فعاليت مبارزاتي و سياسي در سالهاي دهه 40 كه اوج اقتدار رژيم پهلوي بود، كاري بسيار پرهزينه و سنگين بود اما در همان روزهايي كه شاه حكومتي ابدي را براي خود تصور ميكرد قيام 15 خرداد سال 42 آغازگر مبارزاتي شد كه در سال 57 به ثمر نشست. قيام 15 خرداد كه به اعتراض امامخميني به لايحه جنجالي انجمنهاي ايالتي و ولايتي انجاميد، باعث شد نسلي از جوانان مسلمان جرئت اعتراض به حكومت وقت را پيدا كنند كه سيدعلي اندرزگو يكي از آن جوانان بود. او كه در 20 آبان ماه 1317 در تهران به دنيا آمد، بعد از واقعه 15 خرداد به مخالف سرسخت رژيم سلطنتي و به يك مبارز تمام عيار تبديل شد. اندرزگو در جريان اين اعتراضات دستگير ميشود و همين دستگيري عاملي است تا او جديتر از هميشه عليه حكومت شاه مبارزه كند. ايام سالروز ميلاد اين مبارز انقلابي را بهانهاي قرار داديم تا گذري كوتاه به زندگي جهادياش داشته باشيم.
عضو شاخه نظامي مؤتلفه اسلامياندرزگو كه در زندان با وجود تحمل شكنجههاي سخت، هيچگاه لب به اعتراف باز نكرد، پس از آزادي به شاخه نظامي جمعيت هيئتهاي مؤتلفه اسلامي پيوست. پيوستن به گروه مؤتلفه زندگي سياسي و زندگي اجتماعي اندرزگو را وارد مرحله تازهاي كرد. اعضاي گروه كه به دليل تصويب لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي دل خوشي از حسنعلي منصور نخستوزير وقت نداشتند وقتي متوجه شدند او ميخواهد قرارداد مشترك نفتي با خارجيان تسليم مجلس كند، تصميم به ترورش گرفتند.
آن زمان اندرزگو، نقش مهمي در وارد كردن اسلحه به ايران براي مبارزه مسلحانه با رژيم داشت و براي اين منظور به كشورهاي ديگري سفر ميكرد. حاج احمد قديريان جايي نقل كرده سلاحهايي كه شهيد اندرزگو از افغانستان وارد ميكرد، در اوايل انقلاب بسيار به درد خورد و همه آنها در كميته و جاهاي ديگر مورد استفاده قرار گرفت. رهبر انقلاب كه در مشهد با شهيد اندرزگو ارتباط نزديكي داشته، جلسات مختلفي را با اين شهيد در خصوص مبارزه با رژيم شاه برگزار ميكردند. فرزند اين شهيد بزرگوار خاطرهاي را از زبان رهبري در مورد شهيد اندرزگو شنيده كه مضمون آن چنين است: «يك روز آقاي اندرزگو را در بازار «سرشور» مشهد ديدم كه با يك موتور گازي ميآمد. موتور را كه نگه داشت، ديدم چند خروس در عقب موتور خود دارد. از او درباره خروسها پرسيدم، جواب داد كه اين خروسها استثنايياند و تخم ميگذارند! حضرت آقا فرمودند زنبيل را كه كنار زدم، ديدم زير پاي خروسها پر از نارنجك و اسلحه است.»
ترور منصوربالاخره برنامه براي ترور منصور ريخته شد. اندرزگو سلاحهاي مورد نياز را براي محمد بخارايى، رضا صفارهرندى، مرتضى نيكنژاد و حاج صادق امانى تهيه كرد و همه چيز طبق برنامه پيش ميرفت. روز اول بهمن 43 حدود ساعت 10 صبح اتومبيل سياه رنگ نخست وزيري همراه با اسكورت محافظان جلوي در كوچك قسمت غربي مجلس توقف كرد و منصور هنگام ورود به ساختمان مجلس با شليك دو گلوله محمد بخارايي نقش بر زمين شد و چند روز بعد در بيمارستان جان سپرد. اندرزگو كه وظيفه كند كردن حركت اتومبيل حامل نخست وزير را بر عهده گرفته بود پس از شليك گلوله توسط بخارايي، او نيز گلوله ديگري به منصور زد و از مهلكه گريخت. در پي اين اقدام، ساواك به جستوجوي اندرزگو و ديگر عاملان حادثه پرداخت. با اينكه مأموران جمعي از اعضاي فداييان اسلام را دستگير و محاكمه كرد اما آنها نتوانستند اندرزگو را بيابند و به همين منظور وي را به طور غيابي در دادگاه محاكمه و به اعدام محكوم كردند. بعد از اين بود كه زندگي مخفيانه شهيد اندرزگو به مدت 15 سال شروع شد و شاه براي دستگيري او جايزه هم تعيين كرد. او در اين مدام با هويتهاي مختلفي زندگي ميكرد و محل زندگي خود را تغيير ميداد و وقتي امكان سكونت برايش در ايران فراهم نبود به عراق، افغانستان، سوريه و لبنان ميرفت. سال57 زماني كه شهيد اندرزگو برنامهاي براي ترور شاه داشت و چندين ماه رفتوآمد او را زير نظر داشت، ردش توسط ساواك زده ميشود. در دوم شهريورماه زماني كه اندرزگو راهي خانه يكي از دوستانش بود، از سوي مأموران ساواك كه از قبل آن منطقه را تحت نظر داشتند، مورد اصابت گلوله قرار ميگيرد و به شهادت ميرسد. اگر «چريك تنهاي انقلاب» شهريورماه توسط مأموران ساواك به شهادت نميرسيد، چند ماه بعد ثمره زندگي مخفيانه و فعاليتهايش را در 22بهمن و پيروزي انقلاب ميديد.