براي رساندن كمكهاي مردمي و ديدار با محمدرضا پسرم راهي جبهه شدم. محمدرضا متولد 1335 بود كه از زمان غائله كردستان به جبهه رفته و از مؤسسين گروه چريكي شهيد اندرزگو به شمار ميرفت.
قرار بود اقلام اهدايي مردم مسگرآباد را به كرمانشاه ببريم. بعد از رسيدن به شهر باختران نيروهاي رزمنده جلوي ما را گرفتند و گفتند به علت حمله نيروهاي عراقي ورود شما ممنوع است.
چندين روز در شهر باختران مانديم، ما را در ساختماني كه متعلق به كميته انقلاب اسلامي و محل انبار كمكهاي مردمي بود مستقر كردند، و ما هم در طول روز به تخليه كمكهاي مردمي ميپرداختيم، شبها هم ما را به مسجدي ميبردند كه آيتالله اشرفي اصفهاني در آنجا نماز ميخواند.
من از هريك از رزمندگان آدرس محمدرضا را ميپرسيدم، هيچ كس از او خبري نداشت. ما كه از ديدن محمدرضا محروم شده بوديم، بعد از چند روز نيت برگشتن داشتيم، كه من با خودم گفتم جواب مادر او را چه بدهم؟! اگر بگويم كه او را ديدم و حالش خوب است كه دروغ گفتهام.
شب آخر در داخل مسجد طبق معمول بعد از شام به استراحت پرداختيم، من چون خوابم نميبرد وضو گرفتم و چند ركعت نماز مستحبي خواندم، با خودم گفتم 2 ركعت نماز حاجت ميخوانم و نيت ميكنم كه محمدرضا را قبل از رفتن ببينم.
تا اذان صبح بيدار بودم، بعد از اقامه نمازصبح در داخل حياط نشسته بودم و دعا ميخواندم كه يك مرتبه ديدم محمدرضا در همان تاريكي صبحگاهي وارد شد و من كه تعجب كرده بودم، بعد از احوالپرسي گفتم تو از كجا ميدانستي كه ما اينجا هستيم، من چند روز است كه سراغ تو را از همه رزمندهها ميگرفتم و كسي از تو خبري نداشت، محمدرضا هم گفت كار خاصي نداشتم فقط آمدم ببينم اگر رفقا اينجا هستند به آنها سري بزنم.
من كه بعد از ديدن محمدرضا خيلي خوشحال شده بودم به او گفتم كه خيلي خوب شد آمدي چون با هم ميرويم تهران، هم چند روزي استراحت ميكني و هم اينكه مادرت كه خيلي نگران بود، تو را ميبيند.
به يك باره چشمانش پر از اشك شد و با حالت گريه به من گفت بابا! من از شما اين انتظار را نداشتم، شما بايد من را به ماندن در جبهه تشويق كني نه اينكه بگويي بيا برويم منزل استراحت كن، جنگي كه فرماندهي اصلي آن به دست امام زمان(عج) است خستگي ندارد، تازه اگر هم خسته شويم نبايد جنگ را رها كنيم.
محمدرضا چون پدري مهربان من را نصيحت ميكرد كه: «پدر جان ما اعتقاد داريم كه هدايتگر اصلي جنگ و دفاع به دست امام زمان(عج) است، نه اينكه فقط من خودم ديده باشم، ديگران هم ديدند كه چندين بار در مراحل سخت انجام بعضي عملياتها، دستي الهي ما را در مسير اصلي عملياتها هدايت ميكند. محمدرضا 10خرداد ماه 1366 در عمليات كربلاي 10 در غرب كشور به آرزوي ديرينهاش شهادت رسيد.»
محمد علياوسطي
پدر شهيد محمدرضا علياوسطي