در اين نشست سه ساعته تحولات منطقه از سه منظر كميسيون امنيت ملي و مجلس شوراي اسلامي، تحولات خاورميانه و همچنين نگاه روسيه به منطقه و عربستان و تأثير قيمت نفت بر امور جاري در سطح منطقهاي و بينالمللي مورد بررسي قرار گرفت كه البته براي كاستن از حجم متن سؤالها حذف شدهاند.
تاثير عبدالله در روابط تهران – رياض از نگاه مجلس
جوكار: در منطقه دو بازيگر اصلي وجود دارد؛ جمهوري اسلامي ايران و عربستان. اين دو بازيگر بودند كه غالبا در بحثهاي ساختار سياسي منطقه حضور فعالي داشتند و بر كشورهاي منطقه تاثيرگذار بودند و البته بازيگران فرعي ديگري نيز بودند كه يا به مرور زمان از ساختار سياسي منطقه حذف شدند و به طور كلي در مسائل سياسي كمتر ظهور و بروز پيدا كردند و نقش تاثيرگذاري نداشتند. اما در كل نگاه كميسيون سياست خارجي مجلس اينگونه نيست كه ما بتوانيم در آينده نزديك با اين ساختار سياسي قدرت در عربستان ارتباطي داشته باشيم.
از آنجا كه سياستهاي منطقهاي عربستان را امريكاييها تدوين ميكنند من بعيد ميدانم اگر امريكاييها نگاهشان به مسائل منطقهاي همان نگاه قبلي باشد و با ما هم در بحث هستهاي نتوانند به جايي برسانند همان شيوه قبلي را در رابطه با عربستان پيش خواهند گرفت و تغييراتي در تعامل و ارتباط ما با عربستان هم در آينده شاهد نخواهيم بود. ما اين تغيير موضع را در شرايط فعلي نميبينيم گرچه شايد اين جابهجايي قدرت از بخشي از اين خاندان به بخش ديگري از آن صورت گرفته است يعني اتفاق خاصي رخ نداده است و شايد برخي از نگاهها وجود دارد كه نسبت به اين موضوع خوشبينانه نگاه ميكنند كه شايد در آينده ما بتوانيم با تعامل و ارتباط با عربستان مشتركا در مسائل منطقهاي ظهور و بروز پيدا كنيم. نگاهها چيز ديگري است، جمهوري اسلامي، انقلاب اسلامي و كشور ايران حتي از نظر اعتقادي به دنبال اسلامي است كه قدر مسلم عربستان به دنبال اسلام ديگري است يعني از نظر اعتقادي اين صفبنديها صورت گرفته است. امريكاييها از كدام اسلام حمايت ميكنند؟ از اسلام سعودي،اسلامي كه به يك جبهه سازش متعلق است و اين اسلام متفاوت از اسلام نابي است كه امروز ايران پرچمدار آن است. لذا مسئله، مسئله اعتقادي و راهبردي است و عمق دارد.
عربستان سعودي هم سعي ميكند قيمت نفت را به همين شكل نگه دارد و اين ناشي از شيطنتهاي عربستان است. مذاكرات چه در وين، چه در ژنو و چه در مسقط، عربستان سعودي يك خط تلفن مستقيم ميان رياض و تلآويو باز كرد و برنامههاي خود را در رابطه موضوع هستهاي ايران هماهنگ كرد. در واقع رژيم صهيونيستي از نفوذ سياسي و لابي صهيونيستي استفاده ميكرد و عربستان از نفوذ اقتصادي و مالي. بنابراين اكنون عربستان پابهپاي رژيم صهيونيستي عليه منافع ايران، ملت ايران و شيعيان عمل ميكند و همين بحراني كه اكنون چهار سال در سوريه به وجود آورده است،عربستان سعودي نقشي كاملا تخريبي داشت.
نگاهي به ساخت سياسي – اجتماعي عربستان
جوكار: اگر بخواهيم شرايط فعلي عربستان را بررسي كنيم در زمان ملك عبدالله بود كه اصلاحات را با فشار امريكاييها در داخل كشور انجام دادند. اين اصلاحات در زمينه برگزاري انتخابات شوراي محلي بود، يك زن وارد كابينه شد، قولي هم داده بود كه شوراي دوم برگزار شود كه اينگونه نشد. اما اصلاحات امريكايي را در دستور كار قرار داد تا اين كار صورت گيرد. چند نكته حايز اهميت است؛ عربستان از نظر موقعيت جغرافيايي، موقعيتي بسيار خوبي دارد و در منطقه، منطقهاي ژئوپلوتيك محسوب ميشود، 23 درصد ذخاير نفتي جهان را در اختيار دارد و اولين كشور صادر كنند نفت است. چنين مسائلي قدري جايگاه عربستان را بالا ميبرد، ضمن اينكه در حوزه اسلام هم خادمين حرمين شرفين در آنجا حضور دارند و حرمين در آنجا واقع شدهاند و اين مزيت ويژهاي به آنجا ميدهد.
نكته بعدي كه در اين رابطه وجود دارد اين است كه پشتيبان ساختار سياسي قدرت آنجا، امريكاييها هستند؛ امريكاييها به عنوان يك همپيمان قوي هميشه عربستان را در منطقه مورد حمايت قرار دادهاند گرچه در طي ساليان متعدد سفارش كردهاند اصلاحاتي انجام دهد و تغييراتي در اين وضعيت فعلي كه خيلي محيط بستهاي است ايجاد شود، تغييراتي مثل حاكمان قدرت و عدم جابهجايي قدرت، عدم نفوذ نخبگان در حوزه قدرت كه نهايتا به يك ديكتاتوري تبديل شده است. يك بخش از ثبات سياسي كه امروز براي عربستان ايجاد شده است، مربوط به امريكاييها و بخش ديگر به مسائل داخلي مرتبط است كه آنها يك ائتلاف مشخصي بين مذهب و حكومت ايجاد كردند و اين يك مشروعيت سياسي به حكومت بخشيد و تا حدي مردم نسبت به اين حكومت اقبال داشتهاند و اين مسئله يك ثبات جدي به آنها بخشيده است و يك رفاه نسبي نيز در ميان مردم به وجود آمده، گرچه برخي از قشرها مثل شيعيان در وضعيت بسيار بدي به سر ميبرند و اين به چينش ساختار سياسي بازميگردد كه اصلا اجازه نميدهند شيعيان به مسائل حاكميتي ورود پيدا كنند و بيشتر در حوزه خودشان تقسيمات صورت ميگيرد. اما نكتهاي كه امروز در انتقال قدرت سياسي از شاه عبدالله به ملك سلمان وجود دارد، بحثهاي جدي مطرح بود در بحث اعلام تاخير در مرگ شاه عبدالله نشان ميداد كه آنها در داخل مشكلات جدي دارند و از آنجا كه ساختار آنجا هم برعكس ساختارهاي پادشاهي در دنياست؛ در دنيا ساختار پادشاهي از پدر به پسر است و در آنجا از برادر به بردار ميرسد، در آنجا مرگ وليعهدها فراميرسد اما به قدرت نميرسند.
بنابراين در آنجا با شاهاني با سن بالا مواجه ميشويم، مثلا ملك سلمان 80 سال سن دارد و سكته كرده و نيمي از بدنش فاقد فعاليت است و دچار آلزايمر شده است. زماني كه امريكاييها متوجه شدند ملك عبدالله ديگر نميتواند به شاهي خود ادامه دهد، هيئتهايي از نخبگان امريكايي به سعودي سفر داشتند و نشستهاي زيادي برگزار كردند تا بتوانند مسئله جانشيني شاه عبدالله را حل كنند و كمترين تنش ايجاد شود لذا برخي از عناصر افراطي را حذف كردند و اين نشان از درايت امريكاييها داشت. امريكاييها امروز در انتقال قدرت به ملك سلمان نقش بسيار مهمي داشتند، حضور هيئتهاي متعدد امريكا در عربستان و نگراني شخص اوباما نسبت به آينده عربستان بسيار حايز اهميت بود آنها ميخواهند متحد خود را در آينده داشته باشند البته با نگاه امريكاييها كه اگر اصلاحات در درون صورت نگيرد قدر مسلم اين است كه عربستان با اين ساختار سنتي نميتواند مسير را ادامه دهد.
هاني زاده: اساسا عربستان يك نظام عجيبي است كه در واقع پس از پيروزي انقلاب اسلامي و به دليل سقوط پايگاه اصلي امريكا در منطقه در دوران رژيم سابق عربستان براي غرب و امريكا به رغم مشكلاتي كه وجود داشته و دارد يك توجه خاصي به رژيم عربستان داشت و اين در حالي است كه اين رژيم فاقد قانون اساسي و كوچكترين زيربناي حقوق انساني است. رژيمي كه به طور سنتي و بر مبناي جاهلي اعراب كشوري را با جمعيت 28 ميليوني با مساحت دو ميليون و صد و پنجاه هزار كيلومتر مربع كه از نظر جغرافيايي بزرگترين كشور در منطقه است و درآمدهاي سرشار نفتي دارد و درآمد اين كشور در سال 2012 كه اوج رشد قيمت نفت بود به 385 ميليارد دلار رسيد. طبيعي است كه عربستان سعودي به عنوان «عابر بانك» و غرب نقش مهمي را به عهده بگيرد و لذا عربستان سعودي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي سعي كرد با تكيه بر امكانات مالي و اقتصادي خود به نوعي جاي پاي رژيم سابق ايران را بگيرد و عنوان تكيهگاه اصلي امريكا و غرب عمل كند. عربستان سعودي از ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي دو موضوع را در دستور كار خود قرار داد؛ ابتدا ايران هراسي و دوم شيعه هراسي.
جريان سازيهاي گستردهاي از سوي عربستان عليه جمهوري اسلامي ايران و انقلاب اسلامي انجام شد. اكنون عربستان سعودي يكصد شبكه ماهوارهاي با گردش مالي سالانه ده ميليارد دلار در حوزه رسانه دارد يعني بالاترين رقم گردش مالي در حوزه رسانه در جهان احتمالا بعد از امريكا كه 5 هزار شبكه دارد، شايد از آن عربستان است. طول سالهاي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ما شاهد نقش تخريبي عربستان در جلوگيري از نفوذ انقلاب اسلامي در منطقه و سطح جهان بوديم و در جنگ تحميلي هم نقش عربستان كاملا در تقويت رژيم صدام موثر بوده است نشانههايي وجود دارد كه ثابت ميكند عربستان و كشورهاي حوزه خليج فارس منهاي پادشاهي عمان كه مقداري نظر مثبتي نسبت به ايران دارد، عربستان، امارت، بحرين، كويت در طول هشت سال صد و بيست ميليارد دلار كمك مالي در اختيار صدام قرار دادند همچنين اطلاعات استخباراتي، نظامي، اجتماعي و امنيتي هم با صدام همكاري داشت. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي عربستان سعودي همچنان به نقش تخريبي خود ادامه داد اگر يك شطرنج برابر خود قرار دهيد يك طرف جمهوري اسلامي ايران و طرف ديگر عربستان سعودي است كه به عنوان دو بازيگري كه به هر حال پرقدرت هستند؛ جمهوري اسلامي ايران از نظر معنويت و انقلابي يكي از بازيگران مهم منطقه است اما عربستان تلاش ميكند خود را به عنوان يك بازيگر مهم منطقهاي مطرح كند، هر چند ظرفيت لازم را ندارد و فقط ظرفيت اقتصادي و مالي دارد و هر جا لازم باشد هزينههايي در حوزه سياسي، امنيتي و فرهنگي انجام ميدهد.
نعيمي: اگر بخواهيم شرايطي براي عربستان تصور كنيم سه مرحله از بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ميتوان براي آن رقم زد؛ ابتدا آغاز پيروزي انقلاب اسلامي و واكنش عربستان و تفكري كه بسياري از عربها داشتند و از آنجا كه انقلاب نوپا بود و دنيا هم با آن خيلي سازگار نبود لذا ترفند جنگ تحميلي با تحريك عربستان رخ داد و به خاطر دارم كه پيش از جنگ اولين كاري كه انجام دادند وزاري اطلاعرساني آنها در رياض جمع شدند و طرح بايكوت ايران از نظر رسانهاي مطرح كردند البته رسانه هم به شكل امروز نبود و در واقع ميخواستند انقلاب اسلامي را بدنام كنند. زماني هم كه جنگ رخ داد بايد گفت قطعا جنگ تحميلي با حمايت كامل آنها بود و غير از حمايت تسليحاتي حمايتهاي تبليغاتي و رسانهاي به شدت از صدام هم در مواردي تندتر ميرفتند. مرحله اول جنگ بود مرحله بعد، هم زمان بعد از جنگ بود و در نهايت متوجه شدند كه اين نظام پايداري است و بايد راهكار ديگري ارائه داد چون از بيرون نميتوان كاري انجام داد و مرحله بعد براندازي از درون و تخريب وجهه ايران در اذهان و ايجاد نگراني بود. و بحران سوريه هم مرحله سوم است كه يك مرحله جديد است و يك بحران كاملي بود كه طراحي آن دقيقا بعد از جنگ 33 روزه آغاز شد و به بهانه اينكه ميخواستند در سوريه طرحهاي جديد ايجاد كنند كه البته در اين زمينه سوريها هم فريب خوردند و زماني كه منطقه حمص تا شمال لبنان را در اختيار قرار ميدادند آنها تونل 30 كيلومتري ميزدند و به عنوان انتقال آب كار مي كردند و بعد از همان تونل براي انتقال نيرو استفاده ميكردند و پس از 6 ماه از جنگ سوريها اين موضوع را كشف كردند كه با پول عربستان و قطري ها بوده است. نخست وزير سوريه گفت: به ما گفتهاند چرا شما كشاورزي انجام نميدهيد؟ ما هم زمينهايمان را در اختيار آنها قرار داديم و بعد هم شركت مشاور انگليسي آنها آمد و گفت: اينجا براي كشاورزي مناسب نيست و بايد دو سر تونلها بسته شود.
قبل از 2006، درست بعد از جنگ 33 روزه لبنان و آشكار شدن حمايت سوريه، چه در پشتيباني و چه در مسير دادن براي سلاح و چه در حمايت از دادن جايگاه به آوارگان. طرح اسرائيل اين بود كه مردم عليه حزبالله شورش ميكنند و حزبالله از داخل سقوط ميكند. سالها روي اين طرحها محاسبه صورت گرفته بود. به هر روي جنك سوريه را ميتوان يك مرحله جديد حساب كرد كه همه فرمولهاي قبلي كاملا كنار رفت. در اينكه عربستان در هرجا با ما رقابت داشته شكي نيست. عربستان زودتر از ما در لبنان بود سالهاست كه موسسه المقاصد تحت عنوان حمايت از مستضعفان فعاليت ميكند و جذب نيرو داشت. عربستان در ساختار رژيم لبنان تاثيرگذار اصلي بود اگرچه رژيم به ظاهر دموكراسي بود و بين طوايف اصلي و در راس شيعه و سني تقسيم شده بود و ماروني بودند اما قبل از اين مرحله ماروني شيعه و سني عربستاني بودند و عربستان يكباره متوجه شد كه سكوها را از دست ميدهد. آنچه در اين مرحله براي عربستان نسبت به گذشته بيشتر به آن فكر ميكرد ساختار مدرسه وهابيت بود كه تصور ميكرد در رابطه با ايدئولوژي تشيع ميتواند اين ساختار را درست كند. وهابيت و رژيم آل سعود دو عنصر اصلي هستند كه انگليس همزمان آنها را روي كار آورد و آنها از همان ابتدا شروع به ويراني ارزشهاي اسلامي كردند و بعد هم در قالب عملي انجام شد. بين حاكميت و خاندان آل سعود مسئلهاي ايجاد شد كه به بحث سياسي در هر صورت مشروعيت ميدهند و در زمينه بحث ديني هم هر كاري كه ما خواستيم انجام دهيم شما آن را حمايت كنيد.
زماني كه جنگ كويت رخ داد و براي آزاد سازي كويت بحث ورود نيروهاي امريكايي به داخل خاك عربستان مطرح شد بحث ديني را پيش كشيدند كه اصلا حرام است نيروي كافر بيايد و فتوايي صادر كردند كه اگر اين نيرو با نيت اينكه آنها اجير هستند و به آنها مزد دهيد، مشكلي ندارد. اين فتوا را ناگهاني صادر كردند كه نيروي امريكايي اجير عربستان است. شرايط كه اخيرا به وجود آمد خطرناكترين مرحلهاي بود، من اعتقاد دارم در مرحله سوم عربستان آن حاكميت گذشته نبود كه مديريت را انجام ميداد. طيفهايي كه واقعه را هدايت ميكردند يك نگاه واقعبينانه هم به منطقه داشتند مثلا در جنگ با ايران صدام را جلو ميانداختند. آنها ريسك را نميپذيرفتند يا در مرحلهاي كه عبدالله وليعهد بود خود را با ايران درگير نميكردند و در واقع با ايران دوست بودند اما زمينههايي ايجاد ميكردند كه ايران توسط ديگران تجزيه شود به عبارت ديگر هزينهها را آنها پرداخت ميكردند اما خودشان وارد صحنه نميشدند چون خودشان حداقل اين باور را داشتند كه جايگاهشان ضعيف است. زماني كه در عراق دگرگوني به وجود آمد و كاملا با آن مخالفت كردند و دليل آن اين بود كه علاوه بر اينكه شيعيان روي كار ميآمدند، يك نظام انتخاباتي در عراق كه همسايه عربستان است، ايجاد ميشود.
اين نظام ميتواند به عربستان آسيب بزند؛ چرا كه صحبت از نظام وراثتي در دنيا ناپسند است،خارج از بحث عدم دموكراسي، ظلم و تجاوز در چنين نظامي از نظر شان و منزلت هم چنين نظامي زشت است، لذا آنها چنين نگراني داشتند كه ميخواستند با حمايت از ترور و تروريست و با ايجاد ناامني در عراق از ايجاد نظام انتخاباتي جلوگيري كنند. اين موضوع را كارشناسان خودشان مطرح كردهاند و معتقدند بايد خاندان حاكميت را حفظ كنند و به ديگران نشان دهند كه اگر نظام انتخاباتي داشته باشند، مانند عراق ميشوند كه هيچ امكاناتي در آنجا نيست و هر روز هم در آنجا انفجار رخ ميدهد، البته ناگفته نماند كه طراحي اين موضوع خيلي به عقل سعوديها نميرسد. دو عنصر اصلي در مرحله سوم نقش آفرين بودند؛ بندربنسلطان و سعودالفيصل. در باور آنها اين بود كه اگر بتوانند قلمرو سوريه را بگيرند و موقعيت خود را گسترش دهند. بعد از دوره برادران چون سلمان جزو برادران نبودند و به تازگي آمدند و بحث بر اين بود كه فرزندان برادران روي كار آيند. سعود الفيصل اعتقاد داشت چون پسر اولين پادشاه بوده است و بايد او روي كار آيد و بندربنسلطان اعتقاد داشت پسر سلطان كه آخرين وليعهد بوده و ارث به او ميرسد. در شرايط بعد متوجه شدند اگر بخواهند حكومت را به اين نسل واگذار كنند شرايط بد ميشود و بعد مجبور شدند برادراني را كه در صحنه نبودند وارد ميدان ميكنند
كه دقيقا براي فرار از تنشها بوده است. اين تنشها هنوز هم وجود دارد و خانواده آلسعود بين 6 تا 7 هزار نفر هستند، وقتي پول و مال هم وجود داشته باشد، قدرت هم نياز ميشود. در اين خاندان هر كدام يك تيم دارند كه به نوعي به خارج وابستگي دارند. بندربنسلطان به دليل دو دهه زندگي در امريكا و ارتباطاتي كه داشت و از عناصر بسيار موثر،منحرف و پست بود. اگر دقت شود با آغاز دوران بحران سوريه، بندر در هتلهاي اردن بود و اطلاعاتي كه اخرين فاش شد 20 هزار نيرو در اردن آماده داشتند كه اوباما مسئله حمله به سوريه را مطرح كرد و طراحي آنها اينگونه بود كه اردن نزديك است و مسيري را باز كنند و امريكاييها كل اطراف دمشق را بزنند و مسيرها منظم بمباران كنند و در نهايت پايتخت را بگيرند تا نظام سقوط كند،به دنبال اين قضيه جلسهاي در فرانسه برگزار شد كه قطريها را هم به آنجا نبردند و رئيس اطلاعات امنيت امريكا، فرانسه،انگليس و بندر در اين جلسه حضور داشتند. در آن جلسه بين رئيس اطلاعات امنيت و بندر درگيري لفظي به وجود ميآيد چرا كه بندر معتقد است همه چيز آماده است و رئيس اطلاعات امريكا هم معتقد است با شناختي كه از روسيه وجود دارد قضيه بغرنج ميشود و پيامد اين جريان تنها در سوريه باقي نميماند و در نهايت ميگويد: اي شاهزاده متاسفم شما در اين قضيه نادان هستيد و اصلا چنين حركتي به نفع ما نيست. از آن زمان به بعد امريكاييها جلوي بندر را گرفتند و هتلهايي كه هميشه در اختيار داشت از قلمرو او خارج كردند. بنابراين بندر عنصر اصلي فتنههاي سوريه بود و همه چيز هم در اختيار داشت و در مرحله بعد كمكم كنار رفت اما مجددا يك حركت بازگشت هم داشت. در بحث سياسي ما هم سعود الفيصل فعاليت ميكرد. اعتقاد من اين است كه با روي كار آمدن اين مجموعه جديد در عربستان، بايد گفت سلمان مقداري نگاه فرهنگي دارد و تا به حال هم در شرايطي پيش نيامده در ميان حاكميت وجودداشته باشد و از مشكلات و مسائل منطقهاي آگاه است و از ميزان قدرت و نقطهضعفهاي عربستان هم اطلاع دارد. او همان روز رئيس دربار را تغيير داد و دفاع را عوض كرد.
جوكار: در شرايط فعلي در موضوع داخلي عربستان با چند تهديد روبهروست ابتدا مخالفين سنتي كه امروز در داخل عربستان وجود دارند از جمله شيعيان هستند كه با توجه به تضادهايي كه با عدم حضور آنها در ساختار حاكميتي مطرح است و خيلي تحقيرآميز نيز با آنها برخورد ميشود، بنابراين آنها پتانسيلي را در خود دارند كه در آينده بتوانند بر حوزه داخلي عربستان تاثيرگذار باشند. يكي ديگر از مخالفين ساختار فعلي ليبرالهاي درون حاكميت است كه مشي آنها ليبرالي است و به دنبال اصلاحات هستند و نامههاي متعددي به شاهان سابق مبني بر تغيير ساختار مينوشتند. غالبا آنها با غرب ارتباط دارند البته حضور امريكا در زمان ملك فهد بيشتر در عربستان نمود پيدا ميكند و قبل از آن هم بيشتر انگليسيها نقش داشتند. امريكاييها از زمان فهد شروع كردند و موقعيت خاصي را به او دادند ملك فهد هم توانست جبران كند، مثلا مسئله به رسميت شناختن رژيم صهيونيستي در زمان فهد رخ داد.
هنوز بحث تاسيس سفارت اسراييل در عربستان مطرح نيست اما در ميان كشورهاي منطقه و كشورهاي عربي اين بحث مطرح بوده است و جنگ سالهاي 2006 و 2008 در لبنان و غزه ما شاهد هستيم كه عربستان براي رژيم صهيونيستي نقش حمايتي داشت. امروز امريكاييها علاوه بر نفوذي كه بر عربستان دارند شايد از درون به نحوي كه به ساختار قدرت آسيبي وارد نشود، برخي از گروههاي ليبرال را هم نيز مورد حمايت قرار ميدهند. بحث ديگر در خصوص گروههاي تكفيري افراطي است كه امروز با نظرسنجي كه در عربستان صورت گرفته است، 80 درصد مردم نظرشان نسبت به داعش مثبت است و تاكنون هم عربستان پايگاه تولد گروههاي تكفيري بوده است.
نگراني امريكاييها هم بيشتر به دليل تهديدي است كه سعودي ها از سوي داعش مواجه هستند. اما همين گروههاي تكفيري وضعيت فعلي عربستان را قبول ندارند و از آنجا كه امروز بحث شاخهاي كه از عبدالوهاب يعني آلشيخ داريم كه به ساختار قدرت، مشروعيت سياسي ميبخشد. يعني امرا و حاكمان خيلي وابستگي جدي دارند از يك سو حاكمان در مسائل اقتصادي و فرهنگي تحت نفوذ جريان آل شيخ و علما هستند و اين موضوع تقويتي را در ساختار ايجاد ميكند اما اگر از بعد ديگر هم نگاه كنيم شاهد نارضايتي هم در بين اين امرا در برخي از مواردهستيم.
البته بحث جانشيني قدرت هم حايز اهميت است و آنچه ما در آينده پيشبيني ميكنيم اين است كه بين شاهزادهها يا نسل سوم اختلافات جدي بروز پيدا خواهد كرد، در واقع اگر در اين دوره بروز پيدا نكند در دوره بعد آتش زير خاكستر خواهد بود، قدر مسلم در اين جابهجاييها اتفاقاتي رخ ميدهد و با توجه به اينكه هر يك از شاهزادگان هم هر كدام گارد و امكاناتي دارند اين احتمال وجود دارد كه به طور جد در آينده با اين مواجه باشيم كه عربستان از درون فرو بپاشد و در واقع احتياجي هم نيست كه از بيرون تغييري براي اين كشور به وجود آيد.
پيش بيني فروپاشي ساختار سياسي سعودي
جوكار: به عقيده من با توجه به آنچه كه از درون شاهد هستيم به نظر ميرسد فروپاشي در فاصله كمي در آينده رخ ميدهد، البته مسائل بيروني آن مهمتر است. عربستان از سال 2003 به بعد غالبا در منطقه پايگاه خود را از دست داده است. عربستان بازيگر فعالي بوده است و هميشه ظهور و بروز آن در كشورهاي ديگر موجب تحولات بسياري ميشده است و شايد برخي از موانعي مقابل جبهه مقاومت بود و در راس جبهه سازش عربستان قرار داشت آنها را بيشتر ايجاد ميكردند. جنگهايي كه با لبنان، غزه و فلسطين بود پرچمدار مقابله با اين جبهه مقاومت، عربستان بود اما امروز در لبنان ديگر آثاري از عربستان نيست، در حالي كه عربستان هزينه بسياري انجام داد تا در آنجا باقي بماند و در اين زمينه پيشنهاداتي نيز داد، پيشنهاداتي در زمينه رياست جمهوري و بخشي از حاكميت لبنان كه به نوعي مصالحه و تفاهم كنند.
هاني زاده: در لبنان همزمان با تشكيل حزبالله، عربستان هم سعي كرد بين سنيها و شيعيان كه تا قبل از تشكيل حزبالله مشكلي به نام شيعه و سني و حتي ميان مسيحيان و شيعيان وجود نداشت، عربستان سعودي وارد مدار تخريب شد و سعي كرد سنيها را از ساختار شيعيان جدا كند لذا در مسئله طرابلس و ايجاد اختلاف ميان سنيها و علويها دست عربستان سعودي كاملا مشخص است و عربستان سعودي در ايجاد شكاف ميان طوايف مختلف لبنان نقش داشته و تشكيل فتح الاسلام و جريان احمدبنالعزيز براي تقابل با حزبالله و جريان شيعه است.
جوكار: عربستان در يمن نيز احساس شكست ميكند و البته نكتهاي كه وجود دارد اين است كه حوثيها با سعوديها متعادل رفتار كردند و به هيچ عنوان درگير نشدند. سعودي در عراق با شكست مواجه شده و در افغانستان نيز به نوعي در مواجهه با ناتو احساس باخت ميكند گرچه در افغانستان باز هم بخشي از طالبان بر سر قدرت ميتازند و اما طالباني هستند كه امروز ديگر تحت امر عربستان نيستند. عربستان آنچه را كه در مصر دنبال ميكرد به آن دست پيدا نكرد.
هاني زاده: در ساير كشورهاي عربي، سوريه يكي از كشورهاي همپيمان و عمق استراتژيك ايران تلقي ميشود، عربستان سعودي از سال 1982 و در اوج جنگ ايران و عراق اخوانالمسلمين را كه مشكل ساختاري دارد ميان عربستان و اخوانالمسلمين يك اختلاف كاملا سنتي وجود دارد و در اين هم مقولهاي وجود دارد كه در سال 1954 يعني سالي كه ملكعبدالعزيز، پادشاه عربستان فوت كرد فرزندان خود را جمع كرد و گفت: علاوه بر كمونيسم يك خطر جدي به نام اخوانالمسلمين رژيم عربستان را تهديد ميكند. اگر ديديد اخوانالمسلمين در مصر دولت تشكيل داد عربستان سقوط خواهد كرد لذا تلاشتان بر اين باشد كه اخوانالمسلمين در كشورهاي عربي به قدرت نرسند. اكنون اين مقوله موجود است. با اين وجود عربستان سعودي، رژيم صدام و ملك حسين در اردن در سال 1982 اخوانالمسلمين را تهديد كردند و يك جنگ خونين عليه نظام بعثي حافظ اسد سازماندهي كردند كه به مدت يك هفته 35 هزار نفر كشته شدند و بسياري از مسئولان دولت سوريه هم ترور شدند و حتي تبعات آن را كه امروز شاهد هستيم به حوادث سال 1982 بازميگردد. ملك حسين، صدام و رژيم عربستان به اخوانالمسلمين كمك كردند تا به حافظ اسد، همپيمان ايران آسيب بزنند و هدفشان قطع محور تهران، دمشق و بيروت بود. در مصر ما شاهد هستيم كه الازهر كانون ايجاد تعادل ميان مذاهب اسلامي است و حتي در آنجا هم يك كرسي شيعه شناسي هم وجود داشت كه در آن زمان از دهههاي 50 در واقع شيخ محمد شلتوت در مكاتباتي كه با مرحوم آيتالله بروجردي داشت قرار شد شيعهشناسي جزئي از الازهر باشد كه ادامه داشت اما بعد از نفوذ عربستان در الازهر اين كرسي شيعهشناسي در جامعهالازهر برداشته شد.
اكنون از سال 1980 تاكنون بر اساس گزارش روزنامه الوطن مصر، عربستان سعودي سالي يك و نيم ميليارد دلار به الازهر كمك مالي ميكند تا آن چهرههاي معتدل را از چرخه سياستگذاري الازهر خارج كند و چهرههاي وابسته به وهابيها را در درون ساختار جامعهالازهر نفوذ دهد. ما شاهد بوديم كه در سودان به عنوان كشوري كه همپيمان ايران است و سالهاست حسن عمر بشير با ايران روابط بسيار خوبي داشته است و از آنجا كه سعوديها متوجه پايگاه محكم ايران در آنجا شدند و ممكن است در شمال آفريقا نفوذ كند، عربستان بلافاصله سيگنالهايي براي عمر بشير ارسال كرد و گفت كمكهايي كه از ايران دريافت ميكنيد ما سه برابر ميدهيم البته به شرطي كه از ايران جدا شود و همين كار را هم انجام داد و اولين بهانهاش هم اين بود كه جمهوري اسلامي ايران در آنجا پروژهاي در دست دارد و در واقع مذهب تشيع را گسترش ميدهد. در ساير مناطق در هر جايي كه جمهوري اسلامي ايران نفوذ پيدا ميكند عربستان نيز يك مانع به وجود ميآورد. اخيرا با گسترش نفوذ ايران در يمن، عراق و خصوصا بعد از سرنگوني صدام در سال 2003 عربستان در عراق نقش كاملا تخريبي ايجاد كرد؛ اولا سعي كرد قبايل شمال عراق را عليه ايران و شيعيان تحريك كند و بعد از گذشت 11 سال از سرنگوني رژيم صدام همچنان نظام جديد عراق را به رسميت نشناخته است؛ چرا كه اغلب حاكميت در اختيار شيعيان است. در پاكستان ما شاهد هستيم كه اتفاقاتي كه رخ داد و انفجارهايي كه عليه مراسم شيعيان اتفاق افتاد زير سر عربستان است و در جاهاي ديگر در افغانستان در مناطق مختلف و حتي در اردن، عربستان سعودي با پمپاژ پول سعي ميكند از نفوذ ايران جلوگيري كند و حتي سعي كرد جنبشهاي جهادي فلسطين را از ايران جدا كند و حتي زماني كه به هدفش نرسيد به طرف اسرائيل متمايل شد
جوكار: تقريبا عربستان آن لشگر مسلحي را كه به بيرون از مرزهاي جغرافيايي اعزام كرد تا بتواند برخي از كشورها را در سيطره خود قرار دهد، اين لشگر در همه جا شكست خورده است. در سوريه نيز موقعيت خود را از دست دادهاند و در عين حال اهل معامله هم هستند كه در حاضرند برخي از جاها معامله كنند. در اين رابطه يمن شاهد مثال است. مثلا در بحث جنگ نفتي كه به راه انداختهاند يكي از پيامهايي كه رسما اعلام كردند اين بود كه گفتند اگر بخواهيم نفت را به صد دلار برگردانيم بايد يمن را به ما بسپاريد، در غير اين صورت ما زير ساختهاي يمن را هم مثل سوريه تخريب ميكنيم و تحويل ميدهيم.
هاني زاده: حوثيها در شمال يمن حضور دارند و عربستان سعودي از اينكه حوثيها در كنار مرزهاي خود يك تشكل فرهنگي و سياسي ايجاد كردند به شدت نگران شد،لذا از سال 1980، 400 مدرسه وهابي در مناطق زيديها و شيعيان مناطق شمالي، مخصوصا در صنعا، سعده، لهج و... ايجاد كرد و هزينه بسيار زيادي براي گسترش وهابيت در اين مناطق ايجاد كرد و دليل آن هم اين بود كه اگر آنجا وهابيت نفوذ پيدا كند يك كمربند امنيتي براي مناطق جنوب عربستان ايجاد شود. در حالي كه حوثيها اين امكانات را ندارند، يعني عربستان اين 400 مدرسه وهابي را براي تقابل با حوثيها ايجاد كرد. عربستان سعودي بسيار در زمينه فرهنگي و ايجاد شكاف ميان حوثيها و ساير قبايل موجود در يمن فعاليت كرده است. يمن يك كشور قبيلهاي است كه قبايل و سران قبال نقش مهمي در بدنه قدرت و ساختار قدرت ايفا ميكنند و عربستان سعودي هزينه بسيار سنگيني براي خريد سران قبايل يمن انجام داده است. حوثيها از زماني كه مرحوم بدرالدين الحوثي به ايران آمد و در حوزه علميه قم شروع به تحصيل كرد و سپس به يمن بازگشت، آنها حوثيها را زير نظر گرفتند و اغلب ترورهايي كه عربستان انجام داد مثل حسين الحوثي، فرزند بدرالدينالحوثي را سعوديها ترور كردند و وهابيت را در يمن تقويت كرد و در ساختار قدرت با وجود اينكه عليعبدالله صالح، ديكتاتور سابق يمن، زيدي بود اما سعوديها با پمپاژ ميلياردها دلار سعي كردند عوامل خود را به عنوان نيروهاي مسلح نفوذ دهند و عبدالله صالح را هم خودشان نگه داشتند و از سال 2004 تا سال 2010 شش حمله هوايي و زميني را سعوديها و عليعبدالله صالح عليه حوثيهاي مستضعف انجام دادند و حتي سلاح شيميايي استفاده كردند و شخصي به نام ژنرال علي محسن الاحمد كه فرمانده منطقه شمالي است عليه حوثيها از سلاح شيميايي استفاده كرد تا جايي كه به او لقب علي شيميايي يمن دادند مثل علي شيميايي عراق.
جوكار: در شرايط فعلي مسائل منطقهاي به گونهاي رقم ميخورد كه شايد ما جنگ لفظي نداشته باشيم اما اين جنگ لفظي از سمت رسانهها شروع شده است اما مواضع ما كاملا روشن و واضح است. بحث داعش را كه آنها دنبال و به سمت عراق هدايت ميكردند تا در عراق ساختار جديدي داشته باشند و براي جمهوري اسلامي ناامني ايجاد شود كه يكي از نكتهها چسبيدن به مرزهاي ما بود كه اين اتفاق هم رخ نداد و داعش آن نيروي خود را از دست داد و همچنان هم در پي اين هستند كه ورود پيدا كنند و اين داعشي كه اكنون سرخورده است يا گروههاي تكفيري كه در سوريه سرخورده شدند اكنون آنها به زادگاه خود بازميگردند، بخشي از آنها به غرب بازميگردند و برخي به عربستان و با توجه به اينكه اينها به هدفشان دست پيدا نكردند و سرخورده هستند احتمالا در آينده برخي اقدامات را انجام ميدهند.
اما نكته مهمي كه امريكاييها از آن هراس دارند اين است كه با توجه به ائتلافي كه ايجاد شد در اين ائتلاف همه 40 كشور منطقه حضور پيدا نكردند و شايد يكي از اشتباهات راهبردي امريكا اين بود كه اين ائتلاف زود هنگام را به راه انداختند و درست برعكس آن رخ داد و آنها دقيقا در اين مسئله ائتلاف باختند و ائتلاف هيچ برد جامعي هم نداشت و تنها تعداد محدودي از كشورها در اين ائتلاف حضور پيدا كردند آنها يك داعش كنترل شده ميخواستند، داعشي كه منافع خود و منافع همپيمانانشان در منطقه به هم نريزد اما داعش كنوني داعش له شده است و قدرت روزهاي اول را كه وارد عراق شد، ندارد لذا اين داعشهاي سرخورده يكي از هراسهايي كه امروز دارد اين است كه به سمت عربستان برود، عربستان براي داعش پايگاه خوبي است، چون 80 درصد مردم عربستان امروز داعش را قبول دارند اما سوال اين است كه چرا اين 80 درصد عليه حكومت فعلي اقدامي نميكنند؟ چون حكومت فعلي براي داعش پشتوانه محكمي بوده چه از لحاظ مادي و چه از نظر معنوي. نكته ديگر اين است كه ساختار قدرت امروز در عربستان نقطه مقابل شيعيان است و آنها را سركوب كرده است و در بحرين عليه شيعيان جنگيد.
لذا امروز اين ملاحظه وجود دارد كه عامه مردم اين ساختار را پذيرفتهاند و اگر داعش به سمت عربستان برود قدر مسلم مردم عربستان از داعش حمايت خواهند كرد، به طوري كه امروز عمدهترين نيروهاي داعش هم از كشور سعودي تشكيل ميشود و اين يك تهديد جدي است كه امروز عليه عربستان وجود دارد و امريكاييها و خصوصا شخص اوباما نسبت به اين موضوع نگران است. نگراني ديگري هم وجود دارد كه مثلا داعش به سمت اردن برود و امنيت رژيم صهيونيستي دچار آسيب شود. در هر صورت داعش در منطقه هر حركتي كه انجام دهد و از آنجا كه اين حركتها نميتواند جبهه مقاومت را تحت تاثير قرار دهد به سمت جبهه سازش ميرود و اين براي امريكاييها بسيار حايز اهميت است. نكته بعد اين است كه عربستان تنها كشوري است كه ساختار آن در اين تحولات و بيداري اسلامي تغييري پيدا نكرده است. مردم عربستان به دنبال يك فرصت هستند كه اين فرصت براي آنها ايجاد شود و آنها نيز اين تغيير و تحولات را در داخل داشته باشند .غير شيعيان نيز به دنبال اين مسئله هستند. حتي بخشي از اهل تسنن هم به دنبال اين هستند كه اين اتفاق امروز در عربستان رخ دهد. لذا آنچه مشخص است ما در آينده تغييرات جدي در ساختار سياسي خواهيم داشت، چه از بيرون به داخل هدايت شود و چه اصلاحاتي كه امريكاييها به دنبال آن هستند كه در اين ساختار ايجاد كنند، يا آن اتفاقاتي كه در داخل خواهد افتاد. اما مسلم است كه عربستان با از دست دادن پايگاه منطقهاي خود و عدم نفوذ و تاثير بر كشورها يك بازيگري ميشود كه صحنه را به خودي خود باخته است و مدتي بايد در لاك خود فرو برود و هيچ گونه تاثير منطقهاي نداشته باشد و زماني كه محوريت و تاثير خود بر منطقه را از دست دهد ناخودآگاه به عنوان يك قدرت در منطقه مطرح نخواهد بود.
هاني زاده: زماني كه عربستان سعودي از امريكا خواست رژيم بشار اسد را سرنگون كند، دو گزارش به امريكاييها تقديم شد؛ يك گزارش را رابرت فورد، سفير ايالت متحده امريكا در دمشق و يك گزارش را بندربنسلطان، رئيس سابق سازمان اطلاعات عربستان به كاخ سفيد، وزارت خارجه، پنتاگون و كنگره دادند تا اگر بحراني را در سوريه آغاز كنند، رژيم بشار اسد ظرف شش ماه ساقط خواهد شد و در واقع دو گزارش كاملا مستند از رابرت فورد و بندربنسلطان مطرح شد و به همين دليل اين بحران را در سوريه ايجاد كردند تا نظام سوريه را سرنگون كنند و حتي جايگزين هم ايجاد كردند و حتي برخي از چهرهها را به اسرائيل فرستادند، چهرههاي مخالف مثل رياض طعمه،حتي يكي از شخصيتها در فلسطين اشغالي با بنيامين نتانياهو، نخست وزير و ورزير امور خارجه اسرائيل ديدار و اعلام كرد اگر شما كمك كنيد و رژيم بشار اسد را سرنگون كنيد ما براي هميشه جولان را به طور رسمي در اختيار شما قرار خواهيم داد و اين با فشار عربستان صورت گرفت. لذا نقش عربستان همچنان ادامه دارد و در حال حاضر به عنوان دو لبه قيچي يكي رژيم صهيونيستي و ديگري رژيم عربستان عليه جمهوري اسلامي ايران فعاليت ميكنند.
نعيمي: بديهي و طبيعي است رژيمي كه ساختارش بين وهابيت و خاندان نظام وراثتي مشترك است از هر چيز بايد ترسيد. وقتي امريكاييها از چنين سيستمي كه منطقه دارد و با آمدن نظام جمهوري اسلامي معادلاتش برهم ميريزد طبيعي است كه در سيستم عربستان بيش از همه بايد بترسد. البته عربستانيها وابستگي دو گانه دارند و در حال حاضر بسيار سعي ميشود از درون تشكيلات خبري زياد به بيرون درز پيدا نكند.
ما در عربستان چيزي به نام اكثريت نداريم، وهابيت يك اقليت است كه بر اقليتهاي ديگر حاكميت دارد. وهابيت عناصر نفوذي هستند مثلا عناصر اصلي در مدينه وهابي نيستند و بلكه شيعه يا سنيهاي شافعي هستند. خانوادههاي بزرگ و تاريخي كه اكنون وارد شدهاند و حاكميت را در دست گرفتهاند نفوذي هستند. لذا در عربستان اقليتي وجود دارد كه كل اين اقليت به رغم اينكه جايگاهي نداشتند كه يك نظام يا حزب منسجمي درست كنند اما در يك نگاه با يكديگر مشترك هستند و درست است كه در عربستان امكان تجزيه وجود دارد اما از نظر مصلحتي اصلا مناسب نيست، لذا هيچكدام از مجموعههاي مخالفي كه در آنجا حضور دارند به دنبال تجزيه نيستند.
من اعتقاد دارم شرايط آينده عربستان دو حالت دارد؛ ابتدا اينكه واقعا ميتواند مسير اعتدال يا حداقل كاهش تنشها را دنبال كند كه فرصت هم دارد. بنده رسانههاي ديگر عرب را كه رصد ميكردم اين پيام را دارند كه عربستان ميتواند يك مسير كج را اصلاح كند و به نظر ميرسد عربستان هم علاقه دارد كه براي بقاي خود چنين مسيري را طي كند چرا كه شاهد آسيبهاي مسير گذشته بوده است. اگر عربستان بتواند اين مسير را به حالت عادي بازگرداند ممكن است شرايط عربستان مقداري براي بقا بيشتر باشد چرا كه قطعا عربستان از درون مورد آسيب قرار خواهد گرفت.
هاني زاده: عربستان يك ساختار سنتي دارد و اخيرا در جريان انتقال قدرت كه صورت گرفت و در اوايل سال ميلادي جاري وضعيت جسمي ملكعبدالله پادشاه سابق دچار بحران شد و به بيمارستاني در رياض منتقل شد و با وجود اينكه تعطيلات كريسمس بود اما امريكاييها غافل نماندند و كميتهاي را تشكيل دادند و راهي رياض كردند و اين كميته مديريت انتقال قدرت را در عربستان به عهده گرفت. اين اشخاص از متخصصان برجسته امور عربستان در وزارت خارجه، سازمان سيا، پنتاگون و كاخ سفيد بودند. در عربستان هيئتي به نام هيئت البيعه كه شوراي بيعت است و 36 نفر در اين شورا حضور دارند كه در واقع آنها پادشاه را انتخاب ميكنند و بعد از يك هفته از انتقال پادشاه عربستان به بيمارستان، اين كميته رايزنيهاي گستردهاي هم با هيئت البيعه و هم با شاهزادگان سعودي براي انتخاب پادشاه انجام دادند. 6 هزار شاهزاده در عربستان وجود دارد كه اين 6 هزار نفر 50 درصد از درآمد نفتي را به صورت رسمي بين خود تقسيم ميكنند. مشكلي كه وجود دارد تقابل دو طيف است كه زير مجموعه دو قبيله بسيار بزرگي به نام قبيله السديري و الشمري هستند، اين شاهزادگان از ناحيه مادر خارج از اين دو قبيله نيستند.
السديريها قويتر از الشمريها هستند چون تعداد پادشاهان و شاهزادگان به اين قبيله بيشتر وابسته هستند. ملك عبدالله به الشمريها وابسته بود و از سال 2005 كه او عملا قدرت را به دست گرفت تمام عناصر الشمري وارد بدنه قدرت شدند و پستهاي كليدي را در اختيار گرفتند. نهايتا يك تقابل جدي و پنهاني ميان السديري و الشمري در دوران حاكميت ملكعبدالله به وجود آمد و آنها قصد داشتند مطعببنعبدالله را به قدرت برسانند اما طايف السديري نپذيرفت و امريكاييها بر اساس شاخصهها و منافع خود سلمانبنعبدالعزيز را كه بيمار، پير و دچار آلزايمر است او را به شوراي بيعت پيشنهاد كردند تا انتخاب شود اما دو نفر از مهرههاي خود را به نام مقرنبنعبدالعزيز و محمد بننايف را به عنوان وليعهد و جانشين وليعهد انتخاب كردند و اينها دو مهره به شدت به امريكا وابسته هستند و در عين حال در مقابله با گروههاي تروريستي از تجربه بالايي برخوردار هستند لذا امريكاييها روي اين دو نفر نظر دارند. يكي از مسائل سنتي كه در عربستان كه شايد خيلي هم رسانهاي نشده مسئله نژاد پرستي است،مقرنبنعبدالعزيز هيچ گاه نميتواند پادشاه شود چرا كه مادر او خارج از دو قبيله السديري و الشمري است و مادر او يمني است و راه براي او بسته است. بندربن سلطان هم همينطور، مادر او برده است بردهاي سياهپوست كه در دستگاه آل سعود خدمتكار بود.
عربها در دوران جاهلي تا به حال وقتي يك شيخي پسردار نميشد آنها بردهاي را كه نزد آنها خدمتكار بود با او ازدواج ميكرد و از عجايب روزگار اين است كه از او اولين فرزند پسر به دنيا آمد و همان پسر باهوشترين ميشود. از اين رو به دليل مسائل نژاد پرستانه به آنها راه براي پادشاهي نميدهند. در عربستان چنين وضعيتي رواج دارد و مادر مقرن يمني است و هيچ گاه خانواده آل سعود اجازه نميدهند كه به قول خودشان كسي كه خون ناصاف دارد پادشاه شود از اين رو سلمان را پادشاه گذاشتند و به دستور امريكا مقرن را وليعهد گذاشتند و محمد بننايف را جانشين وليعهد گذاشتند. لذا عربستان سعودي در حال حاضر با دو چالش جدي مواجه است ابتدا باقي ماندن چند تن از فرزندان بلافصل عبدالعزيز با نامهاي ماجد،احمد، مشهور، ممدوح، طلال در نوبت قرار دارند و زماني كه امريكاييها در اين جريان قرار گرفتند شخصي به نام مجتهد كه جزو معارضين است و آنها را فاش ميكند و طلال، كه بسيار هم افكار چپ دارد اين اعتراض كرد كه حالا كه نوبت به ما رسيد يك خط در ميان پادشاه انتخاب ميكنيد و چرا مرا انتخاب نميكنيد؟ دليل عدم انتخاب او اين بود كه از نظر عقلي هم بسيار سالم،توانمند و سياس است اما چون افكار چپ دارد، امريكاييها گفتهاند اين گروباچف عربستان است و نبايد روي كار آيد. تقابل اين دو قبيله مهم چالشهاي جدي درآينده ايجاد خواهد كرد و اولين كاري كه سلمان پس از به قدرت رسيدن انجام داد بركناري متعب، خالد و چند تن از وابستگان به قبايل الشمري است كه در واقع با اعتراض قبيله الشمري مواجه است و اكنون خالد كه يكي از شخصيتهاي مهم وابسته به قبيله الشمري است كه خبر از بازداشت او مطرح شد كه قصد خروج از عربستان را داشته است و اين مسئله نشان از اختلافات كاملا جدي دارد و همين مسئله و درگيري دو قبيله احتمالا ممكن است منجر به تجزيه عربستان شود و اين يكي از پاشنه آشيلهاي عربستان است كه اين دو قبيله كه اهرمهاي قدرت دارند هر گاه پادشاهي از يك قبيله عواملي از قبيله را در راس كار قرار ميدهد آن قبيله خود را براي برداشتن يك خيز بلند آماده ميكند و اكنون السديريها كه عمدتا وهابي هستند چنين حالتي دارند. السديريها خطرناكتر هستند و همين هيئت امر به معروف و نهي از منكر كه براي حجاج ايجاد مزاحمت ميكنند السديريهاي وهابي هستند و الشمريها ملايمتر هستند و افرادي كه الشمري هستند نسبت به عراق، ايران و تا اندازهاي شيعيان لبنان مقداري عاطفه دارند بنابراين اگر الشمريها به قدرت برسند شايد مقداري وضعيت براي شيعيان مخصوصا شيعيان شرق عربستان بهتر شود اما در حال حاضر السديريها در راس كار قرار دارند و به هر حال امريكاييها هم عربستان را تا زماني نگه ميدارند كه در منطقه تكيهگاه پيدا كنند و در اين صورت بلافاصله عربستان را رها ميكنند و آن را تجزيه ميكنند. اكنون اگر مشكل ما از نظر هستهاي با امريكا حل شود نقش عربستان كمرنگ ميشود.
امريكاييها به دنبال يك همپيمان قدرتمند هستند و اكنون واژه تروريسم سني در ادبيات غربيها و امريكاييها باب شده و هيچگاه نميگويند شيعه تروريسم. اكنون در يمن كه حوثيها رسانه در اختيار ميگيرند و وزارت خارجه را تصرف ميكنند و... اينطور نيست كه امريكا دست بسته نگاه كنند، نه اينگونه نيست آنها در حال حاضر ميخواهند يك شمشير داموكلسي بالاي سر سعوديها باشد تا به موقع از آنها باج بگيرند.
بهمن: در رابطه با روابط روسيه و عربستان ما بايد به يك پيشينه تاريخي در منطقه نگاه كنيم؛ اگر 60 سال اخير را مورد بررسي قرار دهيم شايد با تسامح بتوان گفت كه روسها در طول دوره جنگ سرد تا سال 1982 و 1983 رويكرد خاصي را نسبت به مسائل خاورميانه داشتند و سعي كردند با برخي از بازيگران خاورميانه به نوعي وارد اتحاد راهبردي شوند و در آن دوره ما شاهد اتحاد راهبردي روسها با مصر هستيم. همچنين روسها روابط نزديكي با سوريه، عراق، ليبي و برخي ديگر از كشورهاي منطقه برقرار كردند. دومين دوره از سال 1985 تا سال 1991 است كه ما شاهد هستيم كه در روسيه دو مسئله جدي با روي كار آمدن گورباچف شكل ميگيرد؛ بحث پروستريكا و گلاسنوست تا به هر حال به نوعي در ايدئولوژي كمونيسم بازنگري شود. روسها در اين دوره به يك بازنگري محدود در منطقه خاورميانه روي ميآورند و بيشتر سعي ميكنند به نوعي رويكرد اقتصاد محور را دنبال كنند. دوره سوم از فروپاشي شوروي تا سال 2000 را شامل ميشود و دورهاي است كه در روسيه غربگراها روي كار آمدهاند و به نوعي در تمام طول دهه 90 نسبت به منطقه خاورميانه بياعتنايي صورت ميگيرد و روسها خيلي در پي ايجاد برقراري رابطه با كشورهاي خاورميانه از جمله كشور عربستان هم نيستند اما ميتوان گفت از سال 2000 تا كنون كه در روسيه پوتين روي كار ميآيد، سياستهاي روسها در خصوص مسائل خاورميانه به نوعي متحول شده و روسها مجددا به دوره اتحاد راهبردي خود بازگشتند و بحث روابط روسيه و عربستان در اين دوره از اهميت زيادي برخوردار است.
در واقع ميتوان از سال 2000 تا زمان حاضر را روابط روسيه و عربستان را به دو بخش تقسيم كرد؛ پيش شروع بيداري اسلامي و پس از شروع اين رويدادها. پيش از بهار عربي اين دو كشور سعي ميكردند روابط خود را به نوعي گسترش دهند و ديداري كه ملك عبدالله در سال 2003 از مسكو داشت و در آنجا با پوتين ملاقات كرد و همچنين ديداري كه پوتين در سال 2007 انجام داد و همان دوره به بحث گسترش روابط اقتصادي مطرح شد و حتي روابط اقتصادي دو طرف تا 8 ميليون يورو هم افزايش يافت ضمن اينكه برخي از شركتهاي روسي هم اين مجوز را پيدا كردند كه در طرحها نفتي و انرژي عربستان سرمايهگذاريهايي انجام دهند. اما بعد از شروع تحولات منطقه نوعي تغيير در روابط و رويكرد روسيه نسبت به عربستان شكل گرفت. به نظر ميرسد در شرايط فعلي رويكرد روسيه به عربستان را ميتوان به چهار عامل تقسيمبندي كرد؛ ابتدا مباحث امنيتي كه ميتوان نام رويكرد امنيتي را بر آن گذاشت. دوم رويكرد اقتصادي است كه همان بحث انرژي هم قابل بررسي است. رويكرد سوم، رويكرد ايدئولوژيكي است و رويكرد چهارم هم رويكر ژئوپلتيكي است.
در خصوص رويكرد امنيتي آنچه قابل بحث و بررسي است آن چيزي است كه عربستان در منطقه خاورميانه همواره كشوري غربگرا محسوب ميشده است و اين مسئله با روسيه كه خواهان سياستها مستقل بوده و در مواقع زيادي با غربيها به تنش رسيده است در تضاد است و بنابراين روسها و سعوديها دو رويكرد امنيتي كاملا متفاوت را در خصوص مسائل منطقه و جهاني پيگيري ميكنند. رويكرد ديگر رويكرد ايدئولوژيكي است كه ما شاهد اين بوديم كه در تمام سالهاي بعد از فروپاشي شوروي سعوديها سعي كردند ايدئولوژي وهابيت و سلفيگري را در داخل مرزهاي روسيه به نوعي ترويج دهند و تحركات بسيار زيادي هم در منطقه قفقاز شمالي به ويژه در مناطقي كه مستعد درگيريهاي قوي و جدايي طلبي بودند مثل چچن، اينگوش و داوسته صورت داد. در تمام طول سالهاي گذشته سعوديها سعي كردند از اين نفوذ ايدئولوژيكي خود در داخل خاك روسيه استفاده كنند كه نمونههاي عيني آن در سفرهاي معروف بندربنسلطان به روسيه كاملا مشهود بود و او پوتين را در خصوص امنيت المپيك سوچي تهديد كرده بود و اتفاقاتي كه در ولگاگراد رخ داد باعث شد روسها به شدت موضعگيري كنند و حتي نظام عربستان را يك رژيم تروريست بنامند. بنابراين رويكرد ايدئولوژيكي بحث بسيار مهمي است و در واقع روسها همواره از بحث ترويج افراطگرايي و وهابيت در داخل خاك خود واهمه داشتند.
مسئله ديگر مسائل منطقهاي است در طول سالهاي گذشته روسيه و عربستان دو نوع رويكرد ژئوپلتيكي كاملا متفاوت را داشتند. اگر مسائل منطقهاي را در خود خارميانه مورد بحث و بررسي قرار دهيم متوجه ميشويم روسها و سعوديها در بحث سوريه، عراق و داعش دو رويكرد كاملا متفاوت و متضاد داشتند بنابراين مسائل ژئوپليتيكي هم در نگاه روسها به سعوديها داراي اهميت بسيار زيادي است. رويكرد چهارم بحث اقتصادي كه عموما هم در مسائل رقابتهاي نفتي قابل بحث و بررسي است. با توجه به اينكه هر دو كشور منابع و ذخاير عظيمي از نفت و انرژي دارند و هر دو هم جزو توليدكنندگان بزرگ در دنيا محسوب ميشوند بحث رقابت آنها در بازار بحث بسيار مهمي بوده است و هر كدام از طرفين ميتوانند در مقاطعي به دستكاري قيمت انرژي هم دست بزنند كه نمونه آن در حال حاضر رخ داده است. در خصوص انرژي اكنون روسها به دليل مسائلي كه در اكراين به وجود آمده تحت تحريمهاي شديد غرب هم قرار گرفتهاند.
بنابراين از نظر روسها كاهش قيمت انرژي يك توطئه غربي-عربي محسوب ميشود و روسها معتقدند هم غرب و هم عربستان از كاهش قيمت نفت به دنبال چند مسائل اساسي در داخل خاك روسيه بودند؛ ابتدا اينكه بتوانند بلند پروازيهاي ژئوپليتيكي مسكو را محدود كنند به هر حال در طول تمام سالهاي بعد از فروپاشي شوروي اين يك واقعيت بود و غربيها بارها به صراحت گفته بودند يكي از آمال و آروزهايشان تجزيه روسيه به واحدهاي سياسي كوچكتر بوده است. آنچه در عمل رخ داد اين بود كه روياي امريكاييها و غربيها محقق نشد، بلكه روسيه توانست يك شبه جزيره كاملا استراتژيك به نام كريمه را به خاك خود اضافه كند و شايد بتوان گفت اين مسئله بعد از جنگ سرد بزرگترين فاجعه ژئوپليتيكي براي اروپا و مجموعه كشورهاي غربي به شمار ميرفت. بنابراين كاهش قيمت نفت ميتوانست روسيه را از پيشرويهاي بيشتر در داخل اكراين بازدارد. مسئله دوم مسئله ترغيب روسيه به بازي با اروپا بود كه بعد از شروع بحران اكراين مباحث مختلفي در خصوص اينكه روسها احتمالا از سلاح گازي در برابر كشورهاي اروپايي استفاده خواهند كرد به وجود آمد. اگر قيمت نفت در همان حد قبلي باقي ميماند قاعدتا اين احتمال بيشتر وجود داشت كه از اين سلاح جديد برابر كشورهاي اروپايي استفاده كنند اما در اين بين كاهش قيمت نفت باعث شد روسها براي جبران خسارتهاي مالي ناشي از اين مسئله ناگزير شوند با كشورهاي اروپايي وارد معامله بازي شوند و از اين حيث در فصل سرما مسكو را به اين كار ترغيب كرد.
مسئلهي ديگري كه كاهش قيمت نفت بر روسيه اثر دارد بحث كاهش روبل و فشار به اقتصاد روسيه است كه اين مسئله هم ميتواند از اين جهت اهميت داشته باشد كه روسيه را درگير مشكلات و چالشهاي داخلي كند و با اعمال فشار به اقتصاد روسيه، مسكو را مجاب به اين كنند كه از حمايتهاي نظامي و اقتصادي خود به ويژه به دولت سوريه صرفنظر كند. در واقع سعوديها قصد داشتند با اين كار به نوعي روسها را در تنگناي اقتصادي قرار دهند تا اينكه روسها به حمايت اقتصادي و نظامي از دولت سوريه نپردازد. نكته ديگري كه به نظر ميرسد با ظرافت خاصي از طرف سعوديهاي شكل گرفته بحث حضور تروريستهايي از منطقه اوراسيا در صفوف داعش در عراق و سوريه است. در اين چند سال اخير اخبار متعددي در خصوص اين مسئله كه تروريستهاي زيادي از داخل خاك روسيه، كشورهاي آسياي مركزي و قفقاز به سوريه و عراق روانه شدند و به صفوف داعش پيوستند، مطرح بوده و نكته ظريف اين بحث اين است كه با توجه به فشارهيا اقتصادي كه به روسيه وارد شد است بسياري از كارگران مهاجري كه از كشورهيا آسياي مركزي و قفقاز در روسيه كار ميكردند با توجه به كاهش ارزش روبل كار كردن در داخل روسيه براي آنها مقرون به صرفه نيست و به همين دليل آنها براي كسب درآمد بيشتر راهي كشورهايي مثل سوريه و عراق ميشوند و اين مسئله موجب نگرانيهاي بسيار زيادي در روسيه و كشورهاي منطقه شده است كمااينكه در هفتهها و ماههاي اخير ما شاهد اين بوديم كه موج بيشتري از اين افراد به سمت سوريه و عراق ميروند تا بتوانند در صفوف داعش بجنگند. بنابراين آن فشارهاي اقتصادي كه به واسطه كاهش قيمت نفت به روسها وارد شده است اين مسئله را هم در پي داشته و اگر بحث بازگشت آنها به روسيه يا كشورهاي منطقه مطرح شود، امنيت ملي آنها به مخاطره خواهد افتاد.
اين مسائل مجموعه عواملي بوده است كه حداقل سعوديها روي آن تاكيد زيادي داشتند تا بتوانند قيمت نفت را كاهش دهند و علاوه بر اينكه ايران را در تنگنا قرار ميدهند به نوعي روسيه را هم همراه با غرب در تنگنا قرار دهند و اين يك مسئله كاملا واضح و شفاف است كه به هر حال سعوديها از اينكه در طول سالهاي گذشته مسكو به تهران،دمشق، بغداد و در مجموع به محور مقاومت نزديك شده نگران بودند و بارها ناخشنودي خود را از اين مسئله ابراز كردند. اما در طرف مقابل تصور ميكنم روسها تلاش ميكنند كه اين كاهش قيمت نفت را بر سياست خارجه خود كنترل كنند و آن عواملي كه غربيها و عربها سعي كردند با كاهش قيمت نفت روسيه را مجاب كنند كه به سمت آنها برگردد، روسها تلاش ميكنند همچنان به مسير گذشته خود ادامه دهند و در سياستهاي خود تغيير ايجاد نكنند ضمن اينكه روسها به اين نكته واقف هستند كه كاهش دراز مدت قيمت انرژي به عربستان سعودي هم ضربه بزند و اقتصاد اين كشور را هم دچار مشكل كند روسيه از اين موقعيت هم برخوردار است كه يا توليد خود را كاهش دهد يا اينكه در پيوند و اتحاد با كشورهايي مثل ايران و ونزوئلا بتواند تا حدي توليد نفت را كاهش دهد تا بتواند قيمتها را به جاي اول خود بازگرداند، ضمن اينكه روسها به اين مسئله واقف هستند كه كاهش دراز مدت قيمت نفت ميتواند به برخي از رقباي امريكا مثل چينيها سود بيشتري برساند و اين مسئله هم احتمالا در آينده موجب خواهد شد كه امريكاييها به سعوديها فشار آورند تا مجددا قيمت نفت را به جاي اول خود بازگرداند و اين در حالي است كه عناصر شكنندهاي مثل وضعيت امنيتي عراق، ليبي و در مجموع كشورهاي خاورميانه هم ميتوانند در آينده بر قيمت نفت تاثيرگذار باشند.
روسها به بحث نفت به اين جنبه نگاه ميكنند كه اين يك دوره گذار خواهد بود و با مقاومت ميتوانند از اين دوره عبور كنند. در مجموع در شرايط فعلي از نظر روسها عربستان يكي از كشورهاي مهم جهان اسلام است و همچنين يكي از كشورهاي مهم و نقشآفرين در عرصههاي ژئوپليتيك منطقه خاورميانه محسوب ميشود و سعوديها به واسطه دارا بودن منابع انرژي يكي از قدرتهاي اقتصادي در منطقه و جهان به شمار ميروند اما اگر قرار باشد روسها انتخابي داشته باشند بين ايران و عربستان، من تصور ميكنك كه روسها در نهايت ايران را انتخاب خواهند كرد؛ چرا كه به هر حال سعوديها در طول سالهاي گذشته مروج افكار سلفي_ تكفيري و خشونت طلبانه بودند و روسها از اين مسئله نگراني دارند در حالي در مقابل آن ايران و محور مقاومت يك اسلام اصولي و معتدلتر را ارائه دادند كه در هيچ جا مروج خشونت نبودند. نكته دوم اين است كه آنچه باعث ميشود عربستان به سمت محور مقاومت در تحولات خاورميانه حركت كند اين است كه تا زمان حاضر عربستان بازنده تحولات منطقه بوده و اين در حالي است كه ايران و محور مقاومت برنده تحولات منطقه بودند و اين مسئله را ما ميتوانيم در سوريه،عراق،يمن، افغانستان و ساير كشورها مشاهده كنيم، اين در واقع آن مجموعه رويكرد فعلي روسها به بحث رابطه با عربستان است.