طي 15 ماه از ديپلماسي جديد هستهاي در كشور كه در قالب «تعامل مؤثر با جهان» نمود يافت، ادبيات و مفاهيمي كه عناصر سياستها و خط مشيهاي مذاكراتي را به گروه 1+5 منتقل مينمودند، عمدتاً به گونهاي معناگذاري شدند كه گويي «مقاومت» كاربري نداشته يا اولويتي تعديل شده يافته است. شايد همين نگاه به تعاملات هستهاي بود كه سبب شكلگيري نوعي ذهنيت آسيبپذير از ايران يا آمادگي تغيير يا حذف «ايران هستهاي» از عرصه روابط بينالمللي معاصر گرديد. به واقع، ذهنيت راهبردي غرب مبني بر اينكه «ايران تحت تاثير فشار تحريمها ناگزير به پذيرش ميز مذاكراتي شده است»، احتمالاً نشئت گرفته از يك طرفه شدن ادبيات غالب ديپلماسي هستهاي در اين مقطع از سياست خارجي بوده است.
علي اي حال، گذر زمان نشان داد كه اين منظر، كاربري جدي در تأمين مطالبات راستين ملي نداشته و در عمل، طرفهاي غربي توان ايران را در ابعاد نرم افزاري و سخت افزاري، ناديده انگاشتهاند، به طوري كه حاضر به پذيرش حقوق و خواستههاي مشروع كشور در مذاكرات و توافقات نشدهاند. پس از آنكه مذاكرات مربوط به انعقاد توافق جامع در دوره تمديد چهار ماهه به نتيجه نرسيد يا در آخرين ساعات سالگرد توافق نوامبر 2013 به هم خورد، منزلت «مقاومت» در برابر زياده خواهي غرب نوعي احيا و بازبيني را برجسته و ضروري نمود. از همين روست كه طي چندماهي كه از تمديد هفت ماهه ميگذرد، مفاهيمي كه متضمن معاني «مقاومت» در برابر غربخواه در رابطه با جنبههاي سياسي و خواه اقتصادي و تحريمي فشارهاي غرب هستند، به كرات در سطح ديپلماسي هستهاي كشور مطرح و استفاده شدهاند. اين امر هرچند عملاً موجب تغيير جدي در زياده خواهي امريكا نشده است اما مويد اين نكته است كه «عدم خوش بيني» به رفتار و كنش غرب در مذاكرات هستهاي، نه يك امر ساده و اعلاني، بلكه مولفهاي بسيار معنادار و بنيادين از راهبرد بايسته ملي است؛ راهبردي كه تضمين حقوق اقتصادي و هستهاي كشور را در تلاطمهاي امروزين منطقهاي و جهاني به دنبال خواهد داشت.