طرح مسئله تحول علوم انساني، از جمله دستاوردهاي انقلاب اسلامي ايران براي جهان اسلام است. تحول در علوم انساني به معناي تبديل مباني و بنيادها، روشها، مفاهيم، ساختارها، نظريهها و مكاتب و متون علمي در مسير تكامل روشمند و اسلامي و بوميسازي علوم انساني است. تغييري كه به تعبير برخي از صاحبنظران حاكميت علمي پيدا كند و به مديريت تحول دانش منتها شود. وقتي از حوزه دانش صحبت به ميان ميآيد تحول تدريجي و فرايندي به عنوان تنها گزينه مطرح ميشود. منتها هر تدريجي يك ابتدايي دارد. ناديده گرفتن اين مسئله و نبود شهامت ورود به عرصهاي كه در آن دانشمندان هر يك از رشتههاي علوم انساني، نظريههاي هماهنگ با شريعت اسلام را تأييد كرده و سپس معناي ديني به آن نظريه تزريق كرد و بعد به توليد نظريههاي مبتني بر مباني و روششناسي اسلامي بپردازند؛ آنگاه به نظام معرفتي اسلامي در رشتههاي علوم انساني دست يابند طي سالها وجود نداشته است.
بر همين اساس، نه تنها به حوزه تحول علوم در جهت نيازهاي فرهنگي و بومي توجه نشده، بلكه با آلودن تحول در علوم به نگاه سياسي عقبماندگي را رقم زدهايم كه قرباني اول آن مؤلفه تدريجي و فرايندي بودن تحول در علوم انساني است.
در نهايت نيز اخيراً شاهد بوديم كه ابلاغ سرفصلهاي جديد علوم انساني به ويژه علوم سياسي مقاومتها و واكنشهايي را از سوي برخي از استادان در پي داشت و به نوشتن نامه به رئيسجمهور و درخواست لغو ابلاغ مصوبه شوراي عالي انقلاب فرهنگي انجاميد.
البته در مقابل اين نگاه، نظر ديگري نيز وجود دارد كه بر اساس آن، تسريع در تحقق تحول گزينه مقبول مبتني بر سليقه سريعپسند مديران است كه قابليت استناد و اتقان علمي خود را از دست ميدهد. اين در حالي است كه معضل چند شغلهها در كشور ما گريبان تحول علوم انساني را نيز گرفته است. در اين شرايط زواياي تحول در علوم انساني در كشور ما در گفتوگو با صاحبنظران بيشتر مشخص ميشود. دكتر منوچهر محمدي رئيس كارگروه علوم سياسي در شوراي تحول و ارتقاي علوم انساني و استاد بازنشسته اين رشته در دانشگاهها هم به لحاظ تخصص و تجربه دانشگاهي و هم به لحاظ مسئوليتي كه در اين زمينه دارد، گزينه اول سلسله گفتوگوهاي «جوان» در اين رابطه است.
بهرغم گذشت پنج سال از فرمان اوليه رهبرمعظم در رابطه با تحول در علوم انساني و با اينكه ايشان معتقدند كه به تعويق افتادن تحول در علوم انساني خسارت بزرگي متوجه انقلاب اسلامي خواهد كرد، تحول در علوم انساني هنوز به سرانجام مطلوب نرسيده است. به نظر شما اين تأخيرها و تعللها چه توجيهي ميتواند داشته باشد؟
به نظر من بايد قدري عقبتر برويم. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ستادي به وجود آمد كه قرار بود ستاد فرهنگي انقلاب باشد و مأموريت تحول دانشگاهها بهويژه در علوم انساني را به عهده داشت. در مقايسه با علوم تجربي، علوم انساني غربي از بنياد و مبنا با علوم انساني اسلامي متفاوت و نيازمند تحول است. متأسفانه در طول اين سالها به اندازهاي كه به پيشرفت علوم تجربي توجه شد به علوم انساني نشد. به قول مرحوم علامه جعفري متأسفانه در كشور ما هنوز ارزش يك ماشين بيش از ارزش يك انسان است.
علتش هم اين است كه پيشرفت و تحول ماشين ملموس و درآمدزاست و ميشود از آن رونمايي كرد و به همه نشان داد. ولي اثرات تحول علوم انساني در نسلهاي آينده قابل مشاهده است. از طرفي استادان علوم انساني تربيت شده مكتب غرب بودند و هستند، بنابراين مطالبي كه نوشته و درسهايي هم كه داده ميشود با مباني مكتب اسلامي تفاوت دارد. تحولات سياسي كشور هم عنايت چنداني به اين جريان نداشت. از دولت موقت كه بعد از پيروزي انقلاب سر كار آمد تا دولتهاي بعدي همواره دنبال اين بودند كه اثرات خدمات خود را كوتاهمدت مشاهده كنند و به مردم نشان دهند و هنوز هم همينطور است. يعني در نگاه دولتها پيشرفت اقتصادي، نظامي و سياسي مطرح و اولويت است؛ ولي پيشرفت و تحول فرهنگي به دليل ديرثمر بودن چندان مورد توجه نيست. هيچ رئيسجمهوري براي برنامهاي در آيندهاي كه بر سر كار نيست بخش بزرگي از بودجه در اختيارش را هزينه نميكند مگر اينكه بتواند از آن برنامه گزارش و نمايشي ارائه كند.
در سالهاي اخير شوراي عالي انقلاب فرهنگي در تذكرات مقام معظم رهبري در رابطه با تحول علوم انساني مخاطب اصلي قرار گرفت؛ بنابراين توقع ميرفت به اين مسئله نگاه حاكميتي و فرادولتي شود؛ اما اينطور نشد. درست است؟
شوراي عالي انقلاب فرهنگي از دو گروه تشكيل ميشود. يك گروه مسئولان اجرايي از جمله رئيسجمهور و رئيس قوه قضائيه هستند كه با عنوان حقوقيشان عضوند و نقش كليدي در اجرايي كردن مسئله تحول دارند. اگرچه اين مسئله ميتوانست قوت به شمار برود؛ اما در عمل ميبينيم رؤساي جمهور در بودجهبنديهاي خود مسائل كشاورزي و عمراني و صنعتي را به تحول علوم انساني ترجيح ميدهند؛ يعني همچنان ارزش انسان در ديدگاه مسئولان ما از ارزش يك ماشين كمتر است.
ميپذيريد كه اين به خاطر فرايند كندي است كه در صنعتي و دانش بنيان شدن اقتصادمان داريم؟
اتفاقاً در آن قسمت خيلي خوب رشد كردهايم. ولي در علوم انساني 36 سال عقبيم. انقلاب ما يك انقلاب صنعتي يا يك انقلاب كشاورزي نبود. يك انقلاب فرهنگي بود؛ اما بعد از پيروزي فرهنگ در عمل به بوته فراموشي سپرده شد در حالي كه مهمترين مسئله بود. ما با قدرت نظامي و اقتصادي پيروز نشديم بلكه با قوت ديني و فرهنگي كه دين اساسش بود پيروز شديم. به اين موضوع در عمل توجه نكردهايم و لذا گلايه مقام معظم رهبري از وضعيت موجود، گلايهاي بجاست. روزي كه براي تشكيل كميتههاي تحول علوم انساني از ما دعوت كردند، من به عنوان يك فرد دانشگاهي و در عين حال يك مسئول اجرايي اين درد را كاملاً احساس ميكردم. ضمن اينكه براي پي بردن به اهميت علوم سياسي در ميان ساير علوم انساني توجه به دو نكته كافي است. اول اينكه طبق فرمايش امامخميني(ره) والله اسلام تمامش سياست است و دوم اينكه علم سياست علم حكومت است و بقيه علوم انساني از علوم سياسي تغذيه ميشوند و لذا علوم سياسي علوم مادر هستند. با اين حال حتي در شوراي عالي انقلاب فرهنگي هم يك ريال براي تحول در اين علوم در نظر گرفته نشده بود.
چرا از ظرفيت پژوهشگاهها و پژوهشكدهها و مراكز علمي موجود استفاده نكرديد؟
وقتي استادان آنجا به تحول در علوم انساني باور و اعتقاد ندارند چطور ميتوان از آنها انتظار داشت.
اين مسئله ديگري است. يعني هنوز نتوانستهايم استادانمان را با جريان تحول در علوم انساني همراه كنيم. درست است؟
درست است.
چرا؟
حرف اسلامي كردن دانشگاهها را هم زديم، سندي هم تصويب شد؛ اما آيا توانستيم دانشگاههايمان را اسلامي كنيم؟ فضاي دانشگاهها و پژوهشگاههاي ما كه اغلب از دوران شاهنشاهي باقي مانده بودند كاملاً سكولاريستي و غربي بود و در سالهاي بعد از انقلاب فقط دو مؤسسه اسلامي توانستند به طور جداگانه خلق شوند. يكي دانشگاه امام صادق(ع) و ديگري مؤسسه امامخميني(ره) كه هر دو بر اساس برنامه اسلامي شدن حركت كردند و امروز دستاوردهاي قابل طرحي براي ارائه دارند. متأسفانه بقيه مراكز علمي و دانشگاهي به هر دليلي در اين مسير حركت نكردند. مثلاً در زمان وزارت دكتر دانشجو، برنامهاي در رابطه با تحول علوم انساني به پژوهشگاه علوم انساني و دانشگاه علامه طباطبايي داده شد كه موفق نشدند انجام دهند؛ بنابراين شوراي تحول علوم انساني، كارگروهي از استادان باورمند و متخصص تشكيل داد و كار را به آنها سپرد و كار در حالي شروع شد كه همه حتي دوستان خود ما در شوراي عالي انقلاب فرهنگي مأيوس بودند.
اصلاً در اين مدت تلاشي براي همراه كردن استادان كردهايد؟
قبل از اينكه براي آن تلاش كنيم بايد خودمان هم چيزي عرضه كنيم؛ بنابراين اول به تمام گروههاي آموزشي علوم سياسي فراخوان داديم و اعلام كرديم كه هر كس آمادگي دارد در راستاي اسلامي، بومي و روزآمد كردن رشته علوم سياسي با ما همكاري كند بسمالله. از ميان استاداني كه اعلام آمادگي كردند 50 نفر را در چهار كميته تخصصي فعال كرديم و سپس اهداف تحول را نوشتيم. بعد هم قدم به قدم هر چه را تصويب ميكرديم قبل از ارسال به شوراي تحول، براي تمام گروههاي آموزشي ميفرستاديم كه نظراتشان را كسب كنيم؛ بنابراين ما تلاشمان را كرديم؛ منتها خيليها باورشان نميشد كه اين كار به جايي برسد. ولي ما با همه نااميدي كه وجود داشت و با همه مشكلات مادي شب و روز كار كرديم.
كميتههاي تحول علوم سياسي كدامند؟
كميته بينالملل، مطالعات ايران، سياست محض و سياست اسلامي كه دو كميته در قم و دو كميته در تهران تشكيل شد.
يكي از انتقاداتي كه در ماههاي گذشته مطرح شد اين بود كه منابع معرفي شده در جريان تحول علوم سياسي منحصرا تدوين و تهيه اشخاص خاصي هستند. مثلاً اگر اشتباه نكنم شش مورد از منابع معرفي شده تأليف خود شما هستند. بعد از عرضه محصولات تحولي كارگروهها، چه بخشي از اعتراضها مربوط به اين مسئله بود؟
چند هفته پيش جلسهاي با سردمداران گروهي كه به رئيسجمهور نامه نوشته بودند در مركز بررسيهاي رياست جمهوري تشكيل شد. خلاصه كلامشان اين بود كه ما اسلامي شدن علوم سياسي را قبول نداريم. شما علوم سياسي را ايدئولوژيك كردهايد و اين علمي نيست. چون از ديدگاه غربيها كار علمي سكولاريستي است. ما هم پاسخ داديم كه مگر سكولاريسم و ماترياليسم ايدئولوژي نيستند؟ چطور سكولاريسم غير ديني علمي است ولي نگاه اسلامي كه مباني معرفتي كاملاً متفاوتي با مباني معرفتي سكولاريسم دارد ايدئولوژيك و غيرعلمي است. تعداد زيادي از آنها با تحول مخالفت ميكنند چون مباني معرفتي اسلامي را زيربناي تحول علوم سياسي قرار دادهايم و آنها نه اين را ميفهمند و نه قبول دارند.
پس همچنان بخش اعظم استادان علوم انساني با فرايند اسلاميسازي و بوميسازي علوم انساني بهويژه در حوزه علوم سياسي همراه نيستند؟
بله و به همين علت كار تحول را فازبندي كرديم. اولين فاز تعريف مباني و تعيين اهداف و رسالت تحول با استفاده از اسناد بالادستي مانند سند چشمانداز بود كه حدود شش ماه طول كشيد. فاز اول بر اصول اسلامي كردن، بوميسازي، روزآمد كردن و مفهومسازي استوار بود. سي سال بود كه در سرفصلهاي دانشگاهي تحولي به وجود نيامده بود. از طرفي بسياري از مفاهيم علوم سياسي مفاهيم غربي هستند كه بايد با مفاهيم نو جابهجا شوند. مثلاً خاورميانه يك واژه استعماري است و بر اين اساس به وجود آمده كه اروپا محور دنياست و بقيه دنيا حاشيههاي آن هستند. مثلاً خاور دور، خاورميانه و باختر و... ما بايد براي اين واژه استعماري فكري ميكرديم و در نهايت هم به جهان اسلام جنوب غربي آسيا به جاي خاورميانه رسيديم. از اين موارد در علوم سياسي زياد داشتيم. اقدام بعدي تجميع رشتهها بود. تا پيش از اين متجاوز از 20 رشته علوم سياسي داشتيم كه كنترل آن بسيار مشكل بود و هم براي بازار كار و هم براي دانشجو مشكل ايجاد ميكرد. مثلاً بازار كار براي فارغالتحصيل انديشه سياسي بسيار محدود بود. بنابراين رشتهها را در مقطع كارشناسي در يك رشته علوم سياسي و در دوره ارشد و دكتري در چهار رشته مطالعات جهان يا مطالعات بينالملل؛ مطالعات ايران، مطالعات سياست اسلامي و مطالعات سياست محض تجميع كرديم. دو رشته نظري و دو رشته كاربردي تا نياز مملكت را تأمين كنند. اينجا ايالات متحده با 300 ميليون جمعيت نيست كه براي تمام تنوع رشتهها بازار كار وجود داشته باشد. در نهايت هم عناوين تعيين و سرفصلهاي دوره كارشناسي نوشته و تصويب شد. مرحله بعدي تدوين متون بود. چون با اين نگاه تحولي متون موجود جوابگو نبود و بايد متون جديدي ارائه ميشد. تهيه 90 عنوان از متون اصلي را به عهده متخصصين باورمند گذاشتيم. ببينيد يك فرد سكولار نميتواند يك متن اسلامي بنويسد. اينكه فرموديد شش تا از منابع معرفي شده تأليف من هستند، اينطور نيست. من تنها مسئول نوشتن سه متن بودم كه يكي از همانها را هم دادم به ديگري بنويسد. در عين حال اعلام كرديم كه نوشتن متن انحصاري نيست. هر كس آمادگي داشته باشد بر اساس چارچوب سرفصلي كه مصوب شده متن درسي بنويسد ميپذيريم. مرحله آخر هم آموزش استادان بود. به هر حال بازآموزي و آموزش استادان لازم بود. متأسفانه در اين مورد به علت نبودن بودجه شوراي تحول نتوانست به موقع اقدام كند و به تازگي در دستور كار قرار گرفته است.
استاداني كه ياد ميكنيد شامل تمام مجموعه استادان است؟ چه موافق و چه مخالف؟
بله. از مسئولان گروههاي آموزشي شروع شده تا ترتيبات آموزش استادان هرچه زودتر داده شود. در جريان تحول علوم سياسي، 48 عنوان درسي متفاوت و جديد، منتها با چارچوبهاي وزارت علوم معرفي شده است. در جريان تحول در علوم سياسي هيچ درس غربي حذف نشده است. بلكه علاوه بر توصيف، نقد آن درس و رشته و عنوان درسي را هم در منابع جديد گنجاندهايم. در دوره كارشناسي رويكرد توصيفي ـ انتقادي است. در دوره كارشناسي ارشد تحليلي ـ تبييني و در دوره دكتري نوآوري و نظريهپردازي. در حالي كه در گذشته دروس در مقاطع مختلف تقريباً تكرار ميشدند. همچنين دوره كارشناسي استادمحور، كارشناسي ارشد نيمي استادمحور و نيمي دانشجومحور و دوره دكتري دانشجومحور شده است. اينها نكات جديدي است كه استادانمان به آنها عادت نكردهاند. اينها شيوههاي مدرن و روزآمد است كه بستر تئوريپردازي در علوم در كشور ما را تقويت ميكنند. در همين راستا در دوره كارشناسي استاد بايد باورمند باشد در غير اينصورت نميتواند دروس اسلامي تعيين شده را انتقال دهد و پايه آموزشي دانشجو منحرف ميشود. ولي در دورههاي كارشناسي ارشد و دكتري حساسيت كمتر است. يعني يك استاد معارض و مخالف هم ميتواند درس بدهد زيرا پايههاي اسلامي دانشجو به اندازه كافي در دوره كارشناسي قوي شده است. براي اجرا هم برنامهاي تدوين كردهايم كه طي آن تحول براي دوره كارشناسي در مهر 93 عملياتي شود كه الان مشغول هستيم مهر 94 كارشناسي ارشد به مرحله اجرا برسد و پروسههايش را طي كنيم و نهايتاً هم دكتري را در سال 95 اجرايي كنيم. تمام برنامهها و مصوبات و سرفصلها را نيز براي گروههاي آموزشي سراسر كشور ارسال كرديم. علت موج مخالفتها و حساسيتها هم اين بود كه اينها باور نميكردند تحول به مرحله اجرا برسد و لذا ميبينيد ايراد و اعتراضي مثلاً به رشته روانشناسي نيست. چون در فرآيند تحول اين رشته، بازنگري با تحول اشتباه گرفته شد. به طوري كه همان سرفصلهاي موجود مرور مجدد شدند.
بالا بودن سرعت تحول مبنايي در علوم سياسي از سوي منتقدان اينطور برداشت شد كه چون اين علوم حاكميتي و دستوري بود اول سراغ علوم سياسي رفتهاند و آن را براي اداره كشور به سليقه خودشان متحول كردهاند. يعني از محدوده يك اقدام علمي خارج شده و به يك امر حاكميتي بدل شده است. اين را ميپذيريد؟
نه اينطور نيست. اتفاقاً ما بيشترين مشكل را از ناحيه حكومتي داشتيم. ما خودمان انگيزه ايجاد تحول را داشتيم چون درد را ميشناختيم وگرنه دستوري نبود.
آقاي دكتر اجازه ميدهيد از صحبتهاي شما اينطور نتيجه بگيريم كه قشر بزرگي از استادان علوم انساني به ويژه در علوم سياسي تحت تأثير افكار سكولاريستي هستند؟
بله؛ حتي بچه مسلمانان. براي اينكه در دانشگاههاي ما غير از علوم سكولاريستي چيزي ارائه نشده است. يكي از ايراداتي كه به ما ميگيرند اين است كه چرا اكثر اعضاي كميته تحول از دانشگاه امام صادق(ع) هستند. براي اينكه دانشگاه امام صادق(ع) از مبنا به دانشجويان خود اسلامي فكر كردن را آموزش ميدهد.
خب كنار گذاشتن اين ظرفيت بزرگ استادان به نظرتان درست است؟
اتفاقاً نميخواهيم كسي را كنار بگذاريم. طبيعي است وقتي اينطور تربيت شدهاند نميتوانستند كمكي به ما بكنند. وقتي كسي تربيت سكولاريستي ديده چه كمكي به فرآيند اسلامي شدن ميتواند بكند. چون اصلاً باور ندارد و در اينباره مطالعه نكرده است.
وجه مميزه يا تشخيص باورمندي استادان چيست؟
اين مسئله دست شوراي تحول علوم انساني بود. يعني هيچ يك از اعضاي كميتهها را ما انتخاب نكرديم. شوراي تحول و وزارت علوم اعضاي كميتههاي ما را تعيين ميكردند و ابلاغي كه براي مجموعه ما صادر شد امضاي مشترك شوراي تحول و وزارت علوم را داشت. بنابراين اينطور نبوده كه خودمان يك جا دور هم جمع شده باشيم و به تشخيص خودمان تغيير و تحول اعمال كنيم. از روي مطالعه، در عمل و نگاه استادان اعضا انتخاب ميشدند.
فراتر از كميته تخصصي شما، شوراي تحول بر اساس گفتههاي شما برنامهاي براي اساتيد دارد؟ يعني جايگزيني تدريجي اساتيد سكولار با اساتيدي كه تربيت از پايه اسلامي دارند؟
به بازآموزي همين اساتيد به خصوص آنهايي كه متدين هستند و روحيات انقلابي دارند و تعدادشان هم كم نيست اميد داريم. سعي داريم به آنها بقبولانيم كه اين برنامه نظام است كه بايد در دانشگاهها تدريس شود. اما با اين حال چون احتمال وجود خلأ هست برنامهاي براي آموزش استادان تدوين شده است.
آيا پالايش و بازنشستگي پيش از موعد اساتيد و جذب متمركز هيئت علمي در ارتباط با اين فرآيند هستند؟
هيچ كدام ربطي به اين موضوع نداشته و ندارند. يعني معتقد نيستيم كه استادان سكولار را كنار بگذاريم، بلكه ميخواهيم چالش وجود داشته باشد؛ منتها در دورههاي بالاتر و در تحصيلات تكميلي. اتفاقاً حضور اين اساتيد پويايي و بار علمي بحثها را بيشتر ميكند.
در جريان تحول در علوم انساني چقدر از ظرفيت كرسيهاي آزادانديشي و نظريهپردازي استفاده كرديد؟
اصلاً اين كرسيها راه نيفتادند. زماني من مسئول كرسيهاي نظريهپردازي علوم سياسي بودم. آن هم مشكلاتي داشت. مثلاً شوراي عالي انقلاب فرهنگي حمايت نميكرد. مشكل كار اين است كه اكثر دوستان ما در آنجا كارشناس و فارغالتحصيل علوم تجربي هستند. در نتيجه نگاهشان به علوم انساني از ديدگاه خودشان است. ببينيد كدام يك از وزراي علوم ما فارغالتحصيل علوم انساني بودند؟ همهشان فني بودند. در حالي كه بايد توجه ويژهاي به علوم انساني شود كه در آن قالب بشود كار كرد. يعني مسئولان اهميت تربيت انسانها در علوم انساني را باور كنند. ساختن انسانهاي علاقهمند، باورمند و انديشمند در علوم انساني كمتر از ساختن پروفسورهايي در فيزيك و شيمي و طب نيست. توجه به روح انسانها در جوامع امروزي از ياد رفته است. در حال حاضر بعضيها علناً ميگويند علوم انساني علوم حرف است.
فكر ميكنيد دانشجوياني كه بر اساس مباني متحول شده خروجي كميتههاي شما تربيت ميشوند توانايي و صلاحيت اداره جامعه طراز اسلامي را در آينده خواهند داشت؟
ما نمونه داريم. الان بيشترين فارغالتحصيلان دانشگاه امام صادق(ع) و مؤسسه امام خميني(ره) جزو دولتمردان هستند. دولتمرداني كه موفق هم بودهاند. بنابراين استقبالي كه از فارغالتحصيلان اين دو مؤسسه ميشود قابل مقايسه نيست. مسئلهاي كه وجود دارد اين است كه ما به ويژه در بازار كار بدبينانه نگاه ميكنيم.
خط قرمزها در تحول مبنايي علوم انساني به طور كل و علوم سياسي به طور خاص كدام بودند؟
تنها خط قرمز ما اين بود كه اگر به سراغ مطالعات سكولاريستي ميرويم تنها توصيف نكنيم بلكه نقد هم بكنيم. تا به حال فقط توصيف ميشد. كتابهاي اساتيد ما را نگاه كنيد. اعم از انديشه سياسي در غرب، روابط بينالملل و سياست بينالملل، همه توصيفند.
در اين فرآيند حذف و سانسوري وجود نداشت؟
نه. اصلاً معتقد به حذف و سانسور نبوديم.
حتي بخشهايي كه با مباني مثل اصل ولايت فقيه يا اصول ديني و اعتقادي ما مغاير بود؟
نه آنها را نقد ميكرديم. چون ما حرف حق و منطق محكمي داريم. به منطقمان هم اعتقاد و باور داريم. موردي را حذف نميكرديم مگر اينكه با اخلاق عمومي سازگار نبود.
منظورتان را از اخلاق عمومي شفافتر بيان كنيد.
مثلاً در نگاه فرويديسم مثالهايي به كار رفته كه به هيچ وجه با اخلاق ما تطبيق ندارد. ما افكار و انديشههاي فرويد را مطرح ميكنيم منتها جاهايي كه ميرسد به يك رفتار و مسائل غيراخلاقي آنها را به كار نميبريم. حتي آنها را نيازمند نقد هم نميبينيم.
مقاومتهايي كه دو ماه پيش و در رابطه با ابلاغ سرفصلهاي جديد علوم سياسي صورت گرفت و شما به عنوان سنگ اندازي در راه اجراي مصوبات شوراي عالي انقلاب فرهنگي از آنها ياد كرديد به كجا رسيد و تا چه حد توانستيد تعديلشان كنيد و آيا اين سرفصلها اجرايي خواهند شد و خودتان به اين جريان اميدوار هستيد يا خير؟
سرفصلهاي مصوب شوراي تحول بدون هيچگونه تغييري به تصويب شوراي برنامهريزي وزارت علوم رسيده و از طريق شوراي عالي انقلاب فرهنگي ابلاغ شده و رسميت دارد. بنابراين دانشگاهها موظفند اجرا كنند و در غير اينصورت مسئولند. تلاش اين دوستان اين بود كه شوراي عالي انقلاب فرهنگي تعويق يك ساله اين برنامه را تصويب كند.
كه در اين يك سال چه اتفاقي بيفتد؟
كه نظرات خود را اعمال و در حقيقت پايههاي اجراي آن را شل كنند. البته شوراي عالي انقلاب فرهنگي با اين مسئله موافقت نكرد. چون ما ضمن اينكه معتقديم آنچه نوشتيم كار خوبي بوده در عين حال آن را وحي منزل هم نميدانيم. ما همه ساله هم تصميم داريم كه در آن بازنگري و پالايش كنيم.
حكمي كه گفتيد زمان آقاي دكتر روحاني بود؟
بله و به وسيله آقاي فرجي دانا ابلاغ شد.
با همه فرمايشاتتان و با عنايت به اينكه حوزه علوم انساني از ديرباز بهترين حوزههايي بوده كه يك دولت و حكومت ميتواند روي آن سرمايهگذاري كند تحركات در جريان تحول علوم انساني آنقدر سرعت نداشت كه سبب شده رهبري اعلام نارضايتي كنند. به نظر ميرسد بخشي از پاسخ اين گره به عنوان فردي كه در اين رابطه مسئوليت دارد دست شماست. ميتوانيد بفرماييد چطور ميشود سرعت يا كيفيت اين كار را بيشتر كرد؟
نكته اول، استاداني كه براي عضويت در كارگروهها تعيين شدهاند اكثر وقتشان صرف تدريس ميشود. همهشان افراد شايستهاياند كه مشغله زيادي دارند. بعضيهايشان كار اجرايي هم دارند و معذورند. نكته دوم اينكه بايد به عنوان يك پروژه جهادي به آن نگاه شود كه از ساختار بروكراتيك دربيايد. هر كاري كه بخواهيم در ساختار بروكراتيك انجام دهيم با معضلات و مشكلات بزرگي مواجه ميشويم كه آخر هم از درون آن در نميآيد. سوم نياز به يك دبيرخانه پژوهشگاه يا مركز دائمي دارد. چهارم توجه به نقش بودجه است. براي يك همايش بيش از 2، 3 ميليارد تومان هزينه ميكنيم براي تحول هر رشته حاضر نيستند 100 ميليون تومان هزينه كنند، در صورتي كه ميتوانند از گروهها برنامه بخواهند، زمانبندي كنند و در اين صورت رقابتي هم بين گروهها ميافتد.
و اما ختم كلام؟
بايد از جايي شروع ميكرديم و كرديم. اين تحول دير يا زود انجام ميشد؛ منتها در عمل چون تجربهاي نداشتيم، ضعفهايي وجود دارد؛ با اين حال نبايد مانع اجراي تحول شوند، بلكه بايد ضمن اجرا مشكلات و مسائل و چالشهاي پيش رو را حل كنيم و نسبت به تحول آينده اميدوار باشيم و بدانيم كه پايه يك تحول 300 ساله را ميريزيم. غرب در سال 1648 تحول علوم انساني را از ديني به سكولار تبديل كرد و هنوز اثراتش را استفاده ميكند. ما هم بايد بدانيم با تحول در علوم انساني بنياد تمدن اسلامي را ميگذاريم و براي اين كار بايد نگاه 300 ساله داشته باشيم. قرنها طول كشيد تا غربيها توانستند خرافات مسيحيت را بزدايند. در سال 1558 گاليله را به علت اينكه گفت زمين گرد است محاكمه كردند. ما نيز اگرچه 36 سال را از دست دادهايم ولي بايد بدانيم كه پايه تمدن را ميريزيم. تحول علوم انساني تحول در باورها و تغيير نگاهها از سكولاريستي به اسلامي است. كما اينكه علت اينكه توانستيم در صدر اسلام به سرعت دنيا را تسخير كنيم، حاكميت نگاه و تربيت اسلامي بود. به طوري كه مسلمانان صدر اسلام در كمتر از 50 سال دو امپراتوري بزرگ دنيا را نابود كردند. نه با شمشير بلكه با ايمان و باورهايشان. يقين هم بدانيم چه بخواهيم و چه نخواهيم اين تحول اتفاق خواهد افتاد و ديگران هم اين راه را دنبال خواهند كرد.