کد خبر: 667717
تاریخ انتشار: ۰۳ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۶:۵۵
گفت‌وگوي «جوان» با منصور احمدلو مديركل امور ايثارگران شهرداري تهران‌
«منصور احمدلو» رزمنده‌اي كه اولين خنثي‌كننده بمب شيميايي در دفاع مقدس به شمار مي‌رود، امروز مديركل امور ايثارگران شهرداري تهران است.
احمد محمدتبريزي

 

احمدلو در طول دوران دفاع مقدس يكي از رزمندگان حاضر در جبهه‌ها بوده و در عمليات‌هاي متعددي مانند كربلا‌ي5، عمليات والفجر ۸ و بيت‌المقدس حضور داشته است. با او در دفتر كارش در خيابان سبلان قرار گذاشتيم تا هم از سوابق رزمندگي‌اش آگاه شويم و هم درباره برنامه‌هايش در شهرداري تهران در حوزه ايثارگران سؤالاتي بپرسيم.

براي شروع از سوابق رزمندگي‌تان بگوييد.

من از سال اول جنگ به عنوان يك دانش‌آموز از محله نظام‌آباد به جبهه و ستاد جنگ‌هاي نامنظم شهيد چمران پا گذاشتم. در ستاد جنگ‌هاي نامنظم شهيد چمران در جنوب كشور نيروي پياده بودم. چند روز اول براي آزمون صبر و استقامتمان كار سخت و سنگيني مثل حمل تراورز (چوب‌هاي كف راه‌آهن) به ما محول شد. بعضي‌ها كه به آن منطقه آمده بودند از حضور در گروه شهيد چمران انصراف دادند ولي ما مي‌گفتيم حتماً ضرورتي براي انجام كارها وجود دارد. محل استقرار ما در يك مدرسه‌ بود. يك روز از بلندگوي مدرسه اعلام شد اسامي كه خوانده مي‌شود به دفتر بروند. وقتي رفتيم گفتند به نزديك‌ترين خط براي مقابله با دشمن اعزام مي‌شويد. بعدها كه تيپ حضرت‌رسول(ص) تشكيل شد، من به گردان مقداد رفتم و سپس در واحد تخريب قرارگاه مركزي كربلا مشغول خدمت شدم. پايان جنگ و روزي كه قطعنامه پذيرفته شد من جانشين ستاد سپاه يكم نيروي زميني بودم. يادي كنم از شهيد چمران كه خيلي انسان با‌‌ابهتي بود. در عين حال روي شانه رزمندگان دست مي‌انداخت و با آنها خوش و بش مي‌كرد. كسي در آن رتبه علمي از آن سمت دنيا بيايد و كارهاي پارتيزاني انجام دهد خيلي مهم است. شهيد چمران جمع اضداد بود.

شما در امور ايثارگران چه برنامه‌ها و اهدافي را دنبال مي‌‌كنيد؟

امور ايثارگران شهرداري تهران در دو بعد درون و برون سازماني كارهايش را دنبال مي‌كند. در شهرداري چندين هزار ايثارگر مشغول به كار هستند كه ما براي رسيدگي به امور آنها ساختار مشخصي داريم. ادب ايثارگري حكم مي‌كند كه به امور ايثارگران خارج از مجموعه شهرداري بي‌توجه نباشيم. اداره ايثارگران اگر مي‌خواهد به امور يك ايثارگر رسيدگي كند حتماً بايد به همه امور اين عزيزان توجه نشان دهد و آنها را مورد رسيدگي قرار دهد و از همه توان و پتانسيل‌ها در اين راه بهره ببرد. لذا ما خود شهرداران مناطق و ناحيه‌ها را مسئول رسيدگي به كارهاي ايثارگران كرديم. ما الان تنها سازماني در كشور هستيم كه عالي‌ترين مقام محلي را مسئول ايثارگران گذاشتيم. هيچ رده‌اي در دواير دولتي و اجرايي عالي‌ترين مديرش را مسئول ايثارگران نگذاشته است.

به نظر شما واگذاري چنين مسئوليتي به شهرداران كه دغدغه كارهاي ديگر را دارند كار درستي است؟

اين طرح مثل همه طرح‌هاي ديگر حاوي فرصت‌ها، آسيب‌ها و تهديد‌هاي خاص خودش است. شما نمي‌توانيد طرحي را نام ببريد كه اين سه عامل از آن در نيايد. يكي از تهديدهاي اين كار سؤالي است كه كرديد. در كنار آن بعضي‌ها مي‌گفتند شايد اصلا شهردار براي انجام اين كار اهليت نداشته باشد. اما با انتخاب يك فرد اصلح حسن‌هاي اين طرح بيشتر خواهد شد. الان ديگر شهردار نمي‌تواند بگويد امور مربوط به ايثارگران به من مربوط نيست بلكه خودش به عنوان يك مسئول رده بالا در منطقه مسئوليت انجام كارهايش را دارد. شهردار ناحيه مسئول ايثارگران است و ديگر اختيار ندارد بگويد من كاره‌اي نيستم.

لذا بعد از ارزيابي‌هاي مختلف به اين نتيجه رسيديم مزيت‌هاي طرح بر معايبش غالب است و ضعف‌ها را هم مي‌توان برطرف كرد. ما به شهرداران گفتيم در كنار كارتان، هفته‌اي دو بازديد با ايثارگران داشته باشيد. اين كار هفته‌اي دو ساعت بيشتر نمي‌شود و آنها به كارهاي ديگرشان هم خواهند رسيد و نمي‌خواهيم ناكامي در مأموريت‌هاي ديگر به گردن اقدامات ارزشي ما بيفتد.

آماري از خانواده ايثارگران تهراني داريد؟ زمان لازم براي رسيدگي به امور آنها را داريد؟

ما در تهران 23480 خانواده شهيد داريم كه با شهر ري كه بنياد شهيدش جداست، 26 هزار خانواده مي‌شود. سرعت سركشي به خانواده‌ها قبل از ورود شهرداري تهران سالي 3 هزار خانواده بود. از روزي كه ما 123 ناحيه را مشغول كرده‌ايم سالي 14400 خانواده مي‌شود. اين شامل بازديدي مي‌شود كه ما مستقيم به خانواده شهدا مي‌رويم.

‌اين بازديدها شايد شكلي سطحي و گذرا داشته باشند، چه برنامه‌هاي حمايتي براي خانواده ايثارگران داريد؟

نبايد فراموش كنيم كه قرار نيست ما كار نهاد ديگري را انجام دهيم. شهرداري تهران براي كمك آمده و برنامه‌هاي حمايتي در ساختار خودش تعريف مي‌شود. اگر حمايت از جانبازان و خانواده شهدا دربرنامه‌هايمان تعريف مي‌شد بايد حتماً به آن عمل مي‌كرديم. البته بحث صفر تا صد درمان ايثارگراني كه در مجموعه شهرداري مشغول به كار هستند به عهده ماست. گاهي هم مجلس مصوب مي‌كند كه حمايت از اين عزيزان به عهده بنياد شهيد است و چند سالي است كه كارهايش به ما واگذار شده است. ما نگذاشتيم در جابه‌جايي مأموريت خللي ايجاد شود. آنجا كه به شهرداري محول شد تمام كارهاي جانبازان تحت تكفل شهرداري را انجام مي‌دهيم. اگر به صورت موردي هم بتوانيم به وضعيت جانبازاني كه خارج از مجموعه شهرداري هستند رسيدگي خواهيم كرد.

شما در مورد تداخل فعاليتتان با اقدامات سازمان فرهنگي، هنري شهرداري تهران و جلوگيري از موازي‌كاري، ‌چه تمهيداتي را در نظر گرفته‌ايد؟

سازمان فرهنگي، هنري شهرداري كاري در رابطه با خانواده شهدا ندارد. برخي مراسم ‌مانند همايش «مادران چشم به راه» را با همكاري هم در مناطق 22 گانه و فرهنگسراها ويژه مادراني كه فرزندشان جاويد‌الاثر شده و هنوز هيچ اثري از آنها پيدا نشده را انجام داديم. اگر در آينده هم بخواهيم برنامه يا همايشي برگزار كنيم حتماً هماهنگي‌هاي درون سازماني را انجام خواهيم داد. ما فضايي به نام «شوراي عالي فرهنگي شهرداري» را داريم كه آنجا كارها و برنامه‌ها را با هم تنظيم مي‌كنيم تا موازي‌كاري صورت نگيرد.

مقام معظم رهبري با آن حجم بالاي كار و مشكلات سركشي از خانواده‌هاي شاهدشان ترك نمي‌شود. ما از ايشان الهام گرفتيم و بازديدها و سركشي‌هايمان را انجام مي‌دهيم. مي‌خواهيم به اهالي محل نشان بدهيم ‌خانواده شهيد بزرگ كوچه و محله است. سركشي به خانواده شهدا و جانبازان باعث دلگرمي آنها مي‌شود كه هنوز يادمان نرفته ايثار آنها باعث حفظ نظام و كشور شده است. خانواده معزز شهدا و ايثارگران جز احترام هيچ چيز ديگري نمي‌خواهند.

با ساير نهادها و سازمان‌هاي مرتبط با امور شهدا و ايثارگران نظير بنياد شهيد چه تعامل يا ارتباطي داريد؟

ارتباط بسيار خوبي با بنياد شهيد تهران داريم. گاهي هم تلاقي مأموريتي با دوستان حفظ آثار داريم. امروز بازگشت پيكرهاي پاك شهيدان دفاع مقدس توسط بنياد حفظ آثار انجام مي‌شود كه نهايت همكاري را در موارد اينچنيني با هم داريم.

شهرداري چگونه مي‌تواند فرهنگ دفاع مقدس را در شهر اشاعه دهد؟

فرهنگ دفاع مقدس اگر بدون دخل و تصرف عيناً منعكس شود خود به خود قابليت هماهنگي با ادبيات امروز جوانان كشور را دارد. شهرداري در حوزه‌هاي كاري خودش نخست بايد جمع‌آوري مطالب و خاطرات مربوط به دفاع مقدس را در دستور كارش قرار دهد. با از دست دادن هر ايثارگر بخشي از فرهنگ ايثار، جهاد و شهادت دفن مي‌شود. ايثارگران شخص عادي نيستند و در سينه‌هاي خودشان فرهنگي را دارند كه هنوز استخراج نشده است و هنوز مطالب بسياري براي استخراج وجود دارد. نبايد گذاشت با از دست دادن اين ذخاير و گنج‌ها فرهنگ دفاع مقدس هم از بين برود. امروز يك استوديوي ضبط خاطرات راه‌اندازي كرديم و سعي داريم بخش جمع‌آوري خاطرات را فعال نگه داريم. اگر ايثارگري داراي خاطرات با‌ارزشي از جبهه‌هاست كارهاي ضبط خاطرات و گفته‌هايش را انجام مي‌دهيم و بخشي كه قابليت كتابت و نوشتار داشته باشد به عنوان مجموعه خاطرات چاپ خواهد شد. بخشي كه براي نمايشنامه و فيلمنامه‌نويسي باشد. چه بهتر كه نمايشنامه‌نويس و فيلمنامه‌نويسان از حرف‌هاي رزمندگان الهام بگيرند. ما هنوز نكاتي را در جنگ داريم كه خيلي كم به آن اشاره شده است.
 
 
اگر مي‌شود خوانندگان صفحه پايداري را به خاطره‌اي از دوران دفاع مقدس ميهمان كنيد؟
در عمليات كربلاي 5 دوستي به نام «قاسم بوربور» داشتم. قاسم به عنوان بسيجي به جبهه‌ها آمده بود و هيچ‌وقت پلاك نمي‌انداخت. در جبهه و درون سنگرها رزمندگان رفاقت نزديك و صميمي با هم داشتند. هر كسي در زندگي‌اش دوستي را دارد كه از بقيه اعضاي خانواده به او نزديك‌تر و محرم‌تر است. شب قبل از آنكه بچه‌ها به خط بروند من در گردان شهادت ميهمان بودم و به دوستان گفتم ديگر چنين جلسه‌اي در اين كره خاكي با اين تركيب تشكيل نخواهد شد. جنگ است و بخشي از شما مجروح مي‌شويد و بخشي ديگر اسير و شهيد. آن شب قرار شد هر كس بنا به تجربه‌اش مطلبي بگويد. من قرار گذاشتم هر اتفاقي در خط افتاد جلوي دشمن گريه نكنيم. آدم وقتي صحنه تير خوردن و مجروح شدن دوستش را مي‌بيند ناخودآگاه تحت تأثير قرار مي‌گيرد و گريه مي‌كند. به خودم گفتم الان گريه‌هايت را بكن تا فردا هر صحنه‌اي كه ديدي شوكه نشوي. اظهار عجز نزد ستم‌پيشه ابلهي است. آدم نبايد مقابل ظالم عجز نشان دهد. اشك ريختن جلو دشمن منطقي نيست. آخرين خواسته اين بود كه فقط گوش به فرمان فرمانده باشيد و همه هم قبول كردند. فرداي آن روز اتفاقات قشنگي افتاد. قاسم بوربور در عقب‌نشيني 7 صبح 23 دي به پشت سرش تير خورد. زمان عقب‌نشيني بود و صدا به صدا نمي‌رسيد. غروب ما به خط برگشتيم. غروب غم‌انگيزي بود و انگار چند سال گذشته است.
خنده‌هاي بچه‌ها داخل سنگر يادمان مي‌آمد. محمد آقاخاني كه الگوي دوستي و برادري بود در آن عقب‌نشيني قاسم را رها نكرد و همراه خودش آورد. وقتي محمد را ديدم از او درباره قاسم پرسيدم و او هم گفت كه قاسم شهيد شده است. تعريف مي‌كرد تا او را به بيمارستان برساند خون زيادي از دست داده بود. حالمان گرفته بود ولي چون قول داده بوديم كسي در خط گريه نكند جلوي خودمان را گرفته بوديم. بعد از يك هفته به عقب برگشتيم و آنجا ديدم نام قاسم در ليست مجروحان است.
قاسم بدون پلاك در بيمارستان و در كما بود و تا زماني كه به هوش آمد هيچ‌كس از هويتش خبر نداشت. جالب اينجاست زماني كه قاسم تير مي‌خورد با سر داخل سنگرهاي گودي كه بچه‌ها درست كرده بودند، مي‌افتد. محمد وقتي مي‌بيند كسي براي كمك نيست پاي قاسم را مي‌گيرد و از پا او را كول مي‌كند. همين امر باعث مي‌‌شود خون به مغز قاسم برسد و باعث زنده ماندن او ‌شود. با اين اقدام ناگهانيِ محمد، قاسم زنده مي‌ماند و هر دو امروز از رزمندگاني هستند كه خاطراتشان را با ما در ميان مي‌گذارند.
 
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار