کد خبر: 668309
تاریخ انتشار: ۰۵ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۰:۱۳
صحن خلوت بود; کسی را جز آن حضرت و شخصی که همراه بود، در آنجا ندیدم، مشاهده کردم که آنها عبور کردند تا به صحن عتیق رسیدند، افسار اسب را به دست من دادند تا آن را نگهدارم .

در کتاب انوار المشعشعین آمده است: «شخصی به نام سید عبدالرحیم که مورد وثوق بود، گفت: در عالم خواب دیدم در قبرستان بزرگ قم جمعیت بسیاری هستند.

در این هنگام شخص بزرگواری را - که سوار بر اسبی بود - دیدم. او را که از بازارچه می آمد، مشاهده نمودم . پشت سر آن سوار، شخصی گفت: «این سوار، حضرت حجت علیه السلام می باشد .» تا این خبر را شنیدم، سراسیمه به دنبال آن حضرت شتافتم; دیدم آن حضرت به صحن مطهر آمد و در آنجا پیاده شد.

صحن خلوت بود; کسی را جز آن حضرت و شخصی که همراه بود، در آنجا ندیدم، مشاهده کردم که آنها عبور کردند تا به صحن عتیق رسیدند، افسار اسب را به دست من دادند تا آن را نگهدارم.

با خود گفتم: «نگهداشتن اسب خوب است یا همراه حضرت بودن؟ سرانجام همراهی حضرت را برگزیدم و افسار اسب را به دست همان شخص که همراه امام بود، دادم و خودم به دنبال حضرت روانه شدم، دیدم حضرت وارد حرم شد و در بالاسر مرقد حضرت معصومه علیها السلام توقف کرد.

هیچ کس از خدام نبودند . پیش خودم فکر کردم آیا به حضور حضرت بروم یا نروم؟ در کنار رواق ایستادم; صدای آن حضرت را می شنیدم، اما چیزی نمی فهمیدم . پس از مدتی آن حضرت از حرم بیرون آمد و من نیز از حرم بیرون آمدم و پشت سر او به راه افتادم.

ناگهان ناپدید شد و هرچه جستجو کردم، دستم به دامنش نرسید و از فیض حضور آن بزرگوار محروم گشتم.

منبع: انوار المشعشعین، ج 1، ص 212; فاطمه دوم حضرت معصومه علیها السلام، ص 152 .

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار