کد خبر: 683653
تعداد نظرات: ۲۰ نظر
تاریخ انتشار: ۰۷ آبان ۱۳۹۳ - ۰۹:۱۲
طبق برخی از نقل‌ها دو فرزند مسلم به نام های ابراهیم و محمد که مادرشان از فرزندان جعفر طیار بود، یک سال پس از شهادت مسلم، با بی وفایی مردم کوفه مواجه شده و سرانجام به دست فردی قسی القلب سرشان در کنار آب فرات از تن جدا می شود و آب جسد این دو را به نزدیك كربلا آورده و مردم جسد آنها را از آب گرفتند و همانجا به خاك سپردند.

هر یک از روزهای دهه اول محرم به یک عنوان که غالبا نام شهدای کربلا است ، مشهور گردیده و ستایشگران اهل بیت(ع) با ذکر مصائب صاحب نام آن روز به عنوان مقدمه، عزای حضرت اباعبدالله الحسین(ع)را اقامه می نمایند. در روزهای سوم تا ششم ذکر مصائب یاران و اصحـاب امـام حسـین(ع) هـم خوانده می شود. ذاکران و سوگواران اباعبدالله الحسین(ع) در روز چهارم محرم با ذکر مصیبت مسلم بن عقیل در کوفه ، با بیان اشعاری به نحوه شهادت طفلان مسلم در عراق می پردازند.

در اینكه طفلان مسلم آیا در كربلا همراه كاروان اسرا بوده اند، یا همراه پدرشان از مدینه به كوفه رفته اند، و یا در هنگام غارت خیمه ها متواری شده اند، سپس به چنگ ماموران زیاد افتاده اند، اختلاف است. قول اخیر را برخی از منابع ترجیح داده اند. عبد الواحد شیخ احمد المظفر می نو یسد: "قصه اسارت این دو طفل مختلف است. بنا به قولی :1-همراه پدرشان بودند كه اسیر شدند و زندانی شدند كه بعید است.2- در لشكر امام حسین بودند وزندانی شدند سپس فرار كردند این هم بعید است. چون از اسرای بنی هاشم كسی زندانی نشد وهمگی به مدینه بر گشتند.3- قول صواب این است كه آنها از وحشت و اضطراب هنگام هجوم خیل دشمن (بعد از شهادت امام حسین (ع)) فرار كردند و به منطقه عتیكیات در نزدیكی مسیب از زمین كربلا رسیدند و مهمان زن آن مرد شقی شدند و سپس به شهادت رسیدند". مرحوم اشتهاردی می نویسد: بنا بر قول سوم آنها به زندان نیفتاده اند. نكته دیگری كه در اینجا باید به آن توجه كرد این است كه سیره مشهورتر بین شیعه این بوده كه محل قبور طفلان مسلم در شهرك مسیب محل شهادت آنها بوده است و در ادوار مختلف برای آنها شك حاصل نشده است.

در مورد نحوه شهادت طفلان مسلم یعنی ابراهیم و محمد نقل است که این دو زندانی ابن زیاد بودند و او زندانبان را احضار كرد و به او گفت: این دو كودك را به زندان ببر و خوراك خوب و آب سرد به آنها مده و بر آنها سخت‏گیرى كن. این دو كودك در زندان روزها روزه مى‏ گرفتند و شب دو قرص نان جو و یك كوزه آب براى آنها مى‏آوردند. یك سال بدین منوال گذشت، یكى از آنها به دیگرى مى‏گفت: اى برادر! مدتى است ما در زندانیم و عمر ما تباه و تن ما رنجور شده است، امشب كه زندانبان آمد ما خود را به او معرفى مى‏كنیم شاید دلش به حال ما بسوزد و ما را آزاد كند.شب هنگام كه زندانبان پیر نان و آب آورد، برادر كوچكتر به او گفت: اى شیخ! آیا محمد (ص)را مى ‏شناسى؟ جواب داد: چگونه نشناسم؟! او پیامبر من است. گفت: جعفر بن ابى طالب را مى ‏شناسى؟ در جواب گفت: چگونه جعفر را نشناسم؟! او پسر عمو و برادر پیامبر من است.گفت: ما از خاندان پیامبر تو محمد صلى الله علیه و آله و سلم و فرزندان مسلم بن عقیل بن ابى طالب هستیم كه یك سال است در دست تو اسیریم و در زندان به ما سخت مى ‏گیرى.

زندانبان پیر به شدت ناراحت شد و براى جبران بى مهری هاى خود، در زندان را بر آنها گشود که در نیمه شب بگریزند.آن دو كودك یعنی ابراهیم و محمد فرزندان مسلم بن عقیل از زندان بیرون آمده و به در خانه پیرزنى رسیدند و پیرزن بعد از گفتگو و شناختن آنها، پناهشان داد اما بدانها از بیم دامادش که فردی از طرفداران یزید و در لشکر ابن زیاد در واقعه عاشورا بود، بدانها هشدار داد. اما پسران مسلم گفتند: ما همین امشب را نزد تو خواهیم بود و صبح به راه خود ادامه مى‏دهیم.

پیر زن براى آنها شام آورد نیمه شب بود كه صداى آن دو كودك به گوشش خورد، از جا جست و در تاریكى شب به جستجوى آنها پرداخت و چون به نزدیكى آنها رسید، پرسیدند: كیستى؟ گفت: من صاحب خانه‏ ام شما كیستید؟ برادر كوچكتر كه زودتر بیدار شده بود، برادر بزرگتر را بیدار كرد و به او گفت: از آنچه مى ‏ترسیدیم به سراغمان آمد، سپس به او گفتند: اگر با تو به راستى سخن گوییم، در امان تو خواهیم بود؟ گفت: آرى. و در ادامه آنها به خدا و و رسولش از او امان خواستند و خود را معرفی کردند و گفتند از زندان عبیدالله فرار کرده اند. او  كه از فرط خوشحالى سر از پاى نمى شناخت گفت: از مرگ گریخته و به مرگ گرفتار شدید! سپاس خداى را كه شما را به دست من اسیر كرد. سپس آن دو كودك یتیم را محكم بست تا فرار نكنند.

در سپیده دم، غلام سیاهى را كه «فلیح» نام داشت، صدا كرد و گفت: این دو كودك را گردن بزن و سر آنها را برایم بیاور تا نزد ابن زیاد برده و دو هزار دینار درهم جایزه بگیرم!غلام، شمشیر برداشت و آنها را جلو انداخت تا در كنار فرات ایشان را به شهادت برساند، و چون از خانه دور شدند یكى از آنها گفت: اى غلام سیاه! تو به بلال مؤذن پیغمبر شباهت دارى. گفت: به من دستور داده شده تا گردن شما را بزنم، شما مگر كیستید؟! گفتند: ما از خاندان پیامبریم و از ترس جان از زندان ابن زیاد گریخته و این پیرزن ما را میهمان كرد و اینك دامادش مى‏خواهد ما را بكشد. غلام سیاه دست و پاى آنها را بوسید و گفت: جانم به قربان شما اى عترت پیامبر؛ سپس شمشیر را به دور انداخت و خود را به فرات افكند و گریخت، و در پاسخ اعتراض صاحب خود گفت: من به فرمان توام تا تحت فرمان خدا باشى، و چون نافرمانى خدا كنى من از تو اطاعت نمى كنم.

داماد پیرزن بعد از این جریان پسرش را خواست و گفت: من اسباب آسایش تو را از حلال و حرام فراهم مى‏كنم و دنیاى تو را آباد خواهم كرد، فوراً این دو كودك را گردن بزن و سرهاى آنها را بیاور تا نزد عبیدالله بن زیاد برده جایزه بگیرم. فرزندش شمشیر بر گرفت و كودكان را جلو انداخت و به طرف فرات روانه گشت، یكى از آنها گفت: اى جوان! من از عذاب دوزخ براى تو بیمناكم. گفت: شما كیستید؟ گفتند: ما از عترت پیامبر محمد رسول الله (ص) هستیم، پدرت مى‏ خواهد ما را بكشد. آن پسر هم پس از آگاهى، آنان را بوسید و همانند غلام سیاه شمشیرش را به دور انداخت و خود را به فرات افكند، پدرش فریاد زد: تو هم نافرمانى كردى؟ گفت: فرمان خدا بر فرمان تو مقدم است.

آن مرد گفت: جز خودم كسى آنها را نكشد؛ شمشیر برگرفت و آن دو كودك را به كنار فرات برده تیغ بر كشید و چون چشم كودكان به شمشیر برهنه او افتاد گریسته و گفتند: اى مرد! ما را در بازار بفروش و مخواه كه روز قیامت پیامبر خدا دشمن تو باشد. گفت: سر شما را براى ابن زیاد مى ‏برم و جایزه مى ‏گیرم. گفتند: خویشى ما با رسول خدا را نادیده مى گیرى؟ گفت: شما با رسول خدا پیوندى ندارید! گفتند: اى مرد! ما را نزد عبیدالله ببر تا خودش درباره ما حكم كند. گفت: من باید با ریختن خون شما خود را به او نزدیك كنم. گفتند: اى مرد! به كودكى ما رحم كن! گفت: خدا در دلم رحمى نیافریده است. گفتند: پس بگذار ما چند ركعت نماز بخوانیم. گفت: به حال شما سودى ندارد، بخوانید.آنها چهار ركعت نماز خوانده و چشم به آسمان گشودند و فریاد بر آورند كه: یا حى یا حكیم یا احكم الحاكمین میان ما و او به حق حكم كن.

سپس آن مرد برخاست و اول گردن برادر بزرگتر را زد و سرش را در پارچه‏ اى گذارد؛ پس برادر كوچك، خود را در خون برادر بزرگتر غلطاند و گفت: مى‏ خواهم رسول خدا را ملاقات كنم در حالى كه آغشته به خون برادرم باشم. آن مرد گفت: عیب ندارد، تو را هم به او مى‏ رسانم! او را هم كشت و سرش را در همان پارچه گذاشت و بدن هر دو را به آب فرات انداخت و سر آن دو را نزد ابن زیاد برد.

ابن زیاد بر تخت نشسته و عصاى خیزرانى به دست داشت، سرها را جلوى ابن زیاد گذاشت، ابن زیاد همین كه چشمش به آنها افتاد، سه بار برخاست و نشست و گفت: واى بر تو! كجا آنها را پیدا كردى؟!گفت: پیرزنى از خویشان من آنها را میهمان كرده بود.گفت: از میهمان بدینگونه پذیرایى كردى؟ سپس از او پرسید: به هنگام كشته شدن با تو چه گفتند؟ و آن مرد تمامى جریان را براى ابن زیاد بازگو كرد. ابن زیاد پرسید: چرا آنها را زنده نیاوردى تا به تو 4هزار درهم جایزه دهم؟ گفت: دلم راه نداد جز آنكه با خون آنها خود را به تو نزدیك كنم. ابن زیاد گفت: آخرین حرف آنان چه بود؟ گفت: دست ها را به طرف آسمان برداشتند و گفتند: یا حى یا حكیم یا احكم الحاكمین! میان ما و این مرد به حق حكم كن.ابن زیاد گفت: خدا در میان تو و آن دو كودك به حق حكم كرد. پس رو به حاضران در مجلس كرده گفت: كیست كه كار این نابكار را بسازد؟

مردى شامى از جاى برخاست و گفت: من!عبیدالله گفت: او را به همان جایى كه این دو كودك را كشته ببر و گردن بزن، ولى خون او را مگذار كه با خون آنها در هم آمیزد، و سر او را نزد من بیاور.آن مرد شامى فرمان برد و طبق دستور ابن زیاد آن مرد را در كنار فرات به سزاى عمل ننگینش رسانید و سرش را براى ابن زیاد برد.نوشته ‏اند كه: سر او را بر نیزه كرده و در كوچه ‏ها مى‏گرداندند و كودكان با پرتاب سنگ و تیر آن را نشانه مى‏ رفتند و مى ‏گفتند: این است كشنده عترت رسول خدا.

طبق برخی از نقل ها آب فرات جسد دو طفلان مسلم را به نزدیك كربلا آورد و مردم جسد آنها را از آب گرفتند و همانجا به خاك سپردند. از این رو مرقد شریف این دو كودك در شهر مسیب واقع در 4 فرسخی كربلا قرار گرفته است.

دیگر فرزندان مسلم بن عقیل

در کتاب های تاریخی چند فرزند پسر و دختر برای جناب مسلم بن عقیل نام می برند که چهار تن از پسران ایشان در حادثه کربلا و پس از آن به شهادت می رسند. با این بیان که دو تا از فرزندان مسلم به نام های عبدالله و محمد در واقعه کربلا پس از علی اکبر شهید می شوند. مادر عبدالله، رقیه کبری دختر حضرت علی (ع) بود و مادر محمد کنیز بود.

جناب مسلم بن عقیل دو دختر دیگر به نام های عاتکه و حمیده داشتند که عاتکه در روز عاشورا، همراه ام الحسن و ام الحسین دو تا از دختران امام حسین، در زمان هجوم دشمنان به خیمه ها، زیر سم اسبان شهید شدند. حمیده که مادرش ام کلثوم صغری دختر دیگر حضرت علی (ع) بود، با پسر عمو و پسرخاله خود، عبدالله بن محمد بن عقیل، که فرزند زینب صغری دختر حضرت علی (ع) بود، ازدواج کرد که حاصل این پیوند مبارک، پنج فرزند به نام های قاسم، عقیل، علی، طاهر، و ابراهیم بوده است.

 

منبع: مهـــر
غیر قابل انتشار: ۴
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۲۰
غلام طفلان
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۲:۴۱ - ۱۳۹۵/۰۷/۱۸
2
27
من قربون وفدای طفلان بینوای مسلم بشم
یعنی ان دوران یه مرد نبوده که حامی این عزیزان بشه
یعنی اعراب تا اینقدر پست بودن
دو نور الهی رو سر بریدن
فدای غریبی وبی کسی تون........
محمد از زیروان
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹:۴۱ - ۱۳۹۵/۰۹/۰۴
6
20
جان و روحم فدای اهل بیت خدا.لعنت به دشمنان اهل بیت و مسلمانان.لعنت به داعش و اسراییل و امریکا...
اسد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۳۶ - ۱۳۹۶/۰۸/۱۱
3
16
جانم به فدای امام حسین ویارانش لعنت خدا بر قاتلان بمردان خدایی که با تقدیم جانشان به یاری دین مبین اسلام شتافتند
کتنا عباسک یا زینب
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۹:۰۹ - ۱۳۹۶/۰۸/۱۳
1
14
لعنت خدا بر هر عجم و عرب فاسق
جواد
|
United States of America
|
۲۳:۴۶ - ۱۳۹۶/۰۸/۲۷
2
6
جوان انلاین مادر محمد و ابراهیم که بعد از واقعه کربلا بدست حارث به شهادت رسیدند طبق تواریخ معتبر و علمای طراز اول شیعه رقیه دختر حضرت علی می باشد ولی شما اطلاع بی معتبر دادید که مادرشان از فرزندان جعفر طیار هست با احترام به نظر و اطلاعات شما بار دیگر هم تحقیق نما تا از شبهه بیرون رویم و بینندگان محترم هم اگر اطلاعی از زندگی این دو طفلان مسلم دارند نظراتشان را بگویند و در پایان از جوان انلاین محترم میخام حتما جواب بنده را بدهند
زکریا
|
United States of America
|
۰۲:۱۷ - ۱۳۹۶/۰۸/۲۸
2
5
سلام جوان انلاین یک سوالی داشتم خواهش و تمنا دارم اول از شما و بعد بینندگان عزیز جوابم بدهند مگر میشود که دو کودک یک سال در زندان باشند و زندانبان از هویت و اصل و نسب و شخصیت انها بی خبر باشد و در این یک سال و یا کمتر یکبار هم به ذهنش نمیاد از انها از نام و نشان انها بپرسد و یا از امیرشان و یا با یکی از درباریان بپرسد که چرا انها به چه جرمی به زندان اوردند و بعد کسی که میارند زندان اگر مهم باشد برای انها سفارش سخت به زندانبان میکنند و در ضمن انها را معرفی میکنند و ازادی انها به خاطر زمینه میسر نبوده و اوضاع خوب نبوده امروز فردا میشده تا روز موعود که انها را ازاد میکند پس نتیجه میگیریم زندانبان همان ساعت اول و یا پیش از ان انها را میشناخته و زندان بان یک شهر دارای اعتبار و درجه و ارزش دار بوده و یکی از ندیمان و نزدیکان طرفدار و پیشمرگهای عبید زیاد بوده و به خاطر دلسوزی و بی گناهی انها و کوچکی کودکی انها دلش به رحم امده دنبال فرصت خوب امنیت کامل بوده تا انها را ازاد کند وجدانش بیدار شده بوده
پاسخ ها
محمد
| Iran (Islamic Republic of)
۰۰:۲۹ - ۱۴۰۰/۰۵/۲۷
به قول شما در این یکسال اگر زندانبان یک نفر باشه حتما شناخت کامل از اونها داشته. نمیشه ب این راحتی قضاوت کرد.
حسین
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۲:۵۰ - ۱۳۹۷/۰۶/۲۸
1
9
درس عبرتی باید باشد برای یزیدان زمانه
مجتبی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۵۸ - ۱۳۹۷/۰۸/۰۶
2
10
امان از دل زینب
خانی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۳۰ - ۱۳۹۷/۰۸/۱۸
2
10
خدا را شکر به واسطه دوستی با شخصی که از محافظان حرم این دو عزیز است همه ساله توفیق زیارت این دو عزیز خاندان اهل بیت علیهم السلام را داشتم . مردم شهر مسیب همگی خود را نوکر اولاد مسلم ع می دانند و ارادت خاصی به این دو عزیز دارند
اسد رحیم نژاد خدا لعنت کند بر دشمنانه ال محمد علیه سلام
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۴۷ - ۱۳۹۷/۰۹/۲۸
2
12
یا حسین جانم بفدایت یا حسین
محمد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۱:۴۹ - ۱۳۹۸/۰۲/۲۴
1
7
علی لعنت الله قوم الظالمین
حسن
|
Germany
|
۲۲:۴۹ - ۱۳۹۸/۰۶/۲۱
2
8
لعنت بر دشمنان اهل بیت .
محمد علی خدایی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۴۸ - ۱۳۹۸/۰۶/۲۲
1
7
بر دشمنان اهل بیت لعنت الی یوم القیامت
محمد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۳۰ - ۱۳۹۸/۰۷/۰۷
4
9
کل یوما عاشورا وکل ارضا کربلا
هرلحظه میتواند عاشورا باشد وهرزمینی کربلا
شمافکر میکنید اگرما درزمان امام حسین درکوفه بودیم کمکش می کردیم ؟؟؟ درجنگ عراق وسوریه چند نفرازما رفتیم ازحرم بزگانمان دفاع کنیم باگفتن چیزی حل نمی شود بایستی عمل کرد
محمد بهاری خرم
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۱۰ - ۱۳۹۹/۰۲/۱۵
0
8
درود خداوند برکسانی که عترت پیامبر ویارانش را یاری کردند ونفرین ‌لعنت بردشمنان دین خدا به خصوص قاتل طفلان مسلم ابن عقیل بی سر وپناه که جز خدا کسی را نداشتند ویتیم بودند ‌وقطعا آه آنها دامان قاتلشان را می‌گیرد تا روز جزا .
ن ج
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۷:۳۶ - ۱۳۹۹/۰۷/۱۴
0
4
از خوم شرم دارم با وجود این همه ظامی که به انسانهایالهی سده چگونه می توانم با بی خبری زندگی کنم سادی کنم وبخندم در صورتی که هر روز در این روزگار عجیب عاشقان خدا ورسول خدا در عداب و عربت رنج می برند
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۲۰ - ۱۳۹۹/۰۸/۲۴
1
4
به خدا قسم اگه امروزبرگردیم به زمان امام حسین بهت پول کثیف وعده بدن وسوسه برت میداره تاتوی موقیتش قرارنگیری نمیفهمی دین داری حقیقی کنی یادنیاداری بدبختیه اهل کوفه این بودکه دنیاداری کردن وپشت امام حسین خالی کردن جانم به قربان لب اتشانت ومظلومیت اولادت
مجتبی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۱:۲۹ - ۱۴۰۰/۰۶/۰۷
0
5
آخرش نفهمیدم اسم قاتل چی بود؟ میشه در یک کلام نام قاتل رو بگید چی بود؟
پاسخ ها
میثم
| Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۳۲ - ۱۴۰۲/۰۳/۰۷
اسم قاتل حارث بی دین بود
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار