نشست مجمع عمومي سازمان ملل طي دو سال اخير دو اتفاق نو را براي دولتمردان جمهوري اسلامي به همراه داشت، يكي گفتوگوي تلفني روحاني –اوباما و پيرو آن ديدار وزراي امور خارجه ايران- امريكا در سال گذشته و ديگري ديدار روحاني- كامرون در سال 93. هر كدام از اين سه واقعه براي اولين بار بعد از پيروزي انقلاب اسلامي روي داده و به همين دليل برخي از شخصيتها و رسانههاي داخلي از آنها به عنوان «اتفاقات تاريخي» و عاملي مثبت و تأثيرگذار در تعامل ايران با دنياي غرب ياد ميكردند كه يخ 35 ساله را ميتواند آب كند. اما همانطور كه مستنداً اشاره خواهد شد مجموع ديدارها و رفتارهاي اينچنيني - كه دولتمردان از آن به عنوان «ابتكارهاي ديپلماتيك دولت تدبير و اميد» ياد ميكنند- نه تنها گشايش خاصي در عرصه بينالملل براي جمهوري اسلامي ايران به همراه نداشته بلكه موج تحقير و توهينهاي مقامات سياسي غربي عليه كشورمان را هم شتاب چشمگيري داده است.
روز چهارشنبه در ادامه ديدارهاي ديپلماتيك حاشيه مجمع عمومي سازمان ملل، مقامات ارشد ايران و بريتانيا براي نخستين بار بعد از انقلاب با يكديگر ديدار و گفتوگو كردند و تنها پس از گذشت 10 ساعت از اين ديدار دوجانبه ديويد كامرون با اظهارات تندي عليه كشورمان، ايران را به حمايت از تروريسم متهم كرد و خواهان تغيير در برنامه هستهاي كشورمان شد. وي در ادامه با اظهاراتي تند و مداخلهجويانه خواهان تغيير رفتار ايران با مردمش ميشود.
در حالي طي يك سال اخير شاهد اتفاقات مشابه بسياري در عرصه سياست خارجه كشورمان بودهايم كه ديپلماتهاي دولت همچنان به ديدارهاي حضوري دوجانبه با كشوري نظير انگليس و امريكا اصرار داشته و تحقق آن را عامل مهمي براي پيشبرد برنامه هستهاي كشورمان عنوان ميكنند، آن هم در شرايطي كه جامعه با سؤالات و ابهامات فراواني از جمله چرا مقامات رسمي و بلندپايه كشورمان پاسخ درخوري به سخنان و توهينهاي طرفهاي غربي نميدهند و براي توجيه افكار عمومي داخلي تنها به جملات كلي و بياثر روي آورده و خود در مقابل اينگونه سخنان موضعي انفعالي اتخاذ ميكنند؟آن هم در شرايطي كه جامعه انتظار دارد طبق عرف ديپلماتيك رئيسجمهور يا حداقل وزير امور خارجه – ونه معاون وزير يا سخنگوي وزارت امور خارجه- به اينگونه اتهامات تحقير آميز پاسخ قاطع و نشان دهند كه به عنوان نماينده ملت ايران در دفاع از حقوق مردم اين مرز و بوم اندكي ترديد به خود راه نميدهند.
آيا پيادهسازي تئوري «توافق هستهاي به هر قيمتي» به «تقليل عزت» و «تضعيف جايگاه بينالمللي ايران» بايد بينجامد؟
آيا معناي واقعي ديپلماسي تنها در ديدار با نمايندگان دو يا چند كشور - كه كارنامه سياهي در تخاصم عليه جمهوري اسلامي ايران دارند و به هيچ عنوان حاضر نيستند از دشمني خود دست بردارند- خلاصه ميشود و مولفههاي ديگري ندارد؟
آيا سكوت توام با لبخند ميتواند ايران را به حقوق بديهي مان – حداقل در بحث هستهاي – برساند؟
شباهت عجيب رفتارهاي كامرون به امريكاييهادر حالي نخست وزير انگليس تنها10ساعت پس از ديدار خود با رئيسجمهور كشورمان به توهين و تحقير ايرانيها روي آورد كه درست يكسال پيش اوباما سه روز بعد از ديدار خود با حسن روحاني – كه جريان هواخواه ليبراليسم در داخل با ذوق زدگي آن را يك دستاورد بزرگ و تاريخي القا ميكردند- با لحن تهديدآميز و تحقير محور تأكيد كرد «حمله نظامي عليه ايران همچنان روي ميز است.» آن هم در حالي كه سالها مقامات كاخ سفيد به صورت مستقيم از لفظ حمله نظامي عليه ايران استفاده نميكردند. اين سخنان اوباما به خوبي نشان ميداد يكي از مهمترين بخش سناريوي غربيها در مواجهه با ديپلماسي لبخند تلاش براي «تحقير ايرانيها» در فضاي جهاني بود، به گونهاي كه مقامات سياسي غربي در كنار اقدامات تهديدآميز به ادبيات توهينآميز و تحقير محور عليه مردم كشورمان روي ميآوردند.
در يكي ديگر از اين اقدامات در حالي در آذر ماه سال گذشته، ارگانهاي مطبوعاتي جرياني نشانهدار در داخل، مذاكرات ژنو 3 را برد تاريخي ارزيابي ميكردند كه خانم وندي شرمن بلافاصله در اظهاراتي بيادبانه و شرمآور بيان ميكند: «فريب و نيرنگ بخشي از DNA ايرانيان است» و پس از آن همين فرد، توزيع سبد كالا را در ايران صدقه امريكاييها به مردم ايران بيان كرده و سپس با تحقير رئيسجمهوركشورمان تصريح ميكند: «شما در اخبار ديديد كه ايران اخيراً به طور قابل مشاهدهاي غذا به مردم فقير در جامعه داد كه به نوعي نشاندهنده اين است كه كاهش هدفمند و محدود تحريمها تأثير مستقيم بر مردم اين كشور داشته است، همانطور كه روحاني قول داده بود كه اين پول صرف اهداف ديگر نشود.»
مصداق ديگر رفتار توهينآميز غربيها آنجايي بود كه سخنگوي شوراي امنيت ملي كاخ سفيد در واكنش به اداي احترام ظريف به مغنيه، با صدور بيانيهاي آن را محكوم، حزبالله لبنان را به اقدامات خشونتآميز متهم كرده و تصميم ظريف براي گلگذاري در مزار فردي كه او و سازمانش تروريستي هستند، «پيامي غلط ارسال ميكند» و «به تشديد تنشها در منطقه منجر ميشود.»
نگاه صرفاً احساسي و عاطفي به موضوعات كلان بينالمللياما در كنار سكوت مقامات بلندپايه دولت، آنچه بيش از همه، افكار عمومي را آزار ميداد، مواجهه احساسي جماعتي در داخل با نمايندگان نظام سلطه است كه طي دو دهه اخير تلاش داشته چهره غير واقعي و بزك شده از غرب را به مردم تحميل كند و با اتفاقات عادي در عرصه ديپلماسي واكنشي به دور از عقلانيت دارد.
به عنوان نمونه همزمان با ديدار روحاني – كامرون روز پنجشنبه انبوهي از رسانههاي داخلي با ذوقزدگي اين ديدار را «تاريخي» و «پايان دهنده روابط سرد 36 ساله» توصيف كرده و با عبارتهايي مبالغهآميز اين اتفاق را دستاوردي بزرگ و تأثيرگذار براي كشورمان عنوان ميكنند. از سوي ديگر برخي مقامات دولتي مانند حميد ابوطالبي، معاون سياسي دفتر رئيسجمهور در صفحه توئيتر خود پس از اين ديدار با جملاتي تأملبرانگيز و سراسر احساس محور مينويسد: «اين ديدار... در روابط اروپا و ايران تغييرات اساسي ايجاد كرده و مذاكرات هستهاي را تحت تاثير قرار خواهد داد. لذا از دستاوردهاي مهم سفر امسال دكتر روحاني به نيويورك، تحول در روابط تهران- لندن و بحث هستهاي، پس از ديدار سران ايران و انگلستان است. دوستان گرامي! وقتي عدهاي نگران ديدار با اوباما باشند، ديدار با كامرون ديگر محل نزاع آنان نخواهد بود.»
بازگشايي سفارت انگليس، اقدامي به دور از تدبيراين را هم بايد در نظر داشت كه سخنان توهينآميز و تحقيرگرايانه ديويد كامرون به خوبي نشان ميدهد كه تفكر قلدرمآبانه و مداخلهجويانه دولتمردان بريتانيا در مقابل ايران – كه سابقهاي بيش از يك قرن دارد – به قوت خود باقي است.
آنگونه كه اسناد و مدارك فراوان نشان ميدهد سفارت اين كشور در فتنه 88 مديريت بخشهاي مهمي از اين غائله را در دست داشته و در جهت براندازي نظام گامهاي قابل توجهي برداشته است.
اما به رغم سوابق انگليسيها در فعاليتهاي خاص عليه مردم كشورمان طي دهههاي متمادي، با روي كار آمدن دولت يازدهم جماعتي در دولت و مجلس تلاش گستردهاي براي بازگشايي سفارتخانه اين كشور در تهران صورت داد، آن هم در حالي كه هيچگاه مقامات اين كشور در قبال توطئهچينيها و فعاليتهاي براندازانه خود عذرخواهي نكرده يا حداقل نسبت به تصحيح رفتار خود اقدامي انجام نداده بود.
هدف ديپلماسي ارتقاي جايگاه است نه تنزل و تضعيف آن همانطور كه بارها دولتمردان يازدهم تأكيد كردهاند، هدف از مذاكرات هستهاي و همچنين ديدارهاي دوجانبه با سران كشورهاي غربي «برداشتن تحريم و تهديدهاي بينالمللي» و «بهبود شرايط اقتصادي و معيشتي مردم» بوده؛ اهدافي كه آنگونه كه آمار و ارقام و مستندات ميگويند تحقق نيافته و در مقابل حجم تهديد، تحريم و تحقيرها گستره چشمگيري به خود گرفته است، به صورتي كه در يك سال گذشته هفت بار تحريمهاي بينالمللي افزايش داشته، 18 بار تهديدات مستقيم نظامي ابراز شده و بارها سياستمداران غربي به خود اجازه دادهاند كه عليه مردم ايران ادبياتي توهينآميز و تحقيرمحور را به كار ببرند. اين را هم بايد اضافه كرد كه در شرايطي كه ديپلماتهاي دولت كنوني «لحن مصالحهجويانه» را مهمترين ابزار سياست خارجه ميدانند، جاي بسياري از مؤلفههاي سياست خارجه نظير «نفي تئوري رابطه سلطهگر و سلطهپذير»، «چالش با نظام قدرتمند و زورگوي بينالمللي به جاي رويكرد انفعال» و «به كارگيري ديپلماسي عمومي موازي با ديپلماسي خصوصي» همچنان خالي است.
البته سنجش رفتار و عملكرد دولتمردان يازدهم در عرصه سياست خارجه در ماههاي سپري شده به خوبي نشان ميدهد كه «ضعف يا نبود استراتژي اثرگذار در مقابل نظام سلطه»، «نبود شناخت و درك صحيح از ساختار و ماهيت نظام بينالملل» و «ناديده گرفتن اصول اساسي دكترين انقلاب اسلامي در سياست خارجه» مهمترين عوامل ضعف دولت به شمار ميآيد.
با اين اوصاف مشخص نيست روند خوشبيني نسبت به نظام سلطه تا كجا ادامه خواهد داشت و ديپلماسي لبخند پس از تحريم، تهديد و توهينهاي دامنهدار و روزافزون طرفهاي غربي تاريخ انقضايي خواهد داشت يا خير.