درست از روزی که در مهمترین نقطه عطف اوجگیری تیم والیبال ایران، خولیو ولاسکو با یک نمایش دراماتیک و سوزناک وطنی، تیم را رها کرد و رفت و بعد هم فرصت اندک باقیمانده به دفعالوقتهای مربیان مختلف بینالمللی سپری شد و اسلوبودان کواچ تا آخرین روزهائی که میتوانست، تحت عنوان ضرورت حضورش بالای سر تیم باشگاهیش، فرصت اندک باقیمانده را هم از بین برد، روندی طی شد که اگر خوشبینانه نگوئیم مشکوک بود، اما عادی هم نبود.
در این فاصله بازیکنان باغیرت و متعهد والیبال با همت مربیان داخلی، خود را به سطح قابل قبولی رساندند و اولین حضورشان در لیگ جهانی نشان داد با تلاش و توکل به خدا «هر امری محقق شدنی است». در این فاصله کارشناسان!! و اصحاب رسانه از تضعیف خودباوری این جوانان باغیرت «هیچ» کم نگذاشتند و با تکرار حرف های نا امید کننده ای چون «سال دوم است که در لیگ جهانی شرکت میکنیم» و «برزیل، روسیه و... غول هستند» و تعابیری از این قبیل این تفکر را القا کردند که در سال دوم نمیشود برنده بود، اما بچههای باغیرت تیم ملی نشان دادند که میشود. پس از مصدومیت شهرام محمودی که انصافاً مهره ارزشمندی است، مدتی هم نوحهسرائی و چه کنم، چه کنم برای این قضیه داشتیم که امیر غفور ثابت کرد با داشتن چنین جوانان غیرتمندی، جای هیچگونه نگرانی نیست.
در بازیهای اول روند رو به رشد تیم برای همه دنیا شگفتیآفرین بود، اما جالب اینجاست در حالی که مربیان و کارشناسان آن طرفی – از جمله مربی باتجربه روسیه – از قدرت بازیکنان ایرانی حرف می زد، رسانه های داخلی و مخصوصا رسانه ملی دست از تکرار ورد: «همین که جزو شش تیم اول هم شدهایم شکر» بر نمیداشت و حتی از تصور فینالیست شدن هم داشت پس میافتاد!! اعتماد به نفس و خودباوری تکتک بازیکنان ایران، حریفان را به تکاپو و تدبیر وادار کرد و چون در میدان مسابقه حریف آنها نشدند، به نیرنگ متوسل شدند. از یک سو رسانههای داخلی به جای تقویت تیم ورد «نمیشود»، «نباید توقع زیاد داشت»، «سال دوم حضور در لیگ جهانی» و «غول!! بودن حریفان» را تکرار کردند و از سوی دیگر عدم تعویضها و تایم اوت نگرفتنهای بهموقع مربی تیم ملی و اصرار عجیب او بر تداوم حضور بازیکنانی که پشت سر هم امتیاز از دست میدادند شروع شد. پس از تبریک رئیس فدراسیون والیبال و تقدیم پیروزیها به مردم مظلوم غزه این روند کاملاً شکل سیاسی به خود گرفت و در دو بازی آخر به اوج خود رسید، به طوری که مربی محترم تیم ملی، بازی حساس بر سر مدال برنز را با بازی تدارکاتی برای تقویت رزروهای تیم عوضی گرفت و بازیکنی را که پشت سر هم 13 امتیاز را سخاوتمندانه تقدیم تیم حریف کرد، همچنان در زمین نگه داشت تا برای روز مبادا آمادگی پیدا کند!!!.
گویا ما هنوز باور نکردهایم که کشور ما مهمترین محور مقاومت در مقابل صهیونیسم بینالمللی است که با برنامهریزیهای دقیق و حسابشده «هر جا که لازم باشد» موتور حرکت ما را از کار میاندازد. تمام کسانی که در مورد تیم ملی والیبال ساز مخالف زدند و میزنند و «سال دوم بودن حضور تیم در لیگ جهانی» را دلیل قانعکنندهای برای شکست آن و قانع شدن به مقام ششم و چهارم میدانند، لابد در روزهای پیروزی انقلاب یا جنگ تحمیلی تشریف نداشته یا دچار آلزایمر شده و تصور کردهاند آن حماسهها فیلم سینمائی بودهاند و زاده تخیل کارگردانی متعصب و به دور از واقعیتهای مورد قبول حضرات! وگرنه میدانستند با این نحوه تفکر، پیروزی در آن مقاطع و بعدها در برخی از زمینههای پزشکی، هستهای، نظامی، نانو، رویان و... ناممکن بود.
اگر حضرت امام (ره) میخواست این طور فکر کند که به جای خدا، ابرقدرتها و صهیونیسم جهانی هستند که میتوانند سرنوشت ملت ما را رقم بزنند، حالا یا هنوز باید جشنهای 2700 و 2800 ساله شاهنشاهی را برگزار میکردیم یا به قریب به 40 کشور شرکتکننده در جنگ تحمیلی علیه ایران اجازه میدادیم تشریف بیاورند و هر یک از استانهای کشور را به نام خود بزنند!
ما سربازان باغیرت خودمان را در تیم ملی والیبال قربانی سادهانگاریمان کردیم. مسابقات بینالمللی در رشتههای مختلف ورزشی یکی از عرصههای تعیینکننده اقتدار و عزت ملی کشورها هستند. غیر از اغلب اصحاب رسانه داخلی که با تضعیف روحیه بازیکنان رشتههای مدالآور ایران از قبیل کشتی، تکواندو، بسکتبال، والیبال، کاراته، فوتبال ساحلی و... و نادیده انگاشتن آنها و درشتنمائی فوتبالی که در بهترین شکلش 11 بازیکن را در دروازه میچیند که گل نخورد، «به بهترین وجه ممکن» آب به آسیاب دشمن میریزند، غفلت از جنگی بودن شرایط بین مسلمانان ـ بهویژه شیعه ـ با صهیونیسم، ما را از فرصتهائی که با همت جوانان غیور ایرانی پیش میآید، محروم و غافل میکند. سادهانگاری در باره آنچه که بر تیم ملی والیبال که بهحق شایسته کسب حداقل مقام دوم یا سوم جهانی بود، گذشت، خدای ناکرده یأس و ناامیدی را بر این جوانان مستولی میسازد و کار را در مسابقات جهانی پیش رو دشوار میکند.
به عنوان کسی که هرگز دچار توهم توطئه نبودهام، اما سادهلوحی و سادهانگاری را نیز ننگ میدانم، خطاب به بازیکنان تیم ملی والیبال که با تحمل تمام کاستیها و بیمهریها انصافاً گل کاشتند میگویم که شما امروز در جایگاه شهید باقریها، شهید همتها، شهید زینالدینها و... قرار گرفتهاید. اراده، عزم، غیرت و همت شما، امروز با صهیونیسم جهانی و حامیان خونخوار آنها همان کاری را میکند که روزی خون آن بزرگان کرد. خسته و ناامید نشوید. پاپس نکشید و با اقتدار و تکیه بر خدا و اهلبیت(ع) تردید نداشته باشید که پیروزید، همانگونه که در اوج مظلومیت و تنهائی در انقلاب و دفاع مقدس پیروز بودیم.
شما سربازان خوبی هستید. زخمها و آسیبهایتان هر کدام مدال افتخاری بر سینه شما و کشور است. شما دلاوران عرصه «تحقق میانبرها» هستید، بنابراین به زنجمورههای اهالی لی لی پوت گوش ندهید. شما قد کشیدهاید، پس سروقامت بمانید و بجنگید.
و مسئولین فدراسیون والیبال و ورزش کشور امروز در جایگاه فرماندهان دفاع مقدس قرار دارند که باید دشمن و نقشههای توطئهآمیز او را رصد و «بهموقع» خنثی کنند و به جای اتکا به نیروهای اگر نگوئیم مشکوک، اما حداقل نه چندان دلسوز خارجی، به نیروهای متعهد، کاربلد و قدرتمند داخلی اعتماد کنند و با مشورت با دلسوزان و پیشکسوتان والیبال که خوشبختانه کم هم نیستند و با پرهیز از بحث و جدلهای بنیان افکن و با تکیه بر خردجمعی، تیم والیبال را در جایگاهی که به حق استحقاق آن را دارد بنشانند و با آن رفتاری را داشته باشند که فرماندهان هوشمند دفاع مقدس با سربازان دلاور خود داشتند.
این میدان همچون تمامی میادینی که بعضاً از اهمیت آنها غافلیم، میدان نبرد با صهیونیسم جهانی است که امروز تمام عِدّه و عُدّه خود را علیه مسلمانان به کار گرفته است و از هیچ فرصتی برای نابودی و تضعیف آنان غفلت نمیکند. باور کنیم که هر میدانی، میدان اثبات اقتدار ملی است و باید با همه وجود پایداری کرد و جنگید. برای اثبات لیاقت جوان ایرانی به تلاش و ایمان نیاز داریم، نه به 50 سال شرکت در لیگ جهانی و بسنده کردن به ته جدول.