يك استعفاي جنجال برانگيز... موضوع به كنارهگيري و استعفاي محمد هاشمي از بنيانگذاران حزب كارگزاران سازندگي از اين حزب باز ميگردد كه اين روزها، به سرخط خبري بسياري از رسانهها تبديل شده است و حكايت از تغيير و تحولي جدي در يكي از احزاب نزديك به آيتالله هاشمي رفسنجاني دارد.
اگرچه تغيير و تحول و كارگزاران تنها با استعفاي جنجالي محمد هاشمي، برادر رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام آغاز نشد و پيشتر و با پيروزي طيف نزديك به كارگزاران در جريان انتخابات، اين حزب به منظور احياي خود، اقدام به ايجاد تغيير در شوراي مركزي خود كرد. بر اساس آنچه كه غلامحسين كرباسچي، دبيركل اين حزب به خبرگزاري فارس گفته است: «اعضاي شوراي مركزي كارگزاران با هدف ترميم حزب به 31 نفر افزايش پيدا كرده است. خيلي از دوستان قبل كه در شوراي مركزي حضور دارند، علاوه بر آنها از چند نفر خانم فعال سياسي و كارآفرين، چند تن از روزنامهنگاران و فعالان رسانهاي نظير آقايان سعيد ليلاز و محمد قوچاني، از اهل سنت آقاي عبدالله سهرابي، چند تن از اعضاي حزب در شهرستانها و يكي از اعضاي سابق دفتر تحكيم وحدت آقاي جمالي دعوت كردهايم كه به حزب پيوستند.»
اما آنچه تغيير ناخواسته حزب كارگزاران كه با استعفاي ناگهاني محمد هاشمي، همراه بوده، ناشي از همين ورود نيروهاي استحالهگر به شوراي مركزي حزب بوده و در حقيقت استعفاي عضو كاركشته حزب، آن طور كه خود ميگويد حركتي اعتراضي به ورود ميهمانان ناخواسته به شوراي مركزي كارگزاران بوده است.
اين نارضايتي را نيز ميتوان در گفتوگوهايي كه اين روزها محمد هاشمي با رسانههاي اصلاحطلب دارد، يافت. وي ديروز در گفتوگويي با روزنامه شرق، در پاسخ به سؤالي پيرامون دليل خروج از حزب، با صراحت عنوان كرد: «براساس تحليلي اين كار را انجام دادم. افراد ممكن است به مسائل و رخدادها نگاههاي متفاوتي داشته باشد. آنچه اخيراً اتفاق افتاد و به استعفاي من منجر شد، تركيب شوراي مركزي جديد بود. بالاخره اشخاصي در اين گروه الان حضور دارند كه از بدو تأسيس با كارگزاران نبودند و در برهههايي، منتقد كارگزاران بودهاند.»
قوچاني منتقد قديمي هاشمي در حزب هاشمياين گفته محمد هاشمي، اشاره غيرمستقيمي به محمد قوچاني عضو جديد شوراي مركزي حزب بوده كه سابقهاي پرستاره در تقابل با آيتالله هاشمي رفسنجاني در دهه 70 داشته است. روزگاري كه اصلاحطلبان ميكوشيدند با تخريب ديوار آيتالله هاشمي به دليل اتخاذ سياستهاي سرمايهسالارانه در دوره مسئوليتش جايگاه خود را در نزد مردم ارتقا دهند، محمد قوچاني نيز براي شهرت خود از همين نردبان بالا رفت كه امروز برادر آيتالله حضور وي را در درون حزب حامي آيتالله هاشمي برنميتابد.
براي نمونه كافي است يكي از مقالات قوچاني در روزنامه عصر آزادگان عليه خانواده آيتالله هاشمي را مورد بازخواني كوتاه قرار دهيم. قوچاني در شماره روز ۱۳ دي ماه سال ۱۳۷۸ روزنامه عصر آزادگان، در مقالهاي با نام «هاشميها خانوادهاي در قامت يك حزب» در توصيف فائزه هاشمي مينويسد: «سياستمدار جواني كه جوانان را به دليل كمسالي از تقبيح اعمال پدرش برحذر ميدارد در تضادي دوگانه بسر ميبرد؛ از يك سو او فرزند پدر ديپلماسي پنهان است و از ديگر سو چنان در سخن گفتن لحن و صداي مردانه و شفافيت بيپروايي جوانان را پيشه ميسازد كه همه دستاوردهاي پدرش را براي گم كردن سرنخها بر باد ميدهد.»
وي ادامه ميدهد: «فائزه هاشمي در مييابد كه او پيش از آنكه يك محافظهكار يا اصلاحطلب باشد فرزند خانواده هاشمي رفسنجاني است؛ خانوادهاي كه در دو دهه اخير هر روز بيش از ديروز در قامت يك حزب ظاهر شده تا از پدر دفاع كند.» ماجراي استعفا زماني جالبتر ميشود كه بدانيم سعيد ليلاز ديگر عضو جديد حزب كارگزاران نيز روزگاري از سوي فائزه هاشمي، «غضنفر» خطاب ميشود و قوچاني در همين مطلب به دفاع از ليلاز ميپردازد و مينويسد: «در چنين فرآيندي نه تنها سعيد حجاريان و روزنامهاش كه حتي سعيد ليلاز – از جمله مردان وفادار به سردار عصر سازندگي – نيز مورد طعنه واقع ميشود و از سوي دختر هاشمي به دريافت مقام غضنفري مفتخر ميشود.»
قوچاني كه امروز عضوي از شوراي مركزي حزب كارگزاران است نيز مكنونات قلبي خود را پيرامون كارگزاران در همين مقاله بروز ميدهد و مينويسد: « بايد گفت فائزه هاشمي براي هميشه حزبي را كه زير قباي پدرش پنهان شده است و گاه در رداي كارگزاران سازندگي از گوشه چپ عبا بيرون ميآيد و گاه در جامعه اعتدال و توسعه پرده را از چهره راست او كنار ميزند، آشكار ساخته است. »
قوچاني بعد از ذكر مصاديق به اصل ماجرا ميرسد و مينويسد: «خانواده هاشمي رفسنجاني نمادي از روابط قدرت در جامعهاي است كه هنوز ديپلماسي پنهان روش ديرين سياستمداران آن است و مشروعيت حكومت به جاي رقم خوردن در صندوقهاي انتخابات در اتاقهاي پشتي خانوادههاي مقتدر شكل ميگيرد. در پناه اين اقتدار فرمانفرمايي است كه هنوز سلول تشكيلاتي حكومت نه احزاب سياسي كه خانوادههاي قدرت است و طبيعتاً در اين ميان نقش احزابي چون كارگزاران سازندگي و اعتدال و توسعه تا زماني كه مانند فرزندان وفادار خانواده گوش به فرمان پدر هستند، جز رنگ و لعابي بر چهره چروكيده مناسبات كهنه قدرت نيست.»
مدلسازي مشاركت در كارگزاراناما شايد سؤال اين باشد كه به رغم تفاوت عميق ديدگاه ميان عناصر جديد شوراي مركزي حزب كارگزاران (قوچاني و ليلاز)، چه اتفاقي روي داده كه آنها حاضر به پذيرش عضويت در حزبي شدند كه روزي منتقد آن بودهاند؟ آيا رويكرد كارگزاران در اين سالها تغيير كرده يا ديدگاه قوچاني- ليلاز؟
قطعاً پاسخ سؤال هيچ ارتباطي به تغيير رويكرد و نگاه طرفين ندارد. بررسيهاي مختلف نشان ميدهد كه حركت كارگزارانيها در تمام طول سالهايي كه از حضور آنها در صحنه سياست كشور ميگذرد، همان حركت تكنوكراتانه توأم با تفكرات سرمايهمحور است و تاكنون هيچ تغييري در اين رويكرد به وجود نيامده است. در سوي ديگر محمد قوچاني و سعيد ليلاز نيز همچنان همان تفكرات اصلاحطلبانه را دارند كه اقتضاي روزگار باعث شده اين تفكرات را به ديدگاه كارگزاراني پيوند بزنند. دليل اين پيوند را نيز در دو محور ميتوان جستوجو كرد؛ اول در اختيارگيري قوه مجريه كشور توسط اعضاي نزديك به حزب كارگزاران و دوم نبود حزبي فراگير با تفكر اصلاحطلبانه براي پيگيري خواستههاي جريان دوم خرداد.
طرح استحاله كارگزاراناز اين رو ميتوان پيش بيني كرد كه نفوذ جريان اصلاحطلب در قلب حزب كارگزاران شروعي براي استحاله اين حزب به نفع جريان دوم خرداد است. جايي كه در نبود احزاب دوقلو مشاركت و مجاهدين ميتواند نقطه عطفي براي بازگشت چهرههاي مغضوب اصلاحطلب به حاكميت باشد؛ بازگشتي كه قطعاً بيهزينه نخواهد بود و كارگزاران را به تلاطم شديد تفكرات اصلاحطلبانه خواهد انداخت و آنان را به سمت استحاله فكري- معرفتي خواهد برد. بنابراين دور از ذهن به نظر نميرسد تا طرح مشاركتيزه كردن كارگزاران از سوي اعضاي جديدالورود به مرحله اجرا برسد تا خلأ غياب احزاب اصلاحطلب را در آستانه انتخابات مجلس شوراي اسلامي پر كند.
اين دقيقا ماجرايي است كه محمد هاشمي به خوبي آن را درك كرده و به دليل آنكه آبرويي براي خود در داخل انقلاب قائل است، با زيركي كوشيده، ضمن استعفا، خود را از اتهاماتي كه ميتواند در آينده دامنگيرش شود، مبرا كند. علاوه بر اين به نظر ميرسد محمد هاشمي با پيش بيني عبور و عدول كارگزاران از نظام در آينده دست به اين اقدام زده است. مؤيد اين موضوع گفتوگوي محمد هاشمي با روزنامه شرق است كه در آن ميگويد: «من نميخواهم در تشكيلاتي كار كنم كه بهعنوان مثال ميگويم- چون در مثل مناقشه نيست- سرنوشت حزب «مشاركت» را پيدا كند. من سابقه انقلابي داشتم و از 16سالگي وارد مبارزه شدم. از 117روزي كه امام در پاريس بود من 114روز با ايشان بودم. با همان هواپيمايي كه امام به ايران آمد همراه ايشان شدم. اينجا مسئوليتهايي داشتم. نظام جمهوري اسلامي براي من نظام مقدسي است. حالا من نميخواهم شاهد اين باشم كه حزبي كه من عضوش هستم سرنوشت حزبي مانند مشاركت را پيدا كند.»
شايد محمد هاشمي تلويحاً ميخواهد به اين نكته اشاره كند كه حزب متحول شده كارگزاران با تركيب جديد در حال فاصله گرفتن از مسير انقلاب است.
حركت هاشمي انتخابات نيستاما در سوي ديگر اين ماجرا، عدهاي كه نگران سرنوشت حزب كارگزاران هستند، ميكوشند با پيوند زدن اقدام محمد هاشمي به بازيهاي انتخابات، آن را حركتي تازه براي كسب كرسيهاي مجلس عنوان كنند. اين عده معتقدند كه حضور قوچاني و ليلاز در حزب كارگزاران در راستاي تغيير استراتژي اين حزب به نفع اصلاحطلبان و به دنبال آن تجميع آراي جماعت اصلاحطلب در اين حزب ريشهدار است. در سوي ديگر نيز محمد هاشمي با خروج از حزب به دنبال جلب رأي «راست سنتي» تحت لواي نام حجتالاسلام ناطق نوري است؛ سناريويي كه بعيد به نظر ميرسد چندان درست باشد، چراكه اگر بنابر اين برنامه بود، محمد هاشمي هرگز دست به تخريب و تخطئه حزبي نميزد كه بسان فرزند در فراز و نشيب آن را تيمار كرد و در كنارش بود.
حال بايد منتظر ماند و ديد كه پوستاندازي كارگزاران، سرانجامي همچون مشاركت و مجاهدين براي آن رقم خواهد زد يا خير؟ گذر روزگار به اين سؤال پاسخ ميدهد.