کد خبر: 676991
تاریخ انتشار: ۰۵ مهر ۱۳۹۳ - ۱۲:۱۰
جلوه هايي از انس و همگامي شهيد سيد‌عبدالكريم هاشمي‌نژاد با رهبر معظم انقلاب در آئينه خاطرات ياران
شاهد توحيدي

 

بايد بگويم كه زندگي اين عالم بصير با همه فراز و نشيب‌هايش روي هم يك خطابه پرشور و هنرمندانه بود و به قول شاعر:

به سر برد او خطبه نامدار

فرود آمد از منبر روزگار

آن شهيد عزيز مسئوليت سنگين خود را از سال 1341 تا مقطع شهادت، يعني در طول 19 سال، به‌خوبي انجام داد و با كمال سربلندي و سرافرازي به لقاء‌الله پيوست و به شهادت رسيد. البته براي شخصي مثل اين عالم بصير، سخنور و بزرگوار يك افتخار است، همچنان‌ كه براي قاتلان و دشمنانش مايه روسياهي است. هاشمي‌نژاد از لحاظ شخصيتي فرد متواضع، شجاع، خوشفكر، خوش‌قريحه، زحمت‌كشيده و درس‌خوانده بود. بي‌طمع و بدون چشمداشت به مال و مقام كارمي‌كرد و به كار علاقه داشت. صداقت، اخلاص و وفاي به عهد او را همه مي‌دانند. او يك شخصيت از همه نظر ممتاز بود. من احساس مي‌كنم برادر عزيز و گرانبهايي را كه قلباً و روحاً به او خيلي متكي و همواره به او دلخوش و اميدوار بودم، از دست داده‌ام. مردم خراسان يك پدر دلسوز و يك برادر علاقه‌مند و فداكار را از دست دادند و ملت ايران يك فرزند ارزشمند و كم‌نظير را. او در قضاياي جنگ تحميلي دو نوبت به مناطق جنگي آمد. يك بار از تهران به اتفاق هم به اهواز رفتيم و چند روز را با ما ماند و بعد به اتفاق به دزفول رفتيم و در آنجا هم در پشت جبهه خدمات ارزنده‌اي انجام داد. خدايش رحمت كند و به ملت در مقابل از دست دادن اين گوهر گرانبها عطيه ارزنده‌اي عطا نمايد. خداوند اين خسارت را خود جبران كند و به بازماندگان آن بزرگمرد و فرزندانش و به همسرش صبر و اجر فراوان عنايت كند...

آنچه از نظرتان گذشت، بخش‌هايي از پيام
راديو ـ تلويزيوني رهبر معظم انقلاب حضرت آيت‌الله العظمي خامنه‌اي (دام ظله) است كه ساعاتي پس از اعلام خبر شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدعبدالكريم هاشمي نژاد صادرشد. بي‌ترديد آنان كه شهادت رهبري درباره دوست ديرين خويش و تأكيد بر اتكاي روحي و قلبي به آن يار سفركرده را مي‌شنيدند، به ارتباط روحي و معنوي اين دو بزرگوار پي مي‌بردند. با اين همه حديث اين همگامي و انس را بايد از زبان كساني شنيد كه از نزديك شاهد همياري و همقسمي اين دو يار فداكار و ايثارگر انقلاب بوده‌اند. يادماني كه پيش روي داريد درصدد است تا بازخواني روايات برخي از شاهدان عيني اين دوستي، ابعادي از آن را باز بنماياند. اميد آنكه مقبول افتد.

روايت يك «سوگند»

بسياري از شاهدان انقلاب درخطه خراسان، رهبري اين حركت را منحصر به سه شخصيت مي‌دانند:رهبر معظم انقلاب حضرت آيت‌الله خامنه‌اي، شهيدحجت الاسلام والمسلمين سيدعبدالكريم هاشمي نژاد و آيت‌الله عباس واعظ طبسي. اين همگامي و تعامل ديرين از يك «سوگند مقدس» نشئت مي‌گرفت كه ميان اين سه تن، انس و صميميتي مثال زدني ايجاد كرده بود و برپايه اين اعتماد و پيوستگي، حركت انقلاب در خراسان سيري فزاينده و پرثمرداشت. آيت‌الله حاج شيخ عباس واعظ طبسي دراين باره روايتي شنيدني دارد: «‌ما در مشهد سه نفر بوديم كه در حقيقت يك فرد را تشكيل مي‌داديم. سالش دقيقاً يادم نيست. آقاي هاشمي‌نژاد و آقا (رهبر معظم انقلاب) سال‌ها قم بودند، اما جلسات مشترك ما گاهي اينجا، در مشهد، تشكيل مي‌شد، گاهي منزل آقا، گاهي منزل مرحوم مهامي و گاهي هم منزل شهيد هاشمي‌نژاد. شب‌هاي پنج‌شنبه اول هر ماه، ما روضه داشتيم. تمام دو اتاق خانه و هال پر مي‌شد. آقاي هاشمي‌نژاد مرتباً مي‌آمدند و آقا هم معمولاً شركت مي‌كردند. در اين جلسات بحث‌هاي مهمي درباره مسائل اجتماعي مطرح مي‌شد. يكي هم جلسات خصوصي خودمان بود كه قبل از ظهرهاي پنج‌شنبه با حضور من، آقا و شهيد هاشمي‌نژاد در منازلمان تشكيل مي‌شد. در اين نشست‌ها حساس‌ترين مطالب عنوان مي‌شدند كه تأثير تعيين كننده‌اي در تلاش‌ها و فعاليت‌هاي سياسي ما در حوزه و خارج حوزه داشت. در يكي از اين جلسات، آقا مطلبي را فرمودند و به دنبال آن من اين بحث را مطرح كردم كه براي اينكه انگيزه ما صددرصد خالص باشد و دنبال هيچ چيز جز مسائل مربوط به مبارزات نباشيم، خوب است سوگندي ياد بكنيم كه اين سوگند كاملاً تعهدآور باشد. اولين بار اين سوگند بين من و آقا بود. ما سوگند ياد كرديم كه در اين قسم، قصد انشا داشته باشيم و متعلق سوگندمان هم اين بود كه براي تشكيل حكومت اسلامي و مرجعيت امام(ره) تلاش كنيم. مذاكره‌اي شد بين من و «آقا» مبني بر اينكه با جناب آقاي هاشمي‌نژاد صحبت كنيم. ما نظراتي درباره روش سياسي ايشان داشتيم كه قرار شد به ايشان منتقل كنيم و به دنبال آن ايشان هم در سوگند ما وارد بشوند. همين اتفاق هم افتاد و شهيد هاشمي‌نژاد هم با ما همقسم شدند. ما تعهد و پيماني محكم بستيم كه اولاً از همه نيروهاي فكري و جسمي خود در راه پيروزي انقلاب استفاده كنيم، ثانياً وفادار به رهبر انقلاب و انقلاب اسلامي باشيم و از هيچ نيرويي نهراسيم و ثالثاً هر يك از ما شخصيت خود را شخصيت ديگري بدانيم و زبان به شكوه نگشاييم. ما برخوردهايمان به نحوي بود كه هريك از برادران قبل از آنكه براي حيثيت انساني و اسلامي خود ارزش قائل شود، براي ديگري ارزش و احترام قائل مي‌شديم. امكان نداشت ما سه نفر نسبت به هم كوچك‌ترين كدورتي در دل راه بدهيم و بهترين تعبير همين است كه بگويم ما سه نفر يكي بوديم؛ لذا مي‌توانستيم محور حركت براي طلبه‌ها و حوزه و...باشيم؛ يك راه را برويم و يك هدف را دنبال كنيم و دنباله‌روي امام باشيم و از رهبري امام به عنوان رهبر و مرجع بزرگ آشنا با فقه و ارزش‌هاي اسلامي و واقف بر بينش‌هاي صحيح اسلامي استفاده كنيم. به هرحال ما واقعاً براي تشكيل حكومت اسلامي و مرجعيت امام(ره) تلاش مي‌كرديم. من بعدها بعد از درس رسائلم، معمولاً به حرم مشرف مي‌شدم و خطاب به حضرت رضا(ع) عرض مي‌كردم كه من الان براي سفر حج، استطاعت مالي ندارم. تقاضاي من از شما اين است كه آن روزي مشرف بشوم كه در ايران حكومت اسلامي تشكيل شده باشد. همين طور هم شد و سال۶۱ عازم اين سفر معنوي شديم. ما در آن موقع سطح متوسطه را تدريس مي‌كرديم، يعني بنده «رسايل» و آقا «مكاسب» تدريس مي‌‌كرديم و آقاي هاشمي‌نژاد كه بعداً ملحق شد، «كفايه» مي‌گفت، اگر ما دروسمان را تعطيل مي‌كرديم، قطعاً درس آقاي ميلاني تعطيل مي‌شد». (1)

مجلس ترحيم ِ «سه يار دبستاني» براي جلال آل احمد

تعامل اين سه سردار انقلاب، در عرصه‌هاي گوناگوني تجلي يافت كه ايجاد ارتباط ميان روحانيت و روشنفكران و دانشگاهيان ازجمله آنها بود. آنان از خط‌شكنان ايجاد وحدت ميان اين دو قشر تاريخ‌ساز و تحول‌آفرين بودند و در مواقع مناسب، جلوه‌هايي از اين وحدت دشمن‌شكن را به نمايش مي‌گذاردند. حجت الاسلام والمسلمين غلامرضا اسدي از روحانيون مبارز مشهد دراين باره معتقد است: «در آن سال‌ها عده‌اي از روحانيون به رژيم وابسته بودند و از طريق منبر و راديو و تلويزيون و امكانات به دفاع از نظام مي‌پرداختند و از طريق اوقاف درآمدهاي زيادي داشتند و رژيم هم از آنها حمايت مي‌كرد. اينها براي خودشان تشكيلاتي داشتند. يك عده هم آدم‌هاي بي‌تفاوتي بودند كه از تز جدايي دين از سياست دفاع مي‌كردند. يك عده هم متحجريني بودند كه از سال 41 با حركت امام به مخالفت برخاستند. شاگردان شهيد هاشمي‌نژاد اكثراً نسل جوان پرشور و پرانرژي بودند و در حوزه نقش تعيين‌كننده و تأثيرگذار داشتند. در روزهايي كه شهيد هاشمي‌نژاد‌، آيت‌الله خامنه‌اي و آيت‌الله طبسي درس را تعطيل مي‌كردند، هرچند اساتيد ديگر مايل نبودند درس را تعطيل كنند، ‌اين طلاب جوان، كلاس‌هاي ديگر را هم تعطيل مي‌كردند. اين فضاي فكري و سياسي حوزه بود.... هنگامي كه جلال آل احمد از دنيا رفت، شهيد هاشمي‌نژاد، آيت‌الله خامنه‌اي و آيت‌الله طبسي در مسجد حاج ملاهاشم به عنوان بزرگداشت و قدرداني از نويسنده‌اي كه وابستگي به روحانيت داشته، مجلس يادبودي را برگزار كردند. در آن جلسه شهيد هاشمي‌نژاد سخنراني و از جلال آل احمد دفاع كرد. در آن زمان كسي جرئت نمي‌كرد از اين كارها بكند و اين از بيداري و شهامت و هوشياري ياران امام بود. يادم هست از تهران هم افرادي از تهران آمده بودند، مثل هزارخاني و شعرا و نويسندگان ديگر». (2)

تداوم ارتباط «دو سيد» پس از پيروزي انقلاب

پس از پيروزي انقلاب اسلامي، يكي از سه سردار انقلاب درخراسان، يعني حضرت آيت‌الله خامنه‌اي به امر امام و تأكيد برخي دوستان مبارز درتهران، به عضويت شوراي انقلاب سپس تصدي امامت جمعه تهران منصوب گشت و راهي پايتخت شد. اعتماد و علاقه يار ديگر يعني شهيدحجت الاسلام والمسلمين سيدعبدالكريم هاشمي‌نژاد به دوست ديرين خويش، موجب گشت كه او پس از شهادت محمدعلي رجايي، براي رياست جمهوري آيت‌الله خامنه‌اي تلاشي فراوان كند و در محافل مختلف ازجمله حزب جمهوري اسلامي، براي اعلام كانديداتوري ايشان كوششي گسترده را سامان دهد. آيت‌الله اكبرهاشمي رفسنجاني دراين‌باره مي‌گويد:«آخرين خاطره‌اي كه من از ايشان دارم اين است كه وقتي بعد از شهادت برادرمان رجايي قرار شد از طرف حزب كانديدايي معرفي شود، آن روز هنوز تصميم نگرفته بوديم كه روحاني هم مي‌تواند رئيس‌جمهور شود. اين مسئله مطرح بود كه شايد رئيس‌جمهور يك غيرروحاني باشد. آقاي هاشمي‌نژاد به همين دليل از مشهد به تهران آمد و خيلي تلاش كرد كه اين فكر را تعقيب نكنيم و بگذاريم يك نفر مورد اعتماد مردم كه همه مردم بتوانند رأي بدهند، انتخاب شود و ايشان مي‌گفت:«فعلاً كسي غير از روحانيت نمي‌تواند اين حالت را داشته باشد» و بر اين امر اصرار داشت. بالاخره آقاي خامنه‌اي حاضر شدند كانديد شوند كه باعث شادي آقاي هاشمي‌نژاد شد. متأسفانه ايشان زنده نماند كه نتيجه تلاشش را ببيند». (3) اين سعي بليغ مورد اشاره و تأييد تني چند از دوستان ديگر آن شهيد والامقام نيز هست كه حجت الاسلام والمسلمين مسيح مهاجري در زمره ايشان است:«يكي از خاطرات مهم من مربوط مي‌شود به دوران پس از شهادت بزرگاني چون شهيد بهشتي، شهيد رجايي و ديگران. در آن موقع زماني بود كه مقام معظم رهبري در دوران نقاهت به سر مي‌بردند. پس از شهادت شهيد رجايي، جلسه شوراي مركزي حزب در دفتر آيت‌الله هاشمي رفسنجاني در مجلس تشكيل شد. دستور كار هم اين بود كه حالا بايد چه كنيم. حزب جمهوري در مجلس اكثريت داشت و حزب حاكم بود و همه توقع داشتند كه حزب براي جانشيني نخست‌وزير، تصميم بگيرد. از آنجا كه دبير كل حزب يعني شهيد باهنر هم شهيد شده بود و بنابراين بايد دبير كل جديد هم انتخاب مي‌شد. در آن جلسه بنا بود درباره اين دو موضوع تصميم‌گيري شود و آقاي هاشمي‌نژاد خودشان را به اين جلسه رساندند، چون بسيار بر اين امور اهتمام داشتند و هر وقت احساس مي‌كردند كه جلسه، جلسه بسيار مهمي است، شركت مي‌كرد. ايشان در عين حال كه رسما عضو شوراي مركزي نبود، چون عضو برجسته‌اي بود، عملا عضو اين شورا بود و در جلسات مهم شركت مي‌كرد و بسيار تأثيرگذار بود. در اين جلسه‌اي هم كه اشاره كردم، ايشان شركت كرد و وقتي مطرح شد كه چه كسي رئيس‌جمهور باشد، شهيد هاشمي‌‌نژاد گفت آقاي خامنه‌اي. اساسا پيشنهاد رئيس‌جمهور شدن آيت‌الله خامنه‌اي را ايشان داد. در اين مسير يكي دو مانع وجود داشت كه در‌باره‌اش بحث شد. يكي اينكه ايشان بستري بودند. شهيد هاشمي‌نژاد پافشاري كرد كه بنا نيست كه هميشه بستري باشند و بالاخره بهبود پيدا مي‌كنند. مانع ديگر اين بود كه امام با رئيس‌جمهور شدن روحانيون موافق نبودند، چون حزب در دوره اول بنا داشت شهيد بهشتي را كانديداي رياست جمهوري كند و به همين دليل اين كار را نكرد و به سراغ جلال‌الدين فارسي و دكتر حبيبي رفت. عده‌اي از افراد حاضر در جلسه، از جمله خود من، گفتيم كه بايد برويم و با امام صحبت كنيم. شهيد هاشمي‌نژاد هم همين نظر را داشت. سرانجام قرار شد آقاي هاشمي رفسنجاني برود و با امام صحبت كند و نظر امام را در اين مورد برگرداند و اين كار را هم انجام داد. اين يكي از اثرگذارترين كارهاي شهيد هاشمي‌نژاد بود». (4)

بر محمل «وصال»

بي‌ترديد شهادت يكي از «سيدين» براي آن ديگري، ضايعه‌اي بس اسف‌انگيز و جبران‌ناپذير بود. ترور شهيد هاشمي‌نژاد در شرايطي اتفاق افتاد كه حضرت آيت‌الله خامنه‌اي پس از ترور6 تيرماه 60، دربستر نقاهت به سر مي‌برد و هنوز كاملاً سلامتي خويش را باز نيافته بود. با اين همه آيت‌الله خامنه‌اي پس از دريافت خبر شهادت يار ديرين خود، با توصيه به يارانش در حزب جمهوري اسلامي، شرايط شهر مشهد را سامان بخشيد. حميدرضا ترقي از اعضاي شاخه مشهد حزب در اين‌باره مي‌گويد:«آن زمان در مشهد شرايطي بحراني داشتيم و اكثر روحانيت مبارز مشهد از جمله آقاي طبسي در مكه بودند. هيچ‌كس جز شهيد هاشمي‌نژاد در مشهد نبود. شهيد هاشمي‌نژاد هم كه به شهادت رسيدند تقريباً ديگر هيچ‌كس در مشهد نبود. من تلفني حادثه را به مقام معظم رهبري ـ كه آن وقت دبير كل حزب بودند ـ اطلاع دادم. ايشان هم تلفني را دستوراتي صادر كردند. ايشان فرمودند:«ابتدا بيانيه‌اي در باب به شهادت رسيدن آقاي هاشمي‌نژاد صادر كنيد و اين حادثه را محكوم كنيد و با قاطعيت بگوييد كه اين پرچم هيچ‌گاه نمي‌افتد و شخص ديگري جانشين آقاي هاشمي‌نژاد خواهد شد.» بعد هم فرمودند:«آقاي فرزانه را به عنوان جانشين ايشان انتخاب كنيد. » خلاصه در پي فرمايش مقام معظم رهبري بيانيه‌اي نوشته شد و من به عنوان مسئول تشكيلات حزب، بيانيه را در صحن حرم امام رضا‌(ع) مقابل دار‌الضيافه (جايي كه مردم براي شركت در مراسم تشييع جنازه شهيد هاشمي‌نژاد جمع شده بودند) خواندم و همان جا اعلام كردم كه آقاي فرزانه به عنوان جانشين شهيد هاشمي‌نژاد انتخاب شده‌اند». (5)

در فرقت يار ديرين

با سپري شدن بيش از سه دهه از شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدعبدالكريم هاشمي‌نژاد، هماره ياد و خاطرات وي زينت بخش محافل انس رهبر معظم انقلاب بوده است و آنان كه با آن مجاهد بزرگ نسبت و نزديكي بيشتري داشته‌اند، اين رويكرد را در رفتار رهبري بيشتر مشاهده كرده‌اند. آقاي سيد جواد هاشمي‌نژاد فرزند شهيد هاشمي‌نژاد دراين‌باره مي‌گويد: «آقا كه از قبل با پدر سابقه طولاني داشتند و جلسه بسيار گرمي بود و مطالبي را درباره شهيد براي ما فرمودند. همان اوايلي بود كه ايشان به رياست جمهوري انتخاب شده بودند، چون انتخابات چهار روز پس از شهادت پدر انجام شد. حالا هم حداقل سالي يك بار كه ايشان به مشهد تشريف مي‌آوردند، خدمتشان مي‌رسيم. گاهي تهران هم كه مي‌آيم، زماني كه همزمان با نماز باشد، خدمتشان مي‌رسيم و كسب روحيه مي‌كنيم. آخرين بار بعد از فوت والده، در ايام عيد خدمت آقا بوديم و نماز مغرب و عشا را در خدمت ايشان خوانديم و سلامي عرض كرديم. بسيار ابراز محبت فرمودند و تسليت گفتند و از والده ما تعريف كردند. ايشان چون مشهد تشريف داشتند و از وضعيت زندگي ما- چه قبل، چه بعد از انقلاب- آگاهي كامل داشتند، فرمودند:«مادر شما در زندگي زجر زيادي كشيدند، وضع زندگي پدر شما چه قبل و چه بعد از انقلاب به‌گونه‌اي بود كه ايشان خيلي زجر كشيدند و خيلي تحمل كردند.‌» در طول مدتي كه از فوت والده گذشته بود، اين واقعي‌ترين جمله‌اي بود كه من در مورد وضعيت ايشان از كسي شنيده بودم. تقريبا تمام بار زندگي خانوادگي بر دوش والده بود. اين اواخر كه شهيد از شدت مشغله، گاهي فراموش مي‌كردند كه ما كلاس چندم هستيم. ما پنج شش بچه بوديم و تمام بار زندگي پشت صحنه شهيد هاشمي‌نژاد با تمام فراز و نشيب‌ها و نگراني‌هايش روي دوش مادر ما بود و آقا بيشترين آگاهي را در اين مورد داشتند». (6)

پي‌نوشت‌:

1 ـ ر. ك به: ماهنامه شاهدياران، شماره 35، يادمان شهيد هاشمي‌نژاد، گفت‌وشنود با آيت‌الله عباس واعظ طبسي

2 ـ ر. ك به: همان، گفت‌وشنود با حجت‌الاسلام والمسلمين غلامرضا اسدي

3 ـ ر. ك به: همان، گفت‌وشنود با آيت‌الله اكبر هاشمي رفسنجاني

4 ـ ر. ك به: همان، گفت‌وشنود با حجت‌الاسلام والمسلمين مسيح مهاجري

5 ـ ر. ك به: همان، گفت‌وشنود با حميدرضا ترقي

6 ـ ر. ك به: همان، گفت‌وشنود با سيد‌جواد هاشمي‌نژاد

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار