کد خبر: 674037
تاریخ انتشار: ۲۴ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۷:۵۵
گذري بر منش فردي و اجتماعي عارف بزرگ آيت‌الله سيدحسين قاضي‌طباطبايي به بهانه انتشار يك اثر
سيد‌محمدصادق قاضي‌طباطبايي

سرانجام چهار دهه پس از رحلت عالم عارف و عامل، مرحوم آيت‌الله سـيدحسـين قاضي‌طباطبايي، اثـر تاريخي‌ـ تحليلي «شيداي گمنامي»درتبيين زندگي و زمانه آن بزرگوار به قلم آقاي محمد الوانساز‌خويي منتشر و به اهل نظر عرضه گشت. به همين مناسبت جناب سيدمحمدصادق قاضي‌طباطبايي فرزند آن عارف گرانمايه، درباره اين اثر و منش عرفاني پدر مقالي مرقوم داشته كه ماحصل آن پيش روي شماست.

قرآن عزيز مي‌فرمايد: «فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» (1) قصه پيشينيان عبرت‌آموز و بيداركننده است.

حقير مكلف شدم تا درباره كتاب شريف «شيداي گمنامي» كه شرح حال والد بزرگوارم، مرحوم آيت‌الحق و زبده‌العارفين آيت‌الله سيد‌حسين‌قاضي‌طباطبايي تبريزي است، مقاله‌اي بنگارم، ولي بنده اهليت و صلاحيت نداشتم، با اين همه و به لحاظ اصراري كه صورت گرفت، به اين درخواست لبيك اجابت گفتم، فلذا از خواننده معزز و محترم عاجزانه طالبم اگر در اين موجز خبط و خطايي ديدند، ببخشند يا اطلاع دهند تكرار نكنم كه فرموده‌اند: العذر عند كرام الناس مقبول.

از تاريخ وفات آن رادمرد بزرگ 40 سال گذشته است و بسياري از اشخاص كه سوابقي با آن عزيز داشتند، به ديار باقي شتافته‌اند. حافظه حقير هم ضعيف شده است. در طول اين 40 سال علماي بزرگي از من حقير خواستند شرح حال پدر را بنگارم، همت نكردم تا اينكه حضرت مستطاب حجت‌الاسلام آقاي محمد الوانسازخويي دست همت بالا زدند و با قلم شيوايي كه دارند و وقت زيادي كه گذاشتند اين مهم را انجام دادند. اين نتيجه زحمات ايشان است، حالا مي‌فهمم دير شده است و كاش زودتر از اين اقدام مي‌شد. روزي در مسجد لرزاده به افطار دعوت بودم و آيت‌الله عميد زنجاني نيز حضور داشت و بعد از اينكه مرا شناخت، به من گفت: «خيلي جفا كردي خاطرات بي‌نظير پدرت را به قلم درنياوردي». بايد بگويم «هر جا كه ز ما نام و نشاني طلبيدند/ آوازه نامت سند معتبري بود» بحمدالله توفيق اين مهم به دست آقاي الوانساز‌خويي انجام شد. در روايات آمده است: كونوا العلماء فانهم ورثه‌الانبياء فمن اكرمهم فقد اكرم الله عزوجل و رسوله، تكريم علما تكريم حق تعالي و رسول گرامي‌اش است. در هيچ دين و آيين الهي و بشري آن‌قدر كه در اسلام از علم و عالم تمجيد شده است، تعريفي وجود ندارد، تبركاً تفأل به قرآن مي‌زنيم كه مي‌فرمايد:«هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ»، (2) «إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ»، (3) «يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ». (4)

و روايات هم علم و عالم را بسيار ستوده‌اند: العلم مصباح العقل و العلم افضل الهدايه: خوشا به حال عالمي كه بلاعمل و بلاثمر نيست. علم را پاياني نيست و هر آنچه كه در اختيار بشر بوده و هست و خواهد بود، به نص قرآن كريم «وَ مَا أُوتِيتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلًا» (5) است، اگر از قليل به كثير تبديل شود، چه مي‌شود، انسان مي‌شود خدايي و خداگونه و الهاماتي را دريافت مي‌كند كه براي چون مني ممكن نيست. يكي از آن عالمان باعمل و فرهيخته كه خداي عزيز به او و نفس او توان و قدرتي افاضه فرموده بود كه در مواجهه با اشخاص ضمير آنان را مي‌خواند و اگر لازم مي‌ديد بازگو مي‌كرد يا ذكر و دعايي خاص بيماران صعب‌العلاجي را شفا مي‌داد، مرحوم آيت‌الله سيدحسين قاضي‌طباطبايي بود. ايشان در تهذيب نفس خيلي مقام رفيعي داشت. اگر انسان پيوسته نفس را سركوب نكند و تمايلات نفساني را تعديل نكند، دائم در جهت به دست آوردن تمايلات در عذاب خواهد بود. متأسفانه من حقير خيلي محضر مبارك ايشان را درك نكردم، پدر مايل بودند حتماً در قم بمانم و ادامه تحصيل حوزوي بدهم و به لباس روحانيت ملبس شوم و راه نياكان را پيش گيرم كه تقديرم نه چنين بود. آشنايي‌ام از نوجواني با حضرت امام خميني(ره) و ورود به مبارزه و سياست بسان موجي مرا اين سو و آن سو برد و سه بار گرفتار زندان رندان بين‌الملل و يار غار مجاهد نستوه بي‌نظير آيت‌الله سيدمحمود طالقاني كه از حبسي و حبسي و از رنجي به رنجي در حركت بود، شدم و اينك در روزهاي آخر عمر در تهران سردفتر ازدواج شده‌ام و حسرت مي‌خورم چرا به ميل پدر به وادي و راهي كه او طي كرده بود و علاقه داشت، قدم نگذاشتم. به هر صورت خودكرده را تدبير نيست. جاي شكرش باقي است كه در اين حرفه هم خيلي بي‌خاصيت نبوده‌ام، الحمدلله توانسته‌ام بسياري را كه زندگي‌شان در حال فروپاشي بود، صلح و سازش بدهم و عشق را كه زيباترين موهبت الهي و سبب ازدواج و شكوفايي استعدادهاست در زندگي‌هاي سرد و بي‌علاقه حيات دوباره ببخشم و لذا خداي را خيلي شاكرم كه «الشكر من امهات الصفات الكمال» همين كه انسان گرفتار زر، زيور و تزوير نيست، خيلي هنر است. اگر آدم نشدم، شيطان هم نشدم.

مرحوم آقاي قاضي مطلقاً مايل به شهرت و افشاي اسرار درون خود نبود و معدود افرادي كه به ايشان نزديك بودند، مي‌دانستند در ضمير ايشان چه اسراري نهفته است و چه خوارق عادتي از ايشان صادر مي‌شود. از امدادها و الهامات غيبي مدام بهره‌مند و مصداق اين بيت بود: «طيران مرغ ديدي تو ز پاي بند شهرت/ به در‌اي تا ببيني طيران آدميت»

تو ببين تا چه حد است مقام آدميت، رسيدن به خدا نه به كثرت عبادت، بل به بسياري اخلاص در عمل. ايشان از تجلي اسماء خاص الهي در رفع بعضي مشكلات واقف بودند و به تناسب به اهل آن تعليم مي‌فرمودند و نتيجه مطلوب عايد مي‌شد. ناگفته نماند فهم اين مطلب براي افرادي كه عالم فرامحسوس و غيب را قبول ندارند، آسان نيست. مرحوم آقاي قاضي با مرحوم حاج‌شيخ حسنعلي اصفهاني معروف به نخودكي در مشهد آشنا بودند و از حالات خوش ايشان نقل‌ها داشتند. شخصيت‌هاي ممتازي چون ملاحسينقلي درجزيني همداني، سيدعلي‌قاضي طباطبايي، حاج‌ميرزا‌جواد‌آقا ملكي‌تبريزي و امثال ايشان در جهاد اكبر ـ كه مبارزه با نفس است ـ توفيق بسيار يافته و بنده خاص و خالص رب العالمين شده بودند.

العمل الصالح يرفعه، بدون عمل صالح بهشت محال است، عمل صالح هم بدون ايمان ارزنده مفيد نيست، حيات طيبه از آن مؤمني است كه عمل صالح داشته باشد. زاهد رغبتي به دنيا ندارد، از گناه دوري مي‌گزيند، گناه ماده سمي‌اي است كه انسان را به هلاكت مي‌كشاند. اگر خداي عزيز به انسان چشم، گوش، زبان، دست و پا داده، دستورالعمل هم داده، بيان دوري جستن از محرمات آسان است، عملش مرد مي‌خواهد. در بسياري از مردم هواهاي نفساني غالبند و عقل‌ها اسير. بركات اخروي و بهشت برين نتيجه اعمال دنيوي ماست. مثقال ذره‌اي خير و شر محفوظ است، بسياري هستند كه اهل نماز، روزه، مسجد، عبادت و امر و نهي الهي هستند، ولي در محاورات مي‌گويند كي از آخرت آمده و خبر آورده است از اين راه دراز؟! «باز آمده‌اي كو كه باز گويد راز». آيا اين نفي عالم عقبي و آخرت نيست؟ اين كلام شرك‌آلود نيست؟ عالم شهود را لمس مي‌كنيم، به ماوراء كه مي‌رسيم گام‌ها سست مي‌شوند، خدايي كه اين عالم را با همه زيبايي‌ها براي ما آراسته، اوصاف بهشت برين و دنياي عقبي را بيان فرموده است، بعضي را قبول و بعضي را انكار كه نمي‌شود. بزرگان ما آموخته‌اند بايد براي روشنايي دل از لقمه حرام و مشكوك پرهيز كرد. مرحوم آيت‌الله قاضي و مرحوم آيت‌الله سيد‌احمد خوانساري امام جماعت مسجد حاج‌سيد‌عزيزالله در بازار تهران و بسياري از شاخصه‌هاي تقوا به مهماني نمي‌رفتند و عذرهاي گوناگون مي‌آوردند. از سفره‌هاي رنگين كه متأسفانه باب و وسيله تشخص، خودنمايي و سراسر اسراف و تبذير شده است، فاصله مي‌گرفتند. بالاخره از غذا بدن نيرو مي‌گيرد و غذا جسم را مي‌سازد، نيروي زبان از تغذيه است، از تغذيه خون ساخته مي‌شود و در رگ‌ها جريان مي‌يابد و قلب پمپاژ مي‌كند و كلام از زبان برمي‌خيزد. اگر لقمه حلال نبود، كلام برخاسته از آن چه خواهد بود. خون ساخته شده از لقمه حرام اثر سوء دارد، حتي در نطفه انسان هم بي‌اثر نيست، فلذا پرهيز از لقمه حرام گام اول عمل صالح است و زاهد رغبتي به آن ندارد. به گذشته‌هاي دور و دراز برگرديم، تربيت‌يافتگان مكتب تشيع كه هنوز هم آثار بابركتشان چراغ هدايت است و هنوز هم ياد آنان روشني‌بخش دل‌هاي مؤمنان است، عالمان موثق، آگاه و عميق چون شيخ‌مفيد، شيخ صدوق، سيد‌رضي، سيدمرتضي علم‌الهدي، شيخ‌الطايفه محمدبن‌حسن طوبي، علامه حلي، مقدس‌اردبيلي، سيد بحرالعلوم، شيخ‌محمدحسن صاحب‌جواهر، حاج‌ملا‌هادي سبزواري، ملا‌حسينقلي همداني، سيد‌علي‌ قاضي‌طباطبايي، شيخ انصاري و. . . جملگي خير محض و وجودشان رحمت الهي و تجليل از آنان رسالتي است كه به شناخت بهتر معارف الهي و اولياي دين مبين منجر مي‌شود. كم‌كم دارند ناياب مي‌شوند آنچه آنان و افرادي چون مرحوم قاضي و غيره يافتند، بايد گفت پشت پا بر فلك از همت فرزانه زدند. طبع انسان طالب خوشي و خوشگذراني است، البته اگر مشروع باشد بلااشكال است، اما عارف بالله و سالك الي الله به اين آيه باور دارد:«وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»(6) لذت و خوشي را در عبادت مي‌داند با جميع جهات كه خدمت خلق هم جزئي از آن است. مرحوم آقا سيد‌علي‌قاضي مي‌فرمودند: «اگر در بهشت نماز نباشد، ما از چه چيز لذت ببريم؟»

مرحوم سيد‌علي‌قاضي در كوفه با يك زغال‌فروش بسيار رفيق بود و با آن مرتبه علمي و عملي به مغازه او مي‌رفت و طولاني‌مدت با او مكالمه داشت و بالطبع اولاً لباس ايشان آلوده به سياهي مي‌شد و ثانياً نياز به شستن داشت كه خود ايشان مي‌شست، به اعتراض ديگران هم توجهي نمي‌كرد. مرحوم آقاي قاضي خيلي مايل به مراوده، آشنايي و رفت و آمد با همه كس نبود، با مردم نبود، در بين مردم بود و بعدها معلوم شد آن زغال‌فروش از اولياءالله بوده است.

مرحوم آقا سيد‌حسين قاضي هم در قم با يك فرد صالح كفاش به نام حاج‌جواد‌آقا كفاش‌تبريزي كه مغازه‌اي نزديك حرم مطهر حضرت معصومه(س) داشت، داراي مراوده قديمي بود و اغلب اوقات به مغازه كفاشي مي‌رفت و طولاني مدت آنجا مي‌نشست و حوائج بسياري را انجام مي‌داد و آقاي كفاش موصوف از حضور آقاي قاضي در مغازه لذت مي‌برد و وي را موجب بركت كسب و كار خود مي‌دانست. پس از وفات مرحوم آقاي قاضي كم‌كم او هم از كفاشي دست كشيد. بسياري از علماي قم را ديدم كه مي‌گفتند:«پس از وفات آقاي قاضي وقتي به آن مغازه مي‌رفتيم، صندلي خالي آقاي قاضي را مي‌ديديم و مي‌گريستيم!»

مرحوم آيت‌الله سيدحسين قاضي با آن مرتبه علمي از محاسن عمل غافل نبود. در اخلاق فاضله و صفات پسنديده منحصر و در نهايت ورع و تقوا بود. ابداً در فكر دنيا و زخارف دنيا نبود، خيلي‌ها مايلند در وادي ثروت، قدرت و جاه قرار بگيرند. آقاي قاضي اينها را بلا و فتنه مي‌دانست و از آنها مي‌گريخت و روزي كه وفات يافت شاهد و ناظر بودم كه حتي هزار تومان اندوخته نداشت.

خوشا آنان كه در اين پهنه خاك

چو خورشيدي درخشيدند و رفتند

ابوسعيد ابوالخير را گفتند كسي روي آب راه مي‌رود، گفت خيلي از حيوانات اين‌طورند. گفتند فلاني در هوا مي‌پرد، گفت خيلي از حيوانات چنين‌اند. گفتند فلاني طي‌الارض مي‌كند، گفت شيطان هم مي‌كند، در لحظه‌اي هر جا بخواهد ظاهر مي‌شود، اينها مهم نيست. مهم آن است كه در ميان مردم باشي و رفت و آمد كني، اما دلت پيش خدا باشد.

مهم خودشناسي است كه فرموده‌اند: «من عرف نفسه فقد عرفه ربه» (7)، خداشناسي دليل و برهان مي‌خواهد، عالم و همه كائنات گواه وجود خدايند، انسان غيربيمار و بينا با چشم دل خدا را مي‌بيند، خدا را كه با چشم سر نمي‌بيند. چشم سر اجسام و ابعاد را مي‌فهمد. زمان و مكان در قوه ادراك ماست. بالاتر از آن چه؟ همه علوم مقدمه خداشناسي هستند، علم منطق، فقه و اخلاق مقدمه‌اي براي تزكيه نفس، تهذيب قلب و جارو كردن دل از غير خداست كه «قلب المؤمن عرش الرحمن»(8) است و بدن مركب روح. توحيد ذاتي و صفاتي آسان است و توحيد افعالي مشكل. مرحوم آقاي قاضي عامل بود به بسياري از افرادي كه از ايشان ذكر مي‌خواستند، آيه دوم و سوم سوره مباركه طلاق را توصيه مي‌فرمود. مرحوم نخودكي هم به بسياري اين آيات را يادآوري مي‌كرد:«وَ مَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا* وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ».

بگذريم، گذر عمر سريع است و فرداها را پيش رو داريم، فردا بايد پاسخ بدهيم. در دنيا دنبال كه بوديد؟ موسي يا فرعون؟ علي يا غير او؟ امام هدايت يا امام ضلالت؟ «يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ». (9) شوخي نيست اعمال بي‌روح، ركوع، سجود و غيره كه نماز نيست، ما به نماز و قرآن جفا كرده‌ايم. اين نماز و اعمال كافي نيست. بهشت پايان كار متقيان است و مقصد نماز «إِنَّ الصَّلَاه تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَ الْمُنكَرِ» است، چگونه است كه نماز هست، اما فحشا و منكر هم هست؟! اين همه دغل در كار خلق مگر به‌وسيله نمازخوان‌ها نيست، پس به قول حضرت سيد علي قاضي طباطبايي بايد از نمازهايي كه خوانده‌ايم توبه كنيم. جان انسان گوهر گرانبهايي است، بايد آن را از دستبرد راهزنان دور نگه داشت. به قول حضرت آيت‌الله سيد محمد ضياءآبادي عمل بايد از قلب سرچشمه بگيرد، قلب بيماري‌ها دارد، حسد، سوءخلق، بدگماني و كينه دارد و با اين قلب نمي‌شود به بهشت كه دارالسلام است، رسيد. علم و ايمان كافي نيست، باور لازم دارد. «مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ»(10) مالك امروز هم است. بايد مطيع واقعي اوامر و نواهي الهي بود. پيامبران بشير و نذير بودند. دينداري ميل، رغبت و باور لازم دارد، دين ارشاد است، اجبار نيست و پيامبران با زور اراده خود را بر مردم تحميل نمي‌كنند، دين الهي را ارائه مي‌كنند و مي‌فرمايند:«لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ» (11) در انتخاب اختيار است اجبار نيست، پاداش هم مربوط به عمل اختياري است نه اجباري. در اسلام جنگ براي پذيرش دين نيست، براي برداشتن موانع از سر راه است. اسلام در فتوحات مردم را به پذيرفتن اسلام اجبار نمي‌كرد. چقدر گمراهند آناني كه مي‌گويند اسلام به زور شمشير پيش رفته است.

در پايان عرض مي‌شود مرحوم آيت‌الله سيد حسين قاضي طباطبايي به همه ائمه خالصانه عشق و ارادت داشت، اما نسبت به صديقه طاهره، فاطمه زهرا(س) و حضرت ولي‌الله‌الاعظم قطب عالم وجود و مهدي موعود كه توفيق زيارتش را يافته بود علاقه وافر داشت. خداوند متعال به احترام آن ولي دلباخته و شيفته ما را از ظلمات برهاند و دل‌هاي تاريك را به نور خودش روشن فرمايد.

اي خاك اگر سينه تو بشكافند

بس گوهر قيمتي كه در سينه توست

پي‌نوشت‌ها:

(1) قرآن كريم، سوره اعراف، آيه 176

(2) قرآن كريم، سوره زمر، آيه 9

(3) همان؛ قرآن كريم، سوره رعد، آيه 19

(4) قرآن كريم، سوره مجادله، آيه 11

(5) قرآن كريم، سوره اسراء، آيه 85

(6) قرآن كريم، سوره ذاريات، آيه 56

(7) بحارالانوار، ج 2، ص 32

(8) بحارالانوار، ج 55، ص 39

(9) قرآن كريم، سوره اسراء، آيه 71

(10) قرآن كريم، سوره حمد، آيه 4

(11) قرآن كريم، سوره بقره، آيه 256.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار