«غزه و لبنان» براي جماعت فتنهانگيز مثلاً سبز، تا همين چند وقت پيش مسجد بيگانهاي به شمار ميرفت كه چراغ خانه ايران بر آن حرام بود! به زعم اينان، فلسطين و لبنان جايي بود كه جمهوري اسلامي پولهاي بيتالمال اين سرزمين را حرامشان ميكرد و براي همين هم وقتي رو به اردوكشي خياباني آوردند، فرياد برآوردند «نه غزه، نه لبنان، جانم فداي ايران» مخالفت با كمكرساني به مردم غزه البته گزارهاي نبود كه براي اينان اصالت داشته باشد؛ اصل بر مخالفت با جمهوري اسلامي بود تا جايي كه اگر جمهوري اسلامي گفت ماست سفيد است، آنان ماست را سياه ببينند!
اما اين مسير غلط كه هر چه جمهوري اسلامي انجام داد، ما مخالفت كنيم، يك جايي ميخورد به سنگ؛ اين روزها كه موج حمايت از مردم غزه به راه افتاده است، رسوايي آن ننگ «نه غزه، نه لبنان» بيشتر به چشم ميآيد. اين روزها زندانيان سبز از داخل زندان براي دبيركل سازمان ملل نامه سرگشاده مينويسند تا كشتار مردم غزه متوقف شود؛ فلان زن زنداني سياسي، آغازگر يك كمپين اينترنتي براي توقف كشتار ميشود (هر چند كه آن كمپين شعارش آن همه خنثي باشد كه بتواند خود نخست وزير اسرائيل هم آن را امضا كند!) و اين ميانه خودشان هم ماندهاند كه آن شعار چه بود و اين ژستهاي امروز چيست؟ آيا غزه تغيير كرده است يا اينان يا جمهوري اسلامي؟!
هيچ كدام تغييري نكردهاند اما قصه آن است كه بعضيها در سياست اصول ندارند؛ نگاه ميكنند كه مد روز چيست! چيزي كه بتواند آنها را سر زبانها بيندازد و از پستوي غبارگرفته خاطرات سياه به يادها بياورد، چيست؟ مد سياسي اين روزها مخالفت با كشتار مردم مظلوم غزه است.
عكسهاي يادگاري خوبي هم از اين مد جديد در ميآيد؛ احساسات هم آنقدر از جنايات صهيونيستها جريحهدار شده كه در شبكههاي اجتماعي لايك و ريشيرهاي خوبي نصيب افراد ميكند؛ هيجان دروني انسان براي مبارزه در راه عدالت را هم ارضا ميكند. همه مشكلش فقط اين است كه حافظهها هنوز خيلي چيزها را از قبل به خاطر ميآورد.
مثلاً كنار عكس آن محكوم امنيتي جنبش سبز و زنداني آزاد شدهشان با شعار «كشتن همنوع خود را متوقف كنيد» آدم از ميان عكسهايي كه ديده، يادش ميآيد كه راهپيمايي روز قدس لندن بود و صهيونيستهاي مقيم انگليس مثل هميشه در پي بر هم زدن راهپيمايي مسلمانان به خيابان آمده بودند و اين ميانه، سبزهاي مقيم انگليس هم با صهيونيستها همراه شده بودند! آدم يادش ميآيد كه وسط خيابانهاي همين تهران، سبزها فرياد ميزدند «نه غزه، نه لبنان، جانم فداي ايران».
آنها ميخواهند بگويند ما زندهايم، ميخواهند مثل اغلب تجمعات سال 88 و نيز 25 بهمن 89 خودشان را روي حوادث و تجمعات ديگران آوار كنند و همچون انگلي كه از جاني ديگر تغذيه ميكند، آنان هم از موضوعات ديگران، از راهپيماييهاي ديگران و از اموات ديگران بهره بجويند و بگويند ما هم هستيم؛ شايد براي همين است كه ما در عين آنكه ژستهاي سانتيمانتاليسم آنها را در دفاع از غزه باور نميكنيم، تعجبي هم نميكنيم وقتي ميبينيم يك سبز در راهپيمايي ضدصهيونيستي در نيويورك تصويري را به دست گرفته و در آن خواستار آزادي ميرحسين موسوي شده است؛ آنها محتاج توجه هستند؛ توجه يادهايي كه جنبش سبز را در بايگاني خاطراتشان مدفون كردهاند. آنها با پرچم غزه، توجه را گدايي ميكنند.