کد خبر: 706362
تاریخ انتشار: ۰۹ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۷:۰۵
تفسير هاليوود از سيماي پيامبران اولوالعزم بسيار توهين‌آميز و منحرفانه است. در هيچ قسمتي از فيلم شخصيت موسي به عنوان پيام‌آور يكتا‌پرستي مطرح نمي‌شود و رسالت موسي به عنوان مأموريتي تحميلي تلقي مي‌شود.
تفسير هاليوود از سيماي پيامبران اولوالعزم بسيار توهين‌آميز و منحرفانه است. در هيچ قسمتي از فيلم شخصيت موسي به عنوان پيام‌آور يكتا‌پرستي مطرح نمي‌شود و رسالت موسي به عنوان مأموريتي تحميلي تلقي مي‌شود.
«هجرت: خدايان و پادشاهان» آخرين ساخته كارگردان انگليسي هاليوود رايدلي اسكات است. او در كنار فيلمسازاني چون كن لوچ، مايك لي، گاي ريچي و... از كارگردانان انگليسي تبار صاحب نفوذ در هاليوود است كه نقش بسيار پررنگي را از زمان ساخت فيلم مطرحي چون «تلما و لوئيزا» كه انقلابي در ملودرام‌هاي هاليوودي بود تا ساخت اثري همچون «قلمرو بهشت» كه نسبتي ظاهراً انتقادي به وقايع جنگ‌هاي صليبي و اشغال سرزمين مقدس داشت، ايفا كرد. هر چند در ميان آثار او فيلم‌هاي بسيار ضعيفي چون «گنگستر‌هاي امريكايي»، «مشاور» يا «رابين هود» ديده مي‌شود اما از اهميت اسكات در مقام يكي از تكنوكرات‌هاي اصلي هاليوود نمي‌كاهد.
«هجرت: خدايان و پادشاهان» تحريف آشكار تاريخ است. يك تيم ضعيف به عنوان نويسنده فيلمنامه و ساختار استوديويي اين فيلم آن را به اثري بي‌اهميت مبدل كرده است. اين فيلم در كنار «نوح» آخرين ساخته «دارن آرنوفسكي» مي‌تواند نمايانگر تمركز هاليوود بر يك مسئله تاريخي باشد و آن محو نمود جملگي برداشت‌هاي مقدس و متافيزيكي از تاريخ اديان و منتفي كردن رسالت پيامبران اولوالعزم است. نوح(ع) در فيلم آرنوفسكي در رسالت خود شك مي‌كند و بر سر دوراهي خواست نفساني خويش و خانواده‌اش با رسالت خود باز مي‌ماند. تصوير آرنوفسكي از نوح(ع) آنچنان متاثر از روانشناسي مريضي است كه هيچ خاستگاه وحياني در آن ديده نمي‌شود.
 رايدلي اسكات «هجرت: خدايان و پادشاهان» را در رابطه با وقايع حكومت رامسس دوم ساخت. در اين فيلم موسي قوم بني‌اسرائيل را از حاكميت فرعون خارج مي‌كند. واضح است كه روايت «عهد عتيق» و تلقي مشركانه آن در خصوص پيامبراني چون داوود و سليمان منبع برداشت نويسندگان فيلمنامه بوده است. در عهد عتيق بنيان قوم بني‌اسرائيل بر خيانت و سلطه داوود و يهودا استوار است و آموزه‌هاي رازآميز و منحرف اساطير يهودي آن در خصوص قوم بني‌اسرائيل برداشتي تحريف شده و بسيار متباين از حقيقت قرآني اين قوم را ارائه مي‌دهد. قوم بني‌اسرائيل كه در فيلم به صورت كلي قوم كنعاني - عبري ناميده مي‌شوند تصوير دقيقي از حقيقت آن را بيان نمي‌دارند. يكي از اصلي‌ترين اختلافات در قوم بني‌اسرائيل پس از مرگ سليمان كه در تجمع سران قبايل در شكيم حاصل شد جدايي دولت افرائيم (خاندان يوسف) و دولت يهود (خاندان يهودا) بود. دولت يهود مركز اصلي شرك و بت‌پرستي بود و تا سال‌ها سياست ستيز و جنگ با قوم افرائيم داشت زيرا قوم يهود خود را برگزيده اصلي شبان بني‌اسرائيل مي‌دانست.
بنابراين يهود و بني‌اسرائيل دو مقوله كاملاً جداست و قوم افرائيم خود را پيرو سنن موسوي مي‌دانست. قوم يهود دائماً بر قوم افرائيم هجوم مي‌برد و سرانجام در زمان حكومت ابيام فرزند رحبعام (شاه يهود) توانست آنان را تاراج كند و اين موجب سقوط خاندان يوسف شد. در عهد عتيق مشخص نيست كه آئين پرستش گوساله زرين كه ميراث فنيقي‌ها بود - به جز قوم يهودا- به كدام قوم منتسب است و در اين خصوص روايات متناقضي وجود دارد. كتابي كه در كوه سينا بر موسي كليم الله نازل شد هيچ‌گاه در دسترس نيست و آنچه به عنوان تورات توسط قوم يهود و عزرا كاهن بازنويسي و تحريف شد انحرافي بيش نيست. خداوند متعال در قرآن عظيم مي‌فرمايند:
وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَأَنتُمْ ظَالِمُونَ
 و (به ياد آوريد) هنگامي را كه با موسي 40 شب وعده گذارديم (و او براي گرفتن فرمان‌هاي الهي، به ميعادگاه آمد) سپس شما گوساله را بعد از او (معبود خود) انتخاب نموديد، در حالي كه ستمكار بوديد. (سوره بقره، آيه 51)
قوم بني‌اسرائيل پس از ديدن معجزات بي‌شمار موسي كليم‌الله در حالي كه ايشان براي دريافت وحي به تور سينا مي‌رفتند در حال بازگشت مشرك شدند و از آئين حق بازگشتند. در فيلم «هجرت: خدايان و پادشاهان» روايت كاملاً متفاوت است. پايان اين فيلم با تصويري بديع از قوم بني‌اسرائيل همراه است، تصويري كه موسي را در كنار قومش در عين پيروزي و اتحاد قرار مي‌دهد و تصويري از خدا (شخصيت كودك) را در ميانشان در حال رضايتمندي و خشنودي نشان مي‌دهد. خبري از انحراف نيست و موسي مأموريتش را به پايان رسانيده است.
خدا در فيلم «هجرت» در هيبت پسر بچه‌اي شرور و خودكامه كه در كوه سينا با موسي ملاقات مي‌كند ظاهر مي‌شود. اين خدا كه در ادامه تفسير انسان گرايانه هلنيستي، پيش از اين در تعلقات يوناني زده اسكات در فيلمي چون «پرومتئوس» نمايان مي‌شود، نمايانگر تلقي و درك مشركانه و رازآميز يهوديت از خدا در چهره‌اي انسان گونه است. گذار از چهره اساطيري به چهره انساني در نسبت با تلقي خدا در تمدن يونان باستان كه بارز‌ترين نشانه‌هايش را مي‌توان در آثار نويسندگاني چون آشيل يا اوريپيد ديد، در دوره هلنيستي و با ظهور اشرافيت نوپاي متاثر از فلسفه صورتگراي ارسطو، رخ مي‌دهد.
در اين تلقي خدا منشأ خودكامگي، استبداد و خشم است كه حكومت مي‌كند (در هيبت زئوس). اين باور انسانگرايانه از خدا در طول تاريخ غرب هيچ‌گاه به طور كلي محو نشد و همواره در تمام ادوار تاريخي حضور داشت. به عنوان مثال تلقي ارسطو از خدا در ساحتي مكانيكي رقم مي‌خورد. خداي ارسطو فاقد درك و شعور است و تنها متحرك نامتحرك است. در سده ميانه و حاكميت كليسا با اينكه كليساي كاتوليك و متفكراني چون سنت آگوستين سعي كردند تلقي والامنشانه‌اي در نسبت با درك مفهوم خداوند ارائه دهند اما همچنان در حيطه نيست‌انگارانه فلسفهِ مدرسي باقي ماندند. چنانچه در بسياري از اشعار و مناجات‌هاي بزرگان كاتوليك خدا همرديف انسان است و هيبتي انسان‌گونه دارد و اين نيز ريشه در انحرافات مسيحيت كاتوليك داشت. با سيطره پروتستانتيسم و پيوريتنيسم و همچنين گرايشات رازآلود آميخته با يهوديت همچون فراماسونري، كابالا و همچنين عرفان منحرف و مشركانه گونسيه و... خداوند به عنوان منشأ خشم و عذاب و كانون شر مطرح مي‌شود.
تلقي چند خدايي و غفلت خدا و همچنين تلقي عاطل از خدا جملگي از انحرافات فرقه‌هاي مختلف منشعب از جنبش‌هاي رفورميستي كليساست. هر چند اصول كاتوليك نيز آميخته با تحريفاتي همچون بازنگري شوراي ترانت است. در تمدن غرب مدرن نيز تلقي خدا با گرايشات
حسي‌-تجربي در فلسفه شخصيت‌هايي چون «لايب نيتس» همراه است. اينان جملگي ريشه در تلقي نيست‌انگار و اثير متافيزيك كاسموسانتريسم غرب دارد.
در فيلم «هجرت» موسي با خدا همرديف است. آنان با يكديگر نزاع مي‌كنند و موسي بر او خشم مي‌كند و او موسي را از خود مي‌راند حتي در قسمتي به موسي مي‌گويد: «كسي كه فكر مي‌كردم نبودي». در هيچ قسمتي از فيلم شخصيت موسي به عنوان پيام آور يكتا‌پرستي مطرح نمي‌شود و رسالت موسي به عنوان مأموريتي تحميلي تلقي مي‌شود و اين ويژگي به طرز پررنگي در فيلم «نوح» آرنوفسكي نيز ديده مي‌شود و وحدانيت و وحيانيت در روايت سينماي هاليوود از تاريخ اديان و سرگذشت پيامبران به طور كلي حذف شده است.
تفسير هاليوود از سيماي پيامبران اولوالعزم بسيار توهين‌آميز و منحرفانه است. به عنوان مثال در فيلم «رمز داوينچي» ساخته ران هاوارد كه اقتباسي از رماني به همين نام نوشته دن براون است با استناد به چند رمز گشايي از تابلوي شام آخر داوينچي، مسيح (العياذ بالله) بر اثر هم‌خوابگي با فاحشه معروفي كه در روايات حواريون سخن از آن است نسلي از خود را به‌جا گذاشته است، در اين اثر مسيح (ع) مردي دچار نفسانيات مطرح شده است و در فيلمي چون «انجيل به روايت متي» ساخته پير پائلو پازوليني اين شبهات هر چند تعديل يافته‌تر نيز همچنان حضور دارد و «هجرت: خدايان و پادشاهان» نيز در ادامه همين روند سكولاريستي هاليوود مي‌باشد و قصد آن مسخ چهره وحياني پيامبران اولوالعزم است.  در اين روند فيلم «محمد (ص)» ساخته مجيدي طغياني در برابر اين تحريفات مشركانه است. نبايد از سينما و هنر تصوير انتظار ارائه چهره‌اي تمام و كمال از پيامبران داشت، زيرا تصوير صورت تنزل يافته كلمه و معناست اما «محمد (ص)» عميقاً از بدعت مشركانه هاليوودي اجتناب مي‌ورزد و جلوه پيامبر خاتم در اين اثر در عين نزديكي روايي به ايشان وحياني و مملو از ايماني عميق است. اين نسبت و تجلي آن در فيلم «محمد(ص)» ميراث گذار معنوي از سكولاريسم ماهوي سينماست و اين به خودي خود دستاورد انقلاب اسلامي است.
مسلم است كه «هجرت: خدايان و پادشاهان» در پي ايراد پيام سياسي با استعانت از نوعي قهرمان‌سازي عوامگرايانه از پيامبري اولوالعزم است تا آن را نماد ليبراليسم دموكراسي طلب بداند. همچون كه شخصيت‌هايي چون اسكندر در فيلم اليور استون يا اسپارتاكوس در فيلم استنلي كوبريك داراي اين چهره بودند و اين خود يكي از گرايشات عوامفريبانه هاليوود است.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار