جزيرههاي تفكر اسلامي كه از هم دور افتادهاند
اما در عين حال از وجه ديگر بايد متأسف از اين بود كه پس از 35 سال از گذشت انقلاب، در مرحله ابتدايي فرايند اسلامي شدن دانشگاه و علوم دانشگاهي، يعني مرحله «تعريف مسئله» و طراحي «نقشه راه اصلاحي» هنوز به پاسخ دقيق و تكليفي معين نرسيدهايم. اينكه همچنان در ميان انديشمندان انقلاب اسلامي تعارضات فراوان در ماهيت تحول در دانشگاه (چيستي) و چگونگي آن (فرايند) موجود ميباشد، غير قابل قبول است.
هنوز اين مسئله براي نظريهپردازان اسلامي انقلاب و نهادهاي تحت مديريت آنان وجود دارد كه آيا صرفاً اعمال تغييرات اسلامي بر ظاهر و چهره محيط آكادميك و تطبيق و امزاج علوم مدرن با روايات اسلامي براي تحقق هدف فوق كافي است؟ يا ما نياز به تحول بنيادين در ماهيت علوم دانشگاهي داريم؟
حال در اين ميان معتقدان به تحول بنيادين، خود به شقوق مختلفي تقسيم ميشوند. عدهاي اين تغيير را فقط براي علوم انساني رايج در دانشگاه ضروري ميدانند و عدهاي ديگر از ضرورت نفي مباني فلسفي تمام علوم وارداتي اعم از علوم فني و پزشكي و انساني و به تبع آن كاركردهاي اين علوم سخن ميگويند. در اين ميان بزرگاني به ضرورت تحول در مبادي شناخت علوم و پايهگذاري مجدد شناختشناسي (اپيستمولوژي) علم اشاره ميكنند و گروهي ديگر از صاحبنظران، اعمال روشها (متدولوژي) منطبق بر چارچوب معارف دين را كافي ميدانند والخ.
روي سخن دقيقاً با انديشكدهها و اساتيد پژوهشگاههايي است كه خصوصاً در دهه اخير با رسالت «تدوين علم اسلامي» در قم و تهران فعال شده و همچون جزيرههايي دور افتاده از يكديگر به فعاليت در حوزه علم ميپردازند، و حتي بعضاً خود را مستغني از دانشگاه و تعامل با فضاي دانشگاهي موجود ميانگارند.
چنين تعارضاتي در تعريف مسئله، نشان ميدهد ما هنوز در درك عناصر و لوازم اساسي (پارامترها) و چارچوب نظري (پارادايم) استفاده از دين در ساحت انديشه كاربردي دچار آشفتگي و پريشاني هستيم و اين دورنما را براي اميدواران به نقشآفريني دين در ساخت جامعه، سرشار از ابهام مينمايد. جالب آن كه اين اساتيد دغدغهمند و نظريهپردازان دلسوز، ظاهراً هيچ گاه از خود نميپرسند كه آيا با اين همه تفرق نظري و فعاليت جزيرهاي و محيط فاقد تبادل نظر بهروز، آيا ميتوانند با مدعيان نظريات توسعه و بلندگوهاي تئوريهاي ساينتيسيسم رقابت كرده و ادعاي خود را به ساحت عمل برسانند؟
دانشجويان فعال اما سر در گم
اوضاع دانشجويان انقلابي و فعال دانشگاهي ما هم دست كمي از اساتيد و نظريهپردازانشان ندارد. حتي اگر به اين درك رسيده باشند كه موضوع امروز دانشگاه، ضرورت تحول بنيادين در اين حوزه است. گويا هنوز اين نكته اساسي را متوجه نشدهاند كه دانشجو «نظريهپرداز» و «توليدكننده علم» نيست. از همين رو در هدفگذاري خود چيزهاي «نشدني» همچون «پروژه اعمال جنبش نرمافزاري ظرف دو، سه سال!» در دانشگاه خود را دستور كار قرار ميدهند و بعد كه ميفهمند سواد چنين كاري را ندارند و عجب سنگ بزرگي براي «نزدن» انتخاب كردهاند؛ تنها به بازنشر و هزار بار تكرار كردن فلان بيانات رهبري يا فلان سخنراني استاد رحيمپور ازغدي پيرامون علم اسلامي بسنده ميكنند! حال آن كه فعاليت تشكيلاتي دانشجوي انقلابي در راستاي پروسه اسلامي كردن دانشگاهها بايد سه وجه اساسي را شامل شود:
بسترسازي و مطالبهگري: به معني فراهمآوري فضاي آماده و مهياي نظريهپردازي در دانشگاه كه اساتيد معتقد به علم اسلامي بتوانند بيدغدغه تمسخر مدعيان نظريات توسعه غربي حرف خود را ارئه نموده و بر آن پاي بفشارند. كرسيهاي نظريهپردازي و آزادانديشي (نه به معني تقليل يافته و كاريكاتوري شده امروزي كه مناظرات مربوط به توافق ژنو نيز كرسي نظريهپردازي نام ميگيرند!) بهترين بستر مطالبهگري از اساتيد براي بروز داشتهها و يافتههاي خود است.
خودسازي علمي: دانشجوي دهه چهارم انقلاب نه تنها نبايد از اسلاف خود در دهههاي پيشين انقلاب كممايهتر باشد (آن چه متأسفانه بعضاً مشاهده ميشود) بلكه بايد ارتقاي سطح علمي خويش براي رسيدن به درجه اجتهاد علمي را به عنوان چشمانداز تصوير نموده و مجاهدت خود را در اين عرصه معطوف نمايد. بايد بيتعارف گفت كه اين امر نيازمند آن است كه تشكل دانشجويي به منزله ملجأيي براي فرار از مشكلات درسي انگاشته نشوند و نهادهاي فرهنگي دانشجويي مملو از «نخبگان» داراي دغدغه آينده انقلاب باشند.
تظاهرات اسلامي در دانشگاه: دانشجويان بايد همت خود را براي بروز و نمايش المانهاي اسلامي در ظاهر دانشگاه و رفع آسيبهاي كنوني محيط دانشگاهي معطوف كنند. بيتفاوتي نسبت به بيتفاوتي ساير دانشجويان نسبت به آينده كشور، اشتباهات دوستان خود و آسيبهايي همچون رخوت و ركود، عناصر مبدل نشاط و اميد به يأس و نااميدي، معضلات خوابگاهها و... مسائلي است كه دانشجوي تراز انقلاب بايد بدون اميد به مسئولان، در پي حل آنها باشد. دانشجوي بسيجي و انقلابي كه نسبت به ظواهر امر بيخيال باشد، قطعاً دغدغهاش براي مسائل عميقتر نيز توخالي و غيرموجه است.
توجه به اين سه وجه اساسي فعاليت تشكيلاتي ميتواند لااقل زمينه را براي خروج از مظلوميت و مهجوريت فعلي نظريهپردازي اسلامي مهيا سازد و شايد در افقي دوردستتر اين رويكرد را به وجه غالب فعاليتهاي علمي دانشگاههاي كشور تبديل نمايد. لذا دانشگاهِ امروزِ ايرانِ اسلامي؛ خواهان همافزايي كارآمد و اثربخش اساتيد دغدغهمند و دانشجويان معتقد و تبادل اطلاعات مؤثر ميان «دانشجويان و اساتيد» و «اساتيد با يكديگر» است تا اين خدمه كشتي انقلاب، بتوانند همجهت با هم در راستاي چشمانداز ترسيم شده آتي پارو بزنند.