کد خبر: 705297
تاریخ انتشار: ۰۳ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۷:۳۰
گزارش خبرنگار «جوان» از افتتاح طرح‌هاي محروميت‌زدايي قرارگاه كربلا در مناطق مرزي خرمشهر
نمايش با فريادهاي مرد نابينايي كه پسر نوجواني دستش را گرفته بود، شروع شد.
عليرضا محمدي

شكل واقعي اين نمايش سال‌هاست كه در كوچه پس كوچه‌هاي خرمشهر اجرا مي‌شود. پسري كه داد مي‌زند: «ماء... ماء... آب... آب...» و پيرمرد نابينايي كه كل بساط دستفروشي‌اش را توي يك بقچه جمع كرده و به اميد رزقي اندك، بازار صفاي خرمشهر را زير آفتاب تيز جنوب گز مي‌كند. بازي اين پيرمرد و پسر آن قدر واقعي به نظر مي‌رسد كه يكي از انتظامات به سراغشان مي‌رود تا بلكه از به‌هم خوردن مراسمي رسمي در حضور عبدالحسن مقتدايي استاندار خوزستان، سردار سيد ضياءالدين حزني فرمانده قرارگاه محروميت‌زدايي قرب كوثر سپاه و همچنين سردار احمد خادم سيدالشهدا فرمانده قرارگاه منطقه‌اي جنوب غرب سپاه (كربلا) جلوگيري كند. اينجا سالن اجتماعات اتاق بازرگاني و صنايع خرمشهر است و مراسمي كه در آن حضور داريم، همايش دومين افتتاحيه طرح‌هاي محروميت‌زدايي قرارگاه كربلا است. مراسمي كه در آن از محرومين و محروميت‌زدايي سخن گفته مي‌شود و حالا اين پيرمرد نابينا و نوه آب فروشش محروميت خود را توي سالن و فضايي رسمي فرياد مي‌زنند. «جمعش كنيد مراسم را... همايش به چه درد ما مي‌خورد. محروم منم. مظلوم منم. به دادم برسيد.» پيرمرد همچنان فرياد مي‌زند و به سوي سن پيش مي‌رود. آن نيروي انتظامات كه به سراغشان رفته بود، با خنده برمي‌گردد و سرجايش مي‌نشيند. تا اينجا هنوز من يكي متوجه نشده‌ام كه دارند نمايشي اجرا مي‌كنند و قرار است محروميت خرمشهر را با زبان هنر به حضار و به‌خصوص مهمانان ويژه همايش نشان بدهند.

اواخر بهمن‌ماه است و ريزگردهاي معرف حضور همه‌مان، اندكي از سنگيني حضور خود در خوزستان را كم كرده‌اند تا فرصت يابيم براي پوشش خبري طرح‌هاي محروميت‌زدايي قرارگاه كربلا اجازه ورود به فرودگاه اهواز را بيابيم. دير وقت مي‌رسيم و همان شب فاصله صد و اندي كيلومتري تا خرمشهر را مي‌پاييم و حالا هم كه در سالن همايش‌هاي اتاق بازرگاني اين شهر، نظاره‌گر نمايش عجيب هنرمندان جنوبي هستيم.

اندكي بعد پيرمرد و پسر نوجوان به بالاي سن مي‌رسند. مجري تازه‌وارد كه معلوم مي‌شود او هم از بازيگران اين نمايش است با اصرار مي‌خواهد چيزي به سردار حزني بگويد و پيرمرد همچنان فرياد مي‌زند و درخواست مي‌كند به جاي اين همايش‌ها به دردش برسند. مجري و پيرمرد وارد درگيري لفظي شديدي مي‌شوند و اينجاست كه مجري مي‌گويد: «هييييي! حاجي نكنه گدايي و اين عصاي سفيدي كه توي دستته هم الكيه؟» حرف او به يكي از حضار برمي‌خورد. مردي ميانسال كه از لابه‌لاي جمع برمي‌خيزد و فرياد مي‌زند: «چرا بهش مي‌گي گدا؟ اين پيرمرد زير پاهاش لوله‌هاي نفت و گازه. اون‌وقت بهش مي‌گي گدا؟» مرد ديالوگش را مي‌گويد و او نيز با كيسه پلاستيكي مشكي كه در دست دارد به روي سن مي‌رود. حالا ديگر همه اركان نمايش كامل شده‌اند.

چند ساعت قبل، ساعت 3 صبح كه به خرمشهر رسيديم، رمقي نمانده بود جز آنكه جاي خواب را تعيين كنيم و چشم بر روي خستگي‌ راه ببنديم. با روشنايي هوا براي افتتاح يكي از طرح‌هاي لايروبي انهار روستاي سوره به نزديكي‌هاي پل نو رفتيم. همان جايي كه حسين فهميده حماسه جاودانش را خلق كرد و داغ تصرف يك روزه خرمشهر را به دل مهاجمان نشاند.

كنار جاده باريكي كه سمت چپش ريل خط آهن بود، تابلويي ديده مي‌شد كه شرحي از خدمات محروميت‌زدايي قرارگاه كربلا رويش نوشته شده بود. سمت راست جاده هم نهري عريض و طويل به عمق حدود سه متر بود كه توسط يك بيل مكانيكي از گل و لاي و ني‌هاي ريخته درونش پاك مي‌شد، اين نهر به دل مزارعي مي‌رفت كه صاحبش عبدالصمد صالحيان از كشاورزان روستا بود. قبل از آنكه سردار حزني و سردار خادم سيدالشهدا به همراه مقتدايي استاندار خوزستان براي افتتاح نمادين اين طرح برسند، با اين كشاورز عرب زبان كه فارسي را دست و پا شكسته صحبت مي‌كرد، مشغول گفت‌و‌گو شدم؛ جنگزده‌اي كه سال 59 توسط ارتش بعث به همراه خانواده و همولايتي‌هايش به اسارت در‌آمدند و تا سال 75 مهمان اجباري عراقي‌ها مي‌شوند. رژيم صدام كه ضعيف مي‌شود، عبدالصمد به همراه خيلي از خانواده‌هاي ربوده شده خوزستاني دوباره به ايران بازمي‌گردند و به آبادي مجدد زمين‌هايشان مي‌پردازند.

اما نهرها ويران، زمين‌ها سوخته و روستاها با خاك يكسان شده بودند. اين طور مي‌شود كه فقر بالا مي‌گيرد و وقتي نهادهاي دولتي از پس آباداني ويراني جنگ برنمي‌آيند، «سپاه كه از دل مردم برآمده وارد عمل مي‌شود تا به ياري همين مردم برسد و محروميت‌زدايي كند. وگرنه جزو وظايف تعيين شده سپاه نيست كه در كارهاي عمراني و محروميت‌زدايي وارد شود.»

اينها بخشي از سخنان سردار حزني هستند كه پس از پايان نمايش هنرمندان خرمشهري به روي سن مي‌رود؛ در حالي كه يكي از بازيگران تئاتر چفيه‌اي را كه به گفته خودش بوي عرق كارگران خرمشهري را مي‌داد به گردن سردار انداخته است. حزني در ادامه مي‌گويد: «در شرح وظايف سپاه احداث نهر يا كارهايي از اين دست نيست، بلكه وظايف سپاه همان چيزي است كه در قانون اساسي آمده: دفاع از كيان انقلاب اسلامي. اما از آنجا كه سپاه از دل مردم برآمده، نمي‌تواند در سختي‌ها مردم و خصوصاً محرومين را رها كند و از اين رو وظيفه خود مي‌داند كه در حد توانش در امر محروميت‌زدايي و سازندگي همت بگمارد.»

فرمانده قرارگاه محروميت‌زدايي قرب كوثر كه از زير‌مجموعه‌هاي قرارگاه سازندگي خاتم‌الانبيا(ص) به شمار مي‌رود، آماري از اقدامات محروميت‌زدايي سپاه در خوزستان مي‌دهد و مي‌گويد: تا‌كنون 681 پروژه در خوزستان انجام شده است. 16 ميليارد و 428 ميليون تومان نيز اعتبار اختصاص داده شده كه در اين ميان 113 مسجد و حسينيه ساخته شده است؛ 43 غسالخانه، 20 سالن ورزشي رو باز، 8 خانه عالم، 8 خانه بهداشت، 6 كتابخانه، 20 مدرسه، 11 حوزه عمليه و... از ديگر اقدمات ما در استان خوزستان است.

سخنان سردار حزني در حالي در فضاي سالن مي‌پيچد كه هنوز تعدادي از خرمشهري‌هاي داخل سالن محزون از تأثيرات نمايشي هستند كه چند لحظه قبل اجرايش به اتمام رسيد. پيرمرد عربي كه با گوشه سربندش صورت چين خورده خود را پاك مي‌كند، بي ‌هيچ كلامي نمونه‌اي از مردم محرومي را به تصوير مي‌كشد كه 34 سال قبل توسط عرب زباناني بيگانه مورد هجوم واقع شدند. اما چون اين مردم خود را ايراني مي‌دانستند، برخلاف محاسباتي كه مهاجمان كرده بودند، اسحله بردست گرفتند و دوشادوش ساير اقوام ايراني مقابل دشمن ايستادگي كردند. جنگيدند تا اينكه بالاخره شهرشان را 19 ماه بعد از دشمن پس گرفتند و جشن آزادي را برپا كردند، اما تا كنون نتوانسته‌اند حلاوت آبادي را به شيريني آزادي شهر پيوند بزنند و همه حرف و حديث نمايش اجرا شده نيز همين بود: «خرمشهر آزاد شد، اما آباد نشد.»

سخنان سردار حزني در حالي به اتمام رسيد كه آمارهاي ديگري از طرح‌هاي محروميت‌زدايي قرارگاه خاتم‌الانبيا‌(ص) در سطح كشور ارائه داد. حزني خونسردي مثال زدني دارد، گويي در برخورد با نمايش هنرمندان جنوبي و احساسات مردم حاضر در سالن منقلب شده بود، با قاطعيت اعلام كرد هر كدام از نيروهاي سپاه در مناطق محروم به فكر مردم و محرومين نباشد، بايد در تهران پاسخگو باشد.

همرزم جهان‌آرا

سردار احمد خادم سيدالشهدا فرمانده قرارگاه منطقه‌اي جنوب غرب كربلا از ديگر مسئولاني بود كه به سخنراني پرداخت. صبح براي اولين بار سردار خادم سيد‌الشهدا را در مراسم افتتاح طرح‌هاي محروميت‌زدايي ديدم. مراسمي كه در مقابل چشمان مردم روستاي سوره صورت مي‌گرفت و نوجواني كه روي ريل خط آهن با لباس مأموران شهرداري ايستاد، يكي از همين تماشاگران بود. اگر بخواهي چهره‌ اين نوجوان را تصور كني، باشو غريبه كوچك بهترين آدرسي است كه مي‌توان داد. اين پسر 17 ساله عرب زبان محمد نام داشت. نه چيزي از طرح‌هاي محروميت‌زدايي مي‌دانست و نه اطلاعات دقيقي از گذشته ديارش داشت. با او از جنگ حرف زدم و تنها مي‌دانست كه دايي‌اش در سال 61 به شهادت رسيده است. كم حرف مي‌زد و كم حرفي جزئي از مرام مردمي است كه از لفاظي‌هاي شهرنشيني بري هستند.

محمد اما همنامش شهيد محمد جهان‌آرا را مي‌شناخت. فرمانده سپاه خرمشهر در زمان مقاومت 33‌روزه كه از همه وجودش براي دفاع از وطن بهره مي‌برد. جالب است كه شهيد جهان‌آرا به عنوان يكي از اولين رزمندگان محروميت‌زدا مطرح مي‌شود. از او خاطراتي از محروميت‌زدايي روستاهاي اطراف مرز شلمچه نقل مي‌شود كه هنوز ورد كلام همرزماني چون خادم سيدالشهداست.

سردار احمد خادم سيدالشهدا طي سخنانش در همايش، به گوشه‌هايي از خدمات شهيد جهان‌آرا اشاره كرده و مي‌گويد: قبل از شروع رسمي جنگ تحميلي، شهيد جهان‌آرا از ما خواست تا امنيت مرز شلمچه تا نهر خزعل را برقرار كنيم. ما شب‌ها كمين‌هايي را ايجاد مي‌كرديم تا با ضدانقلاب و عوامل نفوذي بعثي‌ها كه از مرز عبور مي‌كردند مقابله كنيم، اما صبح كه مي‌شد در روستاهاي اطراف كار سازندگي مي‌كرديم. همان موقع كه تازه انقلاب به پيروزي رسيده بود، شهيد جهان‌آرا به فكر روستاييان و محرومان بود. حتي خواهر ايشان به اتفاق خواهران ديگر به روستاها مي‌آمدند و وقتي ما كار سازندگي مي‌كرديم، اين خواهران هم كارهاي فرهنگي مي‌كردند و كلاس‌هاي قرآني و آموزشي براي بچه‌هاي روستايي ترتيب مي‌دادند.

خادم سيدالشهدا در ادامه با تغيير فضاي صحبت‌هايش مي‌گويد: آيت‌الله بهاءالديني مي‌گفت بهترين ذكر بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم است و بهترين دعا صلوات. اما اگر مي‌خواهي بهترين كارها را هم انجام بدهي، خدمت به خلق است.

مخلص مثل شهدا

مراسم كه تمام مي‌شود وقت آزادي پيدا مي‌كنم تا در چند ساعت باقي مانده به پرواز برگشت، سري به يادمان عملياتي كربلاي5 در مرز شلمچه بزنيم. حين راه با سرهنگ نعامي مسئول محروميت‌زدايي قرارگاه كربلا دقايقي همكلام مي‌شويم. از نعامي در خصوص مأموريت قرارگاه كربلا مي‌پرسيم و مي‌گويد: مأموريت ما حفظ و حراست از نوار مرزي كشورمان از حسينيه تا نهر قميجه يعني تا دهانه فاو يا تلاقي اروند رود با خليج فارس است كه اين مأموريت با همكاري مجدانه خود اهالي منطقه دو شهرستان آبادان و خرمشهر و روستاييان اطراف انجام مي‌شود. زمان جنگ نيز خود اين مردم در مقابل يك ارتش مجهز ايستادگي كردند. اما جنگ ضربات زيادي به اقتصاد منطقه وارد كرد و بعضي از مردم شريف و ولايتمدار منطقه به واسطه فقر مالي از تأمين حداقل امكانات زندگي براي خود عاجز هستند.

وي ادامه مي‌دهد: بنابر اين مسئولان قرارگاه كربلا كه زماني شاهد جانفشاني همين مردم در كنار خود در زمان جنگ تحميلي بودند و محروميت اين مردم را در شأن نظام جمهوري اسلامي ايران نمي‌دانستند، به انعكاس محروميت‌ها به مسئولان مافوق پرداختند كه با هماهنگي و همكاري فرمانده محترم نيروي زميني و سردار منصوري مسئول محترم طرح، برنامه، بودجه و مالي نزسا و فرمانده محترم قرارگاه قرب كوثر يك برنامه‌اي تحت عنوان محروميت‌زدايي با دو سرفصل عمراني و فرهنگي و مردم‌ياري تهيه شد و به صورت جهادي به عرصه عمل درآمد تا بتوانيم ذره‌اي از زحمات اين مردم به نظام اسلامي را جبران كنيم.

نعامي در خصوص برنامه‌هاي عمراني و محروميت‌زدايي قرارگاه كربلا هم مي‌گويد: برنامه احيا و لايروبي 400 نهر كشاورزي روستاهاي خرمشهر و آبادان از جمله برنامه‌هاي ماست كه تاكنون و در مدت سه ماه كار جهادي رزمندگان قرارگاه كربلا حدود 200 نهر اصلي و فرعي از روستاهاي خرمشهر تا محدوده روستاهاي منتسب به روستاهاي شلمچه را تا دي ماه 1393 احيا و لايروبي كرده‌اند كه ان‌شاءالله احياي انهار كشاورزي و تجاري چوبيده و اروند كنار و آبادان به زودي شروع خواهند شد.

مسئول محروميت‌زدايي قرارگاه كربلا در خصوص ساخت و ترميم مساجد، حسينيه‌ها، مدارس، خانه‌هاي ايتام و بي‌سرپرست، احداث غسالخانه‌، راه‌اندازي آب شيرين‌كن، احداث سرويس‌هاي بهداشتي، زمين كشاورزي، برنامه‌هاي فرهنگي و مردم ياري و... نيز آمارهايي ارائه مي‌دهد و با اشاره به مصاديق بارزي از محروميت مردم منطقه مي‌گويد: خوب است به خانواده‌اي 9 نفره اشاره كنم كه پدر خانواده سرطاني بود و در دخمه‌ حلبي 9متري زندگي مي‌كردند. قرارگاه براي كمك به اينگونه خانواده‌ها چهار باب منزل احداث كرد و تحويلشان داد كه بار سنگيني را از دوششان برداشته است.

كمي بعد به يادمان شهداي شلمچه مي‌رسيم؛ جايي كه در خاكش شاهپر شهادت خشكانده‌اند. صدها شهيدي كه در اين قطعه از بهشت خون پاكشان ريخته شد، همگي براي گرفتن آتش هجوم دشمني قامت راست كردند كه اكنون اثرات شرارت‌هايش به گونه ديگر بر پيكر مردم منطقه خود را نمايان مي‌سازد. آن سال‌ها رزمندگان جان خود را براي دفاع از امنيت، سلامت، عزت و ناموس اين مردم دادند و حالا اين مردم محتاج رزمندگان ديگري هستند كه در سنگر سازندگي و محروميت‌زدايي به ياري‌شان بشتابند.

يادمان شلمچه در عصر نه‌چندان سرد اواخر بهمن ماه 1393، لحظات آرامي را سپري مي‌كند. كمي بعد عده‌اي از دانش‌آموزان دختر يكي از دبيرستان‌هاي خطه شمال كشور از راه مي‌رسند. اينها به شوق ديدار قدمگاه شهدايي آمده‌اند كه خدمت‌ خالصانه‌شان از مزارشان امامزادگان عشقي ساخته كه تا ابد زيارتگاه اهل يقين خواهد بود و حالا اگر ما هم اندكي از اخلاص شهدا را در سازندگي و محروميت‌زدايي رعايت كنيم، شايد بتوانيم ادعا كنيم كه قدم در راه چنين مرداني گذاشته‌ايم.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار