به گزارش خبرنگار ما، ريحانه، شامگاه جمعه از ندامتگاه زنان در ورامين به زندان رجايي شهر كرج منتقل شد و سحرگاه پاي چوبه دار قرار گرفت. قاضي محمدشهرياري، سرپرست دادسراي امور جنايي، آنگونه كه پيشتر وعده داده بود، آخرين تلاشها براي نجات جان ريحانه را به كار بست و از اوليايدم درخواست كرد تا از متهم اعلام گذشت كنند. ريحانه زماني كه مقابل مادر، پسر و همسر مقتول قرار گرفت، از آنها خواست به احترام رسيدن ماه محرم او را ببخشند. اوليايدم اما حاضر به گذشت از متهم نشدند و حكم قصاص پيش از دميدن سپيده روز شنبه اجرا شد.
روز حادثه
ساعت 18 و 50 دقيقه روز شانزدهم تيرماه سال 86، مأموران پليس از قتل مردي ميانسال در يكي از ساختمانهاي مسكوني خيابان ميرعماد، مقابل بيمارستان مهرداد با خبر و در محل حاضر ميشوند. محل حادثه ساختماني پنج طبقه است و جسد در راهروي طبقه سوم قرار دارد. لحظاتي بعد از حادثه قاضي محمدحسين شاملو، بازپرس ويژه قتل در محل حاضر ميشود و ابتدا جراحت و روي جسد را بررسي ميكند. جراحت و بريدگي عرضي به طول 9سانتيمتر است نشان ميدهد كه چاقو داخل جراحت حركت كرده است. در بررسي اوراقي كه همراه مقتول است، كارت شناسايي او كشف ميشود؛ مرتضي سربندي - 41 ساله. بررسيهاي بعدي نشان ميدهد او مالك تويوتاي كمري است كه مقابل ساختمان پارك شده است.
پس از آن بازپرس با رديابي لكههاي خون، وارد يكي از واحدهاي طبقه پنجم ميشود. اثر ضربه چاقو روي در ورودي ديده ميشود. در اتاق پذيرايي هم آثار خون مشاهده ميشود. روي ميز پذيرايي دو جعبه آبميوه، دو ليوان شربت، يكي پُر و ديگري نصفه و يك بسته لوازم پيشگيري از بارداري كشف ميشود. زماني كه محتواي ليوانها مورد آزمايش قرار ميگيرد، مشخص ميشود محتواي ليوان دست نخورده آلوده به داروي «ديفوكيلات» ضد اسهال است. وسط اتاق پذيرايي، سجادهاي پهن شده و اثر دو كف دست خونآلود روي سجاده ديده ميشود. بازپرس در بررسي بيشتر، متوجه لكههاي خون كنار آينه ميشود. به نظر ميرسد مرتضي، براي ديدن شدت جراحت پهلويش مقابل آينه قرار گرفته است.
ساكنان ساختمان در تحقيقات اوليه ميگويند مقتول را نميشناسند. يكي از ساكنان طبقه پنجم، به بازپرس ميگويد: لحظاتي قبل از حادثه از واحد همسايه صداي خوردن چيزي به ديوار را شنيدم. به دنبال آن، فرياد «آيدزد» از راهرو بلند شد. بررسيهاي بازپرس نشان ميدهد كه مرد ميانسال در حالي كه با ضربه چاقو داخل خانه مجروح شده، از طبقه پنجم خارج شده و در راهروي طبقه سوم از هوش رفته است.
آخرين تماس
بعد از انتقال جسد به پزشكي قانوني، آخرين تماس مقتول بررسي و مشخص ميشود او آخرين بار با دختري به نام ريحانه جباري تماس داشته است. با تماسهاي مكرر بازپرس، ريحانه به يكي از تماسها جواب ميدهد و ادعا ميكند تهران را به مقصد شهري در شمال كشور ترك كرده است، اما رديابي تماسهاي او نشان ميدهد ريحانه در خانهشان است. بازپرس لحظاتي بعد مقابل خانه ريحانه حاضر ميشود و بعد از چند تماس، او را مجبور به تسليم شدن ميكند.
اقرار به قتل
در بازرسي از اتاق ريحانه روسري خونآلود و آلت قتل كه يك چاقوي آشپزخانه است به همراه جلد آن پيدا ميشود. تحقيقات بعدي فاش ميكند كه ريحانه چند روز قبل از حادثه چاقو را خريده است. ريحانه در اولين بازجوييها به قتل اقرار ميكند و ميگويد: من دانشجو هستم و در يك شركت تبليغاتي هم كار ميكنم. بعد از اينكه با مرتضي آشنا شدم، گفت ميخواهد دكوراسيون مطبش را تغيير دهد. وقتي وارد خانهاش شدم، در را قفل نكرد، اما متوجه شدم قصد تعرض دارد. بعد از اينكه اولين نمازش را خواند، به طرفم آمد و گفت روسريات را بردار. با ديدن مقاومت من، به سمت سجاده رفت. من هم چاقويي از روي اوپن برداشتم و او را زدم. مرتضي صندلي را به طرفم پرتاب كرد كه به ديوار برخورد كرد. در حالي كه به دنبالم بود، از در خارج شدم و با آسانسور از ساختمان بيرون رفتم. براي لحظاتي مقابل بيمارستان منتظر ماندم. وقتي دو خودروي پليس از راه رسيدند و مقابل ساختمان توقف كردند، يك ماشين دربست گرفتم و به خانه رفتم.
وقتي بازپرس سؤال ميكند كه كاغذ خريد چاقو را در خانهاش پيدا كرده، ريحانه حرفهايش را تغيير ميدهد و ميگويد قبول دارم. من 14 تيرماه يعني دو روز قبل از قتل چاقو را براي دفاع از خودم خريدم. ريحانه درباره نحوه زدن ضربه ميگويد: متوجه نشدم چاقو را چطور زدم. او در پاسخ به اين پرسش كه چرا فرار نكردي، ميگويد: اولين چيزي كه به ذهنم رسيد همين بود. او در پاسخ به اين پرسش كه امكان فرار داشتي، ميگويد نميدانم.
2 روايت از يك ماجرا
ريحانه در بررسيهاي بعد، درباره نحوه آشنايي با مقتول دو روايت را مطرح كرده است. نخست گفته است: در رستوران «اردك آبي» داشتم تلفني با مشتري حرف ميزدم كه مردي نزديك شد و خودش را پزشك معرفي كرد. گفت براي تغيير دكوراسيون مطبش ميخواهد از من كمك بگيرد. شماره مرا گرفت و پنج روز بعد تماس گرفت و قرار گذاشت. در خيابان سوار خودروي كمري او شدم و به برج ميرعماد رفتيم. وقتي ديدم محل مسكوني است در را باز گذاشتم و روي صندلي نشستم. ما در خانه تنها بوديم. دو ليوان شربت ريخت. خودش يكي از آنها را خورد اما من، از ترس خوابآور بودن نخوردم. خواست روسريام را بردارم. بعد از پهن كردن سجاده، ماهواره را روشن كرد. بعد به نماز ايستاد. پس از خواندن نماز اول خواست مرا بغل كند. وقتي ممانعت مرا ديد به طرف سجاده برگشت. چاقو را از روي اوپن برداشتم و به او ضربه زدم. مرتضي هم با صندلي حمله كرد. من هم چاقو را برداشتم و از خانه فرار كردم.
آشنايي خياباني
ريحانه در جايي ديگر از پرونده درباره نحوه آشنايياش با مقتول روايت ديگري را مطرح ميكند و ميگويد:در خيابان اقدسيه ايستاده بودم كه تويوتاي كمري چندبار براي سوار كردن من توقف كرد، تا اينكه سوار شدم. ضبط روشن بود و آهنگ «ديدو» پخش ميشد. در صندلي عقب هم يك مايكروفر قرار داشت. راننده كه مردي ميانسال بود، خودش را پزشك معرفي كرد. درباره مشخصاتم، سن، قد، وزن و. . . سؤال كرد. شمارهاش را داد كه با گوشي خودم تماس گرفتم و شمارهام را ذخيره كرد. گفت كه جراح ترميمي است و سفرهايي به اروپا دارد. مطبي در قلهك و دفتري هم در ميرعماد دارد كه ميخواهد دكوراسيون آن را تغيير دهد.
ريحانه در پاسخ به اين پرسش بازپرس كه چرا با مردي غريبه كه از تو بزرگتر بود همراه شدي ميگويد: مرتضي گفت كه ميخواهد به سفر خارج برود و حاضر است ماشينش را در قبال يكسري «سرويس» به من امانت دهد كه من قبول كردم. ريحانه ميگويد خواسته من تنها دوستي بود نه داشتن رابطه جنسي. بازپرس سؤال ميكند داشتن رابطه دوستي به هر قيمتي كه ريحانه پاسخ ميدهد نه به هر قيمتي.
ريحانه در تحقيقات بعد ميگويد كه مرتضي گفته بود كه داراي روابطي با دستگاههاي كشور است. از من تست هوش گرفت كه 99 درصد شدم. خواست براي خودم اسمي مستعار انتخاب كنم كه من «كندر» را انتخاب كردم. گفت يكي از دوستانش 26 پسر و 4 دختر را انتخاب كرده و ميخواهد مرا به عنوان رئيس دخترها انتخاب كند اما نگفت براي چه كاري كه من اعتماد كردم.
تغيير اظهارات
ريحانه در تحقيقات بعدي هم ماجراي تازهاي وارد روايتهاي خود ميكند و ميگويد: روز حادثه يكي از دوستان مقتول در خانه بود. البته او زدن ضربه را نديد اما با فرياد من خودش را رساند و از ماجرا باخبر شد. تحقيقات بعدي بازپرس نشان ميدهد كه ادعاي ريحانه درست نيست و شخصي كه او معرفي كرده بود، وجود خارجي نداشته است. ريحانه ميگويد براي تغيير تحقيقات پليس اين شخص خيالي را وارد ماجرا كرده است.
تحقيق از مدير شركت
مدير شركتي كه ريحانه در آنجا كار ميكرد، وقتي بازجويي ميشود ميگويد: ريحانه از سال 85 به عنوان بازارياب شروع به كار كرد و بعد مسئول بخش بازرگاني شركت شد اما درباره تغيير دكوراسيون فعاليت نداشت. او بيشتر وقتش را داخل شركت سپري ميكرد و كمتر پيش ميآمد كه براي انجام كاري خارج شود. روز حادثه گفت پدرش قرار است يك تويوتاي كمري بخرد. عصر هم يك تويوتاي كمري مشكي رنگ به دنبالش آمد و شركت را ترك كرد. مدير شركت ميگويد: در مدتي كه ريحانه در اينجا كار ميكرد متوجه دروغهايش شدم. او خودبزرگبين بود و تلاش ميكرد خودش را بزرگتر از چيزي كه هست جلوه دهد.
نگاه نزديك
بررسيهاي بيشتر بازپرس نشان داد كه نام كامل ريحانه، ريحانه جباري ملايري است كه او پسوند ملايري را از شناسنامهاش حذف كرده است. گويا او احساس خوشايندي نسبت به اين پسوند شهرستاني نداشته است. تحقيق درباره تماسهاي ريحانه هم نشان ميدهد كه او با مردي به نام پرويز رابطه داشته. ريحانه درباره روابط نامشروع خود ميگويد: با پرويز چهار يا پنج بار رابطه داشتم آن هم در ويلايي كه در چالوس داشت. قبل از پرويز هم با پسري به نام احسان رابطه داشتم. پس از آن ريحانه در جلسهاي با حضور كارشناس روانشناسي مورد تحقيق قرار ميگيرد. اين گزارش نشان ميدهد كه او در زمره افرادي با ويژگي خودشيفته است. اين افراد احساس اغراقآميزي درباره شايستگي خود دارند. در رأي دادگاه كه به تأييد ديوان عالي كشور رسيده، آمده است: دلايل قطعي نشان ميدهد كه ريحانه در موضع دفاع از قصد تجاوز از ناحيه مقتول نبوده است.
ورود به رسانه
بعد از تأييد رأي دادگاه و انجام تشريفات قانوني اجراي حكم، نام ريحانه در ليست اعداميان قرار گرفت اما با راه پيدا كردن نام ريحانه به رسانهها و مطرح شدن ادعاي دفاع مشروع از سوي متهم، اين موضوع از سوي كارشناسان حقوقي و قضايي بررسي شد. بررسي محتويات پرونده و دفاع بازپرس و قاضي رسيدگيكننده از رأي دادگاه، نشان داد كه دفاع مشروع در رأي صادرشده محلي از اعراب ندارد و تغيير رأي صادر شده مطابق قانون تنها در اختيار اوليايدم است. با ورود رسانههاي معاند به پرونده اما ريحانه بيش از هر زمان ديگر در آستانه قصاص قرار گرفت، چراكه آنها با بيان رسوايياخلاقي مقتول و بازگو كردن مسائل خصوصي زندگيام و ابزار كافي را براي اينكه خانواده وليدم از متهم اعلام گذشت نكنند، منتشر كردند. ريحانه ششم مهرماه براي اجراي حكم از سلول خود در زندان ورامين به زندان رجاييشهر منتقل شد اما زماني كه پاي چوبه دار قرار گرفت به درخواست دادستان به او مهلتي 10 روزه داده شد تا بتواند رضايت اوليايدم را جلب كند. پس از آن 22 و 23 مهرماه آخرين جلسات صلح و سازش براي نجات جان ريحانه به سرپرستي قاضي محمدشهرياري، سرپرست دادسراي امور جنايي برگزار شد. خانواده مقتول در اين دو جلسه از ريحانه درخواست كردند تا واقعيت پرونده را بازگو كند تا از او اعلام گذشت كنند. آنها معتقد بودند كه مطرح شدن پرونده در رسانهها خصوصاً رسانههاي ماهوارهاي آبروي خانوادگيشان را برده و ريحانه هم حقايقي از آنچه منجر به قتل پدرشان شده را بازگو نكرده است. بعد از پايان اين دو جلسه، قاضي شهرياري گفت كه تلاشهاي او براي جلب رضايت اوليايدم تا پاي چوبه دار هم ادامه پيدا خواهد كرد. اما ريحانه تا پايان قفل سكوت بر لب زد. هرچند او در واپسين لحظات زندگي از اولياي دم درخواست گذشت كرد اما خواسته او پذيرفته نشد.