کد خبر: 715814
تاریخ انتشار: ۰۸ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۶:۴۹
مروري بر زندگي تا شهادت «علي پرورش» از شهداي يگان صابرين
يگان صابرين نيروي زميني سپاه پاسداران در سال 90 با هدف حفاظت و صيانت از مرزهاي كشور و پاكسازي ارتفاعات مرزي مثل شيخان، جاسوسان، حاج ابراهيم، مريوان و قنديل كه آلوده به وجود ضد انقلاب بود، تشكيل شد و تا به امروز با رشادت و شهادت نيروهايش همچون دژي محكم از مرزهاي شرقي و غربي كشور محافظت مي‌كند.
احمد محمدتبريزي

از ديگر اقدامات كارآمد نيروي زميني سپاه در منطقه شمالغرب مي‌توان به ايجاد امنيت براي مرزنشينان، راهسازي و ايجاد مراكز درماني در مناطق مرزي اشاره كرد كه ايجاد امنيت باعث افزايش سرمايه‌گذاري و بهبود اشتغال در اين مناطق شده است. از ديگر اقدامات سربازان مي‌توان به جلوگيري از ايجاد ناامني توسط ضدانقلاب در داخل كشور و جلوگيري از قاچاق مشروبات الكلي، مواد ممنوعه و اسلحه در بلندترين قله منطقه كه 3650 متر ارتفاع دارد و با مرز تركيه همجوار است اشاره كرد كه در اين فرصت به معرفي يكي از شهيدان يگان توانمند صابرين مي‌پردازيم.

جانبازي يك نوجوان

روستاي پرسك شهرستان الشتر در اولين روز فروردين سال 1348 نوزادي را به خود ديد كه در دوران دفاع مقدس و پس از آن به يكي از شجاع‌ترين نيروهاي انقلاب و ولايت تبديل شد. علي پرورش كه سال‌هاي نوجواني‌اش با جنگ تحميلي مصادف شده و در سال 1364 ترك تحصيل كرده بود به صورت پنهاني در جبهه‌ها حضور يافت. اولين حضور پرورش در عمليات نصر با تك عراق به شاخ شميران مصادف گرديد كه باعث مجروحيتش شد. در اين عمليات علي از ناحيه پيشاني مجروح شد و پس از مجروحيت كسي از خانواده‌اش از وضعيتش خبر نداشت. حتي پدر و مادرش هم از وضعيتش بي‌اطلاع بودند. حجت‌الله يگانه از همرزمان شهيد پرورش لحظه مجروحيت را اينگونه روايت مي‌كند: «تقريباً در يك متري‌ و در سمت راست علي خمپاره‌اي به شكلي وحشتناك منفجر و در اثر تركش‌هاي ريز و درشت خمپاره بدنش كاملاً مجروح شد. مجروحيتي كه خارج از توان يك نوجوان 15، 16 بود.»

پس از پرس‌وجو‌ها و گشتن‌هاي بسيار خانواده و دوستان محل بستري شدن او را پيدا و به بيمارستاني در تهران منتقل مي‌كنند. دايي شهيد پرورش تعريف مي‌كند: «همين كه دكترش از اتاق عمل بيرون آمد، پرسيديم آقاي دكتر حال مريض ما چگونه است. گفت بيمار شما خيلي بچه است و سني ندارد و جايي از بدنش سالم نمانده است.»

علي زودتر از موعد خودش را از بيمارستان مرخص مي‌كند و خسته و مجروح به خانه بازمي‌گردد. وقتي اعضاي خانواده او را در چنين وضعيتي مي‌بينند با حالتي نگران مي‌پرسند چرا در بيمارستان براي مداواي بيشتر نماندي. او در جواب مي‌گويد: من چيزيم نيست، در بيمارستان بچه‌هايي هستند كه بايد آنها را مداوا كرد و وضعيت من در برابر آنها هيچي نيست. علي عاشق جبهه ‌و حضور در كنار ديگر رزمندگان بود و پس از جانبازي تاب و طاقت نياورد و اين بار در مناطق عملياتي جنوب حاضر شد و تا پايان جنگ حضوري مستمر و بدون وقفه داشت. پس از پايان جنگ علي پرورش وارد سپاه پاسداران شد و در تيپ 57 حضرت ابوالفضل عباس خرم‌آباد عاشقانه مشغول به خدمت شد.

حضور در يگان صابرين

مدتي بعد با تأسيس يگان صابرين نيروي زميني سپاه پاسداران جزو اولين نيروهايي بود كه توانست به اين يگان بپيوندد. او در يگان صابرين به سمت جانشيني فرمانده اطلاعات منصوب شد. توانايي، هوشياري و ديد بسيار عالي‌اش در عمليات‌هاي شناسايي در مناطق كوهستاني باعث شد همكارانش به او لقب «چشمان عقاب» دهند. در طول مدت حضورش در يگان صابرين در عمليات‌هاي مهم و حساسي در مرزهاي غرب و شرق كشور حضور داشت و با نيروهاي معاند و ضدانقلاب به مبارزه پرداخت.

دلتنگي براي دوستان شهيد

خواندن قرآن و نماز اول وقت به يكي از عادت‌هاي هميشگي علي تبديل شده بود. يك شب وقتي ساعت از نيمه شب گذشته بود از مأموريت به خانه برمي‌گردد. با وجود خستگي راه و كم‌خوابي وقتي به خانه مي‌رسد پس از يك استراحت كوتاه با وجود تمام خستگي‌اش حدود 5 صبح از خواب بيدار مي‌شود و نماز صبحش را اول وقت مي‌‌خواند. با وجود خستگي بسيارنمي‌گذارد نمازش قضا شود. هيچ‌گاه بعد از نماز صبح نمي‌خوابيد و قرآن مي‌خواند. در تمام روزهاي ماه رمضان قرآن را تلاوت مي‌كرد و حداقل يك بار كل قرآن را مي‌خواند. همچنين شب‌ها يكي، دو ساعت قرآن مي‌خواند و به دو فرزندش توصيه مي‌كرد كه قرآن را حفظ كنند. به بچه‌ها مي‌گفت اگر قرآن را حفظ كنيد جايزه‌اي برايتان در نظر گرفته‌ام. وقتي مي‌خواست به مسجد بروند به بچه‌ها مي‌گفت بياييد با هم برويم. به آشنايان و بستگان هم توصيه مي‌كرد: سعي كنيد اسامي ‌بچه‌هايي كه به دنيا مي‌آيند را از روي قرآن انتخاب كنيد. يگانه از دوستان قديم پرورش از حال و هواي خاص علي پرورش پس از كوچ تعدادي از دوستانش در سال‌هاي پاياني عمرش مي‌گويد: «بعد از شهادت شهيد شوشتري و شفيع‌پور كه از دوستان نزديك علي بودند و ارتباط عاطفي عجيبي با هم داشتند من ايشان را در مجلسي ديدم. با اينكه مجلس عروسي و شادي بود ولي او خيلي شرايط مناسبي نداشت. درست پس از شهادت شوشتري بود. با او صحبت كردم و از حرف‌هايش معلوم بود ديگر تعلقي به اين دنيا ندارد. در مسافرت‌هاي زيارتي كه با هم مي‌رفتيم هميسه عكس دوستان شهيدش را نشان مي‌داد و مي‌گفت من از قافله دوستانم جا مانده‌ام. زمان جنگ يكي از دوستانش در منطقه كردستان و در ارتفاعات شاخ شميران به شهادت رسيده بود و آرزو داشت هميشه با همان دوستش به شهادت برسد و هميشه مي‌گفت من از او جا مانده‌ام.»

اجابت دعا

مادر شهيد علي پرورش از ويژگي‌هاي اخلاقي پسرش و خواسته‌اي كه از امام حسين‌(ع) داشته، مي‌گويد: «علي بزرگترين پسرم بود و هميشه مواظب برادرها و خواهرهايش بود. در دوران كودكي در مدرسه شبانه درسش را خواند. روزها به پدرش كمك مي‌كرد و شب‌ها درس مي‌خواند. نسبت به پدر، مادر و فاميل محبت بسياري داشت. صله‌رحم را تا جايي كه جا داشت به جا مي‌آورد و نسبت به وضعيت بستگان تا حد توان رسيدگي كرده و براي رفع مشكلاتشان تلاش مي‌كرد. وقتي رفتم كربلا در حرم امام حسين با علي تماس گرفتم و گفتم هر دعايي داري بگو تا از همين جا امام حسين بشنود. خنديد و گفت مادر! من از امام حسين خواسته‌ام، پرونده زندگي‌ام را خيلي خوب ببندد. همسر شهيد علي پرورش تعريف مي‌كند: «رابطه‌اش با پدر و مادرش بسيار خوب بود و احترام خاصي برايشان قائل بود. سعي مي‌كرد تا جايي كه بتواند پدر و مادرش از او راضي باشند. صله‌رحم را تا جايي كه مي‌توانست به جا مي‌آورد. وقتي از مأموريت برمي‌گشت تا جايي كه مي‌توانست به اقوام و پدر و مادر سر مي‌زد و جوياي حالشان مي‌شد. خاطرم است يك روز خانه يكي از آشنايان رفته بوديم و آنها تازه خانه‌شان را ساخته بودند و هنوز آبگرمكن براي استفاده نداشتند. وقتي از آنها شنيد آبگرمكن ندارند و نمي‌توانند از حمام استفاده كنند به خانه آمد و روز بعد همراه با برادرم براي خريد آبگرمكن رفت. به مغازه لوازم خانگي مي‌رود و آبگرمكن مي‌خرد. آبگرمكن را به برادرم مي‌دهد و مي‌گويد اين را براي آشنايمان ببر. تذكر داده بود كه نگذار بفهمند آبگرمكن را چه كسي خريده است.»

شهيد پرورش مدتي قبل از شهادت، وقتي براي اقامه نماز صبح بيدار مي‌شود دست در كيف مداركش مي‌كند و برگه‌اي بر مي‌دارد. وصيتنامه‌اي چهارخطي مي‌نويسد و خودش را براي شهادت آماده مي‌كند. شهيد پرورش در وصيتنامه‌اش دوستان، همرزمان و خانواده‌اش را به پيروي از ولايت دعوت مي‌كند. شهيد علي پرورش باور داشت كه در ِ باغ شهادت هيچ‌گاه به روي انسان مومن بسته نبوده و نيست و افراد همواره بايد در جست‌وجوي آن باشند. بارها پيش خانواده‌اش عنوان كرده بود كه من ديگر از تعلقات دنيوي بريده‌ام و منتظر روز شهادتم هستم. همسر شهيد آخرين حضور علي در خانواده را چنين يادآوري مي‌كند: «علي شهادت را خيلي دوست داشت و آرزويش بود. هنگام رفتن به آخرين مأموريتش گفت، من دارم مي‌روم و امكان شهادتم وجود دارد. به پسرم گفت محمد تو ديگر بزرگ شده‌اي و بايد مواظب مادر و خواهرت باشي. شهادت حقش بود چون لياقتش را داشت. من هم از اينكه به حقش رسيده راضي هستم و با اينكه نبودش برايمان خيلي سخت است اما از اينكه به تنها آرزويش رسيده خوشحالم.»

شهيد علي پرورش در بامداد سوم مرداد 1390 بعد از اقامه نماز صبح در كوه‌هاي قنديل پيرانشهر بعد از رشادتي بي‌نظير بر اثر اصابت تير به پيشاني به آرزوي هميشگي‌اش نائل شد و به خيل شهيدان دوران دفاع مقدس پيوست.

 
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار