جان كري، وزير امور خارجه امريكا در مصاحبه با شبكه تلويزيوني سيبياس اين كشور بر لزوم گفتوگو با بشار اسد براي حل بحران سوريه تأكيد كرد. اين اظهارات كه بلافاصله در اغلب رسانههاي جهاني و منطقهاي بازتاب يافت به منزله تغيير رويكرد امريكا در قبال بحران سوريه و نقش بشار اسد در حل آن تعبير شد. هرچند برخي از مسئولان وزارت امور خارجه امريكا چنين تغييري را رد كردهاند اما بررسي عملكرد و رفتار دولت امريكا چنين تغييري را نشان ميدهد.
از جمله اينكه در زمان بركناري چاك هيگل وزير دفاع جمهوريخواه امريكا از مقام وزارت دفاع اعلام شد كه وي منتقد رويكرد دولت اوباما در قبال بحران سوريه بوده و براستفاده از گزينه نظامي وتسليح و تجهيز مخالفان سوريه تأكيد ميكرد. علاوه بر اين چند هفته پيش كه هيئت پارلماني فرانسه براي اولين بار در چهار سال گذشته به طور غير مترقبه به دمشق سفر كرد و اين سفر با بحث و جدلهايي در محافل سياسي و خبري مواجه شد، در آن هنگام منابع فرانسوي فاش كردند كه هيئت امريكايي پيش از هيئت فرانسه به دمشق رسيده بود كه اين امر به نوعي حتي از رقابت كشورهاي غربي براي بازگشت به دمشق و بهبود و از سرگيري روابط خود پرده برداشت.
از همه مهمتر اينكه قبل از اين سفرها، استفان ديميستورا، نماينده سازمان ملل در امور حل بحران سوريه در سخناني در وين از بشار اسد به عنوان بخشي از راه حل بحران سوريه نام برد كه اتخاذ اين موضع با توجه به تقويت رويكرد محافظه كارانه سازمان ملل در قبال مسائل و بحرانهاي جهاني، به خصوص بحرانهاي خاورميانه در دوره دبيركلي بان كي مون نميتوانست بدون موافقت وچراغ سبز دولتهاي غربي، به خصوص امريكا صورت گرفته باشد و ازاين نظر اظهارات اخير جان كري تكرار سخنان و مواضع دي ميستورا است.
حال سؤال اين است كه چه عواملي موجب شده است كه مقامات امريكايي و سازمان ملل و برخي ديگر از مقامات غربي كه زماني از بشار اسد به عنوان بخشي از مشكل بحران سوريه ارزيابي ميكردند و بر لزوم كنارهگيري وي از قدرت چه به عنوان پيش شرط و چه نتيجه مذاكرات تأكيد ميكردند، اكنون از بشار به عنوان بخشي از راه حل ياد ميكنند و از لزوم گفتوگو با وي سخن ميگويند. در پاسخ ميتوان به مجموعهاي از عوامل و متغيرها اشاره كرد: نخست اينكه طرحهاي براندازي كه يكي پس از ديگري عليه دولت و نظام سياسي سوريه به مرحله اجرا گذاشته شد به شكست انجاميدند و از چند ماه پيش ارتش سوريه و نيروهاي مردمي اين كشور در موقعيت كاملاً برتر قرار گرفته و روز به روز مخالفان مسلح و تكفيريها را در تمام جبههها به عقب رانده و در موضع تدافعي قرار دادهاند.
دوم اينكه استفاده دولتهاي غربي از تكفيريها براي براندازي دولت سوريه نتيجه معكوس داد و در پي بازگشت به موطن اصلي خود اكنون به خطر و تهديدجدي براي اين كشورها تبديل شدهاند. سوم اينكه ائتلاف به اصطلاح ضد داعش با وجود اينكه با تمام توان و تجهيزات هوايي و دريايي وارد عمل شد اما به دليل فقدان نيروي زميني مؤثر نتوانست در برابر داعش موفقيت كسب كند و در مقابل داعش با قتل و بريدن سراتباع و گروگانهاي اعضاي ائتلاف به قدرت نمايي در برابر آن دست زد. اما در مقابل دوستان و متحدان ايران چه در سوريه و لبنان و چه در عراق با بهرهگيري مؤثر از مزيتهاي نظامي و غيرنظامي و تجارب قبلي خود در امر مبارزه با تروريسم به پيروزيهاي شگرف در برابر تكفيريها دست يافتند.
در اين ميان با وجود اينكه ايران عضو ائتلاف به اصطلاح ضد داعش نيست اما شاخصهاي موجود از جمله پيشرويهاي اخير ارتش و نيروهاي مردمي عراقي در برابر نيروهاي داعش در استان صلاح الدين و به خصوص تكريت (كه با مشاوره ايران و بدون كسب هيچگونه كمك از نيروهاي ائتلاف حاصل شد )بار ديگر نقش كليدي ايران و همپيمانان منطقهاياش از جمله سوريه را در مبارزه با تروريسم و مصداق عيني آن، يعني تكفيريهاي وارداتي از سراسر كشورهاي غربي و عربي به اثبات رساند. در مجموع از آنچه گفته شد شرايط ميداني و اقتضائات سياسي منطقه برخي از طرفهاي غربي از جمله امريكا را درشرايطي قرار داد كه پس از ايران كم كم به سمت دوستان و متحدان ايران از جمله سوريه نيز گام بردارند و در صدد بازسازي پلهاي خراب شده خود با دمشق بر آيند.