد، اما كابينه اميني به علل مختلف مانند تضاد بين شعار و عمل، كاهش حمايت دموكرات‌ها از او، افزايش فشار مخالفان از جمله دربار درباره مسائلي چون انحلال مجلس، كاهش بودجه، نقش ارتش در فرآيند امور، افزايش حجم مشكلات سياسي و اقتصادي و بدون اينكه حتي بتواند برنامه اصلاحات ارضي را كه خود باني آن بود به سرانجام برساند، كنار رفت! هر چند در زمان اميني تعداد زيادي از سران ارتش و وابستگان بلندپايه نظامي رژيم همچون سرلشكر حسين آزموده، جلاد معروف بيدادگاه‌هاي رژيم و تيمور بختيار، رئيس خشن ساواك بركنار شدند(3) كه به نوعي اين كارها براي خود شاه هم هشداردهنده و خطرآفرين تلقي مي‌شد، اما مجموعه عوامل فوق و افزايش فشارهاي سياسي، سبب شد كابينه دكتر اميني استعفا بدهد.

غلام خانه‌زاد در جايگاه اميني

بعد از سقوط كابينه دكتر اميني، امير اسدالله علم نخست‌وزير شد. علم از كساني بود كه بيشتر عمر و وجود خود را در كنار شاه ـ تا لحظه مرگ‌ـ گذراند. از نظر اعتماد در سراسر دوران حيات محمدرضا پهلوي، هيچ يك از رجال سياسي رژيم شاه و نخست‌وزيران بعد از شهريور 1320 تا زمان مرگ علم، تا اين حد مورد وثوق شاه نبودند. در واقع اسدالله علم، محرم‌ترين شخصيت ايراني براي شاه در تمام امور مملكت محسوب مي‌شد. در زمان علم روابط ايران و امريكا به دنبال سفر چند روزه ليندون جانسون، معاون رئيس‌جمهور امريكا با حساسيت و اهميت بيشتري دنبال مي‌شد و حتي كندي، رئيس‌جمهور وقت ايالات متحده اظهار كرد: عدم‌كمك به ايران اشتباه محض است، زيرا در صورت قطع اين كمك‌ها، ايران به دامن كمونيست‌ها خواهد افتاد! شاخصه دوران نخست‌وزيري علم براي رژيم شاهنشاهي دو بخش حساس و تعيين‌كننده دارد: «نخست‌ آنكه اين دوران آغاز ديكتاتوري مطلقه محمدرضا پهلوي بود و دوم اينكه مبارزه روحانيت و ساير طبقات با رژيم شكل تازه‌اي گرفت. »(4)

همچنين در دوران علم هيئت وزيران لايحه جديد تشكيل انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي را تصويب كرد و مسائل شرعي نيز در مسئله انتخابات به عنوان شرط لحاظ نمي‌شد كه اين خود باعث اختلاف روحانيت با شاه و نخست‌وزير شد، اما به‌واسطه افزايش موج مخالفت‌ها با اين مصوبه، نهايتاً اسدالله علم با مخابره تلگرافي تصويب‌نامه فوق را ملغي اعلام كرد كه اين موضوع در واقع پيروزي بزرگي براي مخالفان و مراجع تقليد و در رأسشان امام خميني به شمار مي‌آمد. جدي‌ترين چالش فراروي دولت اسدالله علم اعتراض شديد روحانيت به لايحه انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي بود كه به رهبري امام خميني انجام گرفت و شاه را با پتانسيل نويني از مقاومت اصيل حوزه و روحانيت مواجه ساخت.

ادامه پروژه اصلاحات ارضي «اميني» توسط «علم»

از ديگر فصول حيات سياسي دولت اسدالله علم اين است كه اصلاحات ارضي كه موضوع آن در زمان دكتر اميني به عنوان بخشي از توسعه اجتماعي و مبارزه با فقر با كارگرداني دكتر حسن ارسنجاني شروع شده بود، نهايتاً با تبليغات فراوان رژيم و تلقين هدايت اصلاحات از سوي شاه كه به كرات در مجامع عمومي به عنوان فاز عمده‌اي از توسعه فرهنگي و اجتماعي جامعه تحت عنوان «انقلاب سفيد» يا «انقلاب شاه و مردم» مطرح شده بود، در زمان دولت اسدالله علم به رفراندوم گذاشته شد و در ششم بهمن 1341 به تصويب رسيد. بعد از رفراندوم جان اف. كندي، رئيس‌جمهور امريكا طي پيامي پيروزي شاه را در اين رفراندوم تبريك گفت. حتي دولت اتحاد جماهير شوروي به اين حركت شاه به عنوان پيروزي در جهت اصلاحات تبريك گفت.

مخالفت‌هاي عمومي با اصلاحات ارضي

برنامه اصلاحات امريكايي به دليل خاستگاه بيگانه‌گراي آن، زمينه مخالفت‌هاي عمومي، خصوصاً روحانيون را با سياست‌هاي رژيم شاه تشديد كرد. همچنين در كارنامه سياسي دولت علم قتل‌عام وحشيانه مردم در 15 خرداد 1342 به چشم مي‌خورد. اين قيام كه به دليل تظاهرات مردم براي آزادي رهبر و مرجع تقليد خود، حضرت امام خميني از زندان رژيم شاه شكل گرفته بود، به‌شدت از سوي حكومت با كارگرداني شخص علم سركوب شد. وجود چنين سابقه‌اي در پرونده علم باعث شد بعد از افتتاح مجلسين در اسفند 1342 كابينه علم كنار رود و جاي خود را به كابينه حسنعلي‌منصور بدهد.

تفاوت علم با جمله نخست وزيران شاه!

گذشته از مسائل فوق، مسئله‌اي كه در باب امير اسدالله علم وجود دارد و آن را از ساير نخست‌وزيران ايران جدا مي‌كند، شخصيت و نقش او در ارتباط با خاندان پهلوي است. نقش اصلي علم در تمام دوران 37 ساله حكومت محمدرضا پهلوي، خصوصاً بعد از كودتا شروع شد. وي نقش عمده‌اي در تحكيم قدرت محمدرضا پهلوي داشت و تا زمان مرگ از نقش درجه اول او به هيچ‌وجه كاسته نشد. حتي از ديد شاه هم علم بعد از شاه فرد اول مملكت محسوب مي‌شد. حسين فردوست دراين‌باره مي‌گويد: «علم علاوه بر اينكه مشاور اصلي محمدرضا پهلوي بود، در مسائل داخلي و سياست خارجي تنها كسي بود كه محمدرضا به او احتياج داشت. علم در مسائل مهم مجري سياست‌هاي انگليس و امريكا و عامل مطمئن و درجه اولي براي محمدرضا پهلوي، انگليس و امريكا بود. علم علاوه بر محرم‌ترين فرد براي شاه در مقام وزير دربار، كنترل تمام دربار محمدرضا پهلوي را در اختيار داشت.‌»(5)

دوران قدرت علم، مهم‌ترين سال‌هاي سلطنت محمدرضا پهلوي بوده است. اين امري است كه مورد اذعان بسياري از شاهدان و آگاهان دوره، از جمله فردوست قرار گرفته است: «نمايندگان مجلس با نظر او تعيين مي‌شدند. در زمان نخست‌وزيري اسدالله علم، محمدرضا دستور داد با علم و منصور يك كميسيون سه نفره براي انتخابات نمايندگان مجلس تشكيل دهند. منصور اسامي را جمع مي‌كرد و علم هر كه را مي‌خواست تأييد مي‌كرد و هر كه را نمي‌خواست دستور حذف مي‌داد. منصور هم با جمله اطاعت مي‌شود! با احترام حذف مي‌كرد. سپس علم اسامي افراد مورد نظر خود را مي‌داد و همه بدون استثنا وارد ليست مي‌شدند و پس از اظهارنظر ساواك فقط اسامي كه در اين كميسيون تصويب شده بودند، از صندوق آرا بيرون مي‌آمدند. در تمام دوران قدرت علم وضع انتخابات مجلس اينچنين بود و لا‌غير و در زمان هويدا نيز هميشه حرف آخر را علم مي‌زد و حتي در دوران هويدا كه بودجه و همه چيز مملكت در اختيار محمدرضاشاه قرار داشت، همگي به‌وسيله علم اداره مي‌شد.‌»(6)

علم علاوه بر سياست در اقتصاد، فرهنگ و به‌طور كلي در تمام امور مملكتي به‌واسطه نزديكي بيش از حد به شاه حرف آخر را مي‌زد كه اين موضوع بيشتر به‌طور غيرمستقيم و از زبان و عملكرد شاه صورت مي‌گرفت. با اين همه و در عمل، اين دولت در نهايت پاره‌اي از سياست‌هاي دوران صدارت دكتر اميني را پي گرفت و از اين جنبه، به مثابه دنباله‌روي آن به شمار مي‌رود.

پي‌نوشت‌ها:

1- باقر عاقلي، نخست وزيران ايران، صص 900ـ998

2- غلامرضا نجاتي، تاريخ 25 ساله ايران، ص176

3- نورالدين الموتي كه از اعضاي گروه 53 نفره و از مؤسسين حزب توده بود، به وزارت دادگستري منصوب شد و محاكمات بزرگ را راه انداخت. ر. ك به: حسين فردوست، ظهور و سقوط خاندان پهلوي، ج 2، ص 308 و محمود طلوعي، بازيگران عصر پهلوي، ج 2، ص 86

4- باقر عاقلي، پيشين، ص 936

5- حسين فردوست، خاطرات، ج 1، صص 255-254

6- همان، صص 259-257

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار