«خیرالله تقیانیپور» که اردیبهشت امسال نمایش آیینی «طروپ طرب» را به صحنه سالن چارسو برد، با نمایش ایرانی سنتی دیگری در بخش مسابقه تازههای ایران این دوره از جشنواره حضور پیدا کرده است، «بوقلمون» که پس از مدتها تحقیق و پژوهش در خصوص آیینهای سنتی و منشهای پهلوانی و زورخانهای نگاشته و به اجرا درآمده، سهشنبه 7 بهمن ماه در دو سئانس 18:30 و 20:30 به صحنه سالن چهارسوی تئاتر شهر میرود. به همین بهانه گفتوگویی با وي داشتهایم تا در خصوص دشواریهای کار در حوزه تئاتر آئینی و سنتی بپرسیم.
آقای تقیانیپور! پس از «طروپ طرب» شما در بوقلمون باز هم سوژهای آئینی و سنتی را برای اجرا انتخاب کردید، از اجرا در فضای آیینی و سنتی بگویید.
ماجرای نمایش بوقلمون به چند سال پیش بازمیگردد، از زمانی که گروه ما شاکله اصلیاش را پیدا کرد، ما تمرکزمان را بر اساس تحقیق و پژوهش روی آیینها و اشکال نمایش ایرانی گذاشتیم و پژوهشهای متعددی در حوزه نقالی و سیاهبازی، پردهخوانی و شاهنامهخوانی انجام دادیم و سعی کردیم ادبیات نوشتاری متن را حتیالمقدور به درام تبدیل کنیم. تأکید من هم بر این بود که نمایش به سبک زورخانهای اجرا شود و به باور من آيینهای ورزش باستانی و زورخانهای دقیقاً مانند تئاتر است و قصهای نمایشی دارد که در آن نابودی پلیدیها و نام بزرگوارانی مانند حضرت علی(ع) و یاد پهلوانانی مانند پوریای ولی و آیین فتوت و جوانمردی محور توجه قرار میگیرد و اعضای گروه برای همذاتپنداری بیشتر با موضوع کار، به دفعات در مراسمهای زورخانههای حضور پیدا میکردند.
داستان نمایش نمود تاریخی واقعی دارد؟
بله، شخصیت اول داستان ما، کاراکتر پهلوان اکبر خراسانی در دوران ناصرالدینشاه قاجار، کسی است كه با نیرنگ پهلوان اول شهر شد و پهلوان دیگر را یا مسموم کرد یا به نامردی از میدان رقابت حذف کرد و حکومت وقت هم چشمش را بر روی جنایت او بست. من در اجرای این نمایش تا جایی که میتوانستم به آیینهای زورخانهای وفادار بودم و تکنیک و موسیقی کار ما ضرب و زنگ و کمانچه و تار و دیگر ادوات موسیقی است، فضای اجرا هم فضای زورخانه را در ذهن متصور ميكند. تصویر فضای گود هشت ضلعی که با قراردادهاي نمايشي ایجاد شده، جایگاه مرشد که بالا و در بالکن سالن چهارسو واقع شده و مخاطبانی که دور نشستهاند دقیقاً مانند حاضران زورخانه. سعی کردهام در این نمایش به آيینهای زورخانهای و مرام و مسلکهای پهلوانی بپردازم.
به نظر شما چر گرایش جوانان عرصه تئاتر به سوژههای آئینی و سنتی کاهش پیدا کرده است؟
به نظر من این به دلیل سیاستهای مسئولین است، شما نگاه کنید، پایاننامههای دانشگاهی رشته نمایش همه بر اساس متون بکت و شکسپیر است، چرا اساتید از دانشجویان نمایش ایرانی و سنتی نمیخواهند؟ من منکر تئاتر تجربی و مدرن نیستم اما باید به داشتههای خودمان هم نگاه کنیم، اما همیشه مرغ همسایه برای ما غاز بوده است. در این میان من و گروه من دغدغه نمایش ایرانی داریم، سعی ما این است ادبیات نوشتاری را به صورت بهروز شده اجرا کنیم. ببینید چند سال است عروسک مبارک ما همان ریخت قدیمی دارد، مبارک ما حتی لب هم نمیزند، بچههای ما با مبارک ارتباط برقرار نمیکنند و ما سعی نکردیم مبارکمان را بهروز کنیم، چینی ها را نگاه کنید، عروسکهای سنتیشان پلک هم میزند چون آنها عروسکها و نمادهای سنتی فرهنگشان را بهروز میکنند تا بتواند با نسل جدید ارتباط برقرار کند، اما ما چه کار کردهایم؟ چرا باید پیتر بروک، سعید افشار را برای اجرای نمایش دعوت کند و خودمان کاری برای او نکنیم؟ چقدر تعزیه را در دنیا معرفی کردیم، دنیا تعزیه ما و زیباییشناسیهایش را نمیشناسد، نمایشهای آيیني و سنتی ما مهجور مانده است و این بحث انگار مدیران دنبال زحمت نیستند و روی تئاتر سنتی و ایرانی تئاتر سرمایهگذاری نمیکنند. خیلی راحت است که متن چاپ شده روی صحنه برود و به همین دلیل کسی به خودش زحمت تحقیق روی مجلسهای آیینی نمیدهد. مشکل تئاتر ایرانی ما این است که ما داستانهایمان را بهروز نمیکنیم، قصههای قدیمی میماند، بیژن و منیژه و رستم و سهراب ما امروزی نمیشود. الان من چند نمایشنامه آئینی و سنتی دارم که از سال 89 در دفتر نشر خاک میخورند و هنوز به انتشار نرسیدهاند.
به نظر شما برای آشتی نسل جوان با تئاتر ایرانی و سنتی، چه تمهیداتی باید اندیشیده شود؟
خب شما نگاه کنید، اساتید تئاتر ما چه متنهایی را اجرا میروند؟ زمانی که استاد متن ترجمه شده را اجرا برود، خب شاگر هم به دست استادش نگاه میکند دیگر! اصلاً ما در سالهای اخیر چقدر نمایشنامه ایرانی اجرا رفتهایم؟ این تغییرات باید ساختاری اتفاق بیفتند و از طرفی از متون بخش ایرانی و سنتی هم حمایت شود.
برنامهتان برای اکران عمومی چیست؟
زمانی که در فراخوان جشنواره آمده است که جشنواره هیچ تضمینی برای اجرای عمومی نمایشهای حاضر در جشنواره ندارد، دیگر چه باید گفت؟! متأسفانه هیچ حمایتی از نمایشهای ایرانی وجود ندارد ما از این کملطفی خسته شدیم. چه زمانی من هم به سمت اجرای متون غربی بروم مشخص نیست اما امیدوارم روزي برسد که در فرهنگ ما، دیگر مرغ همسایه غاز نباشد.