بيشك بخشي از راههاي درآمدزايي تلويزيون پذيرش و پخش تبليغات و آگهيهاي بازرگاني است و اصولاً در يك نظام اقتصادي پويا نميتوان رسانهها را از انتشار و پخش آگهيهاي تبليغاتي منع كرد به همين خاطر است كه تلويزيون هم از چنين رويهاي استفاده ميكند تا جبران هزينههاي خود را بكند به شكليكه اين روزها بازار تبليغات بازرگاني در رسانه ملي داغ است. اگر دقت كنيم متوجه ميشويم كه بخش اعظم وقت تلويزيون با تبليغات رنگارنگ ميگذرد و شركتهاي دولتي و غيردولتي براي ديده شدن خود و محصولاتشان دست به ماراتني تنگاتنگ زدهاند؛ به طوري كه هرچيزي از شيرمرغ تا جان آدميزاد در تلويزيون تبليغ ميشود. از قرار، كاري هم به صحت وسقم آن ندارند مانند تبليغات زياد و عجيب كرم جعلي حلزون كه تا مدتها به كرار از تلويزيون پخش ميشد و در اين راستا گويا ميزان تأثيرگذاري تبليغات در جامعه هم چندان مهم نيست، بلكه مهم پولي است كه داده و آنتني است كه خريداري ميشود.
همين مسئله باعث شده تا رسانه ملي دچار يك آشفتگي در حوزه پخش تبليغات و محتواي آن بشود كه گاه اغماض و سرپوش برآن نهادن درست نيست و بايد حساس شد، زيرا به غير از اينكه هزينههاي اين تبليغات به انحاي مختلف به دوش مخاطبان ميافتد، تأثيرات آموزشي غلطي هم به جاي ميگذارند به خصوص براي بچهها و افراد كم سن و سال، كه زمان بيشتري پاي تلويزيون مينشينند و تأثيرپذيرتر هستند. يكي از اين تبليغات تلويزيوني كه بايد درباره محتواي آن حساس شويم، آگهي پوشاك مرسي است؛ تبليغي كه از چند جهت قابل نقد و بررسي ميباشد؛ اول اينكه چرا بايد از قاب تلويزيون ملي كه تنها رسانه عمومي و فراگير كشور است تبليغي با نامي غيرفارسي بشود؟! مسئولان فرهنگستان ادب و فارسي چرا در قبال پخش اين آگهي سكوت اختيار كردهاند؟ آيا آنها تنها خلاق و آفريننده واژههاي مشابه فارسي هستند و كاري به نهادينه كردن واژههاي غيرفارسي آن هم توسط رسانه ملي ندارند؟!
دوم اينكه استفاده ابزاري از كودكان در تبليغات جاي سؤال دارد؛ درحاليكه بيشتر كشورهاي دنيا اين شيوه تبليغي را ممنوع كردهاند اما در رسانه ملي بدون اينكه ممانعتي وجود داشته باشد، شركتهاي تبليغاتي براي تأثيرگذاري بيشتر از بچهها استفاده ميكنند، اما مسئله سوم كه شايد بيشتر اهميت دارد نوع و چگونگي تبليغ پوشاك است؛ كودكي با پوشاك مانند افراد بزرگسال در اماكن عمومي تردد دارد در فرودگاه و كابين خلبان حاضر ميشود، تمام رفتار و گفتارش مانند يك فرد بزرگسال است تا يك بچه كوچك شيرخوار! به راستي چنين تبليغي چه معنايي ميتواند داشته باشد؟! كودك شيرخوار با پوشاك همان خلباني است كه عينك وكلاه دارد شايد در تبليغ اصلي تقليد شده كه متأسفانه كم هم نداريم به جاي بچه، يك فرد بزرگسال آورده باشند و در رسانه ملي از بچه استفاده شده اما هرچه هست پخش چنين تبليغاتي درتلويزيون درست نيست و اين نوع برنامهريزيها با فرهنگ ديني وملي ما سازگاري ندارد. يادمان باشد تبليغات هرچند لازم است اما نبايد به هرقيمت و با هر شيوه پذيرش شود و بايد در چارچوب فرهنگي و ارزشهاي مقبول جامعه ساخته شوند زيرا بهغير ازاينكه پخش آگهي ميتواند فروش محصولي را بالا ببرد، به مرور زمان تأثير آموزشي هم دارد مانند سبك زندگي غربي كه به مدد تبليغات متعدد رسانه ملي زياد شده است. مانند تبليغ ماشين لباسشويي كه زن لباسي عجيب به تن كرده و بيشتر خودش و پوشش نمود دارد تا ماشين لباسشويي!
لذا بايد گفت رعايت اخلاقيات و هنجارها در آگهيهاي تبليغاتي بسيار اهميت دارد به صورتي كه از منظر روانشناسي رسانه نميتوان از آن غافل ماند. يادمان باشد اينجا ايران است با فرهنگي اسلامي و خطوط قرمز اخلاقي كه از رسانه ملي انتظار ميرود به آن احترام بگذارد و درست نيست تا به بهانه معرفي پوشاك بچه، بياخلاقي حاكم شود يا در تبليغ فلان شامپو مردي با سر و روي كفآلود كه سوار بر ماشين، محل كار و خيابان ميرود و منظره بسيار ناموجه و بدي را نشان ميدهد يا در تبليغي زني همراه بچهها دوچرخهسواري ميكند و با آنها آواز ميخواند و...
در واقع اين قبحشكنيهاي عمدي يا سهوي از رسانه ملي به هيچ وجه قابل توجيه نيست و لزومي ندارد نگاه ماديگري و انتفاعي صرف بر رسانه ملي حاكم شود تا كمكم به فرهنگ و سبك زندگي اسلامي آسيب برساند لذا پخش چنين آگهيها بيشتر نبود عنصر مهم نظارت را نشان ميدهد كه تنها در ازاي پولي كه داده ميشود تبليغات پخش ميكنند بدون توجه به نوع و كيفيت فرهنگي و ارزشي آن چيزي كه اگر جدي گرفته نشود اعتبار رسانه ملي را نزد مخاطبان كاهش ميدهد لذا هرچند پخش آگهي لازم است اما گاهي بايد نسبت به برخي آگهيها حساس شد.