کد خبر: 705015
تاریخ انتشار: ۰۲ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۶:۳۱
سمانه صادقي

اسفند ماه كه از راه مي رسد جنب و جوش خاصي در جامعه ديده مي شود، همه به تكاپو مي افتند و سعي دارند خود را براي فرارسيدن بهار آماده كنند. يكي از مراكزي كه اين جنب و جوش و خريد براي عيد نوروز در آن بيشتر به چشم مي خورد بازار بزرگ تهران است كه چند سالي است ديگر از انحصار خريد نوروزي پايتخت نشينان خارج و پذيراي هموطنانمان از ديگر شهرستان ها نيز گشته است. در كل شهر ما، شهر عجيبي است. تا همين چند سال پيش مسائلي در اين شهر عرف بودند كه به هيچ وجه امروز اثري از آثار آنها نمي يابيد. به عنوان نمونه تقريبا تا همين 60 سال پيش ورود زنان بي حجاب و بد حجاب به بازار بزرگ تهران ممنوع بود و حتي در سالهاي قبل تر از آن بانوان با حجاب تهراني در سال تنها دو الي سه بار براي خريد رخت عيد اعضاي خانه، احتياجات فصل زمستان و گاهي تابستان آن هم همراه با خواجه اي و همراهي روانه بازار مي شدند. اما تقريبا از اواسط سال 1333 زمزمه هايي مبني بر به فروش رسيدن پارچه هاي كيلويي بازار! در سطح شهرمي پيچد كه سبب مي شود بانوان از هر قشر و با هر نوع پوششي روانه بازار بزرگ تهران شوند. اين نوع حضور بانوان چنان رواج مي يابد كه در سالهاي اخير بانوان با آرايش و البسه اي براي خريد به اين محل مراجعه مي نمايند كه آدمي متعجب مي ماند اين بانوان براي خريد آمده اند يا ...! در ابتداي اين مقال بهتر است با نحوه حضور و نوع پوشش بانوان صد سال پيش در مراكز خريد آشنا شويم تا بهتر به عمق فاجعه اي كه از دوره پهلوي در فرهنگمان پديدآمده، پي ببريم.

***

مونس الدوله يكي از كنيزان دربار ناصرالدين شاه نيز در خاطراتش در خصوص مراكز و نحوه خريد و پوشش بانوان به هنگام حضور در چنين مراكزي مي نويسد:«در دوره قاجاريه در« مسجد امام» و پشت «مسجد سپه سالار» و پشت«مسجد مروي» و مقابل « مسجد جمعه» بساط مخصوصي براي زن ها مي انداختند. سرخاب و سفيداب و خطاط و سورمه و وسمه و چارقدهاي رنگارنگ، پيراهن هاي دوخته و ندوخته زنانه و خلاصه همه چيز توي اين بساط ها پيدا مي شد. بيشتر فروشندگان زن بودند كه با چادر و چاقچور و روبنده پاي بساط مي نشستند و با خانم ها سر قيمت يك به دو مي كردند. در اين دوران زنان دلاله اي هم بوده اند كه پارچه هاي جوروواجور، لباس دوخته و جواهرات و لوازم آرايش را به اندروني منازل مي بردند و به زنان حرم مي فروخته اند. البته در ميان اين فروشندگان زنان كرماني هم سوزن دوزي هايي كه شامل يك قواره مخمل يا ماهوت سوزن دوزي به طرح هاي گل و بوته، ترنج يا شعر و غزل با ابريشم هفت رنگ؛ مي شده را بفروش مي رسانده اند».

*خاطره ي حضور دربازار بزرگ تهران و لاله زار

مهرماه فرمانفرماييان دختر ميرزا عبدالحسين فرمانفرما در كتاب خاطرات كودكي اش«زير نگاه پدر» در رابطه با نحوه خريد براي عيد نوروز و نوع پوشش بانوان براي حضور در بازار بزرگ تهران يا لاله زار(دوره حكومت احمدشاه قاجار) مي نويسد: «در منزل ما تشريفات نوروزي قبل از اسفند شروع مي شد. هوا سرد بود كه مادرهايمان پس از صورت برداري از اهل خانه و بچه ها، مشورت با هم و كسب اجازه از پدر راهي بازار مي شدند. صبح پس از ناشتايي، هر كدام مستخدم مردي از دستگاه خود را همراه مي كردند، به سوي بازار بزرگ(بازار بزاز ها)رهسپار مي شوند. آنها به ندرت از منزل بيرون مي شدند. ولي تشريفات خريد لباس نوروزي و پاييزي آييني انعطاف ناپذير بود. بايد براي كودكان و خدمتكاران لباس نو تهيه مي شد. براي هر فردي يك پيراهن كنتوراي رنگي، يك چادر نماز چيت متن سفيد با گل ها و خال هاي ريز، سه شلوار دبيت سياه و دو يا سه چارقد ململ خريداري مي شد. پول خريد يك جفت كفش و دو جفت جوراب هم به آنها مي دادند كه هنگام مرخصيشان آن را تهيه كنند. با پارچه هاي رنگارنگ كه از ميان بقچه ها بيرون مي آمدند، آواي نوروز از دور شنيده مي شد، ديگر چيزي جلوي آن را نمي گرفت، نه برف، نه باران، نه سرما و يخ بندان. ... پارچه لباسي ما دخترهارا از لاله زار تهيه مي كردند. لاله زار در آن هنگام محل شيك پوش ها و متجدد ها بود، مركز گردش و قرارگاه جوانان فرنگي مآب، بنابراين براي ما محلي بود ممنوع. فقط مادرهايمان يك روز صبح به اتفاق ، با درشكه آقا حسين خواجه به آنجا مي رفتند و پارچه هاي لباسي ما و خودشان را انتخاب مي كردند و بر مي گشتند».

فروش پارچه كيلويي! سرآغاز ورود بانوان بي حجاب به بازار


وي همچنين در مورد نحوه برخورد بانوان با فروشندگان بازار در آن سالها مي نويسد:« سالي دو بار مادرهاي ما با آحسين خواجه و نوكرهايشان سوار درشكه مي شدند و به بازار مي رفتند. يك بار اول پاييز براي خريد لباس هاي زمستاني و بار ديگر قبل از بهار براي خريد لباس هاي عيد. گاهي نيز قبل از تابستان از بازار خريد مي كردند. سالهاي بعد لاله زار محل فروش اشياء لوكس و پارچه هاي آخرين مد شد. يكي دو بار ما را براي انتخاب پارچه لباس عيد به آنجا بردند. به خاطر دارم يك سال به جهت خريد عيد و براي اولين بار همراه با مادرم، خواهرم، مادموازل( معلم سرخانه فرانسوي) پس از آنكه پيچه به روي بستيم و چادر به سر كرديم داخل درشكه ممدبك نشستيم و همراه آحسين خواجه به بازار بزرگ تهران رفتيم. حسن بازار به گفته مادرم در اين بود كه هر حرفه اي قسمتي را به خود تخصيص داده بود و در آن محيط انتخاب كالاي مورد نظر آسان تر مي شد. مادرم مشتري مغازه اي بود كه ما وارد آن شديم آحسين دم در مغازه ايستاد. پشت ميز فروشنده ايستاده بود و در عقب او تا سقف توپ هاي رنگارنگ پارچه در قفسه ها چيده شده بودند. پس از انتخاب پارچه چانه زدن شروع مي شد. من درست نمي فهميدم چانه زدن چيست. سالهاي بعد دريافتم كه چانه زدن امري است قراردادي و براي هيچ كدام(فروشنده وخريدار) توهين آميز به حساب نمي آيد».

همچنين ژاك هردوان سياحي كه در آغاز حكومت رضا خان و پيش از آنكه وي دستور كشف حجاب را بدهد، به ايران سفر كرده بود، در سفرنامه «در آفتاب ايران» خود در رابطه با حجاب بانوان هنگام قدم زدن در خيابان به موقع خريد مي نويسد:« ساعت 11 ظهر است. خانمها(در خيابان لاله زارتهران) زياد رفت و آمد مي كنند. همگي داراي چادر و پيچه و شناختن آنها غير ممكن بود. چادر آنها از يك قطعه پارچه سياه رنگ بلند و گشاد ساخته شده كه از سر تا نزديكي قوزك پا را مي پوشاند و چون داراي هيچگونه دكمه و بندي نيست، دائما مجبورند براي نگاهداري آن، دو لبه چادر را در زير چانه هاي خود را با يك دست، محكم بگيريد. انعكاس نور خورشيد بر روي چادرهاي لطيف ابريشمي اين دسته هاي چلچله، منظره بسيار زيبا ايجاد كرده، حس كنجكاوي را در انسان، تحريك مي نمود. ... ولي پيچه و چادر حصار و مانع بزرگي براي عابرين محسوب مي گرديد».

*ورود بانوان بي حجاب به بازار!

اين نحو حضور بانوان در بازار بزرگ ادامه داشت تا اينكه اوايل سال 1333 زمزمه هايي مبني بر فروش پارچه هايي بصورت كيلويي در بازار در سطح شهر تهران پيچيد. جالب تر آنكه هيچ منع اي از سوي بازاريان براي حضور بانوان بي حجاب در اين نقطه بازار وجود نداشت. در اين رابطه خبرنگار مجله روشنگر در تاريخ 1/11/1333 در ياداشتي خبر از حضور بانوان تهراني با پوشش هايي خارج از عرف منطقه بازار بزرگ تهران كه اهالي اش از متدينين شهر بودند، مي دهد و در گزارشي مي نويسد:

«تازگي موضوع مهم ديگري پيش آمده كه تقريبا مد روز شده و تمام خانم هاي شيك از آن صحبت مي كنند؛ آن چيست؟ پارچه كيلويي! بله، پارچه كش مني؛ يعني پارچه را مثل پنير يا حلوا مي گذارند توي ترازو و بعد مي گويند: خانم، نيم من شده! آن وقت، حساب مي كنند؛ درست مثل سيب زميني و پياز و چغندر. اينجاكجاست؟ برويم ببينيم اين پارچه هاي كيلويي كه خانم هاي« دكولته پوش» ديوانه آن شده اند، چي است؟ از همه رنگ: قرمز و آبي، نازك و كلفت، براي همه چيز، پرده و زير پيراهني، زير جامه تا چارقد صغرا سلطان و لباس شب خانم؛ همه چيز كيلويي با سنگ چوب و زبان چرب فروخته مي شود. ... از همه مهمتر اين كه پارچه هاي كيلويي در مغازه هاي بزرگ شهر ما پيدا نمي شود به همين دليل، خياطخانه هاي بزرگ پارچه هاي كيلويي را ارزان مي خرند، بعد گران به خانم هاي« كرديپلماتيك» قالب مي زنند. زيرا خانم ها از وجود پارچه هاي كيلويي خبري ندارند. موضوع مهم اين است كه در بازار تا قبل از موضوع كيلويي، خانم ها جرات بدون چادر رفتن نداشتند؛ ولي حاج آقا هاي كيلويي ته بازار كه فقط مشتريان خود را در بين نازنين صنمان بالاي شهر مي يافتند، جلسه نموده و ورود خانم هاي سر برهنه، حتي نيمه عريان_در تابستان_براي خريد كيلويي آزاد گرديد. كيلويي مد روز شده خانم ها دعا مي كنند كه خدا كند مغازه هاي لوكس لاله زار هم به روز كيلويي بيفتند».

حاج آقاهاي بازار، كه در عمرشان بانواني با چنين پوشش هايي در بازار به خود نديده بودند از صدقه سر كيلويي فروشي، بازارشان مي گيرد. يكي از اين كيلويي فروشان لباس شنا مي خريده؛ ديگري نيم كيلو براي لباس شب اش و يكي براي آقا شكم بند و زير شلواري كيلويي مي خواسته است. خلاصه به هر كجا كه در آن دوران مي رفتيد صحبت از كيلويي فروشان بازار بود. اين پارچه ها، همه از پارچه هاي آب ديده و وازده اي بود كه قيچي شده بودند. ايرانيان كه همواره متخصص كارهاي عجيب و غريب اند، وقتي ديدند بازار مشتري روي پارچه هاي وازده نمي گيرد و مشتري ندارد فورا تصميم گرفتند كه آنها را كيلويي بفروشند. در اوايل خانم ها به يكديگر نمي گفتند كه اين پارچه ها را از كجا تهيه مي كنند. ولي همان هايي كه به همديگر دروغ مي گفتند، اغلب خود را جلوي ترازوي كيلويي فروش ها مي يافتند.

اين پارچه كيلويي فروشان نقل خيار فروش داش مشدي دروازه دولت در روزگار گذشته بودند كه خيار مي فروخت و داد مي زد: آهاي خيار كيلومتري مي فروشيم! از او سوال كردند: خيار كيلومتري چيست؟ گفت: «اين طرف گاله خياردولاب داريم، آن طرف خيار چمبر. خياردولابي را كيلويي مي فروشيم، خيار چمبر را متري. پس روي هم رفته كيلومتري مي شود»!


نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار