محمدجواد ظريف يك بار ديگر در وين و پاريس با جان كري وزير امور خارجه امريكا ملاقات كرد. از زمان توافق ژنو بين ايران و 1+5، احتمالا تعداد ملاقاتهاي اين دو از تعداد انگشتان دو دست بيشتر شده است. مقامهاي ايراني قبل از توافق ژنو و تا مدتي بعد از آن ميگفتند كه امكان دستيابي به توافق نهايي هستهاي، حتي در كمتر از شش ماه وجود دارد. محمد جواد ظريف در فوريه 2014 (حدود يك سال قبل) در شوراي روابط خارجي آلمان گفته بود: « من اعتقاد دارم كه ميتوانيم حتي زودتر ازشش ماه و قبل از ۲۰ جولاي به توافق نهايي برسيم.» با اين حال، بعد از دو بار تمديد توافق ژنو، هرچه مذاكرات هستهاي به سمت جلو پيش ميرود، خوشبيني طرفين به امكان دستيابي به توافق جامع كمتر ميشود. در تازهترين موضع گيري، رئيسجمهور امريكا در كنفرانس مطبوعاتي با ديويد كامرون در واشنگتن گفته كه احتمال توافق ديپلماتيك با ايران از 50 درصد كمتر است.
تلاشهاي تيم ديپلماتيك دولت يازدهم براي دستيابي به توافق هستهاي با 1+5 قابل تقدير است ولي به نظر ميرسد بعد از حدود 14ماه مذاكره هستهاي با طرفهاي غربي، روسيه و چين، لازم است در برآوردهاي موجود از وضعيت مذاكرات هستهاي و موضع طرف اصلي مذاكرات (امريكا) مروري مجدد صورت بگيرد. محمد جواد ظريف با طرح «پاياني براي بحرانهاي غير ضروري، آغازي براي افقهاي جديد» مذاكرات با 1+5 را شروع كرد و خرداد ماه 1393، حدود يك ماه قبل از تمديد دوم توافق ژنو طي ياداشتي در روزنامه واشنگتن پست نوشت: « درهيچ زماني بهتر از زمان حاضر نميتوان يكبار براي هميشه بحران غير ضروري هستهاي را خاتمه بخشيد.»
تمام شواهد و قرائن هنوز هم اين فرض را تأييد ميكنند كه دولت اوباما به دنبال دستيابي به توافق هستهاي با ايران است. طي حدود 13 سالي كه از شروع پرونده هستهاي ايران ميگذرد، دولت امريكا براي اولين بار، در آذر 1392 وارد توافقي شد كه يك طرف اصلي آن، ايران بود. بعد از اين توافق، ديپلماتهاي بلند پايه ايراني و امريكايي در بالاترين سطوح با يكديگر مستقيم و غير مستقيم ملاقات كردند و تقريبا نشانه چنداني از بيرغبتي طرف امريكايي براي دستيابي به توافق هستهاي با ايران، دست كم در سطح مذاكرات ديپلماتيك ديده نميشود. همانطور كه قبلا نيز بارها ذكر شده، به نظر ميرسد بخش مهمي از ميل دولت اوباما به توافق هستهاي با ايران، به سمت و سوي استراتژيكي برميگردد كه دولت امريكا از حدود سال 2012 در چارچوب استراتژي موسوم به «چرخش شرقي»، آنها را وارد ملاحظات سياست خارجي خود كرده است. بعد از تكميل روند عقبنشيني امريكا از عراق، شروع فرآيند عقبنشيني از افغانستان و اجتناب از اقدام نظامي در سوريه، توافق هستهاي 1+5 با ايران، چهارمين بزنگاهي بود كه استراتژي چرخش شرقي امريكا در آن ظهور و بروز پيدا كرد. امريكا در چارچوب همين استراتژي، مجبور شده كه در سطحي كلان، مناسبات خاورميانهاي خود را، از جمله در قبال مسئله هستهاي ايران در سطحي جديد متوازن كند.
مشخص نيست كه تيم ديپلماتيك دولت يازدهم با لحاظ كردن اين پيش فرض از چرخش سياست خارجي امريكا وارد مذاكرات هستهاي شده يا نه، ولي تمايل بيسابقه دولت اوباما براي دستيابي به توافق هستهاي با ايران كه در ملاقاتهاي كم سابقه، مكرر، متوالي و طولاني جان كري با ظريف ديده ميشود، تا حد زيادي نشان دهنده درست بودن تمايل كم سابقه دولت اوباما به توافق هستهاي است. كمتر وزير خارجه امريكايي را ميتوان سراغ گرفت كه سه- چهار روز متوالي براي مذاكره بر سر يك مسئله هرچند پيچيده، در يك كشور خارجي (اتريش) اردو بزند.
حال اين سؤال مطرح است كه چرا دو طرف اصلي مذاكره كننده به توافق دست پيدا نميكنند و ديپلماتهاي دوطرف بعد از 14 ماه مذاكره، همچنان ميگويند: «هنوز با توافق فاصله داريم.» به نظر ميرسد تيم هستهاي ايران در برآورد اهداف سياست خارجي امريكا در برخورد با ايران هستهاي، تا حدي بايد بازنگري كند. وزير امور خارجه با اين هدف وارد مذاكرات هستهاي مستقيم با امريكا شد تا به گفته خود «يك بار براي هميشه» به مسئله هستهاي پايان بدهد. افق زماني پيش روي ظريف و تيم سياست خارجي او براي دستيابي به چنين هدفي، حدود يك سال بود ولي افق زماني كه طرف امريكايي براي فيصله دادن به مسئله هستهاي ايران ( با هر مختصاتي) در نظر دارد، چندين برابر است. گزارشهاي غير رسمي ميگويد كه امريكاييها بيش از 10 سال را براي طي كردن دوره اعتمادسازي در مذاكرات مطرح ميكنند. ميتوان فرض كرد كه دولت اوباما در چارچوب استراتژي موسوم به چرخش شرقي، به دنبال بازتعريف مناسبات خود با ايران در راستاي كاهش سطح تنش است، ولي چنين بازتعريفي، در كوتاه مدت لزوما به فيصله قطعي مسئله هستهاي ايران، با مختصاتي كه تيم هستهاي ايران مد نظر دارد، منجر نخواهد شد. تلاش دولت اوباما براي بازتعريف مناسبات (نه بهبود روابط) با ايران، در كوتاه، ميان و بلند مدت در قالبهاي رفتاري متفاوتي بروز ميكند. در حالي كه تيم هستهاي ايران در كوتاه مدت به دنبال حل مسئله هستهاي است، دولت امريكا در كوتاه مدت صرفا به دنبال توافق هستهاي با ايران است نه فيصله قطعي آن. سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، بايد بين تمايل امريكا براي دستيابي به توافق هستهاي، با گرايش به حل و فصل نهايي مسئله هستهاي در بلند مدت تفكيك قايل شود. تلاش دولت اوباما براي دستيابي به توافق هستهاي به معني تلاش براي حل نهايي مسئله در كوتاه مدت نيست، بلكه از نقطه نظر سيستمي، به معني پيگيري موضوع در يك سطح كم بحرانتر است. با چنين تفكيكي است كه ميتوان بين رفتارهاي متفاوت امريكا در جريان توافق ژنو و تغييرموضع آن در مذاكرات عمان، يك ارتباط منطقي پيدا كرد.