آخرين روز شهريور ماه كه با آغاز هفته دفاع مقدس مصادف است، يادآور تهاجم ناجوانمردانه دشمن به خاكِ سرزميني است كه يك تنه در برابر دشمن متجاوز و جهان استكبار ايستاد. «قربانعلي لاردو» از زمان جنگ ساكن شهر آبادان بوده از نزديك شاهد اتفاقات و تغيير و تحولات آن سالها و روزها بوده و چهار مرتبه هم به جانبازي رسيده است. لاردو سابقه هشت سال حضور در جبههها را دارد و تجربيات و حرفهاي بسياري از مسئوليتهاي متعددش مثل حضور در جمع نيروهاي هليبرد را به همراه دارد. روايتهاي او را از اولين روزهاي شروع جنگ و تأثير نيروهاي هليبرد در عملياتها ميخوانيم.
از تشكيلدهندگان سپاه آبادان هستم. بعد از تشكيل سپاه تا قبل از شروع جنگ كارهاي مربوط به برقراري امنيت در شهر و مبارزه با قاچاق و ستون پنجم را انجام ميدادم. ده روز قبل از شروع رسمي جنگ و زماني كه جنگ هنوز به استان خوزستان نرسيده بود، استانهاي غربيكشور شاهد درگيري با دشمن بودند و بخشي از پاسگاههاي مرزي استان ايلام تصرف شده بود. سپاه دزفول تقاضاي كمك از سپاه آبادان ميكند و يك گروه داوطلبانه به دزفول اعزام ميشوند و آنجا خودشان را به سپاه ايلام معرفي ميكنند. نيمي از گروه در دهلران ميماند و ما به مهران ميرويم. البته ارتش در منطقه حضور داشت و كارهاي خوبي هم انجام داده بود. منطقه آرام شد و دشمن عقبنشيني كرد.
بعد از آن خبر رسيد قسمتي از پاسگاه منطقه تنگه بيجار تصرف شده است. ما را براي كمك به ارتش و بازپسگيري دشت بيجار خواستند. به منطقه كه زير بمباران قرار داشت، رفتيم و مستقر شديم. بعد از آن براي عمليات آماده شديم و شب حركت كرديم. ولي يكي از مسئولان ارتش پيش ما آمد و گفت كه عمليات لغو شده و وقتي دليلش را پرسيديم گفت ما پشتيباني هوايي نداريم و فرودگاه مهرآباد را زدهاند. عراق فرودگاه مهرآباد و پايگاههاي هوايي را زده بود. 31 شهريور 59 بود و ديگر جنگ به طور رسمي آغاز شده بود.
در ماههاي اول جنگ آبادان هنوز به طور رسمي وارد جنگ نشده بود و ما هر روز از آبادان به سمت خرمشهر ميرفتيم، آنجا تا غروب ميجنگيديم و دوباره براي استراحت به شهرمان برميگشتيم. اين روال حاكم در آن زمان بود. كسي در آن زمان به رزمندگان و مردم توصيه نكرده بود كه بايد شب در آن منطقه حضور داشته باشند و حالت دفاعي بگيرند ولي همه كاملاً خودجوش، آگاهانه و داوطلبانه براي دفاع از كشور بسيج شده بودند. تعداد زيادي از نيروهاي سپاه خرمشهر شهيد شده بودند و پراكندگي در نيروها ايجاد شده بود. بچههاي سپاه خرمشهر به كوهدشت ميرفتند و استراحت ميكردند. همه مساجد شهر فعال شده بودند و چند پاسدار در يك مسجد بودند و آنجا مردم را سازماندهي ميكردند.
از زماني كه من وارد منطقه خرمشهر شدم تا روزي كه مجروح شدم دشمن به دليل مقاومت رزمندگان ديگر نتوانسته بود يك متر از منطقه را تصرف كند. با اينكه سه بار يورش آورد ولي هر سه بار شكست خورد. يكي از آن بازها بيش از 100 تانك جا گذاشت و فرار كرد. ما اين 100 تانك را غنيمت گرفتيم ولي يك نيروي نظامي گرفته نشد. چون ستون پنجم، دشمن راهنمايي ميكردند و فراري ميدادند. رزمندگان بارها مقاومت ميكردند و از صبح تا غروب ميجنگيدند. اما ستون پنجم و عناصر خائن، ارتش عراق را راهنمايي ميكردند. نمونهاش را در غنيمتگيري 100 تانك از دوربند تا داخل گمرك داشتيم. همه جا پر از تانك بود ولي يك نظامي و خدمه تانك اسير نگرفتيم.
روزي در پشت مسجدي در دوربند قرار داشتيم. براي سركشي و ديدهباني دشمن ميرفتيم كه ما را ديدند و دو گلوله خمپاره 122 در نزديكي ما زدند. تركشهاي زيادي به سر و بدنم اصابت كرد.
زماني كه مسئوليت عمليات سپاه آبادان را بر عهده داشتم جبهههاي آبادان متزلزل بود. وقتي كه متوجه شديم بين نيروهاي بومي و شهرستاني اختلاف هست از فرماندهي تقاضا كردم كه خودم به جبهه بروم. وارد منطقه مدن شدم و 5/2 كيلومتر خط را به نزديكي دشمن بردم. دشمن در جلو خاكريز داشت كه دو كيلومتر از خاكريز اصلي به منطقه آبادان نزديك بود و حالت ديدهباني جاده را داشت. اين خاكريز حالت هوشياري منطقه را به عهده داشت و باعث ميشد دشمن زودتر از تغيير و تحولات خط آگاه شود. ما در جلوي دشمن و در فاصله 300 متريشان خاكريز احداث كرديم و چشمشان را كور كرديم. چند عمليات در اين منطقه انجام شد. وقتي آمديم خاكريز را ادامه دهيم دشمن متوجه حضورمان شد و آتشي كه روي دستگاههاي لودر ميريخت خطا ميرفت. ما به جاي اينكه عقبتر برويم جلوتر ميرفتيم. دستگاه ضبط صوت دستمان گرفته بوديم و صداي لودرها را ضبط ميكرديم. بارها از اين طريق و با صداي ضبط شده لودرها دشمن به هم ميريخت و شروع به شليك و منور زدن ميكرد. اين روش خوبي براي جنگ رواني با دشمن بود.
براي عمليات فتحالمبين نياز به نيروي هليبرد بود و داوطلبانه به ايستگاه شوش آمديم. هليكوپترها آمدند و به دليل تاريكي هوا پرواز انجام نشد. بچهها در مساجد انديمشك استراحت كردند و فردا تا ظهر برنامه رديف شد و به منطقه دالپري هليبرد شديم و آنجا توانستيم به اين يگان كمك كنيم و بچهها را از محاصره خارج كرده و دشمن را به اسارت درآوريم. پدافندي مسئوليت منطقه را به عهده گرفتيم. دشمن اقدام به عمليات كرد. به علت استقرار خوب ما در منطقه بدون تلفات موفق شديم. دشمن شش ساعت آتش مداوم روي ما ريخت، متوجه برنامهريزي ما شد و عمليات انجام نداد و عقبنشيني كرد. اين عقبنشيني به كل منطقه سرايت كرد و عمليات فتحالمبين به پيروزي رسيد.
هليبرد تعاريف مختلفي دارد. پرش از چتر، بند يا طناب و فرود از هليكوپتر و گسترش نيرو در يك منطقه را هليبرد ميگويند. گاهي هم منطقه تامين است و نيروها در پايگاه ميمانند تا بموقع وارد عمل شوند. گاهي هم همزمان كه پياده ميشوند وارد عمل ميشوند. برنامهمان طوري بود كه همه امكاناتمان را براي رزم بيش از 48 ساعت همراه داشتيم. لندكروز و تعداد زيادي مهمات را با هليكوپتر ميآورديم.
آموزشهاي ما فيلمهاي سينمايي و حرفهاي دوستان بود. دو سال سربازي در پايگاه دريايي بوشهر كه يگان تكاور دارد و مختص خودش است خيلي به آموزش ما كمك كرد. يگانها مأموريت انجام ميدادند و ضعفها و قوتها معلوم ميشد. دوستان شرح عملياتهايي كه رفته بودند را ميدادند و ما از همينصحبتها در عملياتها استفاده كرديم. حرفها و توصيههاي فرماندهان ارتش برايمان يك كلاس درس بود. سر كلاس ننشستيم و از چتر پايين نپريديم و اصول و فنون كار را از همين صحبتها آموختيم. وقتي با افرادي مانند شهيد «غيور اصلي» و «كلاهدوز» در منطقه تردد ميكرديد، كلي اطلاعات ميآموختيد.
از لحاظ زدن هليكوپتر انجام هليبرد ريسك بالايي دارد. تمام يگانها بهترين نيروها را فرستادند و ما هم همان سال 59 براي آموزش هليبرد و خلباني نيروهايمان را فرستاديم. انجام هليبرد به نيرو و منطقه بستگي داشت. اگر در بدر و خيبر با هليبرد قبل از رسيدن قواي اصلي دشمن نيروها وارد عمل ميشدند نتايج بهتري ميگرفتيم. در خيبر دو گردان نيروي ما پياده عمل كرد. اگر با هليكوپتر ميرفتند زودتر و بهتر به نتيجه ميرسيدند. تنها موفقيت ما در عمليات خيبر اين است كه از دشمن تلفات شديد و زيادي گرفتيم. در عمليات رمضان نيز به نظر ميرسد به جاي قوايي كه تا كانال ماهي رفته بود بايد از منطقه باز هليبرد ميكردند و به پشت دشمن ميرسيدند و دشمن را دور ميزدند. ولي به نيروها دستور دادند كه به عقب برگردند و براي الحاق فردا حمله كنند. اگر توان انجام هليبرد بود بايد نيروهاي ويژه هوابرد و تكاوران نيرو دريايي براي عمليات بدر هليبرد انجام ميدادند. براي والفجر8 انجام ميدادند كه انجام نگرفت. البته ما از نظر امكانات هم در مضيقه بوديم و نبايد گفت كه داشتيم و انجام نداديم.