او كه سال 1281 در خمينيشهر اصفهان به دنيا آمده بود، در يك خانواده مذهبي و تحت نظر پدري روحاني پرورش يافت و چون پدر و جدش، مسير تحصيلات حوزوي را در پيش گرفت، اما آشنايي و همراهي او با مبارزي چون حضرت امام خميني(ره) باعث شد تا سرفصلي از جهاد و مقاومت در برابر اين عالم جليل القدر گشوده شود كه تا زمان شهادتش تداوم يافت.
به اين ترتيب اشرفي اصفهاني پس از سالها مبارزه عليه رژيم طاغوت، پس از انقلاب اسلامي و با وجود درجات علمي بالايي كه داشت، ولايت امر حضرت امام را با جان و دل پذيرفت و در همه رويدادهايي كه شجره نوپاي نظام اسلامي را تهديد ميكرد، تمامقد وارد شد و در برخي مواقع چون سربازي مخلص انجام وظيفه ميكرد. دفاع مقدس يكي از اين موارد بود كه در ايام سالروز شهادت اين عالم گرانقدر به تاريخ 23 مهرماه 1361، گذري كوتاه به نقش او در جنگ تحميلي مياندازيم.
تهييج جوانان به حضور در جبهههاي جنگوقتي كه عراق در 31 شهريورماه 1359 به شكل ناجوانمردانهاي سراسر مرزهاي مشترك خود با ايران اسلامي را مورد هجوم قرار داد، آيتالله اشرفي اصفهاني از همان روز شروع جنگ تا لحظهاي كه به شهادت رسيد، در تمامي خطبهها، سخنرانيها و مصاحبههايش مردم را به حضور در جبهههاي جنگ فراميخواند. لذا شايد حتي يك سخنراني از ايشان را نتوان يافت كه در آن جوانان اين مرز و بوم را به حضور مؤثر در دفاع مقدس فرانخوانده باشد. اما تهييج مردم براي حضور در جبههها، تنها كاري نبود كه آيتالله اشرفي اصفهاني براي كمك به امر جنگ انجام ميداد. او با وجود كهولت سن و در حالي كه نزديك به 80 سال داشت و توقعي از حضورش در جبههها نميرفت، بارها و بارها رخت رزم پوشيد و براي تقويت روحي رزمندگان قدم در ميادين نبرد گذاشت. به رغم كهولت سن مسافتهاي طولاني و راههاي صعبالعبور را به عشق ديدار دلاورمردان جبهه توحيد، با وسايل نقليه نظامي در شرايط دشوار ميپيمود. بارها در جبهههاي ايلام، قصرشيرين و پادگان ابوذر، گيلان غرب، نوسود، بستان، آبادان، خرمشهر و سومار حضور يافت و با سخنرانيهايش به رزمندگان اسلام روحيه بخشيد. پس از آزادي قصرشيرين به آن شهر سفر كرد و با خواندن دو ركعت نماز شكر در مسجد اين شهر، سپاسگزاري خود را به درگاه خداوند به جاي آورد. همزمان در پشت جبهه در جمعآوري كمكهاي مردمي براي پشتيباني از جبههها فعال بود و حسابي بانكي را به نيز همين منظور راهاندازي كرده بود.
حضور در عمليات مسلمپس از آزادسازي خرمشهر، آيتالله اشرفي اصفهاني از جمله اولين چهرههايي بود كه خود را به خونينشهر رساند و در مسجد جامع اين شهر حضور يافت. او تنها چند روز قبل از شهادتش در جمع رزمندگاني كه خود را براي عمليات مسلم بن عقيل مهيا ميكردند حضور يافت و اين عمليات با نيايش و دعاي خير اين عالم گرانقدر شروع شد. اما وقتي كه محل اقامت ايشان در نزديكيهاي خط مقدم توسط يك گلوله توپ تهديد شد و فرماندهان از ايشان خواستند كه منطقه را ترك كنند، فرمود: «من از اين محل نميروم و آماده هر گونه مسئلهاي هستم؛ خون من رنگينتر و جان من عزيزتر از اين عزيزان رزمنده نيست. من بايد تا پايان عمليات اين جا باشم.» در نهايت شهيد محلاتي، عبا و عمامه ايشان را برداشت و بر سر و دوش او گذاشت؛ عصا را به دستش داد و او را عازم كرمانشاه كرد. اما رداي شهادت كه زيبنده اين عالم گرانقدر بود، او را تا محراب نماز جمعه اين شهر مشايعت كرد تا با انفجار بمب منافقان، نام اشرفي اصفهاني به عنوان پنجمين شهيد محراب در تارك تاريخ اين سرزمين بدرخشد.