کد خبر: 690984
تاریخ انتشار: ۱۷ آذر ۱۳۹۳ - ۱۷:۰۸
بازخواني تراژدي «قحطي بزرگ» در آئينه اسناد و منقولات
نيما احمدپور
حضور قدرت‌هاي استعماري، به ويژه دولت موسوم به «فخيمه»، هماره براي ملت‌هاي ضعيف‌تر و به ويژه ملت ما، ملالت‌بار و خسارت‌آفرين بوده است. اين دولت‌ها از آن گاه كه بر مسند چپاول نشستند و مناطق زرخيز جهان را يافتند، سرنوشت ملت‌ها را به بد‌دلي و طمع خويش آلودند. ايرانيان نيز چون ساير مناطق ثروتمند جهان، از اين قاعده مستثني نبوده‌اند و هماره به گونه‌اي مستقيم و غير‌مستقيم و بال طمع‌ورزي و جنگ‌افروزي انگليسي‌ها و سپس امريكايي‌ها را پرداختند. جنگ جهاني اول، از مصاديق بارز كاركرد جنايت‌آميز دولت انگليس در تاريخ ايران است كه طي آن و در پي روي دادن قحطي فاجعه‌آميز، حدود 10ميليون تن از ايرانيان به گونه‌اي رقت‌بار جان باختند.
 
 
برابر اسناد، دولت استعماري انگليس دراين رويداد نقش اساسي و مهم بر عهده داشته است، چراكه از يك سو مانع از واردات مواد غذايي به كشور در دوران جنگ شده و از سوي ديگر در شرايطي كه هزار هزار تن از مردم كشورمان در معرض مرگ از گرسنگي بوده‌اند، مشغول خريد و احتكار گندم و غله ايران براي نسل‌كشي در اين كشور بوده است! سوگمندانه بايد اذعان كرد كه در باب اين رويداد مهم، تاكنون پژوهش‌ها و آثاري درخور، نشر نيافته و در ميان آنچه كه در دست است، اثر «قحطي بزرگ» تأليف محمد‌قلي مجد با ترجمه محمد كريمي از جمله موارد شاخص به شمار مي‌رود. اهميت كتاب آقاي مجد در آن است كه وي براي آغازين بار، پاره‌اي از اسناد موجود در اين‌باره را جمع‌آوري كرده و در كنار هم قرار داده و خواننده را در نيل به نتيجه كمك كرده است. باعنايت به اهميت اين اثر در ميان معدود آثار نشر يافته در اين‌باره، اين مقال به بازخواني اين فاجعه، به مدد اسناد منتشر شده در اين كتاب پرداخته است.
 
 
زمزمه‌هاي آغاز فاجعه
 
برحسب اسناد منتشرشده، نيروهاي انگليسي حاضر در ايران، درآن دوره عالماً و عامداً، از رساندن مايحتاج غذايي به مردم ايران جلوگيري مي‌كردند. شايد تعجب‌آور به نظر رسد كه آنان از همان آغاز جنگ، درپي نابودي نسل و نژاد ايرانيان و خالي كردن اين مرزوبوم از سكنه آن بوده‌اند. اين امري است كه بعدها، بسياري از چهره‌هاي شاخص سياست در آن دوره بدان اذعان كرده‌اند. از جمله «اميرشنيكف» درباره خسارات و ويراني‌هاي ايران در جنگ جهاني اول مي‌نويسد: «جنگ جهاني اول براي مردم ايران بداقبالي‌ها و مشقات بي‌شماري به همراه آورد. مناطق وسيعي در اثر جنگ تخريب‌ شد و ده‌ها هزار ايراني گرفتار قحطي شدند يا بر اثر بيماري مردند. بسياري زندگي خود را به دليل عمليات نظامي از دست دادند يا خسارت ديدند. در نگاه به گذشته، حتي اكنون نيز سخت است بتوان گفت چگونه ايران مي‌توانست لطمه كمتري ببيند... دفاع از تماميت ملي در برابر دست‌اندازي‌هاي قدرت‌هاي بزرگ كه هر كدام تسلط بر ايران را پاداش در نبرد براي مستعمرات جديد و حوزه‌هاي نفوذ خود مي‌ديدند، ناممكن بود.» (1)
 
اين رخداد تراژيك در شرايطي به وقوع پيوست كه وقوع اين فاجعه انساني، از سوي بسياري از وابستگان به دول امريكا و انگليس در ايران، قابل پيش‌بيني به نظر مي‌رسيده است. كاردار وقت امريكا در ايران، والاس اس. موري در اين‌‌باره مي‌نويسد: «به نظر مي‌رسد دست‌كم ايران با اوضاع سال‌ها 1917ـ1918 روبه‌روست. در آن هنگام بر اثر خشكسالي و تخريبي كه به زراعت ايران به دليل تهاجم ارتش‌هاي بيگانه وارد شد، قحطي ايران را دربرگرفت و تخمين مي‌زنند يك‌سوم جمعيت آن را تلف كرد.» (2)
 
از اسناد مهم دراين‌باره، گزارشي است كه الف اچ. بيدر، كنسول امريكا، يك سال پس از آغاز جنگ نگاشته است. او درباره شرايط ايران درآن روزها، به نكته‌ مهمي اشاره مي‌كند: «بهاي اقلام توليد خارج به‌شدت افزايش يافت. اين در حالي است كه افزايش بهاي اقلام توليد داخلي چندان نبود، از جمله اقلام توليد داخلي كه بهاي آن زياد نشد، گوشت گوسفند، گوشت گاو، آرد ايراني، مرغ، تخم‌مرغ و ميوه‌جات است. برنج كه در زمين‌هاي پست ساحل درياي خزر كشت مي‌شد، هر پوند پنج تا شش سنت افزايش يافت. بهاي شكر هر پوند هشت تا ده سنت، قهوه هر پوند 30 تا 50 سنت، چاي هر پوند 48 تا 80 سنت و آرد اروپايي هر پوند هفت تا دوازده سنت زياد شد.»
بيدر چنين نتيجه مي‌گيرد: «اين‌طور به نظر مي‌رسد كه هزينه زندگي براي مردم بومي كه اجزاي اصلي غذاي روزانه آنها گوشت گوسفند، برنج و نان گندم است افزايش چنداني ندارد، ولي هزينه زندگي خارجي‌ها كه بيشتر اقلام وارداتي اروپايي را مصرف مي‌كنند از 30 تا 40 درصد افزايش يافت. كالاهاي اروپايي موجود در بازار به‌تدريج مصرف مي‌شود و انتظار مي‌رود هزينه‌هاي زندگي افزايش يابد.» (3)
 
كليد خوردن تراژدي بزرگ!
 
آنچه تاكنون از مدارك ديپلماتيك در اين باره نشر يافته، نشان مي‌دهد كه سفارتخانه‌ها و مراكز مربوط به سياست خارجي دولت‌هاي استعمارگر، لحظه لحظه وقوع قحطي در ايران را به خوبي رصد مي‌كرده و گزارشات مرتبط بدان را براي دول متبوع خود ارسال مي‌داشته‌اند. به عنوان نمونه «جفرسون كفري» كاردار موقت امريكا گزارش مي‌دهد: «تأمين مواد غذايي در تهران به مشكلي جدي تبديل شده و به دليل كمبود مواد غذايي از هر نوع، به‌ويژه گندم، جو، برنج، كاه و يونجه قيمت‌ها به شكل غيرعادي بالا رفته است و فقرا به‌شدت در رنجند. صف‌هاي طويل جمعيت ساعت‌ها بيرون نانوايي‌ها منتظر مي‌شوند تا شايد ناني با كيفيت بسيار نازل و قيمت گزاف بخرند. نانواها از جو و جايگزين‌هاي گوناگون ديگر به‌جاي گندم براي تهيه نان استفاده مي‌كنند.»
 
او مي‌افزايد: «قيمت شكر به پوندي يك دلار و 55 سنت افزايش يافته و انواع علوفه ناياب است. آنچه كه قابل تهيه است اغلب كيفيت پاييني دارد. در مورد موجودي زغال‌سنگ، زغال چوب، نفت سفيد و نفت كوره نيز وضع همين‌طور است.»
 
او در خاتمه مي‌نويسد: «وضعيت دارو از اين هم بدتر است. در تهران امكان يافتن بسياري از اقلام دارويي وجود ندارد.» (4)
 
هم او يك هفته پس از اين گزارش، در گزارش ديگري، راجع به بحران پيش رو چنين گزارش مي‌دهد: «مشكل تأمين نان در تهران بسيار جدي شده، زيرا مقدار گندم موجود در پايتخت به‌طور كلي براي برآوردن نياز شهروندان ناكافي است. از آنجا كه اين مردم تقريباً از نان و پنير بومي خود استفاده مي‌كنند، موضوع بسيار جدي و حياتي شده است.»
 
او اين گزارش را در شرايطي ارسال داشت كه بلواهاي نان در كشور آغاز شده بود، از همين روي گزارش او اشاراتي نيز بدين مقوله دارد: «روز گذشته چند شورش در شهر برپا شد. شركت‌كنندگان اصلي زنان بودند و يك آشوبگر به ساختماني كه در تصرف وزارت داخله بود حمله كرد.» او در پايان آورده است: «دولت قول داده است اقداماتي براي اصلاح وضع موجود انجام بدهد و اگر موفق نشود اوضاع اينجا به‌زودي ناگوار خواهد شد.»(5)
آغازين گزارش‌ها درباره قحطي بزرگ
 
گزارشات موجود درباره آثار وقوع قحطي دركشور، هرچند پراكنده و در مواردي نارسا مي‌نمايد، ليكن در گوشه وكنار آن اشاراتي وجود دارد كه مي‌تواند ابعاد واقعي اين فاجعه انساني را بازنمايي كند. روزنامه ايران در21 سپتامبر1917 مي‌نويسد: «نبود غله در سراسر ايران قحطي به وجود مي‌آورد. تأثير كمبود غله خصوصاً در كاشان مشهود است و هيچ ترفندي نمي‌تواند اوضاع را بهتر كند، زيرا حمل غله از قم يا سلطان‌آباد به كاشان ممنوع است و مازاد غله اين مناطق به شهرهاي شمالي ارسال مي‌شود.» (6)
 
«جان لارنس كالدول» سفير وقت امريكا درايران، در گزارشي با عنوان «فقر و رنج در ايران» در تاريخ 4 اكتبر 1917 به گزارش قحطي فزاينده پرداخته و آورده است: «كمبود مواد غذايي، خصوصاً گندم و انواع نان سراسر ايران خصوصاً مناطق شمالي و حاشيه‌اي و نيز تهران را چنان دربرگرفته كه پيش از آغاز زمستان فقر و رنج وسيعي پديد آمده است. ترديدي نيست زمستان امسال مرگ و گرسنگي چند برابر خواهد شد... حتي در اين موقع از سال قيمت ارزاق به بالاترين حد خود طي چندين سال گذشته رسيده و كمبود غله و ميوه‌جات حقيقتاً هشداردهنده است.» (7)
 
او در ادامه به توصيف وضعيت نانوايي‌ها پرداخته و مي‌نويسد: «بخش بزرگي از جمعيت كه از طبقه زارعان هستند، تنها از نان ارتزاق مي‌كنند كه قيمت عادي آن سه برابر شده و همان هم بسيار كمياب و ذخيره آن اساساً ناكافي است. در نانوايي‌هاي عمومي افراد زيادي گرد مي‌آيند و هر كدام منتظر نوبت يا اقبال خود براي خريد نان و اغلب نااميد و گرسنه رانده مي‌شوند. مأموران نظميه در اين نانوايي‌ها مستقر مي‌شوند تا نظم را برقرار كنند و افراد سمج و گرسنه را عقب نگه دارند. نتيجه آن است كه اغلب بلوايي برپا مي‌شود و در مواردي خونريزي هم شده است.»
 
كالدول برخي تصميمات اتخاذ شده براي تعديل شرايط قحطي را به اين شرح گزارش كرده است: «دولت براي آرام كردن شرايط در نظر دارد از محل ماليات بر اجناس گندم مورد نياز را تهيه كند و به بهاي ارزان‌تر از بازار در اختيار نانوايان قرار دهد، اما اين كار هم عملاً تا اين لحظه كمكي به بهبود وضع نكرده است. اقدامات گسترده‌اي براي جلوگيري از انحصار و احتكار به عمل آمده و تمام مسئوليت‌ها در اين زمينه به عهده ارباب كيخسرو شاهرخ گذاشته شده، ارباب زرتشتي است و عموم مردم به صداقت و درستكاري او اعتقاد كامل دارند، ولي با اين حال اوضاع همچنان وخيم است.»
 
او در خاتمه گزارش‌نگاري خود بدين نكته نيز اشاره دارد: «متكديان چند برابر شده است و صدها تن از آنها در خيابان‌ها به شكلي اسف‌بار مي‌گريند و گدايي و گاهي اوقات فردي را محاصره مي‌كنند و به او هجوم مي‌برند. از ديگر نقاط استان‌ها و شهرهاي ايران نيز شرايط مشابهي گزارش مي‌شود.» (8)
 
كالدول كه گويا درآن روزها وقت زيادي را به رصد كردن اوضاع ايرانيان و انعكاس آن به مخدومان خود صرف مي‌كرده، در تلگراف 10 دسامبر 1917، وخيم‌تر شدن شرايط را چنين توصيف مي‌كند: «به دليل قحطي افسار گسيخته‌اي كه در سراسر ايران در اثر جنگ و نبود غله به وجود آمده است، بسيار گرسنه‌اند. مواد غذايي بسيار كمياب و قيمت‌هاي آنها باورنكردني است. اقدامات امدادي محلي ناكافي است و كميته‌هاي كمك‌رساني توان بهبود بخشيدن به اوضاع را ندارند.» (8)
 
او در گزارش ديگري مي‌نويسد: «قوت غالب طبقات فقير تقريباً منحصر به نان يا برنج است. قيمت گندم هر بوشل 15 تا 20 دلار است. هر چند با همين قيمت هم به آساني نمي‌توان آن را يافت. قيمت هر پوند برنج بين 50 سنت تا دو دلار است. البته اين قيمت‌ها با نرخ برابري فعلي ارز در نظر گرفته شده‌اند.»
 
او در پايان اين گزارش آورده است: «دولت ايران با كميته امدادرساني متشكل از ميسيونرهاي امريكايي و عده‌اي ديگر همكاري مي‌كنند و هم‌اكنون مقداري برنج و غله رايگان و قدري نيز در برابر پرداخت قيمت در اختيارشان قرار مي‌دهد.» (9)
 
شرايط رقت‌بار شهر‌هاي قحطي‌زده در ايران
اخبار جرايد در آن روزها حاكي از آن است كه شهرهاي ديگر ايران نسبت به تهران، وضعي به مراتب وخيم‌تر داشته‌اند. حتي شهرهاي بزرگي چون اصفهان كه در قياس با ساير شهرها، از توانايي بيشتري براي توليد مواد غذايي برخوردار هستند. روزنامه رعد (متعلق به سيدضياء‌الدين طباطبايي) در 22 نوامبر 1917 مي‌نويسد: «اخيراً حاكم اصفهان ثروتمندان و روحانيون شهر را به عمارت خود دعوت كرد تا براي كمك به فقرا فكري كنند. آنها مبلغ 50 هزار تومان براي تأمين مايحتاج زندگي فقرا كمك كردند. از اصفهان خبر رسيده است كه مردم آن ناحيه به 130 خروار غله در روز نياز دارند و بنابراين براي دوره هشت ماهه پيش از برداشت، تقريباً 31 هزار خروار مورد نياز است، اما كل غله‌اي كه در آن ناحيه پيدا مي‌شود حدود 6 هزار است. گندم خرواري 70 تومان است.» (9)
 
اين روزنامه از ديگر مناطق چنين گزارش مي‌كند: «گزارشي از تبريز نشان مي‌دهد روزانه تعداد زيادي از مردم در اثر گرسنگي در ساوجبلاغ مي‌ميرند... در قم و مشهد هم مردم به خاطر فقدان مواد غذايي در تلگرافخانه‌ها متحصن شده‌اند.»
 
رعد در 27 نوامبر 1917 گزارشي درباره اوضاع كردستان مي‌نويسد: «مدت مديدي است وضع نان روز به روز وخيم‌تر مي‌شود و اكنون نمي‌شود نان پيدا كرد. انواع غله بسيار كمياب است و مردم نمي‌دانند چگونه گرسنگي خود را برطرف كنند. روزانه تعدادي در اثر گرسنگي مي‌ميرند. برخي معتقدند ظرف دو ماه تمام اهالي كردستان خواهند مرد... هر روز تعداد زيادي از مردان و زنان بر اثر گرسنگي تلف مي‌شوند. روس‌ها تمام جو موجود در بازار را براي اسب‌هايشان جمع‌آوري كرده‌اند. آنها براي يك گاو فقط پنج تا شش روبل و براي هر گوسفند دو تا سه روبل مي‌پردازند‌.»
رعد در 28 نوامبر 1917 مي‌نويسد: «حاكم اصفهان به وزير داخله تلگراف زده و گفته است اكثر دكان‌هاي نانوايي بسته‌اند و افراد بسياري از گرسنگي در حال مردن هستند» و در تهران «هم‌اكنون غالب نانوايي‌ها بسته‌اند. نان بسيار كمياب است و زن، مرد و كودك در خيابان‌ها زار مي‌زنند.»
 
رعد درباره اوضاع همدان در 30 نوامبر مي‌نويسد: «مردم به دولت تلگراف زده و گفته‌اند نان بسيار كمياب است و بسياري از گرسنگي به حال مرگ افتاده‌اند. گندم هر خروار 100 تومان و جو 90 تومان به فروش مي‌رسد.» 
 
 گرسنگي، مرگ و ديگر هيچ
 
 
قحطي مواد غذايي در تهران، رفته رفته ابعادي گسترده و دهشتناك يافت و صحنه‌هايي دلخراش و تكان‌دهنده را در سراسر ايران رقم زد. بي‌ترديد آنچه كه در روزنامه‌هاي آن دوره انعكاس يافت، تنها جلوه‌هايي كوچك از اين تراژدي بزرگ است. به عنوان نمونه روزنامه رعد در يازدهم ژانويه 1918 درباره شرايط تهران، چنين گزارش مي‌دهد: «به گزارش نظميه، هفته گذشته 51 نفر در اثر گرسنگي و سرما در خيابان‌هاي تهران جان باخته‌اند.» اين نشريه در ادامه گزارش خويش، به اقدامات امدادي انجام گرفته براي مقابله با قحطي در تهران اشاراتي كرده است: «تا پايان دسامبر كميته مركزي صدقات ـ كه اعضاي آن همگي ايراني هستند ـ اقدامات زير را براي فقراي شهر انجام داده‌اند: « اختصاص باغ اعتماد حضور با اتاق‌هاي زياد و اسباب و اثاثيه مورد نياز و گرمايش براي اقامت مستمندان
ـ اختصاص باغ مجزايي براي زنان مستمند و كودكان
ـ پناه دادن به هزار نفر
ـ ايجاد يك حمام براي آنها
ـ تأمين البسه مورد نياز
ـ تأمين جيره روزانه براي چاي،‌ آش و برنج
ـ معالجه بيماران
ـ نگهداري از زنان باردار و تأمين شير نوزادان يتيم
ـ تأسيس يك مريضخانه 30 تختخوابي
ـ ايجاد كارخانه‌اي براي قاليبافي زنان و كودكان كه تا‌كنون هشت دستگاه دار قاليبافي در حال كار در آن مستقر شده است
ـ تعيين معلمي براي تعليم علوم ديني به كودكان.» (10)
 
رعد در 28 ژانويه درباره شرايط شهر قم آورده است: «اوضاع شهر قم از نظر مواد غذايي اسفبار است. طي هفته گذشته بيش از 50 نفر در اثر گرسنگي و سرما جان باخته‌ و تعدادي از آنها هنوز دفن نشده‌اند. برخي از مردم براي غذايشان تنها به خون گوسفند دسترسي دارند!» اين روزنامه در شماره 29 ژانويه درباره پيشنهاد گشايش نانوايي‌هاي دولتي در تهران مي‌نويسد: «دولت بنا دارد 20 دكان نانوايي را براي فروش نان ارزان به فقرا باز كند و نانوايان ديگر هم مي‌توانند نان را به هر قيمت كه بخواهند بفروشند.» رعد در 5 فوريه 1918 درباره آمار مرگ و مير در خيابان‌هاي تهران مي‌نويسد: «حاكم تهران به وزارت داخله گزارش داده كه طي 20 روز گذشته تعداد مردگان، خصوصاً به خاطر قحطي در تهران به 520 نفر رسيده است، يعني به‌طور متوسط در هر روز 36 نفر.» 
 
 گزارش آقاي سفير از تراژدي انساني در ايران
 
شايد گزارشات شخص جان كالدول، يكي از بزرگترين خدمات به تاريخ‌نگاري ايران درباره قحطي بزرگ باشد. وي در تلگرامي در تاريخ 22 ژانويه 1918 چنين گزارش مي‌كند: «در شهرهاي گوناگون به امداد فوري نياز است. روزانه چندين مرگ گزارش مي‌شود. در ولاياتي كه دولت ايران قيمت‌هاي خاصي را تعيين كرده است، حجم محدودي از گندم، برنج و ديگر مواد غذايي را مي‌توان خريد. سخت‌ترين مشكل تأمين امكانات دارويي و پزشكي است. واردات مواد غذايي اگر غيرممكن نباشد بسيار سخت است. قيمت‌ها گزاف‌اند، گندم هر بوشل 15 تا 20 دلار... مردم و مقامات مسئول با هم همكاري مي‌كنند، اما موضوع از توان آنها به‌تنهايي خارج است. سازمان‌هاي محلي ماهانه 20 هزار دلار در تهران هزينه مي‌كنند، اما اين مقدار تنها نياز 10 درصد نيازمندان شهر را پاسخ مي‌دهد. در ديگر ولايات نيز شرايط به همين منوال است.» (11)
 
پي نوشت‌ها در سرويس تاريخ موجود است
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار