کد خبر: 665902
تاریخ انتشار: ۲۹ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۵:۳۴
جستارهايي در تعريف و توسعه هنر ديني در گفت‌وگوي «جوان» با دكتر محمدعلي رجبي
سمانه صادقي

 

اين روز‌ها ضديت با انواع جلوات پيام دين، از جمله ظهور آن در هنر، به اشكال مختلف مورد تعريض و تشكيك قرار مي‌گيرد! گو اينكه تاريخ ديرين هنر معطوف به دين در جهان و حتي ايران، به ناگاه ره به وادي نيستي و فراموشي سپرده است!

در گفت‌و شنود پيش‌رو، انديشمند و هنر‌مند فرزانه جناب دكتر محمد علي رجبي در باب پيشينه و چالش‌هاي كنوني هنر ديني سخن گفته و ابعاد گوناگون آن را باز‌كاويده است. اميد آنكه پژوهندگان را به كار آيد.

ابتدا تعريف‌تان را از هنر بفرماييد؛ چون اين مسئله امروز مورد مناقشه و محل اختلاف است.

هنر يكي از وجوه معرفتي بشر است كه داراي ويژگي‌هاي خاصي است. از سويي بشر جز معرفت به حقيقت كاري ندارد. از هر طريقي كه برود در جست‌وجوي حقيقت است، فقط طرق‌شان متفاوت مي‌شود و اين طرق متفاوت زمينه پيدايش علوم و معارف را ايجاد مي‌كند. يكي از اين شئون هنر است. موضوع هنر آن چيزي كه همه هنرمندان در جست‌وجوي آن هستند فهميدن حقيقت و كنه عالم‌ است اما نه از طريق عقل بلكه از طريق مستقيم و طريق مستقيم هم همان طريق قلب است. هنرمندان با قلبشان روشي را دنبال مي‌كنند كه به قول حافظ مي‌توانند يك شبه ره صد ساله بروند.هنرمندان استدلال نمي‌كنند و با استدلال كارشان پيش نمي‌رود چرا كه استدلال يك امر عقلي است. هنرمندان با قلبشان گزارش مي‌دهند و مأنوس مي‌شوند با جلوه‌هايي از حقيقت و حاصل اين انس را به نمايش مي‌گذارند.

حال اگر انس پيدا كنند با اسماء لطف خدا جلوه‌هاي لطف حق را در امور و اشيا و عالم مي‌بينند و گزارش مي‌دهند. اگر كه انس پيدا كنند با اسم قهر خداوند آن جلوه‌هايي كه مظهر اسم قهر خداوند است را در آثارشان متجلي مي‌كنند، چراكه هنرمند هر چه را مشاهده كند همان را بيان مي‌كند. اگر غير از اين باشد ما آنها را هنر نمي‌دانيم و هنرواره مي‌دانيم. به همين خاطر ما دو جلوه از هنر را در حال حاضر مي‌شناسيم؛ جلوه‌اي كه مظاهر اسم قهر الهي را در مسائل و امور جهان مطرح كرده‌اند و هنرهايي كه مظاهر اسم لطف الهي را مطرح كرده‌‌اند كه اصطلاحاً ما به اين بخش دوم هنر ديني يا هنر رحماني مي‌گوييم و به آن بخش اول هنر شيطاني يا هنر طاغوتي و غير ديني مي‌گوييم، وگرنه در اين معناي عام‌هنر هر دو هنر هستند. اما در فرهنگ ايران از ابتدا فقط هنر را هنري مي‌دانستند كه تجليات جلوه حق بر اساس اسماء لطف باشد. به همين خاطر مي‌گفتند هنر فضيلت است و هنر نمايش فضيلت‌هاي انساني است، اگر نمايش رذايل انساني باشد هر چند هم كه با زيبايي و قواعد زيبايي بيان شده باشد اساساً هنر نيست. به همين خاطر خود واژه‌ هنر را به عنوان نيك مردي يا انسان نيك كه در عرفان اسلامي به انسان كامل تبديل شد، مي‌دانستند.

چه نسبتي ميان هنر و دين وجود دارد؟البته بالحاظ تعاريفي كه از هر دو عنوان مطرح شده است.

دين تعاريف مختلفي دارد، يك بار مي‌گويند كه دين روش است يا دين قانون مقدس است و به قانون مقدس دين مي‌گويند، يك زمان دين مي‌شود سرشت. انواع تعريف‌ها براي دين صورت گرفته، حال بايد ببينيم كه هنر در نسبت با دين به كدام يك از اين معاني نزديك‌تر است و با آن ارتباط پيدا مي‌كند. اگر دين را روشي بدانيم براي شناخت و معرفت به حقيقت هنر مي‌شود عين دين. چون هنر هم به دنبال همين مسئله است. اگر دين را دستورات خاص بدانيم اينجا مي‌شود دين يك محمل براي هنر يا يك راهنما براي هنر كه هنرمند از طريق اين محمل و اين مركب سير مي‌كند اما باز به سوي همان حقيقتي كه در ذات خودش به دنبال آن بوده است. به هر حال برخوردهاي مختلفي بين دين و هنر مشاهده شده، آن جايي كه هدف غايي و مقصد غايي همان كشف حقيقت بوده مي‌بينيم كه هنر و دين آنچنان با هم يگانه شده‌اند كه گاهي هنر شده است محملي براي دين و گاهي دين شده است محمل براي هنر و هر دو حقيقت را آشكار كرده‌اند و هر دو در نتيجه تجلي‌‌شان هدايت كرده‌اند مردم را به سوي حقيقت‌الحقايق عالم.

از چه زماني هنر غير ديني در دنيا رسميت پيدا كرده است؟بسترهاي تحقق اين امر چه بوده و اين جريان تا كجا توفيق يافته است؟

از ابتداي تاريخ بشر هنر، هنر ديني بوده است اما در پايان دوره اسطوره‌اي يونان كساني عليه موازين ديني در اسطوره‌ها كه خودشان اولين حجاب بر حقيقت دين بوده‌اند ورود پيدا كرده اند. ولي چون اولين حجاب بوده‌اند باز قدرت نفوذ هنر غيرديني بر آنها زياد نبود. سپس در عصر متافيزيك يونان در مقابل همان هم قيام شد و عقل ظاهري انسان سعي كرد به جاي دريافت‌هاي ديني و ودايع و مآثر ديني گذشته را املاك قرار دهد. اينجا اولين بار بود كه چنين اتفاقي افتاد و ما مي‌بينيم در هنر يونان و روم ديگر دين موضوعيت خودش را از دست داده است. اما هنوز كاملاً انكار همه موازين ديني صددرصد محقق نشده بود تا عصر رنسانس! البته با ظهور حضرت مسيح (ع) تزلزلي در تفكر يوناني رومي به‌وجود مي‌آيد اما به هر حال تفكرات متافيزيكي و گرايش به طرف اومانيسم بيشتر مي‌شود تا در عصر رنسانس با ظهور اومانيسم بشر دوبار كفر مي‌ورزد. يعني يك‌بار نفي هر حقيقتي را مي‌كند كه وراي انسان و وراي اين عالم است و يك بار ديگر خودش را جاي خدا مي‌گذارد و خودش محور و مدار عالم مي‌شود! از اينجاست كه ديگر بحث هنر ديني از حوزه غرب بيرون مي‌رود و هر چه غرب در سراسر عالم از جمله شرق جغرافيايي نفوذ پيدا مي‌كند مي‌بينيم كه اين نحوه تفكر سرتاسر شرق جغرافيايي را هم مي‌گيرد. اما تفكر ديني در بين اقوامي كه ايمان به حقيقت دين داشته‌اند هر چند با تزلزل و هر چند نه به صورت قدرت حاكم، همواره ادامه داشته و تا امروز هم ادامه دارد و جلوه‌هايي از هنر ديني كه مردم را دعوت مي‌كند به حقيقت عالم، جلوه‌هايي از حقيقت هنر ديني است اما به هر حال چون در ذيل هنر اومانيسم حركت مي‌كند امروز حاكميت ندارد.

و از چه زماني مي‌توان گفت هنرغيرديني وارد آثار هنري ايران شد و بانيان و واردكنندگان اين گونه از هنر چه عناصر و جرياناتي بودند؟

ما از ابتدا به هنرمان هنر اسلامي نمي‌گفتيم چرا كه ما قبل از اسلام هم در حوزه دين زندگي مي‌كرديم. غربي‌ها زماني كه به انواع هنرهاي پيش آمده در جهان نگاه كردند، متوجه هنر ما شدند و گفتند كه اين هنر متأثر است از هنر اسلامي. اما هنر اسلامي ايران و آن سمت هنر اسلامي هند يا هنر اسلامي آسياي صغيرشد. اما در اواسط دوره صفوي با اشتباهاتي كه براي مقابله با دولت عثماني داشتيم و آن رويكرد به غرب بود غرب به دنبال كمك نظامي به كشورمان موذيانه فرهنگ خودشان را وارد كشورمان كردند و ادامه پيدا كرد تا دوره قاجار اما مع‌الوصف از سوي هنرمندان مؤمن به فرهنگ اسلام و ايران مقابله‌هاي عملي محكمي صورت گرفت. اما در دوره پهلوي اول و دوم به طور رسمي در كشور رواج پيدا كرد و بعد از سفر پهلوي اول به تركيه و ملاقات با آتاتورك با انواع حيله‌ها و زورگويي‌ها سعي كردند هنر را مخدوش كنند. طوري كه مرحوم خالقي در كتاب موسيقي‌اش مي‌نويسد «دستور دادند به علينقي و‌زيري كه بايد موسيقي ايراني را از بنياد متحول كنيد به سمت موسيقي غربي.» در همه رشته‌ها به همين صورت بود، حتي در آموزش زبان و ادبيات فارسي. دانشگاه تهران زماني كه تأسيس شد از ابتدا آندره گدار قانون گذاشت كه به هيچ عنوان هنر ايران در آن تدريس نشود. اما در همان زمان هنرمندان دردمند و دلسوز خارج از حوزه دانشگاه به كارشان ادامه دادند و اين هنر بعد از انقلاب خودنمايي كرد. اينكه مي‌بينيم بعد از دوره پهلوي و حتي در همان دوره پهلوي زماني كه متوجه مي شوند نمي‌توانند با زورگويي به هنرمندان فشار بياورند مجبور مي‌شوند به بهانه‌هايي خودشان را دوستدار هنر ايران نشان دهند. هرچند بعد از انقلاب برخي عوامل آنها هنوز هم فعال هستند و اجازه نمي‌دهند دانشگاه‌ها و مراكز تصميم‌گيرنده عميقاً به اين هنر بپردازند. اما به هر حال آن ابهت و موقعيت طاغوتي در هم شكسته شده است. رويكرد به غرب را اينطور مي‌دانيم كه زمينه‌هايي در آن دوران ايجاد شد كه در اواخر دوره قاجار فراماسونري نقش بسيار عمده‌اي در شكل‌گيري‌اش داشت و حتي تا پايان دوره پهلوي بر كشور حاكم شد و اجازه نمي‌داد جايگاهي براي مباحث اصلي هنر اسلامي و ايراني وجود داشته باشد.

علت مخالفت هنرمندان غير ديني با هنر ديني چيست؟ اين بسترها بيشتر واقعي هستند يا مجازي؟

دين ما را دعوت مي‌كند به جايگاهي كه در آن انسان جزئي از عالم بزرگ مي‌شود و نه تنها چيزي را از دست نمي‌دهد بلكه آنقدر وسيع مي‌شود كه به اندازه تمام عالم آفرينش گستره مي يابد. دين ما را مي‌خواهد به جايگاهي برساند كه اصطلاحاً به آن مقام محمود انسان يا مقام پسنديده انسان مي گويند. مثالي در عرفان مي‌زدند، مي‌گفتند قطره‌اي كه در دريا مي‌افتد ديگر اسمش فراموش و جزئي از دريا مي شود بدون آنكه هيچ يك از ويژگي‌هايش را از دست داده باشد.هنر ديني هم همين هدف را دنبال مي‌كند اما هنرهاي غير ديني ما را به فرديت خودمان دعوت مي‌كنند. چون معيار هر فرد بسيار كوچك و محدود است دستيابي به آن سطوح كوچك خيلي سريع و راحت است. اين است كه آنها احساس آرامش ظاهري سريع مي‌كنند و به همين خاطر اين ساده انگاري سبب مي‌شود كه بيشتر جذب هنر غير ديني شوند و هرگز حاضر نشوند براي رسيدن به آن درياي معرفت سختي ها را تحمل كنند. مثلا هنرمندان قديم براي رسيدن به مقصود مي‌گفتند ما بايد رنج مقدس ببريم، چون رنج در طريق يك مقام عالي بود مي‌گفتند اين رنج مقدس است. اما هنرمندان امروز اين مسئله را نمي‌پذيرند چرا كه مي‌بينند بسيار سريع و راحت مي توانند به مقصودشان دست پيدا مي‌كنند و چون حالكيت هم با تفكر اومانيستي و كفرآميز جديد است خريدار براي آثارشان هم وجود دارد. اين هنرمندان چون احساس مي‌كنند مورد تأييدند و خيلي راحت و سريع به مقصودشان مي رسند در مقابل هنر حقيقي موضع مي‌گيرند و اقبال نشان مي‌دهند به هنرهاي جديد و هنرهايي كه مبتني برخاص آني و صوري بشري است.

عده‌اي معتقدند هنر ديني هنرمند را در خلق آثار محدود مي‌كند.درباره اين انگاره چه ديدگاهي داريد؟

نه چنين نيست، آيا وقتي قطره به دريا افتاد محدود مي‌شود يا اينكه در يك محدوده عظيمي به نام دريا وارد مي‌شود و محدوديتش از ميان مي رود، بدون آنكه هيچ يك از خصوصياتش از دست برود.اين افراد تفكرشان از دين، تفكر غلطي است چون تصور مي‌كنند دين دست و پاي آنها را مي‌بندد؛ چرا كه اصلاً دين را درست تعريف نكرده‌‌اند. از آنجا كه انسان نمي‌تواند آزادي مطلق داشته باشد. چرا كه جسمش محدود است. ولي انسان يك جايي مي‌خواهدكه محدود نباشد و چه جايي بهتر از دين؟! هنر جايي است كه مي‌تواند كمك كند به هنرمندي كه دين را با اين تعريف فهميده،كه به يك آزادي بسيار بزرگ‌تر برسد نه اين آزادي‌هاي ظاهري و محدود كه فقط آزادي را در اهواي نفساني مي‌دانند. دين ما را به جايي مي‌برد كه ما در آنجا احساس آرامش مي‌كنيم، به خاطر آزاد شدن از قيد آن چيزهايي كه براي ما فردي بوده است.

وضعيت هنر ديني در دنياي امروز چگونه است؟ چرا كه اكثر آثار به نمايش گذاشته شده و مطرح دنيا آثار غيرديني هستند.

خوشبختانه ما در دوره‌اي زندگي مي‌كنيم كه استقبال و اقبال نسبت به دين نه فقط در هنر بلكه حتي در فيزيك كه يك معرفت قطعي است و در رابطه با همه مسائل با محاسبات و اعداد و ارقام بحث مي شود، دين در حال تعريف شدن است و طرفدار به دست مي‌آورد، حال چه برسد به هنر. ولي همانطور كه عرض كردم چون حاكميت با ديانت و اهل دين در عالم نيست اين حاكمان سعي مي‌كنند خريدار آثار و معرف هنرهايي باشند كه آنها به همان طريقي كه خودشان مي‌خواهند كشيده شده باشند. وگرنه امروزه انقلاب‌هاي هنري در دنيا مطرح است كه همه به نام دين انقلاب كرده‌اند و هنرمندان هم در حال خلق آثار ديني هستند ولي مورد استقبال خريداران و واسطه‌هاي بزرگ هنري كه بيشتر هم سازمان‌هاي جاسوسي و فراماسونري در حال گرداندن آنها هستند، قرار نمي‌گيرند. نمونه‌اش در كشور خود ما كه مردمش با شعار الله اكبر قيام كرده و تاريخ چند هزار ساله ديني و هنري كه از گذشته زمينه ديني داشته است، يك شركت انگليسي پيشنهاد مي‌دهد كه آثار هنري ما را به خارج ببرد و با قيمت بالا بخرد به شرطي كه ويژگي‌هايي داشته باشد كه ربطي با فرهنگ ديني و ملي ما نداشته باشد!

خب هنرمند بيچاره چه كار بايد انجام دهد. هنرمند براي آنكه بتواند موقعيت به دست آورد به طرف اين پيشنهاد كشيده مي شود مگر عده‌اي كه آنچنان اعتقاداتي دارند كه هرگز وارد اين حوزه نمي‌شوند و ساحت مقدس هنر خودشان را آلوده نمي‌كنند. اين مشكل در غرب در اوج خودش است و آنهايي كه تبليغ و تأييد مي‌كنند بر مسند قدرت هستند. به همين خاطر هرچه در تاريخ هنر مي‌نويسند درجهت مقاصد خودشان است و تاريخ هنر در واقع تاريخ هنر شيطاني غرب است نه هنر رحماني كه امروزه در غرب در سينما، نقاشي و تمامي هنرها هنرمندانش حرف‌هاي بسياري مي‌زنند و كارهاي بسيار مهمي انجام مي‌دهند. اما اينها را وارد تاريخ هنر نمي‌كنند چرا كه امكانات و قلم در دست جبهه مخالف است. وگرنه رويكرد بسيار زيادي در جهان معاصر به سوي هنر ديني صورت گرفته است و اتفاقات ديگري هم كمك مي‌كند كه هنرمندان جهان متوجه شوند اگر حقيقتي در عالم وجود دارد همان حقيقت ديني است كه قيام كرده عليه اين كفر و زندقه بشر امروز.

هنرمنداني هم كه به عنوان صاحب سبك در دنيا مطرح شده‌اند دنباله‌روهاي هنر غيرديني بوده‌اند.

بله، خانم ساندرز كه نويسنده اي فرانسوي است كتابي دارد كه توسط انتشارات اطلاعات اين كتاب در ايران چاپ شده است و در اين كتاب مي‌بينيد اسناد محرمانه سازمان سيا را كه كساني مانند جكسون پلاك در نقاشي و كوهن نظريه‌پرداز هنري به عنوان مزدبگيران مستقيم سازمان CIA معرفي شده‌اند و براي چه موضوعاتي درجهان تبليغ مي‌كنند و مستقيم زير نظر اين سازمان‌ها كار مي‌كرده اند. اينطور نيست كه ما ساده‌انديشانه فكر كنيم آنچه به ما ارائه مي‌شود واقعيت غرب است؛ چرا كه واقعيت غرب آن چيزي كه به ما ارائه مي شود نيست.

مسئله اين است كه عده محدودي از نسل جوان از اين مسائل بي خبرند و اساتيد اندكي هم اين واقعيت را پذيرفته اند. براي حل اين مسئله چه مي‌توان كرد؟

حل اين مسئله به دو عده برمي‌گردد؛ اول هنرمندان متعهدي كه از اين قضايا با‌خبرند و صاحب‌نظراني كه همواره در رابطه با اين مسائل صحبت كرده‌اند و از طرفي به حاكميت برمي‌گردد. حاكميت در قبال اين جريانات وظيفه دارد. ما در كشور مؤسسات بسياري داريم كه بودجه مملكت براي پيگيري اينگونه مسائل و گفتن حقايق صرف آنها مي‌شود و اگر اين سازمان‌ها در اين مورد صحبتي نمي‌كنند بايد پاسخگو باشند كه آيا از اين مسائل خبر ندارند؟! و اگر خبر ندارند پس در جايگاه خودشان نيستند و اگر باخبرند و اطلاع نمي‌دهند، خيانت مي‌كنند. بايد بودجه‌هاي كشور كه در اين وزارتخانه‌ها و مؤسساتي كه اختصاص يافته اند براي اين مسائل در دو جهت مصرف شوند.

1-در جهت آگاهي دادن به همه اقشار مردم خصوصاً اهل فن در رابطه با اينكه حقيقت امروز عالم چيست؟

2-حقيقتي كه بايد در كشور باشد و آن حقيقت دين است كه به خاطر آن انقلاب كرده‌ايم.

سپس در اين دو جهت بايد سلبي و ايجابي خرج شود. خب اگر آگاهي داده نمي‌شود اين سازمان‌ها بايد پاسخگو باشند. اين‌ها مسائلي نيستند كه ما تنها از طريق اسناد خاصي به دست آورده باشيم. كتاب‌ها در اين رابطه نوشته شده و سمينارها برگزار مي‌شود و در غرب بحث در رابطه با اين مسائل فراوان است اما در دانشگاه‌هاي ما و در مراكز تصميم‌گيري ما كه بودجه‌هاي كلان كشور براي پيگيري اين مسائل در اختيارشان گذاشته شده متأسفانه اين گونه بحث ها مطرح نيست و مسئولان بايد در قبال آن جوابگو باشند.

اساتيد در زمينه آگاهي دادن به نسل جوان چه نقشي ايفا مي‌كنند؛ چرا كه تبليغ براي شركت در حراج‌هايي مثل كريستيز در ميان اساتيد هنري و هنرجوها بسيار ديده مي‌شود.

در مورد حراج كريستيز خانمي در محضر مقام معظم رهبري همين بحث را مطرح كردند و ايشان به شدت ناراحت شدند و گفتند مايه اظهار تأسف بنده است و بايد مسئولان نسبت به اين قضيه حساس باشند و ببينند و بررسي كنند اما متأسفانه هيچ كس چنين كاري را نكرده و هنوز هم نمي‌كنند. خب هم رهبري با اين نوع برنامه‌ها مخالف است و هم دردمندان و هنرمندان حقيقي كه دردمندند نسبت به فرهنگ و تمدن بشري مخصوصاً ايران عزيزمان. اما حاكميت كشور بايد از اين مسئله حمايت كند كه نمي كند. ببينيد به عنوان نمونه دو بخش را مي‌گويم. امروزه دو عده فعاليت مي‌كنيم براي احياي فرهنگ انقلاب اسلامي ايران يك عده‌اي از هنرمندان انقلاب كه از همان نسل اول هستند و خودشان پيش از انقلاب اين حركت را آغاز كرده‌اند و در طول دوران انقلاب تجربه به‌دست آورده اند و قصد دارند به دست خودشان اين تجربه را به دانشجويان ايراني منتقل كنند و خواهان يك دانشگاه هنر انقلاب هستند. مسئله ديگر دانشگاهي بود كه استاد بزرگوار ما آقاي محمود فرشچيان از ابتداي انقلاب در رابطه با آن صحبت مي‌كردند و من هم به عنوان دانشجوي ايشان دائماً در رابطه با آن صحبت و بحث كرده‌ام كه ما بايد دانشگاهي براي هنرهاي اسلامي ايران يا اسلامي - ايراني داشته باشيم. چرا كه ايراني كه آنقدر در بسياري از هنرهاي اسلامي مبدع بوده اين آمادگي را دارد كه به وسيله استادان تراز اول كه در اين رشته‌ها هستند تا اين اساتيد از ميان ما نرفته‌اند، هنرش به جوانان آموزش داده شود تا اين فرهنگ در كشورمان بماند. اما متأسفانه هزاران طريق بازي در آورده‌اند و تاكنون اين مسئله را عملي نكرده‌اند. يعني هم فكر بوده و هم افراد دلسوز بوده‌ و درباره‌اش صحبت كرده‌اند اما حاكميت مهم است. همانطور كه در غرب حاكميت با كفر است و اجازه نمي‌دهد آنهايي كه در غرب به حقيقت غرب رسيده و معترض‌اند و رويكرد به دين و ديانت دارند، در تاريخ هنر غرب وارد شوند متأسفانه در داخل كشور ما هم به اين نحوه تفكر و به فرياد اين هنرمندان و صاحب نظران دلسوز توجهي نشده و نمي‌شود.

علت چيست؟

ابتدا عدم آشنايي و دوم عدم اعتقاد. فرق ندارد حال ما اميدواريم اعتقاد باشد و آشنايي نباشد. به هر حال هر چه كه هست مسئوليت دارد كسي كه خود را مسئول قرارداده و بايد بشناسد و اگر نشناخته آن هم گناه است.

به نظر مي‌رسد مسئله فراتر از عدم آشنايي باشد؟ چراكه بسيار در رابطه با اين مسائل صحبت شده است.

پس مي‌توان گفت اعتقاد نيست. ببينيد يك زمان است كه بهانه مي‌كنند بودجه نيست مانند الان. خب سؤال ايجاد مي‌شود كه چطور اين پول و بودجه خرج رشته‌هاي دانشگاه‌هاي بي‌مصرف مي‌شود. خدا رحمت كند استاد مميز را روزي فرياد مي‌زد «اين همه دانشجوي گرافيك روي چه حساب و معياري پذيرفته مي‌شوند!» حال گرافيك رشته‌اي كاربردي است و بازار خودش را دارد و دانشجوي بيكار از دانشكده فارغ‌التحصيل نمي‌شود. حال شما تصور كنيد دانشجوهاي رشته‌هايي مثل نقاشي و سينما و... جايگاهشان كجاست؟ اين تربيت و آموزش كه مي‌بينند به چه دردي خواهد خورد اين همه فارغ‌التحصيل كجا خواهند رفت. حال براي رشته‌ها دائماً خرج مي‌شود و پشت سر هم دانشكده‌ها دانشجو مي‌پذيرند و هزاران دانشجو بر سر كلاس‌ها حضور دارند.اما زماني كه گفته مي‌شود دانشگاهي اصولي تأسيس شود _ نه آن اسمي كه متأسفانه الان روي برخي دانشگاه‌ها گذاشته‌اند به نام اسلام و ما به آنها اعتقاد نداريم _ مسئله بودجه مطرح مي‌شود يا مسائل ديگر كه خب ما هم بيگانه نيستيم با امور و مي‌دانيم كه اينها بهانه‌اي بيش نيستند.

مي‌توان گفت نفوذ حاكميت غرب بر ما هم حاكم شده است؟

به هر حال مسئولان دلسوز هستند و مي‌خواهند پيشرفتي حاصل شود اما عواملي كه ما مي‌بينيم هر از چندگاه مسائل سياسي در كشور ايجاد مي‌كنند كه مخالف امنيت كشور است از همين دست عوامل هم در بخش‌‌هاي فرهنگي به صورت خطي حتماً در كشور پديد آورده اند كه مسئولان را دور مي‌زنند و نهايتاً مي‌بينيم كه آن مسئول است كه سپر مي‌شود و به نام او مسائل تمام مي‌شود. مسئولان بايد هوشيار باشند و بايد اعتماد كنند به استاداني مثل استاد فرشچيان و هنرمندان انقلاب كه خودشان را ثابت كرده‌اند و جان و وجودشان را براي انقلاب گذاشته‌اند تا اين اتفاق مبارك بيفتد.

براي گرايش نسل جوان كشور به سمت هنر ديني چه بايد كرد؟

يك وظيفه‌اي است كه ما اساتيد هنر داريم كه آن را انجام مي‌دهيم. مثلاً در كلاس‌هاي درسمان در دانشگاه‌ها و سخنراني‌ها و ورك شاپ‌ها و بنيال‌‌ها تا آنجايي كه دستمان برآيد حرفمان را زده‌ايم و راهنمايي را به جوانان كرده‌ايم و خب نيروهاي خوبي هم تربيت شده‌اند و عده بسياري هم اين مسائل را فهميده‌اند اما آن بخشي كه مربوط به مسئولان است بايد به آنها بگويم كه بيايند حمايت كنند. وقتي ما هنرمندي را به طريق درست انداخته‌ايم و تربيت كرده‌ايم اثر اين هنرمند بايد توسط مسئولان مورد حمايت قرار بگيرد و جايگاهي پيدا كند. خب بنده نمي‌توانم به آن هنرمند جايگاه بدهم. ما فقط مي‌توانيم هدايت كنيم به راه درست، حال زماني كه در اين راه درست قرار گرفت چه كسي بايد حمايت كند؟! مسئولان بايد پاسخگو باشند كه تا به حال چه كرده‌اند. اين همه نيرو تربيت شده‌اند،نتيجه چه شده؟ يك زماني وقتي ما مي‌خواستيم سخنراني كنيم و دفاع داشته باشيم از هنر اسلامي و هنر ديني فراموش نمي‌كنم كه در موزه هنرهاي معاصر صدها نفر را آورده بودند كه من را كتك بزنند و امروز وقتي جايي سخنراني مي‌كنيم چندين هزار نفر دانشجوي فهميده در سطوح مختلف تا دوره عالي دكترا و استادان هنر در اين جلسات شركت و گفته هايمان را تأييد مي‌كنند. اين نشان مي‌دهد كه جامعه هنري آن اثراتي را كه هنرمندان و صاحب‌نظران دردمند به آن اشاره داشته‌اند پذيرفته‌اند و بر آنها تأثير داشته است. اما آيا از اينها حمايت مي‌شود؟ اين را بايد سؤال كرد و حمايت از اين مسائل كار ما هنرمندان نيست. ما فقط مي‌توانيم راهنمايي كنيم به يك سوي درست. حمايت كار دولت و مسئولان مربوطه است كه از آثار و اهداف اين هنرمندان حمايت كنند. ما هنوز يك موزه هنر انقلاب در كشور بعد از 35 سال نداريم. چرا نبايد چنين موزه‌اي داشته باشيم و آثارمان پراكنده باشند؟ چرا بايد بسياري از اين آثار از بين بروند؟ اينها دستاورد هنرمندان انقلاب است. موزه‌اي كه اختصاص داشته باشد مثلاً به هنر نگارگري ايران، و آثار استادان بزرگ؛ چرا كه در دنيا ما را به هنرنگارگري‌مان مي‌شناسند و همه هم گفته‌اند اين هنر هنر ديني و اسلامي است و ما يك موزه به اين نام نداريم. چرا؟

وقتي ما در موزه هنرهاي معاصر نمايشگاه شاهكارهاي نگارگري را برپا كرديم برخي روزنامه‌هاي اصلاح‌طلبان به ما فحاشي كردند كه شما چرا در موزه هنرهاي معاصر كه متعلق به هنر معاصر است، هنر قديم را به نمايش گذاشته‌ايد! يعني ما در كشور خودمان تا اين اندازه اجازه نداشته باشيم جايي را در اختيار داشته باشيم كه آثارمان را به نمايش بگذاريم. آن وقت از سراسر دنيا محققان آمدند و به خاطر آن نمايشگاه تبريك گفتند و ليبراسيون مقاله‌اي نوشت كه مهم‌ترين نمايشگاه 50 سال اخير جهان در موزه هنرهاي معاصر تهران برپا شده است. در حالي كه در كشور خودمان به ما توهين مي‌شد كه به چه حقي در موزه‌اي كه متعلق به هنر معاصر است چنين نمايشگاهي بر پا كرده‌ايد و منظورشان از هنر معاصر، هنرهاي غرب‌زده بود. اينجاست كه ما مي‌بينيم در كشور نه جاي نگهداري آثار و نه دانشگاهي براي آموزش داريم. تك تك اساتيدمان و هنرمندان انقلاب و اسلامي مان در حال از دست رفتن هستند افرادي مانند مرحوم آويني، فردي و ملاقلي پور از دست رفتند. اينها همگي افرادي بودند كه در دوران انقلاب استاد شدند و تجربه‌هايي را به دست آوردند اما همه يك به يك از بين مي‌روند در حالي كه مسئولينمان در فكر جايي براي تربيت نيروهاي بعدي مثل آنها نيستند.

در اين ميان برخي هنرمندان را هم مي‌توان يافت كه به علت همين كم توجهي مسئولان بي‌رغبت شده‌اند.

نمي‌توان گفت هنرمندان بي‌رغبت شده‌اند به هنر انقلاب، البته در اين مسير به علت غفلتي كه مسئولان ما كرده‌اند شياطين عده‌اي از نيروهاي انقلاب را منحرف كرده‌اند هرچند اندك بوده‌اند و به جاهايي كشانده‌اند كه اطلاع داريد و آن بحث ديگري است. ولي آنهايي كه مانده‌اند و كار مي‌كنند كار اصلي‌شان را براي دلشان انجام مي‌دهند و مجبور هستند مقداري كارهايي را هم انجام دهند كه ظاهراً موضوعيت فرهنگ انقلاب را نداشته باشد تا بتوانند در بازار مكاره خريد و فروش آثار هنري جايگاهي داشته باشند.

همانطور كه اشاره شد امروزه اغلب گالري‌ها خواهان آثار انتزاعي شده‌اند و هنر انقلابي و ديني در ميان گالري‌ها طرفداري ندارد.

بله. دركتاب خانم ساندرز مي‌بينيد يكي از مسائلي را كه سازمان CIA به آن تأكيد داشته و اين خانم در كتابش با استناد به اسناد درباره آن صحبت مي‌كند اين است كه در بخش هنر جهان يكي از مسائلي كه بايد ترويج شود، اكسرسيون است؛ چرا كه در هنر انتزاعي هيچ دردمندي و تعهدي وجود ندارد و خيلي خوب است كه مردم دنيا سرگرم يك‌سري زيبايي‌هاي ظاهري باشند تا اينكه به فكر آن باشند كه از عمق وجود انسان سخن بگويند و در مقابل ظلم و كفر بايستند.

آينده هنر ديني را در كشور چطور مي‌بينيد؟

من آينده جهان را به محوريت ايران با تمام مسائلي كه در داخل كشور مشاهده مي‌شود، با ولايت امام (ره) و رهبري رهبر معظم انقلاب مي‌دانم كه به سوي هنر و تمدن و جامعه اسلامي - نمي‌گويم ديني- با سرعت در حال پيشروي است و احساس مي‌كنم بسيار سريع اتفاق خواهد افتاد. اين ماجراهاي سياسي و نظامي كه در منطقه در حال وقوع است و تمامشان با سرعت در حال تشديد شدن است، يك حركت جهاني را به وجود مي‌آورد و اين حركت‌ها را فقط يك‌سري حركت‌هاي اجتماعي و احساسي نبايد ببينيم. اين حركت‌ها بسيار بنيادي است و اتفاقاً اولين تعارضاتشان را در هنر نشان خواهند داد كه حاكميت‌ها را كه مخالف اين نحوه تفكر هستند، برهم خواهند زد. من بسيار اميدوارم به آينده نزديك حاكميت هنر انقلابي و اسلامي خصوصاً با محوريت ايران اسلامي.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار